روز جمعه، هفدهم شهریورماه، وزارت کشور ایران اعلام کرد که انتخابات يازدهمين دوره رياست جمهوری اسلامی روز بيست و چهارم خرداد سال ۱۳۹۲ برگزار خواهد شد.
پيشاپيش انتخابات، اظهارات سهشنبه شب محمود احمدینژاد در گفتوگوی تلويزيونیاش که در پاسخ به پرسش مجری گفت «از کجا میدانيد سال پايانی دولت است؟» بحث برانگيز شد. در خبرسازترين واکنشها، محمدرضا مهدوی کنی رييس مجلس خبرگان گفت دولت نبايد فکر کند که بعد از اين هم هست يا نامزدش در دوره بعدی رای خواهد آورد.
در سوی ديگر و در ميان اصلاحطلبان اين پرسش مطرح است که آيا طيف راست حاکميت و رهبر جمهوری اسلامی ايران به اين نتيجه رسيدهاند که برای مقابله با تحريمها و احتمال حمله نظامی و همچنين چالشهای اقتصادی، سياسی و اجتماعی داخلی اصلاحطلبان را به معرفی نامزد در انتخابات ترغيب کنند يا نه؟
در کنار اينها پرسشهای ديگری درباره انتخابات رياست جمهوری آينده هم هست که سه ميهمان اين هفته ديدگاهها به آن پاسخ میگويند؛ محمدصادق جوادی حصار عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در مشهد، تقی رحمانی، فعال و تحليلگر سياسی طيف ملی مذهبی در پاريس و مهران براتی از سازمان جمهوريخواهان ايران در برلين.
آقای محمدصادق جوادی حصار، از مدير مسوول روزنامه توقيف شده اعتماد ملی و چهره شاخص عضو شورای مرکزی حزب شما- حزب اعتماد ملی- محمدجواد حقشناس به تازگی نقل شده که شايد در انتخابات آينده رياست جمهوری اين حزب از نامزدی محمدباقر قاليباف يا علیاکبر ناطق نوری چهرههای اصولگرا و محافظه کار جناح راست حمايت کند. موضعی که باعث شده اسمش را بگذارند تلهگذاری اصلاحطلبان برای قاليباف و ناطق نوری.
محمدصادق جوادی حصار: من قبل از این مصاحبه، با آقای حقشناس درباره اين مساله صحبت کردم. ايشان شديدا تکذيب کردند و گفتند من اين صحبت را به هيچ وجه اين جوری نگفتم. تکذيبيه من هم در روزنامه آريا چاپ شده و کيهان اين مطلب را تحريف کرده بوده و عنوان تلهگذاری را هم کيهان استفاده کرده. نامه جوابيهای هم ايشان گفت چاپ کردم هم در سايت شخصی خودم گذاشتم و هم به روزنامه آريا دادم و چاپ کرده. صحبت اوليهای هم که ايشان کرده بود با روزنامه آريا اين بود که اگر اصلاحطلبان را در انتخابات راه ندهند اصلاحطلبان ممکن است چه کار کنند. آيا ممکن است از آقای ناطق نوری يا از آقای قاليباف حمايت کنند؟ نقل قول ايشان را عرض میکنم. ايشان گفته که اين کار نه اصلا منطقی است، نه شدنی اما يک عدهای ممکن است به صورت فردی اگر بخواهند در انتخابات شرکت کنند و از بين گزينههای موجود به کسی رای بدهند شايد از بين مستقلين يا بين آدمهايی که هستند. مثلا با توجه به شخصيت آقای ناطق نوری که استقلال بيشتری از خودش مثلا در بين اصولگراها نشان میدهد يا آقای قاليباف کمتر به اينها رای بدهند. تصريح کردند ايشان در اطراف آقای قاليباف يک طيفی از نيروهای نظامی و يک طيفی هم از خراسانیها هستند که ممکن است اينها اگر بخواهند در انتخابات شرکت کنند همين عامل خراسانی بودن و طيفهای نظامی متمايل، به ايشان میخواهند رای دهند.
آقای جوادی حصار، شما خراسانی هستيد. با نظر آقای حقشناس موافقيد؟ اين نظری که به شما گفتند پای تلفن؟
البته در اين که اين کار نه شدنی است نه منطقی با اين موافقم. يعنی اصلاحطلبان تحت هيچ شرايطی منطقا نمیتوانند از يک اصولگرا حمايت کنند مگر اينکه حضورشان در انتخابات برای خودشان به نحوی تعيين کننده باشد و بعد از بين گزينههای موجود ناچار بخواهند به يکی رای بدهند و آن وقت بگويند بين اصولگراهايی که هستند به صورت فردی نه به صورت تشکيلاتی مثلا حالا يکی شان عرق خراسانی داشته باشد به آقای قاليباف رای بدهد و يکی ديگرشان مثلا با گرايشات نظامی به ايشان رای بدهد و کسانی هم با تمايلات و گرايشات ديگری از جمله تمايلات مستقل متمايل به اصولگرا به آقای ناطق نوری رای بدهند. ولی برای اصلاحطلبان اصلا چنين فرضی ميسر نمیتواند باشد. به اين معنا که اصلاحطلبان اگر از اصول خودشان دست بردارند و از کانديدای مورد نظرشان کوتاه بيايند آن وقت چه به يک اصولگرای معتدل رای بدهند و چه رای ندهند نتيجهاش برای اصلاحطلبان يکی است و آن اين که کانديدايی به نام اصلاحطلب و جريان زندهای به نام اصلاحطلب نمیتواند باشد.
