در آستانهی انتخابات رياست جمهوری يازدهم در سال ۱۳۹۲ اصلاح طلبان مذهبی داخل کشور (گروهی که بخش عمدهی قوهی مجريهی در دولت خاتمی و اکثريت مجلس ششم را در اختيار داشتند) به دو گروه مشخص تقسيم شدهاند: کسانی که برای مشارکت سياسی شرط و شروطی دارند (مثل آزادی زندانيان سياسی، آزادی گردهمايیهای حزبی و آزادی رسانههای خود) و کسانی که بدون قيد و شرط آمادهی مشارکت سياسی و رقابت در انتخابات آينده هستند و حتی شروط سه گانهی وزارت کشور يعنی ابراز برائت از فتنه، عدم دعوت احزاب و گروههای منحله (حزب مشارکت و مجاهدين انقلاب) و عدم دعوت از افراد محکوم در دورهی پس از ۸۸ را برای تشکيل گردهمايی خود می پذيرند. (الف به نقل از حديد نيوز، ۱۹ دی ۱۳۹۱)
حتی پذيرش اين شروط نيز مقامات را راضی نکرده و پس از آن شرط عدم ارتباط با محمد خاتمی را مطرح کردهاند (کلمه، ۲۳ دی ۱۳۹۱) که در نهايت به تعويق مراسم توسط اصلاح طلبان منجر شد. به نظر می آيد اقتدارگرايان تلاش دارند جريان اصلاح طلبی مد نظر خود را خلق کنند.
برخی از اصلاح طلبان که پيش از اين شرط و شروطی برای مشارکت در فرايند رسمی سياسی داشتند اخيرا به دستهی دوم پيوستهاند تا از ياس سياسی موجود بگريزند: "اصلاح طلبان و جنبش سبز بايد با عمل سياسی و فعاليت مستمر و مداوم خود در عرصه های گوناگون، معادلات کسانی که حضور خود در عرصه های مختلف را، در بی عملی، نااميدی و ياس از اصلاحات می دانند، برهم بزنند. فرايند انتخابات يکی از مهم ترين عرصههای فعاليت و تلاش می باشد و به نظر می آيد بخش هايی از جريان مقابل از عدم حضور و بی عملی اصلاح طلبان در فرايند انتخابات استقبال می کنند و برای آنها آرامش فکری به همراه می آورد... در حال حاضر بسيار مهم است که هر چه در توان داريم تلاش کنيم تا عزيزان بزرگوار آقايان کروبی، ميرحسين موسوی و خانم رهنورد و زندانيان سياسی آزاد شوند. با وجود اين تاکيد بر اين موضوع به گونه ای نباشد که فرصت های موجود برای فعاليت سياسی را از بين ببرد." (عبدالله نوری، ندای سبز آزادی، ۱۷ دی ۱۳۹۱)
آيا با اين موضع هنوز می توان گروه دوم اصلاح طلبان را اصلاح طلب (به معنای خواهان تغيير به سوی دمکراسی و آزادی) خواند؟ آيا با وجود نظارت استصوابی و حاکميت قوانين تبعيض آميز، محدوديت فعاليت رسانهها، فقدان آزادی بيان و تشکلها و تجمعات، و زندانی بودن صدها فعال سياسی و عقيدتی می توان در کشور تغيير ايجاد کرد؟ آيا اين تلاش در گذشته صورت نگرفته و به در بسته نخورده است؟ آيا نشانهای از تغيير سياست حکومت به چشم می خورد؟ آيا سخنانی از قبيل اين که موسوی و کروبی سران فتنه نبودهاند (و بلافاصله پی گيری يا تعبير و تفسير آنها) می تواند نشانهی تغيير سياست حکومت باشد؟
هزينهای که بر آنان تحميل شد
اصلاح طلبان مذهبی هرگز نمی خواستند در موقعيتی قرار گيرند که در برابر خامنهای و سپاه بايستند. آنها در دوران خاتمی در عين نياز به نيروهای عرفی گرا و ليبرال و نيز تودهی مردمی که از نظام خسته يا متنفر شده بودند آنها را به بازی سياسی راه نمی دادند و با فعالان نيز بازی موش و گربه داشتند ("بياييد اما اسمتان بلند نباشد"؛ "همراهی کنيد اما انتظار زيادی نداشته باشيد"). اما همانها که خاتمی و مجلس ششم را در نوعی دهن کجی به ولی فقيه و سپاه و روحانيت سنتی به قدرت رساندند پس از انتخابات ۸۸ مشی اصلاح طلبان را ناديده گرفته و در خيابانها عليه ولايت فقيه و سياست خارجی و داخلی آن فرياد زدند و از خط قرمزهای اصلاح طلبان گذشتند.
