سال ۲۰۱۳ برای جهان ادبيات سالی پرجنجال نبود. نه نوبل ادبی به کسی تعلق گرفت که سانسور را امری لازم بداند، نه تصوير داستاننويسی بر جلد مجله تايم نشست،و نه نام نويسنده جوانی در ليست درگذشتگان ادبی سال نقش بست. با اين همه جهان ادبيات در سال ۲۰۱۳ نيز لحظهها و حواشی منحصر بفرد خود را داشت که در متن پيش رو فهرستوار به آنها اشاره خواهيم کرد.
جوايز ادبی:
• نوبلی برای داستانکوتاه
در مهر ماه سال جاری، آکادمی نوبل آليس مونرو، داستاننويس کانادايی، را به عنوان برنده نوبل ادبيات انتخاب کرد. خانم مونرو که ۸۲ سال دارد تاکنون ۱۴ مجموعه داستان منتشرکرده و آکادمی نوبل از او با نام «استاد داستانکوتاه » ياد میکند.
آليس مونرو را استاد به تصوير کشيدن روابط زن و مرد، زندگی در شهرهای کوچک و دورافتاده و آسيبپذيری حافظه و خاطره میدانند. نويسندهای که در بين علاقهمندانش به خاطر داستانهای عميق روانشناسانهای که ذات و نهاد بشری را توصيف میکنند، محبوبيت دارد. منتقدان ادبی میگويند که مونرو در ساختار داستان کوتاه انقلابی بر پا کرده است. داستان را از جايی که انتظار آن را نداری آغاز میکند و سپس در زمان جلو و عقب میرود و نوعی سرخوشی و شوخطبعی پنهانی در آثارش دارد که علاقهمنداناش آن را به بزرگشدنش در مناطق روستايی کانادا ربط میدهند.
«زندگی عزيز» تازهترين مجموعه داستان مونرو است که سال گذشته منتشر شد و به نظر میرسد که آخرين مجموعه او نيز باشد، چرا که در ماههای اخير و در مصاحبههای مطبوعاتیاش گفته که ديگر خيال نوشتن ندارد.
اما از مهمترين حواشی نوبل امسال، هيجان مطبوعات ادبی انگليسیزبان پس از انتشار نام آليس مونرو به عنوان برنده نوبل ادبيات بود. در دو سال گذشته آکادمی نوبل به سراغ نويسندگان گمنامی رفته بود که آثارشان بهشکل وسيعی به زبان انگليسی ترجمه نشده بودند يا به زعم رسانههای انگليسیزبان بسيار سياسی بودند.
گذشته از اين، انتخاب يک داستانکوتاهنويس نيز با واکنشهايی همراه بود. ژانر داستان کوتاه در غرب چندان محبوب نيست و به اندازه رمان از آن استقبال نمیشود و به همين خاطر بسياری از منتقدان اين اقدام آکادمی نوبل را نگاهی انقلابی به اين گونه ادبی برجسته اما بدنام دانستند. کرولاين آدرسون در مقدمهای در اينباره برای روزنامه گلوباند ميل خطاب به ژانر داستان کوتاه میگويد: لکههای سياه را از روی صورتت پاک کن، امسال سال تو بود. سالی که تو به بزرگترين جشن دعوت شدی و همه، يعنی همه، میخواستند با تو برقصند.
آليس مونرو سيزدهم زنی است که در تاريخ نوبل ادبيات اين جايزه را از آن خود میکند. آکادمی نوبل در ده سال اخير و با گنجاندن نام چهار زن در ميان نام برندگان، تا حدودی نشانداده که نگاه مردسالارانه آکادمی در حال تغيير است.
تاکنون چندين تک داستان از جمله «چهره»، «پل معلق» و «راديکالهای آزاد» در مجلات ادبی ايران منتشر شدهاند و مجموعه داستانهای «فرار» (مژده دقيقی، نيلوفر) «گريزپا» (شقايق قندهاری، نشر افق) و «دورنمای کاسلراک» (زهر نیچين، افراز) نيز به شکل کتاب به زبان فارسی منتشر شدهاند. همچنين فيلم سينمايی «کنعان» به کارگردانی مانی حقيقی بر اساس داستانی با نام «تير و ستون» از مجموعه «رويای مادرم» (ترانه عليدوستی، مرکز) ساخته شده است.
