انتقال آب از دريای خزر به فلات مرکزی ايران؛ به مناطقی که خشکتراند و کمتر آب دارند و کمتر بارندگی و باران. اين البته طرحی است قديمی که سالهاست درباره آن حرف میزنند. اما اين روزها بار ديگر مقامهای دولتی از رييس جمهور گرفته تا مسوولان سازمان حفاظت از محيط زيست و حتی نمايندگان مجلس درباره آن حرف میزنند. سام خسروی فرد، کارشناس محيط زيست مهمان اين هفته ماست.
Your browser doesn’t support HTML5
آقای خسروی فرد، سلام، خوش آمديد به مجله جامعه. میخواهم خواهش کنم برای شنوندگان ما توضيح بدهيد که اساسا اين طرحی که اينقدر در موردش صحبت میشود و خبرهای مختلفی اين روزها دربارهاش میشنويم چيست؟ قرار است در اين طرح چه اتفاقی بيافتد؟
قرار است که ۵۰۰ ميليون مترمکعب آب در سال از دريای خزر که ۲۵ تا ۲۶ متر زير سطح آبهای آزاد ارتفاع دارد به استان سمنان برسد که ارتفاع اين استان به طور متوسط بالای هزار متر است. برای عبور اين کانال طولانی از خزر به سمنان بايد تقريبا يک چيزی حدود ارتفاع ۲ هزار متری را هم طی کند.
ايستگاههای پمپاژ بسيار زيادی لازم است که آب را در اين ارتفاعات مختلف هدايت کند و به مقصد برسد. يا اينکه کوهها را برش بدهند، خط القرع ها را پر کنند، خط الراسها را پر کنند، کانالی بسازند و آب را به طور مستقيم هدايت کنند به سمت استان سمنان. بهانه اين کار و دليلشان توسعه کشاورزی است.
آقای خسروی فرد، حالا به اين میپردازيم که دليل اين کار که توسعه کشاورزی است آيا برآورده میشود با چنين اقدامی يا نه، ولی پيش از آن میخواهم ازتان پبرسم که ظاهرا اين طرح طرح تازهای هم نيست. يعنی پيشينهای هم دارد و قبلا هم چندين بار در مورد کليد خوردن اين طرح اطلاع رسانیهايی شده. ممکن است کمی هم در مورد پيشينه اين طرح توضيح بدهيد؟
بعد از انقلاب سفيد شاه و مردم، اوايل دهه چهل جزواتی چاپ شد در همين راستا. من در يکی از اين جزوات خواندم که نوشته بودند «در راستای اجرای منويات ملوکانه و جنگل کردن بيابانها». يعنی اين ايده ای که بخواهيم مناطق بيابانی مان را سبز کنيم از آن سالها به مدد بالا رفتن قيمت نفت وجود داشته. در همان سالها و البته بعد يعنی اوايل دهه پنجاه که قيمت نفت به طرز شگفتآوری بالا رفت، پروژهای مطرح شد که دريای خزر را به خليج فارس وصل کند.
به اين نوع از پروژهها آن زمان و همين الان هم میگويند پروژههای ماموتی. يعنی در اثر بالا رفتن پول نفت و پول بادآورده نفت يک طرحهای روياپردازانهای در سر عده ای شکل میگيرد. بعد از انقلاب اسلامی هم در زمان رياست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی دوباره اين طرح که در گنجهها خاک میخورد بيرون کشيده شد و دو مرتبه سر و صدا کرد و حتی کار به مطبوعات هم کشيده شد که قرار است همچين کاری انجام شود. نشد. چون عملی نبود نيست واقعا. از نظر فنی و امکاناتی که ايران داشته است.