بحث ائتلاف با اصولگرايان در شرايط خاصی معنا پيدا میکند و آن شرايط اين است که يک کانديدايی کاملا با آرمان اصلاحطلبانه در وسط ميدان باشد و بعد احتمال بدهند که آن کانديدا ممکن است رايش کمتر باشد و رای اصولگرا بيشتر باشد و بعد بيايند يک دولت ائتلافی درست کنند. آن يک بحث جداست. ولی اين که اصلاحطلبان کاملا از دسته بکشند کنار و فضا را برای حضور اصولگرايان باز کنند و بعد به يکی از ميانههای اصلاحطلب رای تمايل بدهند اين با منش اصلاحطلبانه خيلی به نظر من سازگاری ندارد.
آقای تقی رحمانی، با توجه به رويدادهای انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ چه بحثهايی هست ميان تحول طلبان اعم از اصلاحطلبان، حاميان جنبش سبز و دگرانديشان درباره رفتار ممکن و مطلوب انتخاباتی در رایگيری ۲۴ خرداد ۱۳۹۲؟
تقی رحمانی: الان بحث همين است. يعنی خيلی زود با پديده شرکت يا عدم شرکت کردن، يک مسالهای است که به نظر من به توازن قوا بستگی دارد. يعنی به عبارتی بعد از اتفاقی که در سال ۸۸ افتاده الان در جامعه ايران يک نوع سرگشتگی میبينيد. واقعيت اين است در ايران طيف متنوعی از نيروهای تحول طلب وجود دارند. نيروهای اصلاحطلب نرم، سبزها و همچنين نيروهای دموکراسی خواه. اينها روی يک سری آزادیهای اساسی میتوانند با هم توافق کنند.
خطرش اين است که الان به نظر من بيت رهبری میخواهد اينها را سه شقه کند. آن اعتبار نيروی تحولخواهی و آزادیخواهی، دموکراسیخواهی، اصلاحطلبی را در ايران با شقه کردن به نفع خودش جذب کند. به اين خاطر به نظر من بايد در وهله اول با توجه به افت جنبش سعی کرد از ضرباتی که در آينده میخوريم کم شود. برنامه حکومت اين است که در وهله اول بخشی از اصلاحطلبان را وارد انتخابات کند و وقتی وارد کرد با چند تا کانديدايی که رای پايين میآورند در مرحله اول دو تا کانديدای خودش را ببرد در مرحله دوم و کانديدايش رييس جمهور شود.
حتی اين تئوری جايی هم برای آقای خاتمی در نظر نگرفته و در لحظه آخر شايد آقای خاتمی را هم بکشند پای صندوق و بگويند بيا رای بدهد. ولی نقشی ندارد. پس برای هر نوع تحليل درباره انتخابات بايد دو مساله را در نظر گرفت. يکی اختلاف ميان نيروهايی که میخواهند دمکراسی را به نحوی تشديد نکنند. در وهله دوم بايد يک تحولی در فضا صورت بگيرد که اپوزيسيون به آن شکل اصلاحطلب تا دموکراسی خواه، وقتی وارد انتخابات میشود بتواند آنچه را که میخواهد تا حدی به دست بياورد. در غير اين صورت وارد يک بازی میشويم که اين بازی ممکن است در نهايت حتی به انشقاق بيشتر منتهی شود بين نيروهای دموکراسیخواه. و در آن دو سه سال آينده که ايران به وحدت نيروهای دموکراسی خواه نياز دارد اين اتحاد از بين رفته باشد.
به نظر من الان انتخابات هم میتواند تله باشد و هم میتوان با آن درست برخورد کرد، به شرطی که ما مرحلهای و حسابشده با آن برخورد کنيم. نه شروط است. طرح يک سری خواسته است. يعنی چه چيزی بايد ايجاد شود تا نشاط برای فعاليت در انتخابات و انتخاب درست برخورد شود.
آقای مهران براتی، بسياری از بحثها در ايران و خارج از ايران خلاصه شده در پرسش امکان بازگشت به شرايط دوم خرداد برای زمينهسازی بهرهبرداری مجدد از فضای انتخاباتی به نفع تحول طلبان يا عدم امکان اين بازگشت. پاسخ شما به اين پرسش چيست؟
مهران براتی: من چنين امکانی نمیبينم اصلا فعلا. اول اين که ما اصلا حق انتخاب شدن و انتخاب کردن به عنوان حقوق اساسی شهروندی که نداريم. در ايران نظام اجازه به کسانی میدهد که کانديد شوند برای انتخاب شدن. مردم هم اجازه دارند به يک کدام از آنها رای دهند. تازه در اين رايی هم که داده میشود جعل میشود و رايی که مردم دادهاند به شمار نمیآيد. اين واقعيت است الان.
