آخرین پاسخ قبادی: آقای کیارستمی، مسیر بحث را منحرف کرده‌‌اید!

  • مهرداد قاسمفر

بعد از پخش جوابیه کیارستمی به قبادی، برخی رسانه های داخل و خارج از ایران به تحلیل این موضوع پرداختند. عده ای در حمایت از قبادی و عده ای در حمایت از کیارستمی مقالات و مطالبی منتشر کردند.

در هفته‌های اخیر، بهمن قبادی، کارگردان ایرانی، نامه سرگشاده ایی خطاب به عباس کیارستمی،‌ دیگر کارگردان ایرانی، برنده نخل طلای کن و کسی که از او به عنوان سرشناس ترین چهره فرهنگی ایران در جهان یاد می شود، منتشر کرد.

او دراین نامه سرگشاده به نکاتی اشاره کرد، از جمله اینکه کیارستمی در دیدار خصوصی با او و جعفر پناهی -دیگر فیلمساز ایرانی- آنها را به خاطر فیلم هایشان به لحن غیر مودبانه ای مورد نکوهش قرار داده و در گفت و گو با رسانه ها، او و نوع نگاهش را در فیلم هایی همچون « چه کسی از گربه های ایرانی خبر دارد» را مورد حمله قرار داده است.

قبادی در این نامه خطاب به کیارستمی نوشت « شما حق ندارید برای پاک کردن دامنت از سکوت و محافظه کاری،‌ وجه پر ارزش تعهد اجتماعی فیلم های ما را نوعی اتهام جلوه بدهید و به خاطر این ویژگی که داریم شما حق ندارید که ما را سرزنش کنید.»

انتشار این نامه مصادف شد با نمایشگاه عکسی که عباس کیارستمی در دبی برگزار کرده بود. از سام هدا، گزارشگر رادیو فردا در دبی خواستم پاسخ عباس کیارستمی را به حرف‌های بهمن قبادی در این نامه جویا شود.

عباس کیارستمی در پاسخ به این نامه از جمله گفت: «اگر آقای قبادی این سوال را از خودم می پرسید خیلی راحت تر بودم که به خودش پاسخ دهم. برای اینکه الزاماً لزومی به نوشتن نامه سرگشاده نبود. من دو هفته پیش افتخار دیدار با ایشان را داشتم و ایشان می توانست این سوال را از خودم بپرسد...» و الی آخر.

بعد از پخش این جوابیه از جنگ فرهنگی هنری رادیو فردا، برخی رسانه‌های داخل و خارج از ایران به تحلیل این موضوع پرداختند. عده‌ای در حمایت از قبادی و عده‌ای در حمایت از کیارستمی مقالات و مطالبی منتشر کردند.

در همین فاصله از بهمن قبادی که در حال حاضر در آلمان به سر می‌برد خواستم تا میهمان این هفته جنگ فرهنگی باشد و طبعا بخش عمده‌ای از سوالات من هم مربوط به همین نامه خواهد بود.

اما قبل از ورود به این بحث،‌ به آقای قبادی خوش‌آمد می گویم و از او می پرسم که با چه هدفی در آلمان به سر می برد؟

بهمن قبادی: با عرض سلام. من الان درگیر پخش آخرین فیلمم در کشور فرانسه هستم. از روز ۲۳ دسامبر این فیلم در ۷۰ سینما به شکل وسیعی اکران خواهد شد. هم اکنون هم آلمان هستم که باز هم در حال تدارک اکران همین فیلم خواهم بود و احتمالا در دسامبر و ژانویه در آلمان و ایتالیا و اسپانیا، فیلم اکران خواهد شد.

گویا دارید زمینه هایی هم برای پخش فیلمتان به صورت دی وی دی در ایران فراهم می کنید. با توجه به اینکه اکران عمومی این فیلم در ایران میسر نیست؟

خود ایشان بودند که ماجرا را به مطبوعات کشاندند. ایشان مرا در ابوظبی دیدند می توانستند نقطه نظراتشان را به خودم بگویند. نیازی نبود که کار را به مطبوعات بکشانند تا تیتر خبرگزاری ها شود.


بهمن قبادی
با وضعیت اسفناکی که سینمای ایران دارد و با مدیریت غلطی که در طول این چند ساله شاهد آن بودیم هیچ گاه در این شرایط به فیلم هایی از این دست اجازه اکران داده نخواهد شد. به خصوص این فیلم می توانست یکی از پرفروش ترین فیلم های سینمای ایران باشد. که متاسفانه این فرصت از دست من رفت. ولی از این پس تصمیم گرفته ام تمام فیلم هایم را به صورت دی وی دی به ایران ارسال کنم و به شکل رایگان و با افتخار به مردم ایران تقدیم کنم تا بتوانند به سهولت آنها را ببینند.

الان هم فیلم « چه کسی از گربه های ایرانی خبر دارد» در حال حاضر در پیاده روهای تهران دارد پخش می شود. اگر کسی هم خبر ندارد می تواند این فیلم را از پخش کنندگان فیلم در تهران خریداری کند.

