«جان ليمبرت» از گروگان های آمريکايی در تهران، معاون سابق وزارت خارجه آمريکا و پروفسور مطالعات خاورميانه در تحليلی که هفته نامه «فارن پاليسی» آن را منتشر کرده است، بر ضرورت پرهيز از تنش و شعارهای جنگ طلبانه عليه ايران تاکيد کرده و می نويسد که سی و دوسال تحريم و تلاش برای ضربه زدن به ايران موثر نبوده و زمان آن فرارسيده که روش ديگری را به کار بست.
وی در مقدمه مطلب خود به سفر اخير هيات آژانس بين المللی انرژی اتمی به ايران و اظهار تمايل وزير خارجه ايران به برگزاری دور ديگری از گفت و گوها با گروه پنج به علاوه يک اشاره کرده و می گويد که در فضای تنش آميز ماه های اخير اين رويداد توجه چندانی به خود جلب نکرد.
با توجه به عقيم ماندن مذاکرات قبلی که آخرين مورد آن در ژانويه سال ۲۰۱۱ در استانبول برگزار شد، برای انجام مذاکراتی سازنده و نتيجه بخش بين ايران و آمريکا بايد به اين نکات بسيار مهم توجه کرد.
خطر اشتباه محاسبه را نبايد دست کم گرفت
هر چند بخش زيادی از اظهار نظرهای جنگ طلبانه و تهديدهای دو طرف جنبه شعار دارد ولی با توجه به حجم و دامنه گسترده اين اظهارات نبايد آن را دست کم گرفت. در برخی موارد يکی از طرفين ممکن است به مرور شعارهای خود را باور کرده و بين تهديدهای واقعی و خيالی تمايز قائل نشود.
مشکل ديگر اين است که مقامات ديپلماتيک و نظامی ايران و آمريکا در تمام سه دهه گذشته هيچ تماس مستقيمی با يکديگر نداشتند. در يک چنين شرايطی هر طرف می تواند بدبينانه ترين حالت ممکن را در مورد اقدامات طرف مقابل متصور شود و ديگری را دشمنی نيرومندتر، پيچيده تر و يا خشن تر و بی منطق تر از آنچه که واقعا هست تصور کند.
در فضای تخاصم شديد هر گونه برخورد کوچکی ممکن است به يک رويارويی و بحران تمام عيار بدل شود. در نبود تماس مستقيم بين دو طرف هر گونه حادثه تصادفی در افغانستان و يا خليج فارس می تواند زمينه ای شود برای يک رويارويی جدی و دو طرف را به سمت يک بحران همه جانبه سياسی و نظامی بکشاند.
واکنش بايد احتياط آميز باشد
حوادث اخير در منطقه به نفع ايران نيست. سقوط حکوت های استبدادی در کشورهای عربی می تواند موجب تشويق مخالفان حکومت ايران شود. ايران در بحرين عملا نتوانسته است از نفوذ خود استفاده کند و سوريه تنها متحد ايران در ميان کشورهای عربی در آستانه جنگ داخلی است.
اما بايد توجه داشت که ايران در حالت استيصال ممکن است بخواهد به هر جايی که دست اش می رسد، از آمريکا گرفته تا اسراييل و يا بريتانيا، ضربه بزند. اما دولت آمريکا بايد هوشيار باشد و به هرگونه تهديد و يا نقشه توطئه آميزی که در تهران طراحی می شود، پاسخ احتياط آميز بدهد.
ايران همواره تلاش کرده که واشینگتن را به ساز خود برقصاند و آمريکا را به واکنش های غيرعاقلانه وادار کند. ديپلماسی آمريکا بايد سنجيده، صريح و محتاطانه باشد.
موضوع هسته ای
اگر مذاکرات آينده (احتمالی) ايران و غرب دوباره حول محور برنامه های هسته ای باشد مسلما به نتيجه ای نخواهد رسيد. مذاکرات در اين مورد به يک دور باطل بدل شده و هر طرف ديگری را متهم می کند که با طرح پيشنهادی آنها موافقت نکرده است.
ممکن است برای آمريکا اين مذاکرات مربوط به جزييات فنی و ابعاد برنامه های هسته ای ايران باشد ولی برای ايرانيان برنامه هسته ای يک شعار و خواست ملی است و بنابراين هيچ سياستمدار و مذاکره کننده ايرانی جرات توافق و مصالحه در اين مورد را ندارد. درست مثل مورد ملی کردن صنعت نفت در دوران نخست وزيری مصدق که در حقيقت بهانه ای بود برای قطع نفوذ و فشارهای دولت بريتانيا، مسئله هسته ای نيز قالبی است که ايرانيان از آن طريق می کوشند جايگاه خود را در جامعه بين المللی تثبيت کنند.
گسترش دامنه مذاکرات
به جای تمرکز يک جانبه روی بحران هسته ای بايد به موضوعاتی پرداخت که احتمال توافق در آن زمينه ها بيشتر است، مثل مبارزه با تروريسم و يا قاچاق مواد مخدر و يا همکاری در مورد اوضاع افغانستان. ولی توافق در يک چنين زمينه هايی فقط در گرو مذاکره مستقيم بين مقامات آمريکايی و ايرانی است.
