موضوع اين برنامه «نمای دور، نمای نزدیک» بررسی حضور ۲۵ ساله اعضای مجاهدين خلق در عراق و کشمکش های موجود بين آنها و دولت کنونی عراق بر سر ماندن يا رفتن اعضای اين سازمان از عراق است.
اعضای سازمان مجاهدين خلق ايران ۲۵ سال است که در عراق به سر می برند. اما دولت عراق می گويد که آنها بايد خاک عراق را ترک کنند. اما در اواسط دهه ۶۰ هجری شمسی، مجاهدين چرا و در چارچوب چه تحليلی به عراق رفتند و در آنجا مستقر شدند؟
سعيد شاهسوندی از کادرهای ارشد مجاهدين خلق در آن زمان که بعدها از آن سازمان جدا شد، درباره دلايل و روند عزيمت مجاهدين خلق به عراق چنين می گويد:
سعید شاهسوندی: آقای رجوی در طول حيات سياسی خودشان چهار اشتباه استراتژيک بزرگ و مهلک را مرتکب شدند. اين اشتباهات به گونه ای است که از دل هر اشتباه، اشتباه ديگری بيرون می آيد.
اشتباه استراتژيک اول آغاز مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی است. بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ و دقيقا بعد از هفت تير ۱۳۶۰ با انفجار حزب جمهوری اسلامی اين نوع استراتژی با کشته شدن موسی خيابانی، نفر دوم سازمان، در ۱۹ بهمن همان سال يعنی شش ماه بعد از آغاز مبارزه مسلحانه کشته شدن قريب به اتفاق کادرهای مسئول سازمان در ارديبهشت ماه سال ۶۱ به شکست و پايان خودش رسيد.
رفتن به خارج از کشور و وارد شدن به بازی های لابی گری با قدرت های مسلط سرمايه داری جهانی اروپايی- آمريکايی، دومين اشتباه بزرگ ايشان بود.
شکست در اين مسئله باعث زمينه سازی انقلاب ايدئولوژيک در سازمان مجاهدين شد که انقلاب ايدئولوژيک در يک کلمه يعنی «ولی فقيه مجاهدين شدن» و غير پاسخگو شدن آقای رجوی در مقابل اعضا و کادرها و همين طور هم در مقابل اعضای شورای ملی مقاومت که آن زمان اعتراضات شان شروع شده بود.
با خروج آقای بنی صدر از شورای ملی مقاومت و آقای دکتر قاسملو از حزب دمکرات کردستان ايران و همچنين شماری از شخصيت های ملی و چپ، شکست سياسی هم در اروپا تکميل شد و بنابر اين تنها راه غير دمکراتيک در پيش پای آقای رجوی، رفتن به عراق بعد از اين شکست های سه گانه بود.
مجاهدين خلق پس از عزيمت به عراق با کمک ارتش عراق اقدام به تشکيل «ارتش آزادیبخش ملی» کرد.
اين ارتش علاوه بر درگيری های مرزی و اعزام تيم های عملياتی به درون خاک ايران در سال ۱۳۶۷ اقدام به انجام سه عمليات نظامی نسبتا بزرگ عليه جمهوری اسلامی به نام های «آفتاب»، «چهلچراغ» و «فروغ جاويدان» کرد.
صدای مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدين خلق را می شنويد، ساعاتی قبل از صدور فرمان آغاز عمليات فروغ جاويدان:
مسعود رجوی: برای ثبت در تاريخ و شرکت در يک چنين تصميم گيری بزرگ و بنيادين، با حسابگری نظامی محض و با حسابگری سياسی محض. هر کس که می گويد درست است که برويم دست بلند کند ببينم.
عمليات فروغ جاويدان اگر چه در ابتدا با پيشروی سريع مجاهدين خلق همراه بود، اما در نهايت با عمليات متقابل جمهوری اسلامی ايران که عمليات «مرصاد» ناميده شد، به يک شکست نظامی برای مجاهدين خلق تبديل شد.
مجيد محمدی، تحليلگر سياسی و جامعه شناس در آمريکا در تحليل اين رويکرد مجاهدين و نتايج ۲۵ ساله مبارزه نظامی آنها در عراق عليه جمهوری اسلامی می گويد:
مجید محمدی: اين استراتژی سه نتيجه مشخص داشته است. نتيجه اول اينکه مجاهدين را منزوی تر ساخت، چون که کمپ اشرف در واقع دنباله ی خانه های تيمی بود که مجاهدين در ايران در دهه ۵۰ داشتند.