آقای قبادی،‌ از فحوای کلامتان اینطور به نظر می آید که واقعا دیگر تصمیم ندارید در ایران فیلم بسازید و برنامه های آتی خود را برای خارج از ایران طراحی کرده اید؟

ایران کشور من است. قطعا به ایران بازمی گردم و کار می کنم. ولی الان درگیر دو پروژه دیگر هستم. یکی از آنها در آلمان و دیگری در عراق ساخته خواهد شد و تا این دو پروژه به سر و سامان برسد فکر می کنم دو سه سالی به طول خواهد انجامید. اما در این مدت قطعا به ایران سر خواهم زد. ولی هیچ وقت نخواهم توانست با شرایطی که الان در ایران وجود دارد و با دولتی که بر مسند کار است، کار فیلمسازی را در آنجا ادامه دهم. غیر ممکن است.

آقای قبادی شما به جز به خاطر فیلم آخرتان ، اخیرا هم به دلیل نامه ای که خطاب به یکی دیگر از سینماگران ایرانی – عباس کیارستمی- نوشتید همچنان روی خط خبرها بودید. نامه ای که بخش مهم آن با این جمله شروع می شود که « همه چیز از آن شب لعنتی شروع شد». ممکن است به ما هم بگویید"آن شب لعنتی" چه اتفاقی بین شما و آقای کیارستمی افتاد؟

قبل از هرچیز بگذارید بگویم که به اعتقاد من ایشان یکی از بهترین فیلمسازان ایران است و من همچنان او را استاد خود می دانم. من راستش نمی خواهم به جزییات آن شب اشاره کنم و اینجا هم اعلام می کنم این آخرین باری است که درباره این نامه و سوالاتی که راجع به آن مطرح می شود پاسخ می دهم.

اتفاقا من هم جواب ایشان را از همین برنامه جنگ فرهنگی شما شنیدم. جالب است که ایشان در پاسخ به من گفتند که قبادی می توانست به راحتی مرا ببیند و حرفش را به من بگوید.اماایشان اول خودشان بودند که این مسئله را به مطبوعات کشاندند. جالب تر از آن اینکه آنجا من با دوستی مشترک به نام آقای غزالی بودم که روز بعد(از آن شبی که درنامه گفته شده) ایشان را دیدیم؛ سلام کردیم اما سلام ما را جواب ندادند و همچنین میز صبحانه را هم ترک کردند.

کجا این اتفاق افتاد؟

در شهر ابوظبی.

در جریان فستیوال فیلم ابوظبی؟

بله.من الان اشاره می کنم که شاید اشتباه ایشان این بود که مصاحبه کردند. خود ایشان بودند که ماجرا را به مطبوعات کشاندند. ایشان مرا در ابوظبی دیدند .می توانستند نقطه نظراتشان را به خودم بگویند. نیازی نبود که کار را به مطبوعات بکشانند تا تیتر خبرگزاری ها شود.

ایشان طوری وانمود کردند که گویا ما از ایران فرار کرده و ایران را ترک کرده ایم. و ایشان به عنوان قهرمان در ایران مانده است. اما این تصور اشتباه و غلطی است. چون ما بیرون نرفته ایم. کسی به میل خودش از ایران بیرون نرفته است. ایشان در مصاحبه شان اینجور نشان داده بودند که ما به میل خودمان از کشور رفته ایم.

ایشان در جواب نامه من و در پاسخ به سوال خبرنگار شما، اسم این کار مرا فرصت طلبی گذاشتند. این فرصت طلبی نبود. من هیچ وقت از ایشان نخواستم که فیلم سیاسی بسازند. خودم هم فیلم سیاسی نمی سازم. چون اصلا آدمی سیاسی نیستم و از سیاست متنفرم. ایشان دو کلمه از حرف های مرا گرفته اند و مسیر نامه را به سمت دیگری برده اند و موضوع آن را منحرف کرده اند.

بهمن قبادی
ولی هیچ کس به میل خودش ترک وطن نمی کند. شاید ایشان چیزی برای از دست دادن نداشته باشد. اما من فکر می کنم خیلی چیزها دارم. من می توانستم دو ، سه یا چهار دهه دیگر در آنجا(ایران) کار کنم. حاضر نبودم ترک وطن کنم. مرا عملا از آن مملکت بیرون انداختند. چهار بار ساک و چمدان مرا گرفتند .چندین بار مرا به وزارت اطلاعات – که اسم آن را "اداره گذرنامه فرودگاه" گذاشته اند – احضار کردند؛ در خیابان جردن. سه-چهار بار مرا به جایی که به دیوار سنگی شهرت دارد، بردند - آنهایی که آنجا رفته اند این مکان را می شناسند- یک بار به من گفتند چرا با آقای بهروز وثوقی حرف زده ای؛ بار دیگر گفتند با صدای آمریکا گفت و گو نکن، و چند بار هم گفتند بهتر است چمدانت را برداری و از این ممکلت بروی.