بسياری از اصلاح طلبان بدون اين که بخواهند برای اين فريادها هزينه پرداختند و امروز بخشی از آنها دارند به صدای بلند می گويند که آنها همان اصلاح طلبان ماقبل ۸۸ هستند تا به کسب و کار سياسی خود در ماقبل ۸۸ بازگردند.
سه شهر اصلاح طلبی
اگر به نقشهی جغرافيای اصلاح طلبان در داخل و خارج کشور نگاهی از دور بيندازيم سه شهر در آن ميبينيم:
۱.شهر "رام شدگان" يعنی اصلاح طلبانی که بالاخص پس از سرکوبها از مطالبات غير قابل تحقق خود خسته شده و با واقع بينی (تنها ديدن جلوی پای خود) حکومت موجود جمهوری اسلامی را به عنوان واقعيتی غير قابل تغيير پذيرا شده و می خواهند در همان چارچوب کار کنند. آنها از همين جهت بدون هيچ قيد و شرطی آمادهی ورود به رقابت سياسی هستند؛
۲. شهر "مايوس شدگان" از اصلاحات که اکثرا به خارج آمدهاند و به خيل کسانی که اگر امروز قدرت براندازی ندارند اما به اميد آن روز نشستهاند پيوستهاند؛
۳. شهر "شرمندگان" که به غير قابل اصلاح بودن رژيم باور کردهاند ولی به خاطر فشار حکومت يا به دليل منافع درآميختهی خود با وضعيت موجود از بيان نظر خويش در اين باب و راه حلی که در نظر دارند (مثل تحريم انتخابات) احساس شرم می کنند.
اين سه شهر امروز هزاران فرسنگ با يکديگر فاصله دارند و به همين دليل جنبش چندانی از سوی اصلاح طلبان نه در داخل و نه در خارج با تحرک آنها به چشم می آيد. آنها در هر مقطع سياسی نمی توانند به تصميم گيری برسند.
منوی شکست
اصلاح طلبان رام شده در فرايند سرکوب که می خواهند دوباره به فرايند سياسی تاييد شده از سوی بيت و سپاه بازگردند چهار استراتژی را اعلام کردهاند (به طور ضمنی):
۱) به گونهای رفتار کنند که حاکمان احساس مقابله جويی نکنند (سخنی در باب زندانيان سياسی و فقدان آزادیها و فساد و تبعيض نهادينه نگويند)؛ آنها حداکثر به انتقاد از دولت می پردازند آن هم پس از آن که خود اقتدارگرايان شديدا بدان حمله می کنند و رابطهی احمدی نژاد و بيت خراب شده است؛
۲) بدون هر گونه انتقاد، منتظر نظارت استصوابی شورای نگهبان بمانند تا بعد استراتژی خود را تعيين کنند (چالش نکردن قدرت فائقهی شورای نگهبان که هميشه اصلاح طلبان مرتکب آن می شدند)؛
۳) اعلام مشارکت بدون عطش پيروزی و اعلام اين که اسب خود را برای پيروزی زين نکردهاند تا حاکمان و نظامی- امنيتیها را نگران نسازند؛ و
۴) اعلام چند بارهی اين موضوع به اقتدارگرايان که بايد در عين سرکوب "غيرخودی"ها (که نامشان را می گذارند راديکال يا برانداز) هوای اصلاح طلبان رام شده را داشته باشند تا چهرهی جهانی خود را ترميم کنند (در دورهی قبل از خرداد ۸۸ اين امر يکی از استراتژیهای هميشگی اصلاح طلبان برای جلب اعتماد خامنهای و بيت و سپاهيان بود).
بهتر است اصلاح طلبان به جای نامگذاری استراتژیهای فوق به عنوان استراتژی حضور، آنها را "منوی شکست" و برنامهی وادادگی بنامند چون با اين استراتژیها تنها می توانند درصد بسيار کوچکی از آرای ناراضيان از وضعيت موجود را کسب کنند.