ولی ابتدا بايد مطمئن شد که مقامات ايرانی از مذاکره رودررويی نخواهند گريخت. نمونه آن مذاکرات ژانويه سال گذشته در استانبول بود که سعيد جليلی ظاهرا براساس رهنمودهای مستقيم از تهران، حاضر نشد با ويليام برنز معاون وزيرخارجه آمريکا گفت و گو کند. جالب اينجاست که ويليام برنز جزء معدود مقامات آمريکايی است که واقعا حاضر بود حرف های ايران را بشنود.
هنوز هم می توان چارچوب مذاکرات پاييز ۲۰۰۹ در ژنو را با وجودی که در آن زمان به نتيجه نرسيده بود، به عنوان مبنای دور ديگری از گفت و گو بين دو طرف تعيين کرد.
اما بايد دو نکته را کاملا روشن کرد: اول اينکه ويليام برنز خواستار مذاکرات دو جانبه با همتايان ايرانی است و نکته دو اينکه او آماده است تا مسائل مورد توجه ايران را شنيده و زمينه های محتمل برای توافق در مذاکرات بعدی را بررسی کند.
انتظارات بايد منطقی باشند
دولت آمريکا بايد در مورد نتايج تحريم های اخير واقع بين باشد. شايد اين اقدامات به نتايجی که دولت آمريکا در پی آن است منجر نشود. در اين حالت شايد بهترين اقدامی که در طولانی مدت می تواند ايران را به عقب نشينی وادار کند پايين نگاه داشتن بهای نفت خام در بازار جهانی است. در آن حالت ايران هر چقدر هم که نفت بفروشد نخواهد توانست اقتصاد خود را بچرخاند.
آمريکا نبايد «خطر» ايران را بزرگتر از آنچه که هست جلوه دهد. واقعيت اين است که جمهوری اسلامی با اين سياست ها بيش از همه به پايه های حکومت خود ضربه می زند. در عين حال همانطور که مقامات ايرانی بارها گفته اند خطر اصلی برای جمهوری اسلامی نه تجاوز خارجی، بلکه اقدامات موسوم به «جنگ نرم» و توطئه های داخلی است.
«جان ليمبرت» در پايان تحليل خود در هفته نامه «فارن پاليسی» می نويسد که مسلما در صورت انجام مذاکره با ايران دستاوردهای آن بزرگ و سريع نخواهند بود. ولی حقيقت اين است که سی و دو سال تخاصم برای هيچ يک از دو طرف نتيجه ای نداشته است. هر دو طرف بايد فرياد زدن را کنار گذاشته و به حرف های ديگری گوش فرا دهند.
وی در مقدمه مطلب خود به سفر اخير هيات آژانس بين المللی انرژی اتمی به ايران و اظهار تمايل وزير خارجه ايران به برگزاری دور ديگری از گفت و گوها با گروه پنج به علاوه يک اشاره کرده و می گويد که در فضای تنش آميز ماه های اخير اين رويداد توجه چندانی به خود جلب نکرد.
با توجه به عقيم ماندن مذاکرات قبلی که آخرين مورد آن در ژانويه سال ۲۰۱۱ در استانبول برگزار شد، برای انجام مذاکراتی سازنده و نتيجه بخش بين ايران و آمريکا بايد به اين نکات بسيار مهم توجه کرد.
خطر اشتباه محاسبه را نبايد دست کم گرفت
هر چند بخش زيادی از اظهار نظرهای جنگ طلبانه و تهديدهای دو طرف جنبه شعار دارد ولی با توجه به حجم و دامنه گسترده اين اظهارات نبايد آن را دست کم گرفت. در برخی موارد يکی از طرفين ممکن است به مرور شعارهای خود را باور کرده و بين تهديدهای واقعی و خيالی تمايز قائل نشود.
مشکل ديگر اين است که مقامات ديپلماتيک و نظامی ايران و آمريکا در تمام سه دهه گذشته هيچ تماس مستقيمی با يکديگر نداشتند. در يک چنين شرايطی هر طرف می تواند بدبينانه ترين حالت ممکن را در مورد اقدامات طرف مقابل متصور شود و ديگری را دشمنی نيرومندتر، پيچيده تر و يا خشن تر و بی منطق تر از آنچه که واقعا هست تصور کند.
در فضای تخاصم شديد هر گونه برخورد کوچکی ممکن است به يک رويارويی و بحران تمام عيار بدل شود. در نبود تماس مستقيم بين دو طرف هر گونه حادثه تصادفی در افغانستان و يا خليج فارس می تواند زمينه ای شود برای يک رويارويی جدی و دو طرف را به سمت يک بحران همه جانبه سياسی و نظامی بکشاند.