• گنکور برای پيادهنظامان جنگ جهانی اول
نزديک به يکصد و ده سال از عمر يکی از معتبرترين جوايز ادبی جهان يعنی جايزه فرانسوی گنکور میگذرد. جايزهای که از سيمون دو بووآر تا رومن گاری، ميشل ولبک و پاتريک موديانو، به برجستهترين رماننويسانی که آثارشان به زبان فرانسه منتشر شده تعلق گرفته است.
سال ۲۰۱۳ انتشاراتی آلبن ميشل رمانی منتشر کرد که میشود گفت تمامی جوايز مهم سال فرانسه را از آن خود کرد. جايزه گنکور، جايزه آکادمی فرانسه برای بهترين رمان سال و جايزه فمينا. اين رمان «بدرود عرش» نام داشت و پیير لومتر آن را نوشته بود.
داستان اين کتاب داستان آلبر و ادوآر، دو سرباز پيادهنظام جنگ جهانی اول است که پس از بازگشت از جنگ حس میکنند جامعه فرانسه آنها را پس میزند. فرانسهای که مردگانش را نقديس میکند و زندگاناش را فراموش. هر دوی آنها اين احساس را دارند که همه چيز خود را بیهيچ دليلی در راه وطن فدا کردهاند. اما به جای آنکه تسليم نااميدی و افسردگی شوند، تصميم میگيرند تا با حقهای دل مردم را به دست آورند و بعد نقشههای ديگری را عملی کنند.
داستان اين کتاب داستان آلبر و ادوآر، دو سرباز پيادهنظام جنگ جهانی اول است که پس از بازگشت از جنگ حس میکنند جامعه فرانسه آنها را پس میزند. فرانسهای که مردگانش را نقديس میکند و زندگاناش را فراموش. هر دوی آنها اين احساس را دارند که همه چيز خود را بیهيچ دليلی در راه وطن فدا کردهاند. اما به جای آنکه تسليم نااميدی و افسردگی شوند، تصميم میگيرند تا با حقهای دل مردم را به دست آورند و بعد نقشههای ديگری را عملی کنند.
پیير لومتر در گفتگو با مجله پاريس متچ اين کتاب را يک رمان تاريخی میداند، رمانی که وقايع جنگ جهانی اول را به شيوهای متفاوت روايت میکند. روايتی که متعلق به آنهايی است که در جنگ زنده ماندند، از جنگ زنده برگشتند و فرانسه بر دوش آنها بالا رفت. لوتر میگويد که اين رمان رمانيست درباب بیعدالتی و اشتياقی که بايد برای جوانانی داشت که جانشان را فدای وطنشان کردند.
•«من بوکر» برای نويسنده ۲۸ ساله
جايزه «من بوکر» امسال در تاريخ ۴۵ ساله خود رکودی تازه بر جای گذاشت و برای اولين بار به کتابی تعلق گرفت که نزديک به ۹۰۰ صفحه است. میگويند اين کتاب طولانیترين کتابی است که تاکنون برنده بوکر پنجاه هزار پوندی شده است.
النور کاتن نويسنده بسيار جوان اهل نيوزلند است که برای دومين رمان خود با نام «اجرام آسمانی» برنده جايزه بوکر شده است.
داستان اين رمان متمرکز بر ماجراجويیهای والتر موديست که در سال ۱۸۶۶ در پی يافتن طلا به نيوزلند میآيد و در نخستين شب اقامتاش در محفل ۱۲ مرد محلی از داستانهای عجيب و غريب و مرموز منطقه میشوند: فاحشهای که میخواسته خود را بکشد، مرد پولداری که گم شده و ثروت کلانی که در خانه يک دائمالخمر بختبرگشته پيدا شده است. میگويند ساختار رمان «اجرام آسمانی» ماهرانه است، يک داستان ارواح هوشمندانه است و مخاطب بهشکلی بیوقفه میخواهد صفحه به صفحه جلو برود و رمان را رها نکند. میگويند پيچيدگی ساختاری اين رمان هراسآور است و جالب آنکه نويسندهاش در زمان نگارش اين رمان تنها ۲۵ سال داشته است. النور کاتن پيش از اين برای رمان اولش با نام «تمرين» که برای تز فوقليسانساش نوشته بود نيز نامزد جايزه اورانج شده بود.
