دوم مردادماه در تقويم هنر و ادبيات ايران به نام مردی رقم خورده است که با انبوه آثارش، اثرگذاری بی مانندش بر آراء و نظريات بسياری از اهل فرهنگ، و نيز شخصيت همواره سرکشی که از خود، در برابر صاحبان قدرت نشان داد، در تاريخ ادبيات معاصر يگانه است: احمد شاملو.
شاملو تنها با شعرش نبود که جذابيتی شگفت را پيرامون خودش رقم زد، نثرش، نقدش، ترجمه اش، آلبوم های شعرخوانی اش، نظرات جنجالی و کوبنده اش از او چهره ای ساخت که با فاصله ای بعيد از هم نسلانش بر فراز قله های ادبيات معاصر نشست.
اگر عناصر شعر شاملو را چنان فشرده کنيم تا به مولفه های اصلی و بنيادين آن برسيم، آن گونه که دکتر احمد کريمی حکاک، منتقد و پژوهشگر ادبيات فارسی می گويد، آن دو عنصر، «عشق» است و «آزادی».
احمد کريمی حکاک: شايد امروزی بودن شاملو ، امروزی بودنش به معنای فردايی بودن زمانه خودش، يعنی مدخليتش برای دهه نخست قرن بيست و يکم، در اين است که به نوعی تعهد و سرسپردگی خودش را به دو مقوله که يکی کاملا شخصی است و ديگری کاملا اجتماعی، به شيواترين روش نشان می دهد. يعنی عشق و آزادی.
شعر او شعر عشق است و آزادی. اگر چه، نه عشق و نه آزادی به صورت های مشخص و تعيين يافته ای در شعر شاملو ظاهر نمی شوند. عشق همچنان يک آرمان مجرد منتزع باقی می ماند و آزادی يک مقوله بسيار کلی.
اين است که به اعتقاد من تجريدی که در شعر شاملو می بينيم با نوع تجريدی که در شعر فروغ فرخزاد می بينيم، فرق دارد. اين تجريد را مثلا در شعر اخوان نمی بينيم. اصلا به طور کلی وجود ندارد. و در شعر سهراب سپهری اگر می بينيم، نوعا تجريدی است که ما را به سنت فکری عرفانی و به سنت شعری سبک هندی پيوند می زند.»
شاملو مفاهيم شعری اش را با ظرافت و چيره دستی بی سابقه ای چنان اجرا می کند که گاه بی آنکه هدفی اجتماعی يا سياسی هم در پس سطرهای او مستتر باشد، آن را به خواست ها و تمناهای اجتماعی چند نسل تبديل می سازد.
احمد کريمی حکاک، استاد دانشگاه مريلند: شاملو به نظر من از دستمايه های نيمايی چنان استفاده می کند که به نوعی عشق، عشق مجرد و آزادی مجرد بپيوندد. به همين دليل است که «من درد مشترکم، مرا فرياد کن» تبديل می شود به يک شعار سياسی زمانه ما.
منظور او شعار سياسی نبود، ولی اين ذهنيت در عبارت «من درد مشترکم، مرا فرياد کن» وجود دارد. اين ويژگی را در شعر اخوان و يا شعر سهراب سپهری نمی بينيم.
شاملو در مقوله عشق، مثلا در «آيدا در آينه» از عناصر و از آحاد غزل فارسی استفاده می کند، همچنان که در غزل فارسی مثل «زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست»، از اجزای بدن معشوق استفاده می کند، شاملو هم چه زيبا می گويد که «لبانت به ظرافت شعر» چشمانت، گونه هايت به دو شيار مورب و .... او خطوط چهره و پيکر معشوق را می گيرد و آن را به سطح نوعی بيان جديد از شيفتگی مردی به زنی بيان می کند.»
يکی ديگر از ويژگی های شعر شاملو گشودن راهی نو در حوزه وزن در شعر نيمايی بود.
