وقايع مصر و تونس؛ نشانه پیروزی یا ناکامی جمهوری اسلامی؟

  • مهرداد قاسمفر

در حالی که رهبران ایران در روزهای اخیر حملات شدیدی را متوجه حسنی مبارک کرده اند، علی لاریجانی و مقام های دولت محمود احمدی نژاد در سال های گذشته بارها با رییس جمهور مصر دیدار و گفت و گو کرده اند./ دیدار علی لاریجانی (چپ) با حسنی مبارک در ژوئن ۲۰۰۶

مصر همچنان در صدر خبرهای دنياست و برنامه این هفته «نمای دور، نمای نزدیک»، بخش دوم گزارش تحليلی ما از وقايع اين کشورمهم خاورميانه است، واين هفته مقايسه آن با وقايع ايران.

تداوم اعتراض ها در تونس و مصر و پی گيری بی وقفه خواست های مدنی از سوی مردم اين کشورها ، آنهم در شرايطی که اين ناآرامی ها با وقايع تابستان ۸۸ ايران مقايسه می شود، پرسش های بسياری را ايجاد کرده است.



از طرفی تلاش جمهوری اسلامی برای ارائه تفسيری اسلام گرايانه از اين وقايع و متقابلا دست ردی که اسلام گرايان بلافاصله به سينه اين تفسيرهای يکسويه نهاده اند، به نظر می رسد بر سرنوشت آينده خاورميانه تاثيرات آشکاری خواهد نهاد.

تابستان ۸۸ و پس از آنکه ميليونها نفر در تهران و شهرهای ديگر به خيابانها آمدند تا نتيجه انتخابات و بازگشت محمود احمدی نژاد به صندلی رياست جمهوری را مغاير با واقعيت آرای ريخته شده شان به صندوقها اعلام کنند، با چنان حجمی از خشونت رويارو شدند که به گفته ناظران سياست در ايران، در تاريخ سياسی معاصر ايران بی سابقه بود.

از قتل و خونريزی و تجاوز گرفته تا زندان های غير قانونی و شکنجه و دادگاههای جمعی. آيت الله علی خامنه ای رهبر مادام العمرايران، اخيرا از آن اعتراضات مدنی چنين تحليلی ارائه داد:

«فتنه سال گذشته يک جلوه ای از توطئه دشمنان بود، فتنه بود. هدف از ايجاد فتنه گمراه کردن مردم است، چالشی بود و چالش عظيمی بود.»

يکسال و چند ماه پس از وقايع ايران، ابتدا مردم تونس و سپس مردم مصر به خيابانها ريختند. در تونس رييس جمهور از کشور گريخت و در مصر همچنان مردم در خيابانها تا رسيدن به خواسته هايشان که رفتن حسنی مبارک و تغيير رژيم و قانون اساسی در جهت دموکراسی است، باقی مانده اند.

ايران يک آزمايشگاهی بود برای ايده حکومت اسلامی و ايده ايدئولوژی اسلامی. در اين آزمايشگاه سی ساله، متاسفانه با هزينه ملت ايران تمام جهان اسلام و حتی گروه هايی مانند اخوان المسلمين متوجه شدند که ايدئولوژی اسلامی بايد يک ادعاهای بسيار فروتنانه ای داشته باشد و نمی تواند پاسخی برای نيازهای اقتصاد مدرن و سياست مدرن و فرهنگ مدرن که پيش روی انسان امروزی می گذراد، ارائه کند.

مهدی خلجی، پژوهشگر اسلامی
رهبر ايران که وقايع سال گذشته را فتنه دشمنان خوانده بود حرکت مردم مصر را چنين خواند:

«اين حوادثی که در مصر و تونس در حال وقوع است، اين حوادث بسيار مهم است، يک زلزله واقعی است، عامل اصلی اين حرکت عظيم مردم، اول در تونس و بعد اوج آن در مصر، احساس تحقيری است که مردم از وضعيت سران خود درشان بوجود آمد، مردم تحقير شدند. احساس کردند به آنها توهين شده است. خوب اين مردم يک انگيزه مهم شان اسلام خواهی است.»

اما اين ادعای اسلام گرا بودن جنبش های مدنی در کشورهای عربی به سرعت از سوی مهم ترين گروه های اسلام گرا در تونس و مصر رد شد. در تونس، راشد الغنوشی، رهبر بزرگترين گروه اسلامی، هر گونه رابطه با انديشه آيت الله خمينی و اساسا انقلاب بهمن ۵۷ ايرانيان را رد کرد و در مصر نيز اخوان المسلمين ساعتی پس از سخنرانی آيت الله علی خامنه ای، در موضعی صريح هر گونه اسلامی خواندن جنبش مدنی مصر را نادرست دانست.

