کره جنوبی؛ «اصالت خون» و «تجارت» بین‌المللی کودکان رها شده

  • توماج طاهباز

کارگران «جین» را سی و شش سال پیش کنار خانه‌ای قدیمی پیدا کردند، در مرکز شهر سئول، پایتخت کره جنوبی. از آن خانه قدیمی اثری نمانده است. به جای آن امروز یک مرکز مدرن فروش لوازم الکترونیک «سامسونگ» ساخته‌اند.

جین روبه‌روی فروشگاه نورانی ایستاده است.

شبی از آخرین روزهای تابستان.

هوا نسبتا خنک است.

مردم از کنارمان رد می‌شوند.

صدای بلند موسیقی از باری در انتهای کوچه.

همهمه.

چراغ‌های نئونی.

ترافیک.

مردم از کنارمان رد می‌شوند.

تمام آن چیزی که جین از «گذشته» دارد، آدرس خانه‌ای قدیمی‌ست در کرانه رودخانه هان، که اثری از آجرهای آن هم باقی نمانده است.

از بار انتهای کوچه صدای آهنگی از گروه پاپ «تو انی وان» می‌آید: به خانه برگرد… می‌توانی به خانه برگردی؟

صدایی فالش در همهمه کوچه.

ظهر شنبه‌ای تابستانی

«کُروت» یک سازمان خیریه است. ساختمانی کوچک که دفتر خیریه و اتاق‌هایی دنج را در خود جای می‌دهد.

ظهر شنبه‌ای تابستانی همراه «جو پیانگ‌جون»، شاعر و فعال اجتماعی، به این ساختمان کوچک می‌روم. در نزدیکی «کاخ آبی» جایی که محل اقامت رئیس‌جمهوری یکی از ثروتمندترین و توسعه‌یافته‌ترین کشورهای جهان است.

سازمان غیردولتی «کوروت» سال‌هاست به کودکان کره‌ای که برای فرزندخواندگی به خارج از آن کشور فرستاده شده‌اند، کمک می‌کند در سرزمین مادری خود اثری از گذشته پیدا کنند.

هر سال صدها کره‌ای تبار که سال‌های سال پیش به فرزندخواندگی به یکی از کشورهای غربی فرستاده شده‌اند، به این سازمان خیریه مراجعه می‌کنند تا برای پیدا کردن خانواده‌ای که در آن به دنیا آمده‌اند یا آشنا شدن با سرزمین مادری، که هرگز در آن زندگی نکرده‌اند، کمک بگیرند.

دومی اما ظاهرا آسان‌تر از اولی‌ست. بیشتر آنها هرگز اثری از خانواده بیولوژیک خود پیدا نمی‌کنند.

با نگاهی گذرا به نظر نمی‌رسد که شهروندان در کشوری مثل کره جنوبی، کاری را می‌کنند که ساکنان فقیرترین کشورهای جهان، دست به آن می‌زنند: رها کردن کودک.

برای دهه‌های متوالی، برنامه «بین‌الملی» جست‌وجوی سرپرست برای کودکان کره جنوبی، شمار بیشتری کودک را در مقایسه با هر کشور دیگری در جهان دربر می‌گرفت (لوئیز الیوت، ۲۰۰۲). آمار دولتی امروزه از وجود نزدیک به ۱۷۰ هزار و آمار غیررسمی از ۲۰۰ هزار فرزندخوانده کره‌ای طی شش دهه گذشته در خارج از آن کشور حکایت دارد.

برای اولین بار در تاریخ کره جنوبی، در سال ۲۰۰۸ میلادی شمار سرپرستی کودکان در داخل کشور (۱۳۰۶ کودک) در برابر شمار اعزام به خارج از کشور (۱۲۵۰ کودک)، افزایش یافت که آن هم پس از اجرای برنامه‌های اجباری از سوی دولت ممکن شد. در سال ۲۰۱۲ سئول برای کاهش بیشتر این آمار یک «قانون ویژه» اعمال کرد. قانونی که هدف آن رهنمون شدن کره جنوبی به استانداردهای جهانی «معاهده لاهه برای سرپرستی کودکان در داخل کشور» است.

در کروت، بچه‌هایی که البته مدت‌هاست دیگر بچه نیستند، سرپناهی موقت پیدا می‌کنند و داوطلبان در آن تلاش می‌کنند تا به آنها کمک کنند.