از اين طرح به عنوان يک طرح روياپردازانه شما ياد کرديد. آنچه که مسوولان دولتی اعلام میکنند اين است که میخواهند آب برسانند به فلات مرکزی ايران که آنجا مناطق خشک و کم آب را داريم و همينطور وقتی اشخاص غيرمتخصص اين ها را بشنوند ممکن است فکر کنند خيلی هم کار خوبی است. چرا فکر میکنيد اين روياپردازانه است؟ فکر میکنيد اساسا ممکن نيست يا به آن نتايجی که اعلام میشود دست پيدا نخواهند کرد؟
نکتهای که بايد فکر کنيم و دقت کنيم اين است که آيا واقعا استان سمنان که هدف اين پروژه است دچار کمبود آب است؟ من فکر میکنم مشکلی که ما در ايران اسلامی داريم اين است که مديريت روی هيچ چيزی وجود ندارد، از جمله منابع آب. نکتهای که استاندار سمنان چندی پيش مطرح کرده بود خيلی جالب است. میگويد که يک پنجم از زمينهای کشاورزی اگر تحت سامانه آبياری تحت فشار قرار گيرد يعنی آبياریاش بهينه شود ما حدود ۱۱۰ ميليون متر مکعب آب صرفهجويی خواهيم کرد.
به بيان ديگر اگر کل مناطق کشاورزی سمنان با سيستم آبياری تحت فشار آبياری شوند بيش از ميزانی که قرار است آب از خزر به سمنان برسد صرفهجويی میکنيم و آب در دسترس داريم. و در نظر بگيريد سمنان ۵۷۰ هزار نفر جمعيت دارد. سی امين استان کشور است از نظر جمعيتی. اينجا البته چند تا سووال ديگر مطرح است. از جمله اين که آيا از نظر حقوقی ايران اين اجازه را دارد که آب خزر را بکشد؟ سووال دوم اين است که آيا ايران از نظر فنی اين قابليت و توان را دارد؟
شما به جمعيت سمنان برای نمونه اشاره کرديد. يکی از اهدافی که گفته میشود از طرف مقامات دولتی که اين طرح را دنبال میکنند اين است که کمبود بافت جمعيتی در مناطق خشک و مرکزی ايران از جمله سمنان را با انتقال آب جبران کنند. اعلام شده که آب آنجا نيست. امکان کشاورزی نيست. برای همين احتمالا خيلی مهاجرت انجام میشود و آنجا با کمبود جمعيت رو به رو هست. شما فکر میکنيد که انتقال آب خزر بر فرض که ممکن باشد به اين مناطق آيا میتواند به بافت جمعيتی هم کمک کند؟
من فکر میکنم اين حرفها توجيهاتی هستند که برای انجام چنين پروژههايی گفته میشود و دور از واقعيت است. مثال بزنم. ما در منطقه قراداغ يا ارسباران در آذربايجان شرقی آب کم نداريم. مراتع بسيار خوبی داريم.
اما در يک منطقه ۷۰ هزار هکتاری ارسباران که حدود ۷۰ پارچه آبادی داشته زمانی الان میبينيم که رفته رفته تعداد آبادیها و ساکنان آبادیها کم میشود. وقتی سرشماری سازمان آمار اعلام میشود میبينيم که کمتر از نصف اين آبادیها در آن منطقه ۷۰ هزار هکتاری جمعيتشان حفظ شده. میخواهم بگويم که وجود آب الزاما به معنی جذب جمعيت و تمرکز جمعيت نيست. يکی از معيارها میتواند باشد.
خوب. نظرتان در مورد مساله کاهش بارندگی چيست؟ به طور کلی ما در ايران کاهش بارندگی داشتيم. آقای احمدینژاد هم اعلام کرده که تنها راه مهار اين خشکی که به دليل کاهش بارندگی رخ داده همين انتقال آب است.
موضوع خشکسالی از زمان داريوش کبير وجود داشته است. يعنی بيش از دو هزار سال است ما اين معضل را داريم. آنچه که باعث حل اين معضل میشود انتقال آب از جايی به جای ديگر نيست. چون هم در منطقه مبدا، هم در منطقه مقصد و هم بين راه اکوسيستمهای مختلف يا از بين میروند يا دچار تغيير و تحولاتی میشوند که... مشکلی که داريم اين است که از دو هزار سال پيش تاکنون نتوانستيم آب و منابع طبيعی مان را به طور جدی و درست مديريت کنيم.