اما چرا اين گروه ها چنين آشکار و به سرعت از حرف های رهبر جمهوری اسلامی تبری می جويند؟

مهدی خلجی تحليلگر مسايل ايران و جهان اسلام:

«ايران يک آزمايشگاهی بود برای ايده حکومت اسلامی و ايده ايدئولوژی اسلامی. در اين آزمايشگاه سی ساله، متاسفانه با هزينه ملت ايران تمام جهان اسلام و حتی گروه هايی مانند اخوان المسلمين متوجه شدند که ايدئولوژی اسلامی بايد يک ادعاهای بسيار فروتنانه ای داشته باشد و نمی تواند پاسخی برای نيازهای اقتصاد مدرن و سياست مدرن و فرهنگ مدرن که پيش روی انسان امروزی می گذراد، ارائه کند.»

علاوه بر اين، اين پژوهشگر موسسه مطالعات واشنگتن، اختلافات مذهبی و نيز روحيه ملی گرايانه عربی را نيز بسيار موثر می داند:

«در جهان عرب همواره هراس از نفوذ ايران از طريق ترويج تشيع وجود داشته است، در مصر و به خصوص در تونس در سال های اخير اين مسئله وجود داشته و اين واکنش از طرف اسلامی ها بوده است.

به عنوان مثال يکی از مهمترين رهبران معنوی اخوان المسلمين، شيخ يوسف قرضاوی که در قطر زندگی می کند، کسی است که در سال های اخير به طور منظم عليه تشيع و باورهای شيعی و عليه نفوذ شيعه صحبت کرده و حتی خشم مقامات جمهوری اسلامی و مقامات حوزه علميه را بر انگيخته است.

اين اختلاف شيعه و سنی همچنان نيرومند است . يک مسئله ديگر هم اين است که عربها، هويت عربی و ملی گروه های اسلام گرا برايشان اهميت استراتژيک دارد.

يعنی اگر اخوان المسلمين يا گروه های اسلام گرا در کشورهای ديگر بخواهند آن بخش ملی و عربی خودشان را با نزديکی به ايران کمرنگ کنند، در سطح داخلی دچار مشکل می شوند. به همين دليل است که همواره حتی گروه های شيعه در کويت، بحرين و جاهای ديگر، حداقل در سياست رسمی شان سعی می کنند که هر گونه ارتباط يا تاثير و تاثر متقابل با ايران را نفی کنند و بر استقلال خودشان تاکيد کنند.»

گرايشات ناسيوناليسم عربی و نيز مصلحت گرايی برای تعامل با جهان، نکاتی است که رسول نفيسی تحليل گر سياسی و استاد دانشگاه نيز بيان می کند:

«فاصله گرفتن معنا دار جنبش کشورهای عربی از حکومت ايران از چند لحاظ اتفاق افتاده است، يکی از لحاظ ملی است که افراد عرب اصولا از اين زياده خواهی که ايران شيعی به خودش گرفته است ناراضی هستند.

دوم اينکه می خواهند بگويند که ما نيروهای معقولی هستيم و می توانيم مذاکره کنيم ، می توانيم در سيستم حکومتی و دولت شريک باشيم، به شکل يک شريک معمولی و سياسی.

حکومت ايران از دل خشونت برخواسته است و محصول يک انقلاب فوق العاده خشن و بی منطق است که اصلا لازم هم نبود اين همه خشونتی که امثال خلخالی و لاجوردی اعمال کردند، در آن اعمال بشود.اينها به شکل فله ای ملت را اعدام می کردند.

رسول نفیسی
و سوم اين است که از لحاظ بين المللی اينها اگر حتی تمايلاتی داشته باشند که با جمهوری اسلامی ايران روابط برقرار کنند ولی به لحاظ انعطاف پذيری فوق العاده و کتمان اهداف واقعی که تبديل شده است به نه تنها تاکتيک، بلکه استراتژی اين نيروهای مذهبی و سياسی، اينها خودشان را از ايران دور می کنند که در واقع از لحاظ امريکا و اروپا خطر جدی به حساب نيايند و مانع جدی برايشان ايجاد نشود تا به حکومت برسند و آن وقت شايد ببينيم که اهداف واقعی شان چه خواهد بود؟»

با اين حال چرا جمهوری اسلامی در يکی دو هفته اخير با تمام توان تبليغی اش از صدا و سيما گرفته تا روزنامه های صبح و عصر تهران و نيز منابر و مساجد تلاش دارد تا وقايع کشورهای عرب را به مردم ايران، به عنوان حرکت هايی با اهداف اسلامی بشناساند؟

مهدی خلجی تحليلگرسياسی در اين مورد می گويد:

«تقريبا می شود گفت که ايدئولوژی اسلامی در دنيا و بويژه در ايران در چند دهه گذشته همواره ادعايش اين بوده است که بديل استبداد، اسلام است. جمهوری اسلامی هم هميشه تاکيد بر اين تاکيد می کرده که انقلاب اسلامی، سرانجام در کشورهای مختلف رخ خواهد داد.

آنچه که اين روزها در مصر و تونس و جاهای ديگر می گذرد يک گواهی است بر شکست اين ايدئولوژی اسلامی و نشان می دهد که مردم مسلمان در اين کشورها، بديل استبداد را نه اسلام، بلکه دمکراسی تعريف کرده اند و اين برای جمهوری اسلامی خيلی درد آور است و طبيعی است که بخواهد اين حوادث را تحريف کند.»