- چه کمکی؟

- بعضیا دنبال خانواده بیولوژیکیشون می‌گردن. بعضیا می‌خوان یه مدتی اتاقی داشته باشن، تا کار و خونه‌ای پیدا کنن. بعضیا می‌خوان با سرزمین مادریشون آشنا شن. بعضیا هم وقتی بر می‌گردن تو شرایط خیلی بدتری هستن.

کیم دوهیان، شبانی مسیحی که کروت با نام او شناخته می‌شود، مشغول درست کردن استیک برای میهمانی عصر شنبه برای «فرزندخوانده‌ها» مرا با مرکز خودش بیشتر آشنا می‌کند.

برایش مقداری مک‌کالی، شرابی از برنج، در لیوانی می‌ریزم: شبان ظاهرا شراب برنج خیلی دوست داره؟

می‌خندد: تو این مملکت باید به برنج در هر حالتی احترام گذاشت.

- گفتین بعضیا تو شرایط خیلی بدتری هستن…

جو پیانگ‌جون، دوست شاعری که مرا به خیریه آورده می‌گوید: سال پیش یکی از بچه‌ها که تو آمریکا به فرزندخواندگی گرفته شده بود، موقع فروش مواد مخدر دستگیر شد. پلیس بعد از دستگیریش متوجه شد که تو تمام بیست و شش سالی که آمریکا بوده، اقامت این کشور رو نداشته. در نتیجه اخراجش کردن به کره. ولی در واقع تو کره هم اقامت نداره و عملا نه می‌تونه کار کنه نه خارج شه. به اضافه اینکه تو سن بیست و شش سالگی، نه وضع روحی خوبی داشت، نه می‌تونست بدون الکل زندگی کنه. یه مدت همینجا زندگی می‌کرد.

- بعد؟

کشیش استیک‌ها را روی آتش بر می‌گرداند: «دردسر داشتیم باهاش. هر شب دعوا و سر و صدا. یه روز رفت و دیگه خبری ازش نشد.»

میهمان‌های آقای کیم از راه می‌رسند. یک پسر و شش دختر.

شمار دخترانی که به فرزندخواندگی گرفته می‌شوند بیشتر از پسرهاست. این را حتی از روی شمار کسانی که در کروت زندگی می‌کنند هم می‌شود فهمید.

کیم دوهیان می‌گوید عمده کسانی که رها می‌شوند فرزندان مادران مجرد هستند یا از خانواده‌های فقیر می‌آیند، یا دچار نوعی عارضه هستند.

نیکول، یکی از دخترها می‌گوید او فرزندخوانده‌های کره‌ای زیادی را در فرانسه -جایی که زندگی می‌کند- و یا کشورهای دیگر اروپایی دیده است، که «لب‌شکری» بوده‌اند.

ولی موضوع تنها این نیست.

به گفته شبان کیم، آنچه اوضاع را پیچیده می‌کند تولد کودک از مادری‌ست که ازدواج نکرده و پدر کودک را هم برای بار دوم نمی‌بیند. آمار منتشر شده دولتی در رسانه‌های کره در سال ۲۰۱۴ نشان می‌دهد بالغ بر ۹۰ درصد کودکان رها شده صاحب مادر مجرد هستند: «جامعه کره سال‌ها حاضر نبود چنین چیزی رو بپذیره. زنی با این شرایط نه فقط از جامعه که از خانواده و دوستاش هم طرد می‌شه. کاری که به ذهنش می‌رسه رها کردن بچه کنار خیابونه. به اضافه اینکه «اصالت خون» هنوز برای ما یه مسئله مهمه.»

- ولی چرا بچه تو خود کره به خانواده سرپرست سپرده نمی‌شه؟ چرا یه هو سر از یه کشور دیگه در می‌آره؟ اونم جایی که هیچ کسی تو خانواده جدید، هیچ شباهت ظاهری بهش نداره. نه چشای بادومی، نه موهای سیاه و صاف، نه دماغ کوچیک و پهن؟

ظاهرا این پرسش مرا، شبان مسیحی بارها شنیده است…

تجارت

هیانسو اوکالاگان، سه سال داشت، وقتی در بیمارستانی در مریلند در آمریکا، به دلیل جراحت‌هایی که به او وارد شده بود، جان خود را از دست داد: فوریه سال ۲۰۱۴.