النور کاتن نويسنده بسيار جوان اهل نيوزلند است که برای دومين رمان خود با نام «اجرام آسمانی» برنده جايزه بوکر شده است.
داستان اين رمان متمرکز بر ماجراجويیهای والتر موديست که در سال ۱۸۶۶ در پی يافتن طلا به نيوزلند میآيد و در نخستين شب اقامتاش در محفل ۱۲ مرد محلی از داستانهای عجيب و غريب و مرموز منطقه میشوند: فاحشهای که میخواسته خود را بکشد، مرد پولداری که گم شده و ثروت کلانی که در خانه يک دائمالخمر بختبرگشته پيدا شده است. میگويند ساختار رمان «اجرام آسمانی» ماهرانه است، يک داستان ارواح هوشمندانه است و مخاطب بهشکلی بیوقفه میخواهد صفحه به صفحه جلو برود و رمان را رها نکند. میگويند پيچيدگی ساختاری اين رمان هراسآور است و جالب آنکه نويسندهاش در زمان نگارش اين رمان تنها ۲۵ سال داشته است. النور کاتن پيش از اين برای رمان اولش با نام «تمرين» که برای تز فوقليسانساش نوشته بود نيز نامزد جايزه اورانج شده بود.
• سروانتس
جايزه ۱۲۵ هزار يورويی و معتبر سروانتس امسال به النا پونياتوسکا، نويسنده و روزنامهنگار مکزيکی رسيد. جايزه سروانتس که نوبل ادبيات اسپانيايیزبان محسوب میشود، هر ساله به يک نويسنده اسپانيايی زبان برای تقدير از يک عمر فعال ادبی داده میشود.
النا پونياتوسکا از مطرحترين نويسندگان و روزنامهنگاران مکزيکی است که بيش از دهها رمان، نمايشنامه و دفتر شعر منتشر کرده است و در اغلب رمانهايش به طبقات زيردست جامعه مکزيک میپردازد. طبقهای که احساس همدردی زيادی با آن دارد. پونياتوسکا، چهارمين زنی است که در طول حيات ۳۷ ساله جايزه سروانتس، آن را از آن خود می کند.
درگيریهای ادبی:
• جاناتان فرنزن و مشکلاش با جهان مدرن
يکی از بزرگترين جنجالهای جهان ادبيات در سال ۲۰۱۳ به مقالهای مربوط است که جاناتان فرنزن، نويسنده آمريکايی در ماه سپتامبر در روزنامه گاردين منتشر کرد و تبعات و بحثهای مربوط به آن هنوز ادامه دارد. فرنزن در مقالهای با عنوان «مشکل جهان مدرن در چيست؟» به رشد بیتوجهی و بیتفاوتی انسانهای امروز به اطراف خود و غرقشدنشان درجهان تکنولوژی و شبکههای اجتماعی میپردازد. فرنزن که پيشتر در نخستين مقاله از کتاب مجموعه مقالات «دورتر» به پديده فيسبوک پرداخته بود، يکی از جدیترين و عبوسترين منتقدان شبکههای اجتماعی چون فيسبوک و توييتر دانسته میشود. کسی که بارها متهم به لاديسم (ضديت با ماشينیشدن) شده است.
فرنزن در مقاله طولانیاش به هر که میتواند و میخواهد میتوپد. از سلمان رشدی گرفته (فرنزن مینويسد که موجب نااميدی است که نويسندهای چون سلمان رشدی، «نويسندهای که بايد عقلاش بيشتر از اينها برسد» ، تسليم توييتر شده) تا جف بزوس، موسس آمازون دات کام (فرنزن مینويسد: در جهان کوچک اطراف من، که میشود گفت ادبيات آمريکاست، کسی مثل جف بزوس شايد دجال نباشد، اما حتما يکی از آن چهار سوار آخرالزمان است.) فرنزن که نوشتن رمانهايی چون «اصلاحات» و «آزادی» را در کارنامه دارد و به گواه مجله تايم بزرگترين داستاننويس زنده آمريکايی است، مقالهاش را با محوريت معرفی و بررسی آثار يک منتقد اتريشی با نام «کارل کروس» پيش میبرد.
کروس، هجونويس خشمگينی بود که جهان اطرافش و وضعيت وين آن سالها (سالهای پايانی قرن نوزدهم) برايش غيرقابل تحمل بود. فرنزن از عشقاش به کروس میگويد و از اين که تا چه حد با او همداستاناست.
