به گزارش مجله آمریکایی «کامنتری»، در ادامه تغییر و تحولاتی که پس از توافقنامه ژنو میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای عضو گروه ۵+۱ بر سر برنامه هستهای تهران پیش آمده است، شماری از سیاستمداران بریتانیایی در دو هفته گذشته آشکارا دست به فعالیت برای ایجاد یک گروه هوادار بهبود رابطه با ایران زدهاند.
در گفتوگو با شهران طبری روزنامه نگار در لندن که در نشست این گروه حضور داشته است، نخست پرسیدم که چه کسانی مبتکر ایجاد لابی هوادار ایران هستند؟
شهران طبری: مبتکر اصلی این برنامه خود آقای جک استراو بود که برای مدت طولانی در چارچوب سه کشور اروپایی از سال ٢٠٠٢ مذاکراتی را با ایران در مورد برنامه هستهای شروع کرده بودند که به نتیجه نرسید. ولی او همیشه در نظر خود ثابت قدم بود و معتقد بود که باید تلاش کرد با ایران ارتباط برقرار کرد.
ولی بعد از حمله به سفارت انگلیس در تهران قطع رابطه شد. افراد دیگری که در این ماجرا نقش دارند، آقای لرد لومند، رییس اتاق بازرگانی ایران و بریتانیاست که هدف اصلی او تحکیم روابط تجاری و اقتصادی است و فرد دیگر، بن والز از حزب محافظه کار بریتانیاست. البته من فکر نمیکنم جک استراو زیاد به مسائل اقتصادی توجه داشته باشد، هدف او بیشتر این است که ما باید با کشورهایی که مثل ما فکر نمیکنند، اتفاقا تعامل بیشتری داشته باشیم.
آیا ایرانیانی هم هستند که در این قضیه نقش داشته و فعال هم باشند؟
خوب به تبع ایرانیهایی که با این افراد نزدیک هستند و با آنها صحبت میکنند، گفتوگوهایی بین آنها صورت میگیرد به تبع تاثیر گذار هم هستند. این از آن مسائلی است که همه احزاب، هر سه حزب در آنها عدهای موافق و عدهای دیگر مخالف هستند.
اصولا انگیزه تشکیل چنین نهاد و موسسهای چیست؟
نه، در واقع این یک لابی است. در واقع یک گروه فشار است. نهاد به آن معنی نیست، ولی خوب یک گروه فشاری در داخل پارلمان بریتانیا متشکل از کسانی است که عضو حزب کارگر و حزب محافظه کار هستند.
خوب چه هدفی را میخواهند دنبال کنند؟
در حال حاضر، هدف اولشان باز کردن سفارت است، آنها معتقدند که سفارت باید باز شود. ولی هدف اصلی آنها این است که معتقدند باید ارتباط با ایران حفظ شود حفظ ارتباط چه سیاسی و چه تجاری کمک میکند به اینکه یک کشوری منزوی نشود و منزوی نشدن یک کشوری باعث میشود که وقتی ارتباط دارد، رادیکالیزه نشود و به اصطلاح تندروی نکند.
تئوری که پشت سر این موضوع قرار دارد، این است که میگویند وقتی با روسیه ارتباط تجاری، فرهنگی و سیاسی برقرار شد، روسیه کم کم به دنیای باز وارد شد. همین طور چین و کشورهای دیگر. آنها معتقدند اگر کشوری منزوی شود و شما با آنجا ارتباطی نداشته باشید، نمیتوانید از او چیزی بخواهید. ولی وقتی که ارتباط برقرار شد و ارتباطات تجاری، سیاسی و فرهنگی دارید، میتوانید آهسته، آهسته و گام به گام خواستههایی را که دارید از آنجا بخواهید و بگذارید که بر اساس ضوابط و جوامع بینالمللی رفتار کند.
حالا چرا این ابتکار و این فعالیت، الان خود نمایی میکند و قبلا بروز نداشت؟
خب به دلیل اینکه قبلا، از طرف ایران تمام درها بسته بود و بعد از حمله به سفارت انگلیس در تهران، اصلا رابطه دیپلماتیک بسته شد. و بعد هم که تحریمها آمد.
ولی پیش از آن هم نبود، پیش از حمله به سفارت بریتانیا هم نبود؟
چرا به هر حال یک مقدار رابطه وجود داشت ولی تحریمها این رابطه را سخت و دشوار کرد. شاید هم یکی از دلایلی که به سفارت انگلیس حمله شد در واکنش به تحریمها بود، ولی خوب واکنش سازندهای نبود. واکنشی بود که بیشتر آن خواست ایران را به هیچ عنوان برآورده نکرد. میزان رابطه، بعد از روی کارآمدن آقای احمدینژاد بسیار تقلیل پیدا کرد، به خاطر اینکه ایران حاضر به تعامل بینالمللی نبود و از این طرف در باز بود، حال آنکه از آن طرف در بسته بود.
