«ديگر راه برگشتى وجود ندارد» اين جمله را ميرحسين موسوى در شامگاه ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ بر زبان راند، پس از آنكه با قاطعيت اعلام كرد كه برنده قطعى انتخابات با آراى زياد است و وظيفه خود را صيانت از آرا مى داند.
اما بيش از ۷۲ ساعت طول كشيد تا حاكمان جمهورى اسلامى واقعيت اين جمله را دريابند كه به راستى ديگر راه برگشتى وجود ندارد.
تنها دو روز پس از اين سخنان بود كه جنبشى در ايران متولد شد كه نه تنها سرنوشت حاكمان جمهورى اسلامى كه سرنوشت بخش زیادی از مردم ايران را نيز تغيير داد.
روزهاى پس از ۲۲ خرداد به صبورى گذشت. اشارتى از سوى ميرحسين موسوى و مهدى كروبى كافى بود كه ميليون ها تن از مردم به ميدان بيايند.
ميرحسين موسوى از مردم خواست تا به صورت مسالمت آميز و با رعايت اصل عدم برخورد به مخالفت خود با نتايج انتخابات ادامه دهند.
Your browser doesn’t support HTML5
شاهدان عينى روز ۲۵ خرداد خبر از حضور مردم مى دادند: «اينجا خيابان انقلاب است ما پائين تر از ميدان انقلابيم...»
«من الان رو به روى شهردارى منطقه ۹ تهران ام. توى خيابان آزادى. ملت گروه گروه دارند زياد مى شود جمعيتشان...»
«ترافيك بسيار سنگين و اين كه تمام ماشين هايى كه توى ترافيك هستند يك صدا همه با هم به نشانه اعتراض بوق مى زنند...»
«فقط اعتراض و فقط يك سئوال كه «راى ما كجاست؟...»
«ساعت سه جمعيت شروع كردند به آمدن و رفتن به سمت ميدان آزادى و هنوز هم انتهايش معلوم نيست كه كى تمام مى شود اين جمعيت. فقط ساكت اند و علامت پيروزى نشان مى دهند...»
«الان آمدم جلوى جمعيت. مردم دستشان را بالا گرفته اند به نشانه پيروزى. خودتان بشنويد: محمود خيانت مى كنه رهبر حمايت مى كنه...»
«... حتى موتورى ها، حتى ماشين هاى سنگين مثل اتوبوس ها و مينى بوس هايى كه توى خيابان هستند با صداى بوقشان دارند اعتراض شان را نشان مى دهند...»
«لاين جنوبى خيابان آزادى مرتب ماشين ها دارند بوق مى زنند و لاين سمت چپ مرتب دارد پر از آدم مى شود و صدا زياد مى شود. هيچ نيروى انتظامى ديده نمى شود. چند تا ماشين گشت رد مى شوند. لباس شخصى را نمى توانم تشخيص بدهم كه وجود دارد. هلى كوپترها از بالا دارند دور مى زنند...»
آرش حسن نيا، همكار ما در راديو فردا آن روزهاى پر التهاب جنبش سبز را خود تجربه كرده است.
روز ۲۵ خرداد كجا بودى و چه كردى؟
آرش حسن نيا: روز بيست و پنجم خرداد از صبح تا ظهر و فكر مى كنم يك كمى از ظهر گذشته را توى روزنامه بودم و پیگير خبرهاى مربوط به برگزارى راهپيمايى كه بالاخره انجام مى شود يا نه. تا اينكه اين خبر پيچيد بين بچه هاى خبرنگار كه آقاى موسوى و آقاى كروبى گفتند چه مجوز داده شود چه داده نشود ما در جمع مردم حضور پيدا مى كنيم. ما آن چند همكار روزنامه نگارى كه با هم راه افتاديم با خودمان قرار گذاشتيم كه به سمت چهار راه ولى عصر حركت كنيم. اگر مردم آمده بودند كه حضور داشته باشيم و اگر اتفاقى نيافتاده كه آنجا مثلاً يك بستنى بخوريم و برگرديم سركارمان. پنجاه مترى شايد روبروى تئاتر شهر ديگر داشتيم متوجه مى شديم كه چه اتفاقى افتاده. يك خورده ديگر كه نزديكتر شديم به خيابان انقلاب تقريباً جمعيت بود كه ما را مى برد. به اين نرسيد كه ما اصلاً تصميم بگيريم حالا باشيم يا نه. ديگر اين موج جمعيتى بود كه از پشت سر كه نگاه مى كرديد تا ميدان فردوسى و رو به روي تان به سمت انقلاب اصلاً نمى ديديد كه سر جمعيت كجاست.