اما در آن طرف داستان، من امکان آينده را آن طور که الان ديده میشود هنوز طرفداران آقای احمدینژاد صحنه را خالی نکردهاند. صحبت سر اين است که نوعی حکومت پوتين و مدودف در ايران تکرار شود. حالا آقای احمدینژاد نباشند، فردی از حول و حوش ايشان جلو بيايد و در مقابل هم اصولگرايان سنتی خواهند بود. به همين دليل هم فعلا چون ديده میشود که اين احتمال البته در گذشته هم بوده حتی اگر به اصلاحطلبان هم امکان حضوری داده شود اين امکان، امکان حضوری خواهد بود از نظر سياسی معنادار. اين برمیگردد به اين که وضع بحرانی ايران به کجا کشيده باشد. آيا وضع تحريمها ادامه پيدا کند، آيا يک احتمال برخورد نظامی ميان ايران و کشورهای غرب و اسرائيل به وجود بيايد و يا نه، اين میتواند امکان حضوری احتمالا مثلا تحت عنوان آشتی ملی به عنوان نيرويی تکميلی به اصلاحطلبان بدهد اما اصلاحطلبان نيرويی نخواهند بود که در رقابتهای ميان جبهه پايداری مصباح يزدی و و طرفداران آقای کنی و ديگران که اسم اصولگرايان سنتی را دارند بتوانند اينجا شانسی داشته باشند. اين همچو امکانی وجود ندارد و من فکر میکنم که در دو انتخابات گذشته هم که ديديم هيچ وقت حتی اصلاحطلبان حتی روی کانديدای مشخصی هم نتوانستند توافق کنند. دور نهم که چهار کانديدا بود و دور دهم هم آقای بالاخره موسوی و کروبی هر دو کانديدا شدند.
در وضع موجود که تشتت ميان آنچه که ما فکر اصلاح طلبی میبينيم زياد هست. ديدگاههای فراوانی وجود دارد در اين طيف. ديگر آن يکدستی که زمان رياست جمهوری آقای خاتمی وجود داشت الان وجود ندارد. پاسخهايی هم که الان شما به سووالتان گرفتيد اين مساله را نشان میدهند و من فکر میکنم به هر رو الان شانسی در جهتی که گفتيد برای نيروهای اصلاحطلب وجود نخواهد داشت.
آقای جوادی حصار، اگر قرار شود آن طوری که گفتيد اصلاحطلبان بخت خود را در انتخابات ۲۴ خرداد به آزمايش بگذارند کدام نامزد برای شان جذابتر است و کدام نامزد کمتر حساسيت برانگيز است برای شورای نگهبان؟ با در نظر گرفتن آنچه آقای براتی و آقای رحمانی گفتند.
برای اينکه اصلاحطلبان بخواهند برگردند به عرصه انتخابات که تمايلش را دارند بايد امکاناتی در اختيار داشته باشند و شرايطی فراهم شود که از جمله آن، شرايط آزادشدن آقای موسوی و کروبی است، آزاد شدن زندانيان سياسی است و بازگشت شرايط انتخاباتی در منظر افکار عمومی حداقل قبل از خرداد ۸۸.
اگر ما فرض را بر اين بگذاريم که حاکميت اين گرايش را نشان میدهد که فضا را باز کند و نيروهای اصلاحطلب به عرصه برگردند و از آن طرف هم نخواهيم آرمانگرايانه به قضايا نگاه کنيم، واقعبين باشيم و بخواهيم جريان مقابل را توی اين رقابت با همه مختصات خودش رصد کنيم آن وقت بايد بگوييم پتانسيل برای آقای موسوی و کروبی در شرايط الان خيلی بالاست. اما حاکميت چنين ريسکی را نخواهد کرد که دوباره از آقای موسوی و آقای کروبی دعوت کند که در انتخابات شرکت کنند.
اما در بين آنهای ديگری که ممکن است مثل آقای عبدالله نوری يا آقای عارف يا آقای خاتمی، اگر اين گزينه محتمل دست يافتنی باشد که آقای خاتمی به عرصه بيايد آن وقت بدون تعارف شانس آقای خاتمی در شرايطی که اين دو بزگواری که گفتم در عرصه نباشند نسبت به بقيه الان از همه بالاتر است.