دکتر اسماعيل خويی – شاعر نام آور شعر نيمايی و از نزديکان شاملو- در اين باره می گويد: تعريفی که من از شعر به دست داده ام چنين چيزی است که «شعر همانا گره خوردگی عاطفی انديشه و خيال است در زبانی فشرده و آهنگين»
در روشنگری اين تعريف کوشش کرده ام هر چه بيشتر اين نکته را روشن کنم که مرادم از آهنگين بودن، فقط عروضی بودن شعر نيست. بسياری از نمونه های شعر شاملويی آهنگين هستند بی آنکه عروضی باشند. يعنی بر بنياد افاعيل عروضی تفکيک پذير باشند.
گر چه شعر خود نيما، شعر اخوان و بيشترينه شعر خود من بر بنياد افاعيل عروضی تقطيع پذيرند. گو آنکه در آنها اصل تساوی طولی مصراع ها رعايت نمی شود.»
اسماعيل خويی، شعر آهنگينی که شاملو به جای وزن می نشاند را نقطه تکامل شعر پس از نيما می خواند: شعر شاملو آهنگين است بی آنکه عروضی باشد. به اين معنا که شعر از يک موسيقی دلنشين از همخوانی آگاهی واژه ها برخوردار است.
واژه ها انگار يکی، ديگری را در آغوش می گيرد. وقتی شعر شاملو را می خوانيم انگار کنار دريا ايستاده ايم و به موج ها نگاه می کنيم که يکی روی ديگری می غلتد و يکی انگار ديگری را به سوی خود فرا می خواند و او را در آغوش می گيرد. اين آهنگين بودن به نظر من اوج تکامل وزن است در دبستان نيمايی.»
اما چرا شاعران نسل های بعد بيش از تاثيرپذيری از وزن نيما و پيروانش چون فروغ، اخوان، آتشی ، خويی، رويايی و ديگران از شعر آهنگين شاملو استقبال بيشتری کردند؟
اسماعيل خويی: درباره شاعران به ويژه نسل های پس از من بايد گفت که شاعران پا را از محدوده وزن به طور کلی و به ويژه از آهنگين بودن فرا گذاشتند. اين امر به گمان من دو انگيزه دارد، در برخی می خواهند به زبان روزمره مردم سخن بگويند. يعنی اينکه گمان نمی کنند که زبان شعر بايد با زبان عادی تفاوتی داشته باشد. شاملو هم يک بار گفت که «من دوست دارم معشوقه ای را که شعر باشد برهنه در آغوش بگيرم». ولی معشوقه شاملو و من در برهنگی نيز از آيش درونی برخوردار است و آهنگين بودن بخشی از آرايه هايی است که در جوهره اوست. زيبايی معشوقه من از آرايه ها و پيرايه های او جدايی ناپذير است.»
اسماعيل خويی ، البته معتقد است که بسياری هم بودند که بدون برخورداری از جوهره و دانش و توانمندی های ويژه شاملو با تقليد از شعر او راه به خطا بردند.
اسماعيل خويی: به گمان من در پيوند با ترينه اين گونه شاعران بايد گفت که اينان به گمان من بدبختانه وزن را نمی شناسند و شاملو جان هم بی آنکه خودش گناهی کرده باشد، اين گونه شاعران را گمراه کرده است.
بسياری از شاعران و انديشمندان بزرگ بی آنکه خودشان گناهی داشته باشند، جان ها و هوش های دست دوم را گمراه می کنند. من فکر می کنم تقريبا بسياری از شاعرانی که وزن را کنار گذاشته اند، به جرات می توانيم بگوييم از ناتوانی است.»
يکصد و هفتاد جلد شعر و داستان و ترجمه و تحقيق و روزنامه نگاری ، ميراث به جای مانده از شاملوست که با استقبال فراوان روبرو بوده است.