آيا واقعاً اين راهپيمايى راهپيمايى سكوت بود يا شعار هم داده مى شد؟
تا تقاطع خيابان بهبودى بعد از ميدان انقلاب كسى شعار نمى داد. حتى اگر كسى احساساتى مى شد يا اگر از عواملى بودند كه مى خواستند آن جمعيتى را كه واقعاً بى نظير و حشتناك بود شعارى بدهند و اينها، خود جمعيت با آنها برخورد مى كردند. يعنى تذكر مى دادند كه ما آمده ايم فقط سكوت كنيم. تقاطع بهبودى همان جايى است كه آقاى موسوى، عكس هايش هم هست كه رفتند روى سقف ماشينى و بلندگو دارند و آنجا براى مردم سخنرانى كردند. از آنجا به بعد ديگر شعار داده شد. تا ميدان آزادى كه محل جمع شدن جمعيت بود ديگر شعارها داده مى شد و شعارها هم عمدتاً مى گفتند «دروغگو، دروغگو شصت و سه درصدت كو؟» يا «هاله نور را ديده و راى ما را نديده!» اشاره داشتند به حرف هايى كه آقاى احمدى نژاد زده بود و اتفاقات بعد از برگزارى انتخابات.
تولد یک جنبش
بيست و پنج خرداد ۱۳۸۸ ميرحسين موسوى از نيروى انتظامى خواهش كرد از برخورد خشن با حركت هاى خودجوش مردم خوددارى كرده و اجازه ندهند اعتماد مردم نسبت به اين نهاد خدشه دار شود.
كارشناسان سياسى معتقدند كه روز بيست و پنجم خرداد ۸۸ در تاريخ ايران ثبت خواهد شد، نه به اين دليل كه در اين روز بيش از سه ميليون نفر در تهران دست به راهپيمايى سكوت زدند. نه به دليل خونهايى كه بر زمين ريخت. بلكه به خاطر تولدى كه در اين روز روى داد.
مى گويند جنبش سبز مردم ايران در روز ۲۵ خرداد متولد شد و عظمت خود را نمايان كرد.
مراد ويسى، شاهد عينى تظاهرات ۲۵ خرداد كه اكنون همكار ما در راديو فرداست درباره آنچه در آن روز در ايران روى داد، مى گويد:
«جنبش هاى اجتماعى معمولاً از مدتها قبل شكل مى گيرند به شكل نهفته و بالقوه. يعنى مجموعه كسانى كه در ايران به رفتارهاى حاكميت اعتراض داشتند. بعضى ها به رفتارهاى سياسى حاكميت اعتراض داشتند، بعضى ها به رفتارهاى فرهنگى حاكميت و بعضى ها به محدوديت هايى كه حاكميت به لحاظ اجتماعى وضع كرده بود. بعضى ها در حوزه زنان معتقد بودند كه رفتارهاى حاكميت غيرقابل قبول است. بعضى ها در حوزه دانشجويى معتقد بودند رفتارهاى حاكميت غير قابل قبول است. مجموع اينها همه شان خود را در يك جا پيدا كردند. اين جنبش از مدتها قبل شكل گرفته بود ولى در روز ۲۲ خرداد فرصتى براى ظهور پيدا كرد و موقعى كه حاكميت با آن برخورد كرد، اين جنبش در روز ۲۳ و ۲۵ خرداد حالت علنى و نمود به خود گرفت. اگر فرض را بر اين بگيريم كه تولد به معناى نمود علنى است، بله. جنبش سبز، خرده جنبش هايى است كه در حوزه هاى سياسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى به رفتار حاكميت در سى سال گذشته و به طور خاص در دوره رهبرى آيت الله خامنه اى اعتراض دارند.»