دغدغه نيروهای اصولگرا هم نسبت به آقای خاتمی و حضور او بيشتر است. يعنی اگرچه ظاهرا ممکن است خيلی حساسيت نشان ندهند ولی در باطن بيش از همه از آقای خاتمی وحشت دارند. چون میدانند قدرت هماهنگ کردن و کاريزمای بينالمللی برای ايجاد اتحاد در درون و بيرون نيروهای ايرانی را دارد و میتواند يک هماهنگی و وحدت به صورت نسبی در بين اصلاحطلبان و تحولخواهان و حتی ايرانيان مقيم جهان ايجاد کند. و در اين شرايط من تصور میکنم پتانسيل آقای خاتمی خيلی به روزتر است. اما اينهايی که داريم میگوييم يک بخشی اش با واقعيت خيلی فاصله دارد. در شرايطی دست يافتنی است که ما حداقل امکانات را برگردانيم به قبل از انتخابات ۸۸ و شورای نگهبان بخواهد بپذيرد که آقای موسوی،آقای خاتمی، آقای کروبی و امثال اينها میتوانند کانديدا شوند.
آقای موسوی خويينیها میتواند کانديدا شود که من گمان نمیکنم با هزينههايی که حاکميت در اين مدت متحمل شده مجددا چنين ريسکی را بکند مگر اينکه افکار عمومی در داخل کشور و مقتضيات درونی و بيرونی کشور برای عقلای برنامهساز کشور شرايط را به جايی برساند که باور کنند اصلاحطلبان نسخه نجات کشور هستند. اگر حاکميت به اين نقطه برسد و اين نسخه نجات را بپذيرد آن وقت ما اميد داريم که انشاءالله وحدتی ايجاد شود تا بتوانند اصلاحطلبان قدرتمندانه، دلسوزانه و پيروزمندانه به عرصه برگردند.
آقای رحمانی، چه جوری تحولطلبان میتوانند از طريق مرحله مرحله کردن روند انتخابات که در پاسخ به پرسش اول گفتيد از شقه شقه شدن نيروهای خودشان جلوگيری کنند؟
يک درک واقعی و توازن قواست. يعنی نيروهای راديکال تحولخواه بايد ببينند که آيا خواستهشان و آرمان های شان چقدر عملی است. الان يک توازن قوايی در ايران وجود دارد که به نفع دموکراسی خواهان و حتی اصلاحطلبان نيست. بعد اصلاحطلبان بايد دقت داشته باشند به خصوص آنهايی که میخواهند به انتخابات بدون قيد و شرط وارد شوند بايد بدانند که مردم آن سی درصدی که سرنوشت انتخابات را در ايران تغيير میدهند به هر شکل وارد انتخابات نمیشوند مگر تضمينی باشد. اين الزاما يک گفتوگويی طلب میکند بين نيروها. و اين گفتوگو بايد در يک فضای سالمی باشد و از همين الان شروع شود. به خصوص بخشی از نيروهای خارج از کشور که نگاه به داخل کشور دارند. بعد شما يک مخاطبی داريد سی و پنج درصدی يا سی درصدی که میآيد رای میدهد و سرنوشت انتخابات را عوض میکند.
از سال ۷۶ به اين سو هربار اين سی درصد وارد انتخابات شدند نتيجه انتخابات جناح اقتدارگرای حاکميت را مستاصل کرده. آخريش هم ۱۳۸۸ بود. پس اين نيروهای اصلاحطلب، سبز و دموکراسی خواه در يکی از جاهايی که مخرج مشترک دارند با يک مخاطب گسترده سی درصدی مواجه هستند. بايد توان و خواست اين مخاطب را هم لحاظ داشت. الان گفتوگو کردن در مورد اين مخاطب و شرايط اين مخاطب میتواند يک مقدار نگاهها را به هم نزديک کند.
هرگونه برخورد تند اگر باعث شود که اين گرايشها شقه شقه بشود نيرو و توازن قوا به ضرر نيروهای دموکراسی خواه میشود و جناح راست قدرتمندتر میشود و سياستهای بيت هم پيش خواهد رفت. مثال میزنم. شما بايد بين آقای خاتمی و هاشمی و حتی آقای نوری و آقای موسوی و کروبی و نيروهای دموکراسی خواه داخل و خارج يک برآيند بگيريد. اين برآيند نياز به يک سطحی از توافق دارد و سطحی از توافق الان طرح يک انتخابات نسبی در جهان سوم و نه با معيارهای خيلی آرمانگرايانه چه خواهد بود؟ حالا چرا ما اين انتخابات را میخواهيم؟ اين انتخابات میتواند بستر تهديد شود، يعنی پراکندگی ايجاد کند و يک انتخابات هم میتواند ما را به اتحاد عمل برساند برای فردای ملتهب ايران که بايد برای منافع ملی و آزادی انديشيد. چون در شرايط آينده انتخابات آمريکا را داريم و تحريمها را داريم و بسياری مسايل ديگر را داريم تمام بازيگران عرصه سياست ايران بايد فشارهای خارجی را هم لحاظ کنند و توان اين سی درصد اقشار مخاطب خودشان را هم لحاظ کنند و در نظر بگيرند که چرا باز میخواهند وارد انتخابات شوند. به تبع، حاکميت حتی به آقای خاتمی هم رضايت نخواهد داد. چون هرکس که در ايران الان فضا را ملتهب کند با او مشکل خواهند داشت. پس ما بايد الان مرحله به مرحله با انتخابات و فضای انتخاباتی پيش برويم و متناسب با آن موضع بگيريم و بحث شرکت يا عدم شرکت را تبديل به بحث خيانت و امثالهم نکنيم و بحث استراتژيک کنيم تا يک بحث مثلا خاص از باورهای آرمانی.