علاوه بر آن، اين همان چيزی است که بيت و سپاه هميشه از اصلاح طلبان خواستهاند: اين که اصلاح طلب نباشند و تنها نام آن را يدک کشند. استرتژیهای فوق يعنی تن در دادن به حکومت موجود و وانمود کردن به اصلاح طلبی. با اين استراتژی ديگر مرزی ميان "اصلاح طلبان بدلی" و غير بدلی باقی نمی ماند.
در سمت راست توکلی و محبيان
اما اصلاح طلبان به خوبی می دانند که ابراز پشيمانی کافی نيست و بيت و سپاه بيش از اين از آنها می خواهند. به همين دليل اصلاح طلبان پشيمان برای اثبات برادری خود دارند به سمت راست توکلی و محبيان (موتلفه) میغلتند و در رثای احمد توکلی و علی مطهری و ناطق نوری سخن می گويند تا نشان دهند که از جنس ابوالفضل قديانی يا مير حسين موسوی نيستند.
البته بخشی از آنها هنوز با متهم کردن مجتبی خامنهای به در دست داشتن پروندهی اصلاح طلبان همانند دههی هشتاد مشغول بازی با حکومت هستند به اين معنا که اگر فشار روی آنها کم نشود به آنجايی می زنند که بيت نمی خواهد. اکثر اصلاح طلبانی که امروز در زندانند هنوز کلمهای در باب نقض حقوق بشر توسط دولت موسوی و خود آنها در سه دهه درگير بودن در قدرت نگفتهاند و خمينی هنوز مقتدا و مراد آنانست.
تعليق و سرگشتگی هواداران اصلاحات
مشکل بنيادين اصلاح طلبان در مشارکت در فرايند انتخابات در هم ريختگی رای دهندگان است. اگر روزی معترضان به وضعيت موجود از "بغض معاويه" به سراغ اصلاح طلبان می رفتند امروز ديگر به سختی میتوان آنها را با اين انگيزه تحريک به مشارکت کرد.
رای دهندگانی که در دهههای هفتاد و هشتاد به اصلاح طلبان رای می دادند امروز آن چنان متفرق و پراکنده و معلق هستند که اقتدارگرايان با انواع حيلهها در صدد جذب آرای آنها هستند: "به هر حال بيان کردن برخی صحبت ها و موج سازی ها از سوی بنده تنها به دليل جذب هواداران اصلاحات بوده و برنامه ريزی ما جهت اخذ رای آنها در پای صندوق ها چاره ای جز اتخاذ اين مواضع نداشت و الا مواضع من هم مثل شما بسيجی هاست." (اسفنديار رحيم مشايی، الف به نقل از صراط، ۱۳ دی ۱۳۹۱)
حتی پذيرش اين شروط نيز مقامات را راضی نکرده و پس از آن شرط عدم ارتباط با محمد خاتمی را مطرح کردهاند (کلمه، ۲۳ دی ۱۳۹۱) که در نهايت به تعويق مراسم توسط اصلاح طلبان منجر شد. به نظر می آيد اقتدارگرايان تلاش دارند جريان اصلاح طلبی مد نظر خود را خلق کنند.