نکته ديگری که پس از وقايع رخ داده در مصر و تونس به پرسش تبديل شده، اين است که چرا جمهوری اسلامی تقاضای ساده «رای من کجاست؟» را بدون کمترين امتيازی با چنان خشونتی پاسخ داد؟ در حالی که مستبدان کشورهای عربی در قبال مردمی که خواستار تغيير رژيم خود شده اند به سرعت عقب نشسته اند؟

رسول نفيسی جامعه شناس و تحليلگرسياسی، پيش از هرچيز، تفاوت دو نگرش «ملت» و «امت» را در اين ماجرا دخيل می داند:

«آن چيزی که در ايران اتفاق افتاده، تفاوت های بسيار عمده و بنيادی دارد. حداقل می شود گفت که سه يا چهار تفاوت بنيادی مابين دولت ايران و ساير دولت های اسلامی ديگر وجود دارد. اول اينکه آن چيزی که گفته می شود «مردم» و «ملت»، در سيستم جمهوری اسلامی در ايران هيچ معنايی ندارد.
تاريخ ملی گری و ملی گرايی تقريبا ۲۰۰ يا ۲۵۰ سال قدمت دارد، اما تاريخ تاسيس جمهوری اسلامی به تاريخ ماقبل ايجاد ملت بر می گردد که آن تاريخ امت است و اين اصولا برای دولت جمهوری اسلامی فرقی نمی کند که بر فرض مثال، پول نفت ايران در عراق مصرف بشود، در لبنان مصرف بشود، در بحرين مصرف بشود و يا در ايران.

به خاطر اينکه نظری که اينها به ملت دارند، نظر امتی است و اين يک مسئله اساسی در برخورد با ملت است و اين بدان معناست که وقتی اينها ملت ايران را در طغيان می بينند، به اين نگاه نمی کنند که اينها يک ملت و دارای يک حقوق وشخصيت حقوقی خاصی هستند.

بلکه به مردم به عنوان افراد متمرد ضد مذهبی غرب زده نگاه می کنند که با آنها بايد با حديد (آهن)، به قول مرحوم آيت الله خمينی برخورد کرد.»

اما به جز اين، از نظر اين جامعه شناس دانشگاه استرايگر واشنگتن خشونت در بافت و ذات نظام سياسی ايران نهفته است.

«حکومت ايران از دل خشونت برخواسته است و محصول يک انقلاب فوق العاده خشن و بی منطق است که اصلا لازم هم نبود اين همه خشونتی که امثال خلخالی و لاجوردی اعمال کردند، در آن اعمال بشود.

اينها به شکل فله ای ملت را اعدام می کردند، اينها در تاريخ ايران ثبت شده است. تقريبا تمام رهبران جديد ايران از دل جنگ بيرون آمده اند، بنابراين شما از اينها که از دل دو خشونت بزرگ بوجود آمده اند نمی توانيد بپرسيد که چرا خشن هستند؟ و اينها از دل دو نوع خشونت عمده زاييده شده اند و به جز خشونت چيز ديگری متوجه نمی شوند.

سوم اينکه دولت جمهوری اسلامی از روز اول شکل گيری، حالت دفاعی و ضد سکولار و ضد روشنفکری و ضد شهری به خودش گرفت و اين حالت دفاعی را بعدها ما در ايجاد حلقه های فراوان امنيتی که به دور خودش می تنيد، ديديم.
اولين اين حلقه ها سپاه پاسداران و آخرين آنها هم انصار حزب الله است. اينها حلقه حلقه دور خودشان سيستم های دفاعی درست کردند. بنابر اين هميشه آمادگی برای سرکوب را دارند. نه اينکه خودشان را محق ندانند، بلکه می گويند ما متعلق به تفکر ديگری هستيم.»

عزت الله سحابی از چهره های سياسی پرتجربه در ايران، در آخرين مصاحبه اش، جمهوری اسلامی را بر خلاف محمدرضا شاه پهلوی، دارای گرايش به کشتارهای ميليونی مخالفانش دانسته است.

اما پرسش اين است که در صورت بروز حرکت های مردمی مدنی در ايران، جمهوری اسلامی تا چه حد قادر به استفاده از اين استعداد خويش است؟

سحابی: جمهوری اسلامی استعداد و ايدئولوژی يک خونريزی فوق العاده وسيع را دارد. ولی آيا در عمل اين امکان پذير است؟ آيا سپاه و ارتش و نيروهای امنيتی ديگر واقعا اگر چنين اتفاقی بيافتد، تا چه حد در کنار رهبران جمهوری اسلامی می مانند؟ به نظر من اين اتفاق نخواهد افتاد. اگر جريانی مثل مصر اتفاق بيافتد و تدوام پيدا کند، قطعا نيروهای امنيتی هم ريزش خواهند کرد.»

در جنبش تابستان گذشته بود که خبرهای گسترده ای از ريزش نيروها در سپاه و بسيج در مخالفت با سرکوب مردم منتشر می شد.