ما افقی داريم برای رسيدن به حدی از آزادیهای اصولی در جامعه خودمان. منتهی مهندسی کردن اين در وهله اول احتياج به گفتوگو دارد. گفتوگويی که به يک وحدت عمل نسبی منجر شود با توجه به شرايط جهانی، مشکلات داخل حاکميت و اين سی درصد مخاطبی که اگر بيايند سرنوشت انتخابات را به نفع دموکراسی به هم خواهند زد.
آقای براتی، در پاسخ به پرسش اول شما به برقراری زمينه انتخابات آزاد چندان خوشبين به نظر نمیرسيديد. فعالان سياسی خارج از ايران معمولا ميان شرکت در انتخابات برای پيروزی نامزد مورد نظر خودشان يعنی نامزد مطلوب خودشان با استفاده از شرايط انتخاباتی به نفع اهداف خودشان تمايز قايل میشوند. تحولطلبان چه امکانی دارند برای بهرهبرداری از فضای انتخاباتی ۲۴ خرداد ۹۲ به نفع پيشبرد برنامه خودشان؟
فضايی که در خرداد ۸۸ به وجود آمد يک ائتلاف نانوشته ميان اصلاحطلبان دينی (اسلامی) و بقيه که در کمپ قدرت و حاکميت جمهوری اسلامی نبودند انجام گرفت. اين ائتلاف در خيابان بود. با شعار «رای من کو؟» و شعارهايی از اين دست. ولی يک ائتلاف ساختارمند و سامان يافته نبود. برای اصلاحات و هر نيروی اصلاحطلبی در نظام های خودکامه و استبدادی يک نيروی اجتماعی لازم است.
يارگيری لازم هست ميان کسانی که میخواهند درون يک حکومت اصلاحات به وجود بياورند و به همين دليل برای اينکه قدرت لازم را داشته باشند چون به اندازه کافی از درون نظام نمیتوانند کمک و يار بگيرند رو میآورند به بيرون از خودشان و يارگيری خارج از خودشان میکنند. اين يارگيری در خيابان انجام گرفت. الان هم فقط اصلاحطلبانی شانس راه يافتن به چنين ائتلافی با مردم را دارند که برنامه و فکر کاملا مشخصی داشته باشند و آيندهای ترسيم کنند که برای مردم هم به لحاظ واقعبينی و هم به لحاظ آينده نگری هردو قابل قبول باشد. خب در اين ميان حتی میتواند آن چيزی که آقای زيباکلام میگويد که اگر سياستی وجود داشته باشد، اگر قدرتی پشت اصلاحطلبان باشند و حتی اگر شرايط را هنوز مساعد نبينند برای اينکه خودشان عرض اندامی کنند آن وقت معنا پيدا میکند صحبت زيباکلام که بله اصلاحطلبان می توانند به کسی مثل قاليباف هم رای بدهند. اين رای ديگر يک رای آگاهانه است. با تکيه به يک قدرتی آن وقت میتواند شريک دولت باشد. میتواند برنامه اصلاحات دولتی را بنويسد. اصلا برنامه دولت بنويسد حتی اگر خودش در مقام رياست جمهوری و دولت نباشد.
ما هنوز چنين گرايشی ميان اصلاحطلبان و تحولطلبان نمیبينيم. گويا ضربهای که به آنها خورده هنوز آنها نتوانسته اند سرپا بايستند و طوری خودشان را به عنوان يک مجموعه سياسی به مردم و نيروهای سياسی داخل و خارج ارائه کنند که کسانی که فکر میکنند بايد اين مشکلات جامعه ايران بدون خشونت با مسالمت حل شود... وقتی میگويم مسالمت معنیاش اين نيست که هيچکس کاری نکند، معنی اش اين است که اعتصاب عمومی انجام گيرد، معنی اش اين است که بازار بسته شود، دانشگاهها بسته شوند، معنیاش اين است که شيرهای نفت بسته شود. همان شرايطی که به سقوط دولت شاهنشاهی منجر شد اين بار برای اصلاحات در نظام سياسی انجام گيرد. اين يک کار مسالمت آميز است. اين يک اتحاد گسترده میخواهد و در ضمن هم مردم بايد آمادگی برای چنين شجاعتی داشته باشند. ما به تجربه میدانيم معمولا هميشه مردم ميان نتيجه و هزينه يک رابطهای برقرار میکنند. اگر ده هزار نفر به خيابان میروند و ده نفر کشته میشوند اين تظاهرات تکرار شدنی است. اما اگر ده هزار نفر میروند و هزار نفر کشته میشوند اين تکرار شدنی نيست. نوع ائتلاف با واقعبينی و برنامه ريزی بايد همراه شود. چنين روشنبينی نديديم.