نتيجه دوم اينکه اين روش ابزاری به دست حکومت داد تا خشونتی را که به شکل گسترده و نهادينه عليه گروه های مخالف اعمال می کرد، توجيه کند.
نتيجه سوم اينکه، کار اپوزيسيون قانونی را در داخل کشور که در چارچوب و چارت های موجود در جمهوری اسلامی به انتقاد عليه حکومت می پرداخت، دشوارتر کرد.
استراتژی کمک گرفتن مجاهدين خلق از عراق تحت رهبری صدام حسين برای مبارزه عليه جمهوری اسلامی در نهايت در سال ۱۳۸۲ و با سرنگونی حکومت صدام حسين در حمله نظامی آمريکا به پايان راه خود رسيد.
با سقوط حکومت صدام حسين، مجاهدين خلق خلع سلاح شدند و تحت کنترل کامل ارتش آمريکا قرار گرفتند. سرانجام در تابستان سال ۱۳۸۷ نيروهای عراقی حفاظت اردوگاه اشرف را از نيروهای آمريکايی تحويل گرفتند.
پس از اين کش و قوس ها دولت عراق در ضرب الاجلی اعلام کرد که مجاهدين خلق بايد تا پايان سال ۲۰۱۱ ميلادی، يعنی همين ماه گذشته، خاک عراق را ترک کنند ولی بعد به مدت شش ماه این مهلت را تمدید کرد.
اما آن گونه که مريم رجوی، از رهبران ارشد سازمان مجاهدين خلق، تير ماه گذشته در پاريس اعلام کرد، مجاهدين با اين تصميم دولت عراق مخالف هستند.
مريم رجوی: در موضوع اشرف، صورت مسئله و اصل موضوع چيست؟ واقعيت اين است که چند هزار نفر به مدت ۲۵ سال بيابانی را با پول و کار و زحمت خودشان به شهری زيبا تبديل کردند و هيچ مزاحمتی هم برای هيچ کسی ندارند.
فاشیسم دینی در ایران، اين جنبش و مقاومت ما برای آزادی را، دینامیسم تغییر در جامعه ايران و همچنين تهديد سرنگونی خود می داند.
با وجود اين استدلال های مريم رجوی افرادی مانند سعيد شاهسوندی معتقدند:
شاهسوندی: واقعيت اين است که سازمان مجاهدين و آقای رجوی می دانند که به هر حال اين عراق، ديگر عراق زمان صدام حسين نيست و ديگر برای آنها در آن سرزمين جايی نيست. تلاش آقايان و خانم ها اين است که اين روند را به تاخير بياندازند و احتمال اينکه روزی تجربه ليبی در ايران تکرار شود و اينها از آن طريق به عنوان اسب تروای نظامی مورد استفاده قرار بگيرند.
امری که به نظر بنده با در نظر گرفتن مجموعه شرايط بين الملی و منطقه ای و انواع و اقسام دلايل ديگرعملا غير ممکن است که شرح آن اکنون از محدوده اين صحبت خارج است.
البته سعيد شاهسوندی معتقد است که مسئله ماندن و يا رفتن اعضای سازمان مجاهدين خلق از عراق در نگاه حقوق بشری امری متفاوت است.
شاهسوندی: يک مسئله حق حاکميت ملی عراق است و ديگری هم حقوق مجاهدين. وقتی از حقوق مجاهدين صحبت می کنم، به حقوق بشری آنها اعتقاد و توجه دارم و معتقدم که اينها بايد بدون اينکه مورد اذيت و آزار قرار بگيرند و يا اينکه تحت فشار برای انتقال به مکان غير دلخواه خودشان نظير ايران باشند، بايد بتوانند آزادانه محل زندگی خودشان را انتخاب کنند.
در نهايت و پس از کش و قوس های متعدد بين مجاهدين خلق و دولت عراق، نوری المالکی ، نخست وزير عراق اواخر سال گذشته میلادی آخرين تصميم دولت عراق در اين باره را چنين اعلام کرد:
نوری المالکی: مجاهدين خلق يک شهر عراق را اشغال کرده اند. نه آنچنان که گفته می شود يک اردوگاه را.