فرنزن میپرسد برای انسانی که نمیخواهد به اين پديده «باحال» فيسبوک و توييتر بپيوند يا محصولات اپل به دست راه برود و پز بدهد، آيا راه نجاتی وجود دارد؟ جمله به جمله مقاله فرنزن و ايدههايی که مطرح میکند خواندنی است و ستودنی، هرچند نه برای همه. مقاله فرنزن خشم شديدی را در جامعه مجازی و مطبوعات دنيای انگليسی زبان برانگيخت. عظمت نام فرنزن و اعتبارش انقدری بود که همگان او را خواندند و به او واکنش نشان دادند و البته واکنش قريب به اتفاق منتقدان، از مجله اسليت گرفته تا آبزرور، نيويورکر، نيو ريپابليک و روزنامه ديلی تلگراف همگی منفی و خشمگين بود و تيترهای تندی نظير «دهنگنده باز هم شروع میکند» يا «مشکل جاناتان فرنزن چيست؟» آنها را رهبری میکرد. در ميان تمام اين مقالات واکنشی و مقاله درخشان فرنزن اما همچنان اين سئوال برای خواننده باقی میماند که آيا روزهای باشکوه ناشران بزرگ که نويسندهای را برمیگزيدند و به جهان معرفی میکردند تمام شده؟ آيا اين روزها بايد با فحشهای سلمان رشدی که در توييترش نثار اسلامگرايان پاکستانی میکند کنار بياييم؟ شکوه اين روزها را، شبکههای اجتماعیاش و لافزنیهای نويسندگان بیکتاب و به قول فرنزن «حرفمفتزنهای مشهور توييتر» را که کتابهای هم را تبليغ میکنند در چه چيز بايد جستجو کنيم؟ فرنزن همه اينها را به مسئله مدرنيته ربط میدهد و به تفصيل دليل خود را توضيح میدهد. دلايلی که چيزی جز استهزای او از سوی «کاربران فيسبوک و توييتر» چيز ديگری برايش به همراه نداشت و يکی از بزرگترين جنجالهای ادبی سال ۲۰۱۳ را آفريد.
کروس، هجونويس خشمگينی بود که جهان اطرافش و وضعيت وين آن سالها (سالهای پايانی قرن نوزدهم) برايش غيرقابل تحمل بود. فرنزن از عشقاش به کروس میگويد و از اين که تا چه حد با او همداستاناست.
فرنزن میپرسد برای انسانی که نمیخواهد به اين پديده «باحال» فيسبوک و توييتر بپيوند يا محصولات اپل به دست راه برود و پز بدهد، آيا راه نجاتی وجود دارد؟ جمله به جمله مقاله فرنزن و ايدههايی که مطرح میکند خواندنی است و ستودنی، هرچند نه برای همه. مقاله فرنزن خشم شديدی را در جامعه مجازی و مطبوعات دنيای انگليسی زبان برانگيخت. عظمت نام فرنزن و اعتبارش انقدری بود که همگان او را خواندند و به او واکنش نشان دادند و البته واکنش قريب به اتفاق منتقدان، از مجله اسليت گرفته تا آبزرور، نيويورکر، نيو ريپابليک و روزنامه ديلی تلگراف همگی منفی و خشمگين بود و تيترهای تندی نظير «دهنگنده باز هم شروع میکند» يا «مشکل جاناتان فرنزن چيست؟» آنها را رهبری میکرد. در ميان تمام اين مقالات واکنشی و مقاله درخشان فرنزن اما همچنان اين سئوال برای خواننده باقی میماند که آيا روزهای باشکوه ناشران بزرگ که نويسندهای را برمیگزيدند و به جهان معرفی میکردند تمام شده؟ آيا اين روزها بايد با فحشهای سلمان رشدی که در توييترش نثار اسلامگرايان پاکستانی میکند کنار بياييم؟ شکوه اين روزها را، شبکههای اجتماعیاش و لافزنیهای نويسندگان بیکتاب و به قول فرنزن «حرفمفتزنهای مشهور توييتر» را که کتابهای هم را تبليغ میکنند در چه چيز بايد جستجو کنيم؟ فرنزن همه اينها را به مسئله مدرنيته ربط میدهد و به تفصيل دليل خود را توضيح میدهد. دلايلی که چيزی جز استهزای او از سوی «کاربران فيسبوک و توييتر» چيز ديگری برايش به همراه نداشت و يکی از بزرگترين جنجالهای ادبی سال ۲۰۱۳ را آفريد.