برخی از اصلاح طلبان که پيش از اين شرط و شروطی برای مشارکت در فرايند رسمی سياسی داشتند اخيرا به دستهی دوم پيوستهاند تا از ياس سياسی موجود بگريزند: "اصلاح طلبان و جنبش سبز بايد با عمل سياسی و فعاليت مستمر و مداوم خود در عرصه های گوناگون، معادلات کسانی که حضور خود در عرصه های مختلف را، در بی عملی، نااميدی و ياس از اصلاحات می دانند، برهم بزنند. فرايند انتخابات يکی از مهم ترين عرصههای فعاليت و تلاش می باشد و به نظر می آيد بخش هايی از جريان مقابل از عدم حضور و بی عملی اصلاح طلبان در فرايند انتخابات استقبال می کنند و برای آنها آرامش فکری به همراه می آورد... در حال حاضر بسيار مهم است که هر چه در توان داريم تلاش کنيم تا عزيزان بزرگوار آقايان کروبی، ميرحسين موسوی و خانم رهنورد و زندانيان سياسی آزاد شوند. با وجود اين تاکيد بر اين موضوع به گونه ای نباشد که فرصت های موجود برای فعاليت سياسی را از بين ببرد." (عبدالله نوری، ندای سبز آزادی، ۱۷ دی ۱۳۹۱)
آيا با اين موضع هنوز می توان گروه دوم اصلاح طلبان را اصلاح طلب (به معنای خواهان تغيير به سوی دمکراسی و آزادی) خواند؟ آيا با وجود نظارت استصوابی و حاکميت قوانين تبعيض آميز، محدوديت فعاليت رسانهها، فقدان آزادی بيان و تشکلها و تجمعات، و زندانی بودن صدها فعال سياسی و عقيدتی می توان در کشور تغيير ايجاد کرد؟ آيا اين تلاش در گذشته صورت نگرفته و به در بسته نخورده است؟ آيا نشانهای از تغيير سياست حکومت به چشم می خورد؟ آيا سخنانی از قبيل اين که موسوی و کروبی سران فتنه نبودهاند (و بلافاصله پی گيری يا تعبير و تفسير آنها) می تواند نشانهی تغيير سياست حکومت باشد؟
هزينهای که بر آنان تحميل شد
اصلاح طلبان مذهبی هرگز نمی خواستند در موقعيتی قرار گيرند که در برابر خامنهای و سپاه بايستند. آنها در دوران خاتمی در عين نياز به نيروهای عرفی گرا و ليبرال و نيز تودهی مردمی که از نظام خسته يا متنفر شده بودند آنها را به بازی سياسی راه نمی دادند و با فعالان نيز بازی موش و گربه داشتند ("بياييد اما اسمتان بلند نباشد"؛ "همراهی کنيد اما انتظار زيادی نداشته باشيد"). اما همانها که خاتمی و مجلس ششم را در نوعی دهن کجی به ولی فقيه و سپاه و روحانيت سنتی به قدرت رساندند پس از انتخابات ۸۸ مشی اصلاح طلبان را ناديده گرفته و در خيابانها عليه ولايت فقيه و سياست خارجی و داخلی آن فرياد زدند و از خط قرمزهای اصلاح طلبان گذشتند.
بسياری از اصلاح طلبان بدون اين که بخواهند برای اين فريادها هزينه پرداختند و امروز بخشی از آنها دارند به صدای بلند می گويند که آنها همان اصلاح طلبان ماقبل ۸۸ هستند تا به کسب و کار سياسی خود در ماقبل ۸۸ بازگردند.
سه شهر اصلاح طلبی
اگر به نقشهی جغرافيای اصلاح طلبان در داخل و خارج کشور نگاهی از دور بيندازيم سه شهر در آن ميبينيم:
۱.شهر "رام شدگان" يعنی اصلاح طلبانی که بالاخص پس از سرکوبها از مطالبات غير قابل تحقق خود خسته شده و با واقع بينی (تنها ديدن جلوی پای خود) حکومت موجود جمهوری اسلامی را به عنوان واقعيتی غير قابل تغيير پذيرا شده و می خواهند در همان چارچوب کار کنند. آنها از همين جهت بدون هيچ قيد و شرطی آمادهی ورود به رقابت سياسی هستند؛
۲. شهر "مايوس شدگان" از اصلاحات که اکثرا به خارج آمدهاند و به خيل کسانی که اگر امروز قدرت براندازی ندارند اما به اميد آن روز نشستهاند پيوستهاند؛
۳. شهر "شرمندگان" که به غير قابل اصلاح بودن رژيم باور کردهاند ولی به خاطر فشار حکومت يا به دليل منافع درآميختهی خود با وضعيت موجود از بيان نظر خويش در اين باب و راه حلی که در نظر دارند (مثل تحريم انتخابات) احساس شرم می کنند.
اين سه شهر امروز هزاران فرسنگ با يکديگر فاصله دارند و به همين دليل جنبش چندانی از سوی اصلاح طلبان نه در داخل و نه در خارج با تحرک آنها به چشم می آيد. آنها در هر مقطع سياسی نمی توانند به تصميم گيری برسند.