ما تصميم گرفته بوديم که اينها تا پايان سال ۲۰۱۱ بايد از عراق بروند اما آقای بان کی مون، دبير کل سازمان ملل تماس گرفتند و گفتند در مورد تمديد اين ضرب الاجل همکاری و کمک کنيم. ما هم قبول کرديم. در نهايت هم توافق شد بين ۴۰۰ تا ۸۰۰ نفر آنها از عراق خارج شوند و بقيه هم تا شش ماه ديگر ازعراق بروند و تا آن زمان هم به جای ديگری در درون عراق منتقل شوند.
مجيد محمدی، مواضع دو طرف را اين گونه تحليل می کند:
«من بر اين باور هستم که موضع دولت عراق يک موضع قانونی و مشروع است. هر دولتی دارای اين حق است و بر اساس اين حق – يعنی حق مالکيت ملی- مختار است که به يک گروهی اجازه بدهد که در خا ک اش پايگاه نظامی و يا پايگاه سياسی داشته باشد و يا اينکه اجازه ندهد که داشته باشد.
موضع مجاهدين تا قبل از پذيريش تخليه، کار سازمان های بين المللی را با ماموريت بشردوستانه دشوار ساخته بود. اما اين فرايند به نظر من به جريان افتاده و احتمال خشونت و خونريزی بيشتر را کاهش داده است.»
اما اگر سرانجام اعضای سازمان مجاهدين خلق از عراق خارج شوند، چه سرانجام و گزينه هايی پيش روی آنهاست؟
شاهسوندی: من شخصا فکر می کنم شماری از اين سه هزار و ۴۰۰ نفر به هر حال با ميل خودشان به ايران بازخواهند گشت. تعداد آنها چه ميزان باشد، حقيقتا نمی شود پيش بينی کرد. شماری از اينها در کشورهای گوناگون پخش خواهند شد. چون برخی از آنها دارای وضعيت و شرايط پناهندگی بوده اند.
اين گونه نيست که توقع داشته باشيم همه اين افراد نسبت به مجاهدين دچار ريزش شوند. هر چند که زندگی در محيط های آزاد و خروج از محيط بسته پادگان اشرف فضا را مساعد می کند تا افراد بتوانند با اختيار تصميم بگيرند ولی به هر حال عده ای از آنها کماکان در محدوده حمايت از مجاهدين خواهند ماند.
مجاهدين اگر می خواهند سرنوشتی داشته باشند بايد يک بار برای هميشه به يک انتقاد از خود نسبت به گذشته شان بپردازند، تا بتوانند وارد خانواده نيروهای ملی و دمکراتيک در چارچوب مناسبات سياسی شوند.
مجيد محمدی نيز آينده مجاهدين خلق را با انتخاب خود آنها مرتبط می داند و می گويد مجاهدين خلق دو انتخاب پيش رو دارند.
مجيد محمدی: با از کف رفتن کمپ اشرف، مجاهدين بر سر يک دو راهی قرار می گيرند. يک مسير اين است که به بازسازی دمکراتيک سازمان بپردازند و از حلقه های بسته بيرون بيايند و خودشان را در فضای عمومی و در گفتمان عمومی که در اپوزيسيون در جريان است درگير کنند.
مسير دوم تداوم عمليات خرابکارانه و خشونت آميز در داخل کشور است که در مواردی، مسئوليت آنها هم بر عهده گرفته نشده است.
حالا بايد چند ماه ديگر منتظر نشست و ديد که سرنوشت اعضای سازمان مجاهدين خلق در عراق به کجا خواهد انجاميد؟ آيا آنها سرانجام از عراق می روند يا نه؟ و اگر می روند، مقصد بعدی آنها کجاست؟ و نيز ارتباط آنها با جامعه بين المللی و ساير نيروهای مخالف حکومت جمهوری اسلامی چگونه خواهد بود؟
اعضای سازمان مجاهدين خلق ايران ۲۵ سال است که در عراق به سر می برند. اما دولت عراق می گويد که آنها بايد خاک عراق را ترک کنند. اما در اواسط دهه ۶۰ هجری شمسی، مجاهدين چرا و در چارچوب چه تحليلی به عراق رفتند و در آنجا مستقر شدند؟
Your browser doesn’t support HTML5
سعيد شاهسوندی از کادرهای ارشد مجاهدين خلق در آن زمان که بعدها از آن سازمان جدا شد، درباره دلايل و روند عزيمت مجاهدين خلق به عراق چنين می گويد:
سعید شاهسوندی: آقای رجوی در طول حيات سياسی خودشان چهار اشتباه استراتژيک بزرگ و مهلک را مرتکب شدند. اين اشتباهات به گونه ای است که از دل هر اشتباه، اشتباه ديگری بيرون می آيد.