دکتر احمد کريمی حکاک، استاد دانشگاه، نويسنده و منتقد ادبی که احمد شاملو در سال های اقامتش در آمريکا در منزل او سکونت داشته در اين باره چنين می گويد: شاملو بسيار نويسنده پرکاری بود. يعنی دست که به قلم می برد من حتی ديده ام که ۲۸ ساعت از پشت ميز برنمی خواست. برمی خواست که برود و برگردد اما استراحت نمی کرد، شام و نهاری نخورد تا مطلبی را تمام کند. بنابر اين شاعر بسيار پرکاری بود. منتها در کم و کيف کارش سخن بسيار زياد است.
من به عنوان يک منتقد و محقق فرهنگ ايران برای کتاب کوچه ارزش پژوهشی قائل نيستم. فکر می کنم خيلی خلاقانه نوشته شده است، ولی اين کتاب سنديتی برای من ندارد، ولی شاملو در فرآيندی که برای من هم دقيقا علت آن مشخص نيست، به نامی بدل شده است که هر کاری که او بکند مورد قبول همه قرار می گيرد، برداشت شاعرانه ای که شاملو از جهان داشت به اعتقاد من يکی از قوی ترين برداشت های شاعرانه ای بود که من در معاصران او ديدم.»
شاملو اگر چه هرگز چهره ای نبود که فعال سياسی باشد اما همواره از سوی جمهوری اسلامی نسبت به هر آنچه که مربوط به اوست، حساسيتی سياسی و حتی امنيتی نشان داده شده است. حتی پس از مرگش هرگز خيل دوستدارانش نتوانستند مراسم يادبود شاعر محبوب خود را به فراغت برگزار کنند.
اکبر معصوم بيگی، نويسنده، مترجم و عضو کانون نويسندگان ساکن تهران: هرگز در تمام اين ساليان اين مجال را به ما ندادند که برای شاملو يک مراسم بزرگداشت بگيريم. نه تنها به ما بلکه پيشتر از ما به خانواده شاملو هم اين مجال داده نشده است، به جز آن مراسم خودجوشی که مردم در روز تشيیع جنازه او تا خود گورستان و کاملا به شکلی خودجوش اجرا کردند.
در اين چند سال اخير اساسا فشارها به شدت زياد شده است و مردم و هواخواهان شاملو را که معمولا از ساعت های خيلی زود روز بر سر مزار شاملو حاضر می شوند و بر مزار به شکلی کاملا خودجوش و خودانگيخته بيتوته می کنند، شعر می خوانند، سخنرانی می کنند، گاه حتی شعرهای خودشان را دکلمه می کنند، هيچ اتفاق خاصی که برآشوبنده باشد و يا بخواهد به اين مراسم رنگ و بوی سياسی بدهد، وجود ندارد، اين مراسم در گورستان برگزار می شود، گورستانی که کيلومترها از هر شهری دور است و اصلا امکان هيچ گونه حرکت سياسی در چنين گورستانی وجود ندارد، گورستان وسط شهر واقع نشده است، ولی واقعيت ماجرا اين است که دائما و به بهانه های مختلف خواسته اند که حتی اين اجتماع دوستداران شاملو و شعر معاصر پارسی را بر هم بزنند و هيچ وقت هم هيچ دليلی نه کتبا و نه شفاها برای اين گونه مداخله ها ارائه نداده اند. فقط اين گفته می شود که «به صلاح شماست که اين مراسم برگزار نشود.»
احمد شاملو- الف. بامداد- را نمی توان با هيچ يک از هم نسلانش قياس کرد. او هم در زندگی و هم پس از مرگ چه در ميان منتقدان و چه دوستداران پرشورش، چهره پرجذبه ای است که گويی همواره می توان درباره اش سخن گفت و چيزهای تازه تر يافت.
شاملو تنها با شعرش نبود که جذابيتی شگفت را پيرامون خودش رقم زد، نثرش، نقدش، ترجمه اش، آلبوم های شعرخوانی اش، نظرات جنجالی و کوبنده اش از او چهره ای ساخت که با فاصله ای بعيد از هم نسلانش بر فراز قله های ادبيات معاصر نشست.