واکنش بايد احتياط آميز باشد
حوادث اخير در منطقه به نفع ايران نيست. سقوط حکوت های استبدادی در کشورهای عربی می تواند موجب تشويق مخالفان حکومت ايران شود. ايران در بحرين عملا نتوانسته است از نفوذ خود استفاده کند و سوريه تنها متحد ايران در ميان کشورهای عربی در آستانه جنگ داخلی است.
اما بايد توجه داشت که ايران در حالت استيصال ممکن است بخواهد به هر جايی که دست اش می رسد، از آمريکا گرفته تا اسراييل و يا بريتانيا، ضربه بزند. اما دولت آمريکا بايد هوشيار باشد و به هرگونه تهديد و يا نقشه توطئه آميزی که در تهران طراحی می شود، پاسخ احتياط آميز بدهد.
ايران همواره تلاش کرده که واشینگتن را به ساز خود برقصاند و آمريکا را به واکنش های غيرعاقلانه وادار کند. ديپلماسی آمريکا بايد سنجيده، صريح و محتاطانه باشد.
موضوع هسته ای
اگر مذاکرات آينده (احتمالی) ايران و غرب دوباره حول محور برنامه های هسته ای باشد مسلما به نتيجه ای نخواهد رسيد. مذاکرات در اين مورد به يک دور باطل بدل شده و هر طرف ديگری را متهم می کند که با طرح پيشنهادی آنها موافقت نکرده است.
ممکن است برای آمريکا اين مذاکرات مربوط به جزييات فنی و ابعاد برنامه های هسته ای ايران باشد ولی برای ايرانيان برنامه هسته ای يک شعار و خواست ملی است و بنابراين هيچ سياستمدار و مذاکره کننده ايرانی جرات توافق و مصالحه در اين مورد را ندارد. درست مثل مورد ملی کردن صنعت نفت در دوران نخست وزيری مصدق که در حقيقت بهانه ای بود برای قطع نفوذ و فشارهای دولت بريتانيا، مسئله هسته ای نيز قالبی است که ايرانيان از آن طريق می کوشند جايگاه خود را در جامعه بين المللی تثبيت کنند.
گسترش دامنه مذاکرات
به جای تمرکز يک جانبه روی بحران هسته ای بايد به موضوعاتی پرداخت که احتمال توافق در آن زمينه ها بيشتر است، مثل مبارزه با تروريسم و يا قاچاق مواد مخدر و يا همکاری در مورد اوضاع افغانستان. ولی توافق در يک چنين زمينه هايی فقط در گرو مذاکره مستقيم بين مقامات آمريکايی و ايرانی است.
ولی ابتدا بايد مطمئن شد که مقامات ايرانی از مذاکره رودررويی نخواهند گريخت. نمونه آن مذاکرات ژانويه سال گذشته در استانبول بود که سعيد جليلی ظاهرا براساس رهنمودهای مستقيم از تهران، حاضر نشد با ويليام برنز معاون وزيرخارجه آمريکا گفت و گو کند. جالب اينجاست که ويليام برنز جزء معدود مقامات آمريکايی است که واقعا حاضر بود حرف های ايران را بشنود.
هنوز هم می توان چارچوب مذاکرات پاييز ۲۰۰۹ در ژنو را با وجودی که در آن زمان به نتيجه نرسيده بود، به عنوان مبنای دور ديگری از گفت و گو بين دو طرف تعيين کرد.
اما بايد دو نکته را کاملا روشن کرد: اول اينکه ويليام برنز خواستار مذاکرات دو جانبه با همتايان ايرانی است و نکته دو اينکه او آماده است تا مسائل مورد توجه ايران را شنيده و زمينه های محتمل برای توافق در مذاکرات بعدی را بررسی کند.
انتظارات بايد منطقی باشند
دولت آمريکا بايد در مورد نتايج تحريم های اخير واقع بين باشد. شايد اين اقدامات به نتايجی که دولت آمريکا در پی آن است منجر نشود. در اين حالت شايد بهترين اقدامی که در طولانی مدت می تواند ايران را به عقب نشينی وادار کند پايين نگاه داشتن بهای نفت خام در بازار جهانی است. در آن حالت ايران هر چقدر هم که نفت بفروشد نخواهد توانست اقتصاد خود را بچرخاند.
آمريکا نبايد «خطر» ايران را بزرگتر از آنچه که هست جلوه دهد. واقعيت اين است که جمهوری اسلامی با اين سياست ها بيش از همه به پايه های حکومت خود ضربه می زند. در عين حال همانطور که مقامات ايرانی بارها گفته اند خطر اصلی برای جمهوری اسلامی نه تجاوز خارجی، بلکه اقدامات موسوم به «جنگ نرم» و توطئه های داخلی است.
«جان ليمبرت» در پايان تحليل خود در هفته نامه «فارن پاليسی» می نويسد که مسلما در صورت انجام مذاکره با ايران دستاوردهای آن بزرگ و سريع نخواهند بود. ولی حقيقت اين است که سی و دو سال تخاصم برای هيچ يک از دو طرف نتيجه ای نداشته است. هر دو طرف بايد فرياد زدن را کنار گذاشته و به حرف های ديگری گوش فرا دهند.