اشتباه استراتژيک اول آغاز مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی است. بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ و دقيقا بعد از هفت تير ۱۳۶۰ با انفجار حزب جمهوری اسلامی اين نوع استراتژی با کشته شدن موسی خيابانی، نفر دوم سازمان، در ۱۹ بهمن همان سال يعنی شش ماه بعد از آغاز مبارزه مسلحانه کشته شدن قريب به اتفاق کادرهای مسئول سازمان در ارديبهشت ماه سال ۶۱ به شکست و پايان خودش رسيد.
رفتن به خارج از کشور و وارد شدن به بازی های لابی گری با قدرت های مسلط سرمايه داری جهانی اروپايی- آمريکايی، دومين اشتباه بزرگ ايشان بود.
شکست در اين مسئله باعث زمينه سازی انقلاب ايدئولوژيک در سازمان مجاهدين شد که انقلاب ايدئولوژيک در يک کلمه يعنی «ولی فقيه مجاهدين شدن» و غير پاسخگو شدن آقای رجوی در مقابل اعضا و کادرها و همين طور هم در مقابل اعضای شورای ملی مقاومت که آن زمان اعتراضات شان شروع شده بود.
با خروج آقای بنی صدر از شورای ملی مقاومت و آقای دکتر قاسملو از حزب دمکرات کردستان ايران و همچنين شماری از شخصيت های ملی و چپ، شکست سياسی هم در اروپا تکميل شد و بنابر اين تنها راه غير دمکراتيک در پيش پای آقای رجوی، رفتن به عراق بعد از اين شکست های سه گانه بود.
مجاهدين خلق پس از عزيمت به عراق با کمک ارتش عراق اقدام به تشکيل «ارتش آزادیبخش ملی» کرد.
واقعيت اين است که سازمان مجاهدين و آقای رجوی می دانند که به هر حال اين عراق، ديگر عراق زمان صدام حسين نيست و ديگر برای آنها در آن سرزمين جايی نيست. تلاش آقايان و خانم ها اين است که اين روند را به تاخير بياندازند و احتمال اينکه روزی تجربه ليبی در ايران تکرار شود و اينها از آن طريق به عنوان اسب تروای نظامی مورد استفاده قرار بگيرند.
امری که به نظر بنده با در نظر گرفتن مجموعه شرايط بين الملی و منطقه ای و انواع و اقسام دلايل ديگرعملا غير ممکن است.
سعید شاهسوندی
اين ارتش علاوه بر درگيری های مرزی و اعزام تيم های عملياتی به درون خاک ايران در سال ۱۳۶۷ اقدام به انجام سه عمليات نظامی نسبتا بزرگ عليه جمهوری اسلامی به نام های «آفتاب»، «چهلچراغ» و «فروغ جاويدان» کرد.
صدای مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدين خلق را می شنويد، ساعاتی قبل از صدور فرمان آغاز عمليات فروغ جاويدان:
مسعود رجوی: برای ثبت در تاريخ و شرکت در يک چنين تصميم گيری بزرگ و بنيادين، با حسابگری نظامی محض و با حسابگری سياسی محض. هر کس که می گويد درست است که برويم دست بلند کند ببينم.
عمليات فروغ جاويدان اگر چه در ابتدا با پيشروی سريع مجاهدين خلق همراه بود، اما در نهايت با عمليات متقابل جمهوری اسلامی ايران که عمليات «مرصاد» ناميده شد، به يک شکست نظامی برای مجاهدين خلق تبديل شد.
مجيد محمدی، تحليلگر سياسی و جامعه شناس در آمريکا در تحليل اين رويکرد مجاهدين و نتايج ۲۵ ساله مبارزه نظامی آنها در عراق عليه جمهوری اسلامی می گويد:
مجید محمدی: اين استراتژی سه نتيجه مشخص داشته است. نتيجه اول اينکه مجاهدين را منزوی تر ساخت، چون که کمپ اشرف در واقع دنباله ی خانه های تيمی بود که مجاهدين در ايران در دهه ۵۰ داشتند.