برنامه رادیویی «نمای دور، نمای نزدیک» با حضور اسماعیل خویی، احمد کریمی حکاک و اکبر معصوم بیگی
Your browser doesn’t support HTML5
اگر عناصر شعر شاملو را چنان فشرده کنيم تا به مولفه های اصلی و بنيادين آن برسيم، آن گونه که دکتر احمد کريمی حکاک، منتقد و پژوهشگر ادبيات فارسی می گويد، آن دو عنصر، «عشق» است و «آزادی».
احمد کريمی حکاک: شايد امروزی بودن شاملو ، امروزی بودنش به معنای فردايی بودن زمانه خودش، يعنی مدخليتش برای دهه نخست قرن بيست و يکم، در اين است که به نوعی تعهد و سرسپردگی خودش را به دو مقوله که يکی کاملا شخصی است و ديگری کاملا اجتماعی، به شيواترين روش نشان می دهد. يعنی عشق و آزادی.
شاملو بسيار نويسنده پرکاری بود. يعنی دست که به قلم می برد من حتی ديده ام که ۲۸ ساعت از پشت ميز برنمی خواست. برمی خواست که برود و برگردد اما استراحت نمی کرد، شام و نهاری نخورد تا مطلبی را تمام کند. بنابر اين شاعر بسيار پرکاری بود. منتها در کم و کيف کارش سخن بسيار زياد است.
احمد کریمی حکاک، استاد دانشگاه مریلند
شعر او شعر عشق است و آزادی. اگر چه، نه عشق و نه آزادی به صورت های مشخص و تعيين يافته ای در شعر شاملو ظاهر نمی شوند. عشق همچنان يک آرمان مجرد منتزع باقی می ماند و آزادی يک مقوله بسيار کلی.
اين است که به اعتقاد من تجريدی که در شعر شاملو می بينيم با نوع تجريدی که در شعر فروغ فرخزاد می بينيم، فرق دارد. اين تجريد را مثلا در شعر اخوان نمی بينيم. اصلا به طور کلی وجود ندارد. و در شعر سهراب سپهری اگر می بينيم، نوعا تجريدی است که ما را به سنت فکری عرفانی و به سنت شعری سبک هندی پيوند می زند.»
شاملو مفاهيم شعری اش را با ظرافت و چيره دستی بی سابقه ای چنان اجرا می کند که گاه بی آنکه هدفی اجتماعی يا سياسی هم در پس سطرهای او مستتر باشد، آن را به خواست ها و تمناهای اجتماعی چند نسل تبديل می سازد.
احمد کريمی حکاک، استاد دانشگاه مريلند: شاملو به نظر من از دستمايه های نيمايی چنان استفاده می کند که به نوعی عشق، عشق مجرد و آزادی مجرد بپيوندد. به همين دليل است که «من درد مشترکم، مرا فرياد کن» تبديل می شود به يک شعار سياسی زمانه ما.
منظور او شعار سياسی نبود، ولی اين ذهنيت در عبارت «من درد مشترکم، مرا فرياد کن» وجود دارد. اين ويژگی را در شعر اخوان و يا شعر سهراب سپهری نمی بينيم.
شاملو در مقوله عشق، مثلا در «آيدا در آينه» از عناصر و از آحاد غزل فارسی استفاده می کند، همچنان که در غزل فارسی مثل «زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست»، از اجزای بدن معشوق استفاده می کند، شاملو هم چه زيبا می گويد که «لبانت به ظرافت شعر» چشمانت، گونه هايت به دو شيار مورب و .... او خطوط چهره و پيکر معشوق را می گيرد و آن را به سطح نوعی بيان جديد از شيفتگی مردی به زنی بيان می کند.»
يکی ديگر از ويژگی های شعر شاملو گشودن راهی نو در حوزه وزن در شعر نيمايی بود.