آرش حسن نيا هم از مشاهدات عينى خود از اين تولد مى گويد:
«من فكر مى كنم اتفاق بعد از برگزارى انتخابات به خاطر اين ويژه شد كه شما اصلاً اين جمعيتى را كه امروز ما به عنوان جنبش سبز مى شناسيم و شايد ۲۵ خرداد روزى بود كه اينها توانستند براى اولين بار بفهمند كه بى شمارند، همان شعارى كه بعداً دادند كه "ما بيشماريم" بافت جمعيتى خاصى نداشت. از هر سنى و هر طبقه و صنفى توى راهپيمايى شركت داشتند. يك جاهايى كه مثلاً نيروهاى امنيتى و نيروهاى بسيج جاهايى كه مى خواستند نزديك شوند به جمعيت، شما نگاه مى كرديد و يكهو مى ديديد كه كنار دستى تان كه دارد شعار مى دهد يكهو دست مى كند و پاى مصنوعى اش را كه جانباز جنگى است از زير زانو در مى آورد و دستش مى گيرد كه اگر تو ادعاى بسيجى بودن دارى، بسيجى كه جبهه نديده من كسى هستم كه پايم را از دست داده ام.»
در اين تولد جنبش سبز، هرچند مردم دست زدند و سوت كشيدند اما شمعى كه خاموش شد، شمع زندگى هفت جوان بود. يك روز بعد مقامات رسمى استان تهران از كشته شدن هفت تن و زخمى شدن ۲۹ تن خبر دادند.
كمى بعد، انتشار يك فيلم كوتاه خبرى نشان داد، آنكه آتش به روى مردم گشود، نه حاميان ميرحسين موسوى بلكه بسيجيان مسلح پايگاه گردان ۱۱۷ عاشورا وابسته به نيروى مقاومت بسيج قدس در حوالى ميدان آزادى تهران بودند.
اين فيلم تصاويرى از سنگ انداختن مردم به داخل پايگاه بسيج و آتش گشودن متقابل بسيجيان به سوى مردم را ثبت كرده بود.
مازيار بهارى، مستند ساز و خبرنگار هفته نامه نيوزويك كه اين تصاوير را ثبت كرده بود، مدت كوتاهى بعد دستگير شد و يكى از اتهاماتش همين تصاوير بود. اتهامى كه منجر به صدور حكم ۱۳ سال حبس و تحمل هفتاد ضربه شلاق شد.
مازيار بهارى: يكى از مصاديق جاسوسى رسانه اى را ... آن فيلم را هم من تهيه كردم، چيزى خلاف واقعيت كه تهيه نكرده بودم. يك سرى را نشان مى دادم كه كوكتل مولوتف پرت مى كردند طرف پايگاه بسيج و از آن طرف هم نشان دادم كه بسيج هم شليك مى كرد به طرف مردم. نه چيزى مونتاژ شده و نه ما تغيير كامپيوترى داده بوديم توى فيلمى كه تهيه شده بود. يعنى عين حقيقت بود...»
مقامات رسمى آمار كشته شدگان راهپيمايى روز ۲۵ خرداد را هفت نفر اعلام كردند. يكى از اين كشته شدگان، بهزاد مهاجر ۴۷ ساله بود. جسد او را ماه ها بعد در حالى كه كاملاً يخ زده بود به خانواده اش تحويل دادند.
مهوش مهاجر خواهر بهزاد مهاجر به راديو فردا می گوید:
«وقتى كه با ما تماس گرفت، گفت كه راهپيمايى آرام است و مردم دارند مى روند. من هم هستم توى ميدان آزادى. ديگر بعد از آن هيچ خبرى نشد ولى ساعت يازده شب به موبايلم زنگى زده شد از شماره ايشان. آمدم جواب بدهم قطع شد. ديگر يك بار من گرفتم بوق اشغال زد. گفتم من كه عصرى با او صحبت كرده ام. مسئله اى نيست. ديگر تماسى نگرفتم تا دو سه روز بعد. دو سه روز بعد بود كه ايشان ناپديد شده. چقدر اين ور آن ور، دادگاه انقلاب، اوين، هرجا مى رفتيم مى گفتند برويد خبرى نبود. ما احساس مى كرديم كه ايشان بازداشت است. فكر نمى كرديم كه يك اتفاق بيافتد.»