نتيجه دوم اينکه اين روش ابزاری به دست حکومت داد تا خشونتی را که به شکل گسترده و نهادينه عليه گروه های مخالف اعمال می کرد، توجيه کند.
نتيجه سوم اينکه، کار اپوزيسيون قانونی را در داخل کشور که در چارچوب و چارت های موجود در جمهوری اسلامی به انتقاد عليه حکومت می پرداخت، دشوارتر کرد.
استراتژی کمک گرفتن مجاهدين خلق از عراق تحت رهبری صدام حسين برای مبارزه عليه جمهوری اسلامی در نهايت در سال ۱۳۸۲ و با سرنگونی حکومت صدام حسين در حمله نظامی آمريکا به پايان راه خود رسيد.
با سقوط حکومت صدام حسين، مجاهدين خلق خلع سلاح شدند و تحت کنترل کامل ارتش آمريکا قرار گرفتند. سرانجام در تابستان سال ۱۳۸۷ نيروهای عراقی حفاظت اردوگاه اشرف را از نيروهای آمريکايی تحويل گرفتند.
با از کف رفتن کمپ اشرف، مجاهدين بر سر يک دو راهی قرار می گيرند. يک مسير اين است که به بازسازی دمکراتيک سازمان بپردازند و از حلقه های بسته بيرون بيايند و خودشان را در فضای عمومی و در گفتمان عمومی که در اپوزيسيون در جريان است درگير کنند. مسير دوم تداوم عمليات خرابکارانه و خشونت آميز در داخل کشور است که در مواردی، مسئوليت آنها هم بر عهده گرفته نشده است.
مجید محمدی
پس از اين کش و قوس ها دولت عراق در ضرب الاجلی اعلام کرد که مجاهدين خلق بايد تا پايان سال ۲۰۱۱ ميلادی، يعنی همين ماه گذشته، خاک عراق را ترک کنند ولی بعد به مدت شش ماه این مهلت را تمدید کرد.
اما آن گونه که مريم رجوی، از رهبران ارشد سازمان مجاهدين خلق، تير ماه گذشته در پاريس اعلام کرد، مجاهدين با اين تصميم دولت عراق مخالف هستند.
مريم رجوی: در موضوع اشرف، صورت مسئله و اصل موضوع چيست؟ واقعيت اين است که چند هزار نفر به مدت ۲۵ سال بيابانی را با پول و کار و زحمت خودشان به شهری زيبا تبديل کردند و هيچ مزاحمتی هم برای هيچ کسی ندارند.
فاشیسم دینی در ایران، اين جنبش و مقاومت ما برای آزادی را، دینامیسم تغییر در جامعه ايران و همچنين تهديد سرنگونی خود می داند.
با وجود اين استدلال های مريم رجوی افرادی مانند سعيد شاهسوندی معتقدند:
شاهسوندی: واقعيت اين است که سازمان مجاهدين و آقای رجوی می دانند که به هر حال اين عراق، ديگر عراق زمان صدام حسين نيست و ديگر برای آنها در آن سرزمين جايی نيست. تلاش آقايان و خانم ها اين است که اين روند را به تاخير بياندازند و احتمال اينکه روزی تجربه ليبی در ايران تکرار شود و اينها از آن طريق به عنوان اسب تروای نظامی مورد استفاده قرار بگيرند.
امری که به نظر بنده با در نظر گرفتن مجموعه شرايط بين الملی و منطقه ای و انواع و اقسام دلايل ديگرعملا غير ممکن است که شرح آن اکنون از محدوده اين صحبت خارج است.
البته سعيد شاهسوندی معتقد است که مسئله ماندن و يا رفتن اعضای سازمان مجاهدين خلق از عراق در نگاه حقوق بشری امری متفاوت است.
شاهسوندی: يک مسئله حق حاکميت ملی عراق است و ديگری هم حقوق مجاهدين. وقتی از حقوق مجاهدين صحبت می کنم، به حقوق بشری آنها اعتقاد و توجه دارم و معتقدم که اينها بايد بدون اينکه مورد اذيت و آزار قرار بگيرند و يا اينکه تحت فشار برای انتقال به مکان غير دلخواه خودشان نظير ايران باشند، بايد بتوانند آزادانه محل زندگی خودشان را انتخاب کنند.