منوی شکست
اصلاح طلبان رام شده در فرايند سرکوب که می خواهند دوباره به فرايند سياسی تاييد شده از سوی بيت و سپاه بازگردند چهار استراتژی را اعلام کردهاند (به طور ضمنی):
۱) به گونهای رفتار کنند که حاکمان احساس مقابله جويی نکنند (سخنی در باب زندانيان سياسی و فقدان آزادیها و فساد و تبعيض نهادينه نگويند)؛ آنها حداکثر به انتقاد از دولت می پردازند آن هم پس از آن که خود اقتدارگرايان شديدا بدان حمله می کنند و رابطهی احمدی نژاد و بيت خراب شده است؛
۲) بدون هر گونه انتقاد، منتظر نظارت استصوابی شورای نگهبان بمانند تا بعد استراتژی خود را تعيين کنند (چالش نکردن قدرت فائقهی شورای نگهبان که هميشه اصلاح طلبان مرتکب آن می شدند)؛
۳) اعلام مشارکت بدون عطش پيروزی و اعلام اين که اسب خود را برای پيروزی زين نکردهاند تا حاکمان و نظامی- امنيتیها را نگران نسازند؛ و
۴) اعلام چند بارهی اين موضوع به اقتدارگرايان که بايد در عين سرکوب "غيرخودی"ها (که نامشان را می گذارند راديکال يا برانداز) هوای اصلاح طلبان رام شده را داشته باشند تا چهرهی جهانی خود را ترميم کنند (در دورهی قبل از خرداد ۸۸ اين امر يکی از استراتژیهای هميشگی اصلاح طلبان برای جلب اعتماد خامنهای و بيت و سپاهيان بود).
بهتر است اصلاح طلبان به جای نامگذاری استراتژیهای فوق به عنوان استراتژی حضور، آنها را "منوی شکست" و برنامهی وادادگی بنامند چون با اين استراتژیها تنها می توانند درصد بسيار کوچکی از آرای ناراضيان از وضعيت موجود را کسب کنند.
علاوه بر آن، اين همان چيزی است که بيت و سپاه هميشه از اصلاح طلبان خواستهاند: اين که اصلاح طلب نباشند و تنها نام آن را يدک کشند. استرتژیهای فوق يعنی تن در دادن به حکومت موجود و وانمود کردن به اصلاح طلبی. با اين استراتژی ديگر مرزی ميان "اصلاح طلبان بدلی" و غير بدلی باقی نمی ماند.
در سمت راست توکلی و محبيان
اما اصلاح طلبان به خوبی می دانند که ابراز پشيمانی کافی نيست و بيت و سپاه بيش از اين از آنها می خواهند. به همين دليل اصلاح طلبان پشيمان برای اثبات برادری خود دارند به سمت راست توکلی و محبيان (موتلفه) میغلتند و در رثای احمد توکلی و علی مطهری و ناطق نوری سخن می گويند تا نشان دهند که از جنس ابوالفضل قديانی يا مير حسين موسوی نيستند.
البته بخشی از آنها هنوز با متهم کردن مجتبی خامنهای به در دست داشتن پروندهی اصلاح طلبان همانند دههی هشتاد مشغول بازی با حکومت هستند به اين معنا که اگر فشار روی آنها کم نشود به آنجايی می زنند که بيت نمی خواهد. اکثر اصلاح طلبانی که امروز در زندانند هنوز کلمهای در باب نقض حقوق بشر توسط دولت موسوی و خود آنها در سه دهه درگير بودن در قدرت نگفتهاند و خمينی هنوز مقتدا و مراد آنانست.
تعليق و سرگشتگی هواداران اصلاحات
مشکل بنيادين اصلاح طلبان در مشارکت در فرايند انتخابات در هم ريختگی رای دهندگان است. اگر روزی معترضان به وضعيت موجود از "بغض معاويه" به سراغ اصلاح طلبان می رفتند امروز ديگر به سختی میتوان آنها را با اين انگيزه تحريک به مشارکت کرد.
رای دهندگانی که در دهههای هفتاد و هشتاد به اصلاح طلبان رای می دادند امروز آن چنان متفرق و پراکنده و معلق هستند که اقتدارگرايان با انواع حيلهها در صدد جذب آرای آنها هستند: "به هر حال بيان کردن برخی صحبت ها و موج سازی ها از سوی بنده تنها به دليل جذب هواداران اصلاحات بوده و برنامه ريزی ما جهت اخذ رای آنها در پای صندوق ها چاره ای جز اتخاذ اين مواضع نداشت و الا مواضع من هم مثل شما بسيجی هاست." (اسفنديار رحيم مشايی، الف به نقل از صراط، ۱۳ دی ۱۳۹۱)