• نامی که از پرده برون افتاد
در سال ۲۰۱۳ در انگلستان يک رمان جنايی منتشر شد با نام «آوای فاخته» که نوشته نويسنده تازهکاری بود با نام رابرت گالبريث. رمانی که به گواه خوانندگاناش شروعی درخشان بود برای نويسندهای جوان و تازهکار و البته اثری درخشان در توصيف جزئيات لباسهای زنانه توسط يک نويسنده مرد.
يکی از خبرنگاران روزنامه ساندی تايمز پس از مطالعه اين کتاب، در توييتر خود نوشته بود که اين کتاب فوقالعاده است و به نظر نمیرسد که کار يک تازهکار باشد. سپس شخص گمنامی در جواب توييتر او گفته بود که نويسنده اين رمان تازهکار نيست و خانم جی. کی رولينگ است. بعد خبرنگار از اين فرد ناشناس پرسيده بود: تو از کجا میدانی؟ و کاربر گمنام نيز گفته بود: میدانم! و بعد صفحه توييتر خود را حذف کرده بود.
پس از اين اتفاقات سردبير ساندی تايمز وارد داستان میشود و تحقيقات خود را آغاز میکند و پس از چند روز تقريبا مطمئن میشود که اين کتاب کار نويسندهای تازهکار نيست. سردبير ساندی تايمز به کارگزار جی. کی. رولينگ، خالق مجموعه هری پاتر، ايميل میزند و میگويد: «من فکر میکنم رابرت گالبريث همان جی. کی . رولينگ است. آيا ممکن است با يک جواب ساده پاسخ سئوال مرا بدهيد؟» فردای آن روز کارگزار رولينگ به ساندی تايمز میگويد که بله نويسنده خود خانم رولينگ است. البته بعدتر معمای کاربر گمنام توييتر نيز فاش میشود و مشخص میشود که يکی از وکلای شرکت راسلز، (شرکتی که امور حقوقی رولينگ را برعهده دارد) اين راز را به خانمی که دوست صميمی همسرش بوده گفته و آن زن نيز نتوانسته راز را نگه دارد و در توييتر آن را لو داده است. اين پرونده با شکايت رولينگ از اين شرکت حقوقی به پايان رسيد.
يکی از خبرنگاران روزنامه ساندی تايمز پس از مطالعه اين کتاب، در توييتر خود نوشته بود که اين کتاب فوقالعاده است و به نظر نمیرسد که کار يک تازهکار باشد. سپس شخص گمنامی در جواب توييتر او گفته بود که نويسنده اين رمان تازهکار نيست و خانم جی. کی رولينگ است. بعد خبرنگار از اين فرد ناشناس پرسيده بود: تو از کجا میدانی؟ و کاربر گمنام نيز گفته بود: میدانم! و بعد صفحه توييتر خود را حذف کرده بود.
پس از اين اتفاقات سردبير ساندی تايمز وارد داستان میشود و تحقيقات خود را آغاز میکند و پس از چند روز تقريبا مطمئن میشود که اين کتاب کار نويسندهای تازهکار نيست. سردبير ساندی تايمز به کارگزار جی. کی. رولينگ، خالق مجموعه هری پاتر، ايميل میزند و میگويد: «من فکر میکنم رابرت گالبريث همان جی. کی . رولينگ است. آيا ممکن است با يک جواب ساده پاسخ سئوال مرا بدهيد؟» فردای آن روز کارگزار رولينگ به ساندی تايمز میگويد که بله نويسنده خود خانم رولينگ است. البته بعدتر معمای کاربر گمنام توييتر نيز فاش میشود و مشخص میشود که يکی از وکلای شرکت راسلز، (شرکتی که امور حقوقی رولينگ را برعهده دارد) اين راز را به خانمی که دوست صميمی همسرش بوده گفته و آن زن نيز نتوانسته راز را نگه دارد و در توييتر آن را لو داده است. اين پرونده با شکايت رولينگ از اين شرکت حقوقی به پايان رسيد.