کودک سه ساله کره‌ای، چهار ماه پیش از مرگش از سوی زوجی آمریکایی به فرزندخواندگی گرفته شده بود.

برایان، پدر هیانسو، به پلیس گفت که او در حمام زمین خورده است. اما در ماه آوریل، رسانه‌های کره‌ای گفتند شواهدی که مقام‌های آمریکایی دارند نشان می‌دهد کودک سه ساله «از فرق سر تا نوک پا کتک خورده بود».

پدرخوانده کودک کره‌ای بازداشت و متهم به قتل شده است.

هیانسو را شعبه‌ یکی از بزرگ‌ترین سازمان‌های دست اندرکار فرزندخواندگی در کره جنوبی، «هالت»، به خانواده آمریکایی سپرده بود.

سازمان‌های خیریه‌ای بین‌المللی مانند «سیو ده چیلدرن» زمستان گذشته هالت را متهم کردند که بدون تحقیق در مورد خانواده آمریکایی، هیانسو را به آنها داده‌اند. رسانه‌های کره‌ای همان زمان خبر دادند که «هالت» کودک خردسال را به خارج فرستاده است چون مبلغی که از خارجی‌ها دریافت می‌کند، بیشتر از خانواده‌های کره‌ای است.

کیم دوهیان: بعضیا دنبال خانواده بیولوژیکیشون می‌گردن. بعضیا می‌خوان یه مدتی اتاقی داشته باشن، تا کار و خونه‌ای پیدا کنن. بعضیا می‌خوان با سرزمین مادریشون آشنا شن. بعضیا هم وقتی بر می‌گردن تو شرایط خیلی بدتری هستن.

روزنامه هرالد کره از قول کنشگران گفته بود خانواده‌های خارجی چیزی در حدود ۲۰ هزار دلار به سازمان‌هایی مانند «هالت» می‌پردازند.

جو پیانگ‌جو از قول گروهی دیگر از کنشگران که موضوع هیانسوی خردسال را دنبال کرده‌اند می‌گوید دست‌کم ۴۵ هزار دلار برای فرستادن او به آمریکا بین دو سازمان «خیریه» تقسیم شده است؛ یکی در ایالات متحده و دیگری در سئول.

هالت، پیشتر، اتهام‌ها به خود در باره چهار مورد قتل دیگر کودکان کره‌ای در خارج از آن کشور را به دست خانواده‌های سرپرست و بررسی نکردن پیشینه آنها پیش از اعزام کودکان، رد کرده بود.

هیانسوی خردسال تنها نمونه از خشونت‌های خانگی علیه کودکان کره‌ای که به فرزندخواندگی گرفته می‌شوند نیست. او تنها یکی از کودکانی بود که به تازگی رها شده بود و موضوع مرگش در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های کره‌ای سر و صدای زیادی به پا کرد.

رها شد تا به دنیایی دیگر فرستاده شود. دنیایی که تقریبا همه می‌دانند او چرا و چگونه از آن سر در آورده است.

- اول ِ کار، یه دنیای کاملا غریبه.

اندرو، تنها پسری که میهمان آقای کیم است، در کانادا بزرگ شده است. در شهری کوچک. جایی که به قول خودش در شعاع چندکیلومتری تنها «زرد پوست» موجود بود.

- جوون‌ترین عضو فامیل، ۱۵ سال از من بزرگ‌تر بود. همه بلوند، قدبلند… کاملا یه شکل دیگه.

اندرو خانواده کره‌ای خود را نمی‌شناسد. او در شهری در نزدیکی سئول در مدرسه دولتی، زبان انگلیسی و گیتار درس می‌دهد.

او می‌گوید نمی‌داند خانواده کانادایی‌اش چقدر پول داده‌اند تا او را به فرزندی بگیرند. برایش مهم نیست. او خانواده سالخورده «سفید و بلوندش» را دوست دارد. آنها مانند فرزندی واقعی بزرگش کردند. و هرگز صاحب فرزند دیگری هم نشدند.

اما با حسابی سرانگشتی می‌توان فهمید که دو سه سازمان غیردولتی اصلی که کودکان کره‌ای را به خارج می‌فرستند، بنا بر آنچه کنشگران می‌گویند، سالیانه «میلیون‌ها دلار» درآمد دارند.