طرفداران آقای موسوی و کروبی حتی نمیدانستند که در کدام خيابانها بايد تظاهرات کرد. کجا امکان اين هست که کمترين ضربهای وارد شود. خود بسيجیها و سپاه میگفت اگر تظاهرات به جواديه کشيده شده بود احتمالا وضع ما جور ديگر میشد و اينها احتمالا میتوانستند اين وضع را به پيش ببرند. يعنی نوع حرکات سياسی اجتماعی و سازماندهی آن يک درايتی میخواهد. تحولطلبان ما آن چنان گرفتار مساله نظام و قدرت و شرکت در آن هستند که نمیتوانند خودشان را آماده کنند برای گام های پرشهامتی که در عين اينکه نظام اجتماعی را کاملا از هم نمیپاشاند و مملکت را دچار سردرگمی نمیکند در عين حال به نيرويی تکيه میکند که میتواند برای ايران آينده ساز باشد و اصلاحات واقعی را بتواند پشتيبانی کند.
آقای جوادی حصار، زمينه برای اين پيشنهادهايی که آقای براتی الان مطرح کردند و انتقادهايی که در این چارچوب پيش کشيدند وجود دارد يا نه؟
در فضای ظاهر و تريبونهای رسمی و آنچه که از طرف اصولگرايان و جريان حاکم تبليغ میشود نه. آنها به هيچ وجه الان کوتاه نمیآيند و خيلی هم سفت و سخت برخورد میکنند که دست پيش را داشته باشند و به هيچ وجه نمیخواهند رسمی بپذيرند که در برنامههايشان شکست خوردهاند و برای پيشبرد اهداف اصلاحطلبان بايد برگردند و لذا بايد فضا را باز کنند. اما شرايط عمومی جامعه همان طور که آقای براتی هم اشاره کردند اگرچه در سطح خيابان به صورت فيزيکی يا تحصن و اعتصاب و امثال اينها وجود ندارد اما بالاخره آنتنهای حاکميت اين اخبار را منسجم منتقل میکنند که نارضايتی گسترده اجتماعی از وضعيت اقتصادی، از عدم تحقق وعدههای دولت و مهم تر از همه حمايتهای حاکميتی از دولت ياس عمومی را نسبت به آينده اين جور دولتها در جامعه به وجود آورده و بنابراين دستگاه حاکمه به گمان من کاملا آمادگی درونی دارد برای اينکه تحت شرايطی که حيثيت خودش هم حفظ شود شرايط را منتقل کند به وضع بهتری و بازگشت اصلاحطلبان شايد يکی از آن راهها باشد. اما نه به گونهای که مايه از هم گسيختگی درونی نيروهای حامی حاکميت در سپاه و بسيج و امثال اينها هم شود. آنها هم بايد به يک نحوی در قالب مباحث نظری و انديشه ای خودشان حفظ شوند و راهکار ظاهری بازگشت اصلاحطلبان و توجيه اين نيروها برای حاکميت بايد فراهم شود. به نظر من از درون حاکميت کاملا اين آمادگی را پيدا کرده. چون هيچ اميدی به رفتار امثال دولت احمدینژاد و تيم های حمايت کننده آنها برای دستيابی به پيروزی برای آتيه نزديک يا دورتر ندارد.
آقای رحمانی، نکته ديگری داريد که اضافه کنيد؟
بحث اينکه ما اول بايد فکر کنيم ما نمیخواهيم مشکل حاکميت را حل کنيم. ما میخواهيم به سوی دموکراسی برويم. حتی اين در سخن آقای هاشمی هم هست. در سخن آقای خاتمی هم هست. يک نکتهای هم آقای براتی گفتند مهم بود. تحولطلبان راديکال بايد دقت داشته باشند وقتی در برآيند قوا فقط آرمانهايشان را میگويند آن موقع نبايد انتظار تاثير در شرايط را داشته باشند. راه دموکراسی راهی است که با توازن قوا به وجود میآيد. بحران جامعه ايران جدی آن است که در داخل حاکميت است ولی يک مقدار به سرنوشت مملکت و دموکراسی میانديشد و آنکه در بيرون حاکميت است دموکراسی میخواهد اين نياز به يک نقطه تلاقی دارد. يافتن اين نقطه تلاقی در خيابان صورت گرفت و اين توانايی نبود که تبديل يه يک توافق بين نخبگان متفاوت فکری شود.