در نهايت و پس از کش و قوس های متعدد بين مجاهدين خلق و دولت عراق، نوری المالکی ، نخست وزير عراق اواخر سال گذشته میلادی آخرين تصميم دولت عراق در اين باره را چنين اعلام کرد:
نوری المالکی: مجاهدين خلق يک شهر عراق را اشغال کرده اند. نه آنچنان که گفته می شود يک اردوگاه را.
ما تصميم گرفته بوديم که اينها تا پايان سال ۲۰۱۱ بايد از عراق بروند اما آقای بان کی مون، دبير کل سازمان ملل تماس گرفتند و گفتند در مورد تمديد اين ضرب الاجل همکاری و کمک کنيم. ما هم قبول کرديم. در نهايت هم توافق شد بين ۴۰۰ تا ۸۰۰ نفر آنها از عراق خارج شوند و بقيه هم تا شش ماه ديگر ازعراق بروند و تا آن زمان هم به جای ديگری در درون عراق منتقل شوند.
اما در اين ميان و در حالی که خروج بخش عمده ای از نيروهای مجاهدين خلق از عراق تا شش ماه ديگر به تاخير افتاده، سوالی که مطرح می شود اين است که استدلال های مجاهدين و دولت عراق تا چه حد قابل قبول هستند؟
مجيد محمدی، مواضع دو طرف را اين گونه تحليل می کند:
«من بر اين باور هستم که موضع دولت عراق يک موضع قانونی و مشروع است. هر دولتی دارای اين حق است و بر اساس اين حق – يعنی حق مالکيت ملی- مختار است که به يک گروهی اجازه بدهد که در خا ک اش پايگاه نظامی و يا پايگاه سياسی داشته باشد و يا اينکه اجازه ندهد که داشته باشد.
موضع مجاهدين تا قبل از پذيريش تخليه، کار سازمان های بين المللی را با ماموريت بشردوستانه دشوار ساخته بود. اما اين فرايند به نظر من به جريان افتاده و احتمال خشونت و خونريزی بيشتر را کاهش داده است.»
اما اگر سرانجام اعضای سازمان مجاهدين خلق از عراق خارج شوند، چه سرانجام و گزينه هايی پيش روی آنهاست؟
شاهسوندی: من شخصا فکر می کنم شماری از اين سه هزار و ۴۰۰ نفر به هر حال با ميل خودشان به ايران بازخواهند گشت. تعداد آنها چه ميزان باشد، حقيقتا نمی شود پيش بينی کرد. شماری از اينها در کشورهای گوناگون پخش خواهند شد. چون برخی از آنها دارای وضعيت و شرايط پناهندگی بوده اند.
اين گونه نيست که توقع داشته باشيم همه اين افراد نسبت به مجاهدين دچار ريزش شوند. هر چند که زندگی در محيط های آزاد و خروج از محيط بسته پادگان اشرف فضا را مساعد می کند تا افراد بتوانند با اختيار تصميم بگيرند ولی به هر حال عده ای از آنها کماکان در محدوده حمايت از مجاهدين خواهند ماند.
مجاهدين اگر می خواهند سرنوشتی داشته باشند بايد يک بار برای هميشه به يک انتقاد از خود نسبت به گذشته شان بپردازند، تا بتوانند وارد خانواده نيروهای ملی و دمکراتيک در چارچوب مناسبات سياسی شوند.
مجيد محمدی نيز آينده مجاهدين خلق را با انتخاب خود آنها مرتبط می داند و می گويد مجاهدين خلق دو انتخاب پيش رو دارند.
مجيد محمدی: با از کف رفتن کمپ اشرف، مجاهدين بر سر يک دو راهی قرار می گيرند. يک مسير اين است که به بازسازی دمکراتيک سازمان بپردازند و از حلقه های بسته بيرون بيايند و خودشان را در فضای عمومی و در گفتمان عمومی که در اپوزيسيون در جريان است درگير کنند.
مسير دوم تداوم عمليات خرابکارانه و خشونت آميز در داخل کشور است که در مواردی، مسئوليت آنها هم بر عهده گرفته نشده است.
حالا بايد چند ماه ديگر منتظر نشست و ديد که سرنوشت اعضای سازمان مجاهدين خلق در عراق به کجا خواهد انجاميد؟ آيا آنها سرانجام از عراق می روند يا نه؟ و اگر می روند، مقصد بعدی آنها کجاست؟ و نيز ارتباط آنها با جامعه بين المللی و ساير نيروهای مخالف حکومت جمهوری اسلامی چگونه خواهد بود؟