ولی بعد از روی کار آمدن آقای روحانی، ورق تا حدی برگشته و امیدهایی پیدا شده که میتواند و روال روابط سیاسی و بازرگانی در ایران تغییر چشمگیری پیدا کند. من فکر میکنم یک دلیلش این باشد.
Your browser doesn’t support HTML5
در گفتوگو با شهران طبری روزنامه نگار در لندن که در نشست این گروه حضور داشته است، نخست پرسیدم که چه کسانی مبتکر ایجاد لابی هوادار ایران هستند؟
شهران طبری: مبتکر اصلی این برنامه خود آقای جک استراو بود که برای مدت طولانی در چارچوب سه کشور اروپایی از سال ٢٠٠٢ مذاکراتی را با ایران در مورد برنامه هستهای شروع کرده بودند که به نتیجه نرسید. ولی او همیشه در نظر خود ثابت قدم بود و معتقد بود که باید تلاش کرد با ایران ارتباط برقرار کرد.
ولی بعد از حمله به سفارت انگلیس در تهران قطع رابطه شد. افراد دیگری که در این ماجرا نقش دارند، آقای لرد لومند، رییس اتاق بازرگانی ایران و بریتانیاست که هدف اصلی او تحکیم روابط تجاری و اقتصادی است و فرد دیگر، بن والز از حزب محافظه کار بریتانیاست. البته من فکر نمیکنم جک استراو زیاد به مسائل اقتصادی توجه داشته باشد، هدف او بیشتر این است که ما باید با کشورهایی که مثل ما فکر نمیکنند، اتفاقا تعامل بیشتری داشته باشیم.
آیا ایرانیانی هم هستند که در این قضیه نقش داشته و فعال هم باشند؟
خوب به تبع ایرانیهایی که با این افراد نزدیک هستند و با آنها صحبت میکنند، گفتوگوهایی بین آنها صورت میگیرد به تبع تاثیر گذار هم هستند. این از آن مسائلی است که همه احزاب، هر سه حزب در آنها عدهای موافق و عدهای دیگر مخالف هستند.
اصولا انگیزه تشکیل چنین نهاد و موسسهای چیست؟
نه، در واقع این یک لابی است. در واقع یک گروه فشار است. نهاد به آن معنی نیست، ولی خوب یک گروه فشاری در داخل پارلمان بریتانیا متشکل از کسانی است که عضو حزب کارگر و حزب محافظه کار هستند.
خوب چه هدفی را میخواهند دنبال کنند؟
در حال حاضر، هدف اولشان باز کردن سفارت است، آنها معتقدند که سفارت باید باز شود. ولی هدف اصلی آنها این است که معتقدند باید ارتباط با ایران حفظ شود حفظ ارتباط چه سیاسی و چه تجاری کمک میکند به اینکه یک کشوری منزوی نشود و منزوی نشدن یک کشوری باعث میشود که وقتی ارتباط دارد، رادیکالیزه نشود و به اصطلاح تندروی نکند.
تئوری که پشت سر این موضوع قرار دارد، این است که میگویند وقتی با روسیه ارتباط تجاری، فرهنگی و سیاسی برقرار شد، روسیه کم کم به دنیای باز وارد شد. همین طور چین و کشورهای دیگر. آنها معتقدند اگر کشوری منزوی شود و شما با آنجا ارتباطی نداشته باشید، نمیتوانید از او چیزی بخواهید. ولی وقتی که ارتباط برقرار شد و ارتباطات تجاری، سیاسی و فرهنگی دارید، میتوانید آهسته، آهسته و گام به گام خواستههایی را که دارید از آنجا بخواهید و بگذارید که بر اساس ضوابط و جوامع بینالمللی رفتار کند.
حالا چرا این ابتکار و این فعالیت، الان خود نمایی میکند و قبلا بروز نداشت؟
خب به دلیل اینکه قبلا، از طرف ایران تمام درها بسته بود و بعد از حمله به سفارت انگلیس در تهران، اصلا رابطه دیپلماتیک بسته شد. و بعد هم که تحریمها آمد.
ولی پیش از آن هم نبود، پیش از حمله به سفارت بریتانیا هم نبود؟
چرا به هر حال یک مقدار رابطه وجود داشت ولی تحریمها این رابطه را سخت و دشوار کرد. شاید هم یکی از دلایلی که به سفارت انگلیس حمله شد در واکنش به تحریمها بود، ولی خوب واکنش سازندهای نبود. واکنشی بود که بیشتر آن خواست ایران را به هیچ عنوان برآورده نکرد. میزان رابطه، بعد از روی کارآمدن آقای احمدینژاد بسیار تقلیل پیدا کرد، به خاطر اینکه ایران حاضر به تعامل بینالمللی نبود و از این طرف در باز بود، حال آنکه از آن طرف در بسته بود.
ولی بعد از روی کار آمدن آقای روحانی، ورق تا حدی برگشته و امیدهایی پیدا شده که میتواند و روال روابط سیاسی و بازرگانی در ایران تغییر چشمگیری پیدا کند. من فکر میکنم یک دلیلش این باشد.