الان نقشه حاکمیت اين است که حتی اين توافق را کاملا برهم بزند. بايد ديد آيا میتوانيم يک حداقل تفاهمی برای روزها و يا سال های آينده داشته باشيم. اينجاست که انتخابات يا فرصت خواهد شد يا تله. و اين شرايط بزنگاهی که در ايران هر از گاهی اتفاق میافتد مثل جنبش سبز که کسی پيشبينی نمیکرد حتی رهبران هم پيشبينی نمیکردند، امکان رخ دادنش هست. اين نياز به همان آغاز فعلی مرحله گفتوگوهايی هست در فضای رسانهای که شايد بشود به يک توافقهايی رسيد.
پيشاپيش انتخابات، اظهارات سهشنبه شب محمود احمدینژاد در گفتوگوی تلويزيونیاش که در پاسخ به پرسش مجری گفت «از کجا میدانيد سال پايانی دولت است؟» بحث برانگيز شد. در خبرسازترين واکنشها، محمدرضا مهدوی کنی رييس مجلس خبرگان گفت دولت نبايد فکر کند که بعد از اين هم هست يا نامزدش در دوره بعدی رای خواهد آورد.
در سوی ديگر و در ميان اصلاحطلبان اين پرسش مطرح است که آيا طيف راست حاکميت و رهبر جمهوری اسلامی ايران به اين نتيجه رسيدهاند که برای مقابله با تحريمها و احتمال حمله نظامی و همچنين چالشهای اقتصادی، سياسی و اجتماعی داخلی اصلاحطلبان را به معرفی نامزد در انتخابات ترغيب کنند يا نه؟
در کنار اينها پرسشهای ديگری درباره انتخابات رياست جمهوری آينده هم هست که سه ميهمان اين هفته ديدگاهها به آن پاسخ میگويند؛ محمدصادق جوادی حصار عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در مشهد، تقی رحمانی، فعال و تحليلگر سياسی طيف ملی مذهبی در پاريس و مهران براتی از سازمان جمهوريخواهان ايران در برلين.
آقای محمدصادق جوادی حصار، از مدير مسوول روزنامه توقيف شده اعتماد ملی و چهره شاخص عضو شورای مرکزی حزب شما- حزب اعتماد ملی- محمدجواد حقشناس به تازگی نقل شده که شايد در انتخابات آينده رياست جمهوری اين حزب از نامزدی محمدباقر قاليباف يا علیاکبر ناطق نوری چهرههای اصولگرا و محافظه کار جناح راست حمايت کند. موضعی که باعث شده اسمش را بگذارند تلهگذاری اصلاحطلبان برای قاليباف و ناطق نوری.
محمدصادق جوادی حصار: من قبل از این مصاحبه، با آقای حقشناس درباره اين مساله صحبت کردم. ايشان شديدا تکذيب کردند و گفتند من اين صحبت را به هيچ وجه اين جوری نگفتم. تکذيبيه من هم در روزنامه آريا چاپ شده و کيهان اين مطلب را تحريف کرده بوده و عنوان تلهگذاری را هم کيهان استفاده کرده. نامه جوابيهای هم ايشان گفت چاپ کردم هم در سايت شخصی خودم گذاشتم و هم به روزنامه آريا دادم و چاپ کرده. صحبت اوليهای هم که ايشان کرده بود با روزنامه آريا اين بود که اگر اصلاحطلبان را در انتخابات راه ندهند اصلاحطلبان ممکن است چه کار کنند. آيا ممکن است از آقای ناطق نوری يا از آقای قاليباف حمايت کنند؟ نقل قول ايشان را عرض میکنم. ايشان گفته که اين کار نه اصلا منطقی است، نه شدنی اما يک عدهای ممکن است به صورت فردی اگر بخواهند در انتخابات شرکت کنند و از بين گزينههای موجود به کسی رای بدهند شايد از بين مستقلين يا بين آدمهايی که هستند. مثلا با توجه به شخصيت آقای ناطق نوری که استقلال بيشتری از خودش مثلا در بين اصولگراها نشان میدهد يا آقای قاليباف کمتر به اينها رای بدهند. تصريح کردند ايشان در اطراف آقای قاليباف يک طيفی از نيروهای نظامی و يک طيفی هم از خراسانیها هستند که ممکن است اينها اگر بخواهند در انتخابات شرکت کنند همين عامل خراسانی بودن و طيفهای نظامی متمايل، به ايشان میخواهند رای دهند.