البته شمار کودکانی که برای فرزندخواندگی به خارج فرستاده می‌شوند برای نخستین بار از سال ۲۰۱۲ کاهشی بیش از گذشته داشته است.

پیان‌جو می‌گوید این نه به خاطر کمک دولتی است، که همچنان مبلغ چندانی را برای مادران مجرد در بر نمی‌گیرد -به گفته او نیمی از مبلغی که دولت به یک خانواده کمک می‌کند به مادر مجرد پرداخت می‌شود- نه به خاطر این است که جامعه ناگهان نگاه خود را عوض کرده است: «واقعیت اینجاست که کره‌ای‌ها اصلا از خیر بچه‌دار شدن گذشتن. تعداد دخترایی که بچه‌دار می‌شن هم به مراتب کم‌تر شده».

نمایی از بخش قدیمی محله ته‌هانگ‌نو در مرکز سئول. جایی که سی و شش سال پیش کارگران جین خردسال را پیدا کردند، در آن زمان تنها مملو از خانه‌های آجری قدیمی و کوچه‌پس‌کوچه‌های باریک بود

شب یک جمعه شلوغ

دو سال پیش در کافه‌ای در سنگاپور به دختری که در آن کار می‌کرد سفارش قهوه دادم. وقتی قهوه آماده شد، دل به دریا زدم و پرسیدم: ببخشین! شما کره‌ای هستین؟

دختر با لهجه‌ طبیعی آمریکایی گفت: مادرم کره‌ای بود.

- آها… اهل کجاست؟

- نمی‌دونم. هیچ‌وقت ندیدمش.

سونیا دختری ریزنقش بود که هرگز به کره نرفته بود. پنج سال پیش از آنکه با او در قهوه‌خانه‌ای کوچک در جنوب شرق آسیا آشنا شوم، بعد از آنکه کالج را در نیویورک به پایان برد، کوله‌پشتی خود را جمع کرد و مشغول سفر شد. گوشه و کنار، کاری پیدا می‌کرد تا خرج سفر درآید. او اولین «فرزندخوانده» کره‌ای بودم که دیدم. هیچ شباهتی به کره‌ای‌ها نداشت و کاملا شبیه کره‌ای‌ها بود. من تازه از سئول به سنگاپور رفته بودم. از او پرسیدم چرا به کره نمی‌رود. بدون آنکه فکر کند گفت: اونجا خونه من نیست.

سال‌ها بعد اولین فرزندخوانده کره‌ای که در خود کره دیدم، مرا یک شب جمعه به جایی برد که می‌گفت کارگران او را آنجا پیدا کرده بودند.

جین، تنها آدرسی دارد که آن هم معلوم نیست درست باشد. و نامی کره‌ای که در «یتیم‌خانه» بر رویش گذاشته‌اند. یتیم‌خانه‌ای که سالهاست پلمب شده است و نامی اتفاقی. او هشت سال است که از آمریکا به سئول می‌آید تا به قول خودش «اثری» پیدا کند.

می‌گوید به بیمارستان‌های اطراف، شهرداری، سازمان‌های غیردولتی، به هر جا که می‌شد فکر کرد، سر زده تا از روی آدرسی مجهول، سرنخی پیدا کند.

به شوخی می‌پرسم: چرا بی‌خیال موضوع نمی‌شی؟

به شوخی می‌گوید: می‌خوام ولی نمی‌شه. یه خط نامرئی وصلم می‌کنه به آدرسی که وجود نداره.

خیابان‌های محله ته‌هانگ‌نو، پر از تئاترهای کوچک و بزرگ است که موزیکال‌های خارجی روی صحنه می‌برند. اینجا محله خوبی برای گذراندن شب‌های جمعه است. می‌شود به تئاتر رفت. و بعد شب را با بقیه ادامه داد تا سحر.

روبه‌روی مغازه سامسونگ ایستاده است.

نور.

همهمه.

آدم‌هایی که رد می‌شوند.

هوا نسبتا خنک است.

از انتهای کوچه آهنگ فالشی از سوپراستارهای کره‌ای به سر و صدا می‌آمیزد: به خانه برگرد عزیزم. می‌توانی به خانه برگردی؟