رفتگان جهان ادبيات:
شيموس هينی: شاعر و نمايشنامه نويس ايرلندی و برنده جايزه نوبل ادبيات در سال ۱۹۹۵ روز هشتم شهريورماه درگذشت. میگويند او با اشعارش میتوانست شفا دهد يا کوهها را جابهجا کند و مرگش ضايعهای بود برای زبان انگليسی. تاريخ ادبياتنويسان میگويند که هينی پس از دابليو. بی. ييتس بزرگترين شاعر ايرلندی است و البته ايرلند کشوری است که در آن همه، از رئيسجمهور تا مردم عادی، شاعرند. پل مولدون، شاعر ايرلندی در توصيف هينی به روزنامه نيويورکتايمز میگويد: «ييتس با آنکه معروف بود، ولی مثل هينی روی مردم تاثير نداشت. هينی و ايرلند يک چيز بودند و از هم جدايیناپذير. هينی يک راکاستار بود که از قضا شعر هم میگفت.» نخستين شعری که شيموس هينی را به شهرت رساند، «کندن» نام داشت. هينی در بخشی از اين شعر میگويد:
بيلی ندارم که مثل آنها به دنبال مردم بيفتم.
اما در دستانم، بين انگشتان دستانم
قلمی چمباتمه زده است.
با اين قلم زمين را خواهم کند.
دوريس لسينگ:
داستاننويس و برنده نوبل ادبيات در سال ۲۰۰۷ روز ۲۶ آبانماه در ۹۴ سالگی درگذشت. لسينگ خالق دهها رمان، مقاله، داستان کوتاه و شعر است و زندگی پرفراز و نشيباش در شهرها و قارههای مختلف، از ايران گرفته تا آفريقا و انگلستان، در بسياری از داستانهايش بازتاب داشته است. میگويند که او باستانشناس روابط بشری است، کسی که روان بشری را در بهترين رماناش، «دفترچه طلايی»، استادانه کاويده است. «دفترچه طلايی» شناختهشدهترين و محبوبترين رمان لسينگ است که به گفته منتقدان ادبی کتاب بالينی يک نسل بوده است.
داستاننويس و برنده نوبل ادبيات در سال ۲۰۰۷ روز ۲۶ آبانماه در ۹۴ سالگی درگذشت. لسينگ خالق دهها رمان، مقاله، داستان کوتاه و شعر است و زندگی پرفراز و نشيباش در شهرها و قارههای مختلف، از ايران گرفته تا آفريقا و انگلستان، در بسياری از داستانهايش بازتاب داشته است. میگويند که او باستانشناس روابط بشری است، کسی که روان بشری را در بهترين رماناش، «دفترچه طلايی»، استادانه کاويده است. «دفترچه طلايی» شناختهشدهترين و محبوبترين رمان لسينگ است که به گفته منتقدان ادبی کتاب بالينی يک نسل بوده است.
چينوآ آچهبه: داستانگو، رماننويس اهل نيجريه و مبارز روشنفکر در فرودين ماه و در ۸۲ سالگی درگذشت. آچهبه را پدر ادبيات آفريقا میدانند و نخستين آفريقايی که داستانهايش از آفريقا و از کشورش، نيجريه، به زبانهای ديگر ترجمه شد و شهرت جهانی پيدا کرد. آچهبه داستاننويسی را از سالهای منتهی به استقلال نيجريه آغاز کرد که از يک سو برای ساليان الگوی داستاننويسی نويسندگان آفريقايی شد، و از سوی ديگر خوانندگانی از سرتاسر جهان را مخاطب قرار داد و از رنجهای کشور و نژادش برای آنها گفت.
از دويستمين سال انتشار غرور و تعصب تا نشت داستانهای سالينجر
جهان ادبيات در سال ۲۰۱۳ حواشی مختصر ديگری نيز داشت. سال ۲۰۱۳ دويستامين سال انتشار رمان «غرور و تعصب» نوشته جين آستين بود و اين برای انگليسیها فرصتی بود تا جهان داستانی نويسنده محبوبشان و يکی از پرخوانندهترين نويسندگان جهان را جشن بگيرند. مطبوعات انگليسی زبان به ويژه روزنامه گاردين در اين زمينه مقالات و يادداشتهای درخشانی منتشر کردند.