على حسن پور، يكى ديگر از جان باختگان روز ۲۵ خرداد است كه از ناحيه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. تصوير بدن بى جان او و خون منتشر شده بر زمين يكى از نخستين تصاويرى بود كه از خشونت نيروهاى امنيتى در دنياى مجازى دست به دست چرخيد و كاربران اينترنتى را شوكه كرد.
لادن مصطفايى، همسر على حسن پور به راديو فردا گفت:
«سياسى نبودند. اما جزو آن سه چهار ميليون جمعيتى بودند كه آ ن روز در آزادى حضور داشتند. گفتم جواب اعتراض، گلوله نيست. آن هم گلوله توى سر. راهپيمايى، راهپيمايى سكوت بوده. حتى پسر جوانى كه مثل بچه خود ما بوده، من پسر بيست و يك ساله دارم، اين گلوله خورده. همسر من رفته به او كمك كند. در همان حال همسر مرا زدند. نمى دانم اسم اين را چه مى شود گذاشت!»
روز ۲۵ خرداد به شهادت شاهدان عينى مردم ايران اوج مدنيت و آگاهى خود را به نمايش گذاشتند.
آرش حسن نيا: خيلى عجيب بود شكل گرفتن ۲۵ خرداد. اينكه آن جمعيت همديگر را پيدا كنند و بى شمار بودن شان را متوجه شوند ولى آن رفتار را از خود نشان دهند كه رفتارى بى نظير است. آن جمعيت ميليونى چطور مى توانند كنار هم جمع شوند، اعتراض داشته باشند، سئوال واحد و خواسته واحد داشته باشند، اما نه خشونتى بكنند و نه شعار خارج از چارچوبى بدهند و حتى در صحنه هايى ديديم كه پشت چراغ قرمز مردم مى ايستادند كه حركت ماشين ها مختل نشود. وقتى كه چراغ سبز مى شد اين سيل جمعيت بود كه از چراغ قرمز رد مى شد. اين بى نظير است در تاريخ نه جمهورى اسلامى فكر مى كنم در تاريخ سياسى ايران بى نظير است.»
روز ۲۵ خرداد خونين به شب رسيد. اما پايان نيافت. بر اساس گزارش های منتشره، نيروهاى امنيتى و لباس شخصی ها شبانگاه ۲۵ خرداد به كوى دانشگاه تهران حمله كردند.
شاهدان عينى خبر دادند: «ساعت حدود ۹ و نيم، ۱۰ بچه ها تجمع كردند در اعتراض به مسائل انتخابات. تا حدود ساعت ۱۱ يازده و نيم تجمع حالت مسالمت آميز داشتند. نيروهاى ضد شورش حدود ساعت ۱۱ يا ۱۱ و سى دقيقه، كل آن منطقه را محاصره كردند و اقدام به سنگ پرانى به طرف بچه ها كردند و دانشجوها هم شروع كردند به پرتاب سنگ.
از همان ساعت شدت گاز اشك آور تا سه ساعت بعد حدود ساعت دو آن قدر زياد بود كه چند نفر از حال رفتند. اصلاً نمى شد دانشگاه درست نفس كشيد. نيروهاى ضد شورش ساعت دو با قطع شدن تمام تلفن ها از طريق اميرآباد وارد كوى شدند و راه را باز كردند پشت بند آنها نيروهاى لباس شخصى با همراهى نيروهاى پليس وارد كوى شدند.»
صدها فيلم و عكس و خاطره روز ۲۵ خرداد تولد و نمود جنبش سبز را در تاريخ ثبت كرد. همان گونه كه فيلمى كه از آرشيو نيروهاى حمله كننده به كوى دانشگاه منتشر شد، خشونت نيروهاى جمهورى اسلامى را به تاريخ سپرد.