دکتر اسماعيل خويی – شاعر نام آور شعر نيمايی و از نزديکان شاملو- در اين باره می گويد: تعريفی که من از شعر به دست داده ام چنين چيزی است که «شعر همانا گره خوردگی عاطفی انديشه و خيال است در زبانی فشرده و آهنگين»
در روشنگری اين تعريف کوشش کرده ام هر چه بيشتر اين نکته را روشن کنم که مرادم از آهنگين بودن، فقط عروضی بودن شعر نيست. بسياری از نمونه های شعر شاملويی آهنگين هستند بی آنکه عروضی باشند. يعنی بر بنياد افاعيل عروضی تفکيک پذير باشند.
گر چه شعر خود نيما، شعر اخوان و بيشترينه شعر خود من بر بنياد افاعيل عروضی تقطيع پذيرند. گو آنکه در آنها اصل تساوی طولی مصراع ها رعايت نمی شود.»
اسماعيل خويی، شعر آهنگينی که شاملو به جای وزن می نشاند را نقطه تکامل شعر پس از نيما می خواند: شعر شاملو آهنگين است بی آنکه عروضی باشد. به اين معنا که شعر از يک موسيقی دلنشين از همخوانی آگاهی واژه ها برخوردار است.
واژه ها انگار يکی، ديگری را در آغوش می گيرد. وقتی شعر شاملو را می خوانيم انگار کنار دريا ايستاده ايم و به موج ها نگاه می کنيم که يکی روی ديگری می غلتد و يکی انگار ديگری را به سوی خود فرا می خواند و او را در آغوش می گيرد. اين آهنگين بودن به نظر من اوج تکامل وزن است در دبستان نيمايی.»
اما چرا شاعران نسل های بعد بيش از تاثيرپذيری از وزن نيما و پيروانش چون فروغ، اخوان، آتشی ، خويی، رويايی و ديگران از شعر آهنگين شاملو استقبال بيشتری کردند؟
اسماعيل خويی: درباره شاعران به ويژه نسل های پس از من بايد گفت که شاعران پا را از محدوده وزن به طور کلی و به ويژه از آهنگين بودن فرا گذاشتند. اين امر به گمان من دو انگيزه دارد، در برخی می خواهند به زبان روزمره مردم سخن بگويند. يعنی اينکه گمان نمی کنند که زبان شعر بايد با زبان عادی تفاوتی داشته باشد. شاملو هم يک بار گفت که «من دوست دارم معشوقه ای را که شعر باشد برهنه در آغوش بگيرم». ولی معشوقه شاملو و من در برهنگی نيز از آيش درونی برخوردار است و آهنگين بودن بخشی از آرايه هايی است که در جوهره اوست. زيبايی معشوقه من از آرايه ها و پيرايه های او جدايی ناپذير است.»
اسماعيل خويی ، البته معتقد است که بسياری هم بودند که بدون برخورداری از جوهره و دانش و توانمندی های ويژه شاملو با تقليد از شعر او راه به خطا بردند.
اسماعيل خويی: به گمان من در پيوند با ترينه اين گونه شاعران بايد گفت که اينان به گمان من بدبختانه وزن را نمی شناسند و شاملو جان هم بی آنکه خودش گناهی کرده باشد، اين گونه شاعران را گمراه کرده است.
بسياری از شاعران و انديشمندان بزرگ بی آنکه خودشان گناهی داشته باشند، جان ها و هوش های دست دوم را گمراه می کنند. من فکر می کنم تقريبا بسياری از شاعرانی که وزن را کنار گذاشته اند، به جرات می توانيم بگوييم از ناتوانی است.»
يکصد و هفتاد جلد شعر و داستان و ترجمه و تحقيق و روزنامه نگاری ، ميراث به جای مانده از شاملوست که با استقبال فراوان روبرو بوده است.