از جمله مجموعه يادداشتهای نويسندگان سرشناسی چون سباستين فالکز (خالق رمان جديدی از مجموعه جيمزباند) و پی. دی جيمز (از مشهورترين جنايینويسان و خالق رمان «فرزندان بشر» ) درباره شخصيتهای آثار آستين و خوانش اين شخصيتها از منظرهای مختلف. اما انگليسیها تصميم گرفتند که اين چهره سرشناس را از لای کتابهای ادبی دربياورند و وارد زندگی روزمره مردم نيز بکنند. بانک انگلستان تصميم گرفت که از سال ۲۰۱۷ چهره جين آستين را روی اسکناسهای ده پوندی چاپ کند. اتفاقی که نه تنها برای ادبيات دوستان بلکه برای بسياری از فعالان حقوق زن اتفاقی خجسته محسوب میشود، چرا که تا امروز تنها تصوير ملکه انگلستان به عنوان يک زن روی اسکانسهای پوند چاپ میشده است.
از جمله مجموعه يادداشتهای نويسندگان سرشناسی چون سباستين فالکز (خالق رمان جديدی از مجموعه جيمزباند) و پی. دی جيمز (از مشهورترين جنايینويسان و خالق رمان «فرزندان بشر» ) درباره شخصيتهای آثار آستين و خوانش اين شخصيتها از منظرهای مختلف. اما انگليسیها تصميم گرفتند که اين چهره سرشناس را از لای کتابهای ادبی دربياورند و وارد زندگی روزمره مردم نيز بکنند. بانک انگلستان تصميم گرفت که از سال ۲۰۱۷ چهره جين آستين را روی اسکناسهای ده پوندی چاپ کند. اتفاقی که نه تنها برای ادبيات دوستان بلکه برای بسياری از فعالان حقوق زن اتفاقی خجسته محسوب میشود، چرا که تا امروز تنها تصوير ملکه انگلستان به عنوان يک زن روی اسکانسهای پوند چاپ میشده است.
اتفاق قابل توجه ديگر در حوزه ادبيات داستانی آمريکا نشست سه داستان از جی. دی. سالنجر بود. نويسنده مردم گريز، اما محبوب امريکايی که در سال ۲۰۱۰درگذشت و ناطوردشت، محبوبترين رماناش، تاکنون ۶۵ ميليون نسخه در جهان فروش داشته است. اين سه داستان که هيچ کدام پيش از اين منتشر نشده بودند روز دهم آذرماه در وبسايتهای اشتراک فايل ايمگور و مديا فاير منتشر شدند و برای ساعاتی علاقهمندان بسياری توانستند آنها را دانلود کنند. اين داستانها در اختيار دانشگاه پرينستون و دانشگاه تگزاس بودند و اگر کسی میخواست آنها را بخواند بايد تنها تحت نظارت يکی از اساتيد به کتابخانه اين دانشگاهها میرفت.
بر اساس قوانين مربوط به حق مولف اين داستانها تا ۵۰ سال بعد از مرگ سالينجر، يعنی سال ۲۰۶۰ قابل انتشار نبودند. يعنی احتمالا به عمر من و شما قطع نمیداد. در مستندی که امسال از زندگی سالينجر با حضور دخترش منتشر شد، گفته میشود که بخش اعظمی از نوشتههای سالينجر منتشر نشده باقی مانده اند. آنطور که دختر سلينجر در اين مستند میگويد انبوهی از دستنوشتههای او در گاوصندقی بزرگ در اتاق خواب نويسنده نگهداری میشده است و باز بر اساس گفتههای دختر سالينجر قرار است چهار داستان تاکنون منتشر نشده از اين نويسنده، بين سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۲۰ منتشر شوند.
بر اساس قوانين مربوط به حق مولف اين داستانها تا ۵۰ سال بعد از مرگ سالينجر، يعنی سال ۲۰۶۰ قابل انتشار نبودند. يعنی احتمالا به عمر من و شما قطع نمیداد. در مستندی که امسال از زندگی سالينجر با حضور دخترش منتشر شد، گفته میشود که بخش اعظمی از نوشتههای سالينجر منتشر نشده باقی مانده اند. آنطور که دختر سلينجر در اين مستند میگويد انبوهی از دستنوشتههای او در گاوصندقی بزرگ در اتاق خواب نويسنده نگهداری میشده است و باز بر اساس گفتههای دختر سالينجر قرار است چهار داستان تاکنون منتشر نشده از اين نويسنده، بين سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۲۰ منتشر شوند.