هربار هم من پاسخ دادم که این شمایید که باید از این کشور بیرون بروید.اما سرانجام شرایط طوری شد که بعد از داستان رکسانا صابری ، دیگر احساس کردم که جانم در خطر است و برای همین از کشور خارج شدم.

ایشان در جواب نامه من و در پاسخ به سوال خبرنگار شما، اسم این کار مرا فرصت طلبی گذاشتند. این فرصت طلبی نبود. پنج ماه پیش از انتخابات این فیلم(چه کسی از گربه های ایرانی...)درباره موزیک زیرزمینی در ایران ساخته شد. من هیچ وقت از ایشان (عباس کیارستمی)نخواستم که فیلم سیاسی بسازند. خودم هم فیلم سیاسی نمی سازم. چون اصلا آدمی سیاسی نیستم و از سیاست متنفرم.اما ایشان(عباس کیارستمی) دو کلمه از حرف های مرا در این نامه گرفته اند و مسیر را به سمت دیگری برده اند و موضوع نامه مرا را منحرف کرده اند.

آقای قبادی، برداشت های متفاوتی از نامه شما شد. برداشت اول این بود که شما در این نامه خود را در موضع یک سینماگر اجتماعی قرار داده و برای دفاع از سینمای اجتماعی–سیاسی، در برابر عباس کیارستمی ایستاده اید و به ایشان گفته اید که تو آن ور خط هستی و در جهان امن و محافظه کارانه ای داری فیلم هایت را می سازی و ما این سوی خط.

اما اگر یک بار دیگر نامه مرا بخوانید خواهید دید که من اصلا حق(گفتن چنین چیزی را) ندارم. این حق من نیست که به ایشان امر و نهی کنم. اشکال کار از آن جا پیش آمد که ایشان مخالف جریان فیلمسازی من بود. من هیچ وقت به فکرآن نبودم که کار را به جایی برسانم که نامه نگاری کنم. دلیل نامه نگاری من این بود که ایشان خودشان موضوع را به مطبوعات کشاندند.

نامه بهمن قبادی و سپس پاسخ عباس کیارستمی -که از رادیو فردا پخش شد- با واکنش های گوناگونی روبه‌رو شد.
ببینید آقای قبادی ! به طور مشخص الان این مسئله مطرح شده است که بهمن قبادی با نامه ای که به عباس کیارستمی نوشته است سر یک بحث کهنه را باز کرده است. و آنهم بحث هنر و در اینجا سینمای ملتزم به تعهد اجتماعی، در برابر هنر غیر ملتزم و غیر متعهداست .بحثی که به ویِژه از دهه ۴۰خورشیدی در ایران ،در ادبیات، سینما،‌ تئاتر و سایر عرصه ها شروع شده بود. و البته بعدها معلوم شد که چیزی به نام هنر اجتماعی و ملتزم، به طور مشخص، وجود ندارد.

به این معنا که شما اساسا در هر رشته ای واقعا هنر بورزید ، در نهایت به جایی می رسید که دارید به انسان اشاره می کنید. و وقتی انسان محور کار شما باشد، پس در واقع دارید کاری اجتماعی می کنید. کیارستمی هم البته در پاسخ اش اشاره ای به همین بحث دارد.؛آنجایی که می گوید« اگر ما با آزادی کار کنیم و فیلم مان هم راجع به انسان امروز باشد که مشخص است کجا دارد زندگی می کند و تحت چه شرایطی است، طبعا آن فیلم ،فیلمی اجتماعی است»
...

در پاسخ این سوال، اول بگویم که مسیر بحث را آقای کیارستمی انحراف داده است. چون موضوع بحث من در این نامه اصلا این نبوده است. من اصلا کی هستم که بخواهم در این مورد حرف بزنم؟ من نگفتم که ایشان فیلمساز اجتماعی نیستند. بحث من چیز دیگری بود و گرنه به خودم اجازه نمی دادم به ایشان چنین چیزی بگویم.

در متن آن نامه هم فکر می کنم ایشان به یکی دو کلمه من اشاره کرده و موضوع را منحرف کرده است. من دوست ندارم فیلمسازی که حتی در جایگاه استاد من است – همان طور که ایشان را همچنان استاد خودم می دانم – به من بگوید که چنین فیلم هایی را نباید بسازی و مسیرت را به سمت دیگری ببر. من این را نمی فهمم.

من حاضر نیستم مثل ایشان جاودانه بمانم فقط به خاطر اینکه بتوانم بعد از مرگم نامی داشته باشم. من عطای این جاودانگی را به لقایش می بخشم. (ضمنا در پاسخ به بخش دیگری از پاسخ ایشان -به نامه من- که به عدم ماندگاری کارهای کوستا گاوراس به دلیل سیاسی بودن آثارش اشاره کرده است می خواهم بگویم که)نباید فراموش کنیم که استادی مثل کوستا گاوراس به خاطر دو فیلم سیاسی اش همچنان جاودانه است. خواستم به آقای کیارستمی بگویم که همچنان به خاطر ساخت فیلم زد و حکومت نظامی، گاوراس همچنان جزو بهترین فیلمسازان بزرگ دنیاست.