دکتر احمد کريمی حکاک، استاد دانشگاه، نويسنده و منتقد ادبی که احمد شاملو در سال های اقامتش در آمريکا در منزل او سکونت داشته در اين باره چنين می گويد: شاملو بسيار نويسنده پرکاری بود. يعنی دست که به قلم می برد من حتی ديده ام که ۲۸ ساعت از پشت ميز برنمی خواست. برمی خواست که برود و برگردد اما استراحت نمی کرد، شام و نهاری نخورد تا مطلبی را تمام کند. بنابر اين شاعر بسيار پرکاری بود. منتها در کم و کيف کارش سخن بسيار زياد است.
دائما و به بهانه های مختلف خواسته اند که اجتماع دوستداران شاملو و شعر معاصر پارسی را بر هم بزنند و هيچ وقت هم هيچ دليلی نه کتبا و نه شفاها برای اين گونه مداخله ها ارائه نداده اند. فقط اين گفته می شود که «به صلاح شماست که اين مراسم برگزار نشود.»
اکبر معصوم بیگی، عضو کانون نویسندگان ایران
من به عنوان يک منتقد و محقق فرهنگ ايران برای کتاب کوچه ارزش پژوهشی قائل نيستم. فکر می کنم خيلی خلاقانه نوشته شده است، ولی اين کتاب سنديتی برای من ندارد، ولی شاملو در فرآيندی که برای من هم دقيقا علت آن مشخص نيست، به نامی بدل شده است که هر کاری که او بکند مورد قبول همه قرار می گيرد، برداشت شاعرانه ای که شاملو از جهان داشت به اعتقاد من يکی از قوی ترين برداشت های شاعرانه ای بود که من در معاصران او ديدم.»
شاملو اگر چه هرگز چهره ای نبود که فعال سياسی باشد اما همواره از سوی جمهوری اسلامی نسبت به هر آنچه که مربوط به اوست، حساسيتی سياسی و حتی امنيتی نشان داده شده است. حتی پس از مرگش هرگز خيل دوستدارانش نتوانستند مراسم يادبود شاعر محبوب خود را به فراغت برگزار کنند.
اکبر معصوم بيگی، نويسنده، مترجم و عضو کانون نويسندگان ساکن تهران: هرگز در تمام اين ساليان اين مجال را به ما ندادند که برای شاملو يک مراسم بزرگداشت بگيريم. نه تنها به ما بلکه پيشتر از ما به خانواده شاملو هم اين مجال داده نشده است، به جز آن مراسم خودجوشی که مردم در روز تشيیع جنازه او تا خود گورستان و کاملا به شکلی خودجوش اجرا کردند.
در اين چند سال اخير اساسا فشارها به شدت زياد شده است و مردم و هواخواهان شاملو را که معمولا از ساعت های خيلی زود روز بر سر مزار شاملو حاضر می شوند و بر مزار به شکلی کاملا خودجوش و خودانگيخته بيتوته می کنند، شعر می خوانند، سخنرانی می کنند، گاه حتی شعرهای خودشان را دکلمه می کنند، هيچ اتفاق خاصی که برآشوبنده باشد و يا بخواهد به اين مراسم رنگ و بوی سياسی بدهد، وجود ندارد، اين مراسم در گورستان برگزار می شود، گورستانی که کيلومترها از هر شهری دور است و اصلا امکان هيچ گونه حرکت سياسی در چنين گورستانی وجود ندارد، گورستان وسط شهر واقع نشده است، ولی واقعيت ماجرا اين است که دائما و به بهانه های مختلف خواسته اند که حتی اين اجتماع دوستداران شاملو و شعر معاصر پارسی را بر هم بزنند و هيچ وقت هم هيچ دليلی نه کتبا و نه شفاها برای اين گونه مداخله ها ارائه نداده اند. فقط اين گفته می شود که «به صلاح شماست که اين مراسم برگزار نشود.»
احمد شاملو- الف. بامداد- را نمی توان با هيچ يک از هم نسلانش قياس کرد. او هم در زندگی و هم پس از مرگ چه در ميان منتقدان و چه دوستداران پرشورش، چهره پرجذبه ای است که گويی همواره می توان درباره اش سخن گفت و چيزهای تازه تر يافت.