Your browser doesn’t support HTML5
آقای جوادی حصار، شما خراسانی هستيد. با نظر آقای حقشناس موافقيد؟ اين نظری که به شما گفتند پای تلفن؟
البته در اين که اين کار نه شدنی است نه منطقی با اين موافقم. يعنی اصلاحطلبان تحت هيچ شرايطی منطقا نمیتوانند از يک اصولگرا حمايت کنند مگر اينکه حضورشان در انتخابات برای خودشان به نحوی تعيين کننده باشد و بعد از بين گزينههای موجود ناچار بخواهند به يکی رای بدهند و آن وقت بگويند بين اصولگراهايی که هستند به صورت فردی نه به صورت تشکيلاتی مثلا حالا يکی شان عرق خراسانی داشته باشد به آقای قاليباف رای بدهد و يکی ديگرشان مثلا با گرايشات نظامی به ايشان رای بدهد و کسانی هم با تمايلات و گرايشات ديگری از جمله تمايلات مستقل متمايل به اصولگرا به آقای ناطق نوری رای بدهند. ولی برای اصلاحطلبان اصلا چنين فرضی ميسر نمیتواند باشد. به اين معنا که اصلاحطلبان اگر از اصول خودشان دست بردارند و از کانديدای مورد نظرشان کوتاه بيايند آن وقت چه به يک اصولگرای معتدل رای بدهند و چه رای ندهند نتيجهاش برای اصلاحطلبان يکی است و آن اين که کانديدايی به نام اصلاحطلب و جريان زندهای به نام اصلاحطلب نمیتواند باشد.
اصلاحطلبان اگر از اصول خودشان دست بردارند و از کانديدای مورد نظرشان کوتاه بيايند آن وقت چه به يک اصولگرای معتدل رای بدهند و چه رای ندهند نتيجهاش برای اصلاحطلبان يکی است و آن اين که کانديدايی به نام اصلاحطلب و جريان زندهای به نام اصلاحطلب نمیتواند باشد. بحث ائتلاف با اصولگرايان در شرايط خاصی معنا پيدا میکند و آن شرايط اين است که يک کانديدايی کاملا با آرمان اصلاحطلبانه در وسط ميدان باشد و بعد احتمال بدهند که آن کانديدا ممکن است رايش کمتر باشد و رای اصولگرا بيشتر باشد و بعد بيايند يک دولت ائتلافی درست کنند.محمدصادق جوادی حصار، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در مشهد
بحث ائتلاف با اصولگرايان در شرايط خاصی معنا پيدا میکند و آن شرايط اين است که يک کانديدايی کاملا با آرمان اصلاحطلبانه در وسط ميدان باشد و بعد احتمال بدهند که آن کانديدا ممکن است رايش کمتر باشد و رای اصولگرا بيشتر باشد و بعد بيايند يک دولت ائتلافی درست کنند. آن يک بحث جداست. ولی اين که اصلاحطلبان کاملا از دسته بکشند کنار و فضا را برای حضور اصولگرايان باز کنند و بعد به يکی از ميانههای اصلاحطلب رای تمايل بدهند اين با منش اصلاحطلبانه خيلی به نظر من سازگاری ندارد.
آقای تقی رحمانی، با توجه به رويدادهای انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ چه بحثهايی هست ميان تحول طلبان اعم از اصلاحطلبان، حاميان جنبش سبز و دگرانديشان درباره رفتار ممکن و مطلوب انتخاباتی در رایگيری ۲۴ خرداد ۱۳۹۲؟
تقی رحمانی: الان بحث همين است. يعنی خيلی زود با پديده شرکت يا عدم شرکت کردن، يک مسالهای است که به نظر من به توازن قوا بستگی دارد. يعنی به عبارتی بعد از اتفاقی که در سال ۸۸ افتاده الان در جامعه ايران يک نوع سرگشتگی میبينيد. واقعيت اين است در ايران طيف متنوعی از نيروهای تحول طلب وجود دارند. نيروهای اصلاحطلب نرم، سبزها و همچنين نيروهای دموکراسی خواه. اينها روی يک سری آزادیهای اساسی میتوانند با هم توافق کنند.
خطرش اين است که الان به نظر من بيت رهبری میخواهد اينها را سه شقه کند. آن اعتبار نيروی تحولخواهی و آزادیخواهی، دموکراسیخواهی، اصلاحطلبی را در ايران با شقه کردن به نفع خودش جذب کند. به اين خاطر به نظر من بايد در وهله اول با توجه به افت جنبش سعی کرد از ضرباتی که در آينده میخوريم کم شود. برنامه حکومت اين است که در وهله اول بخشی از اصلاحطلبان را وارد انتخابات کند و وقتی وارد کرد با چند تا کانديدايی که رای پايين میآورند در مرحله اول دو تا کانديدای خودش را ببرد در مرحله دوم و کانديدايش رييس جمهور شود.
حتی اين تئوری جايی هم برای آقای خاتمی در نظر نگرفته و در لحظه آخر شايد آقای خاتمی را هم بکشند پای صندوق و بگويند بيا رای بدهد. ولی نقشی ندارد. پس برای هر نوع تحليل درباره انتخابات بايد دو مساله را در نظر گرفت. يکی اختلاف ميان نيروهايی که میخواهند دمکراسی را به نحوی تشديد نکنند. در وهله دوم بايد يک تحولی در فضا صورت بگيرد که اپوزيسيون به آن شکل اصلاحطلب تا دموکراسی خواه، وقتی وارد انتخابات میشود بتواند آنچه را که میخواهد تا حدی به دست بياورد. در غير اين صورت وارد يک بازی میشويم که اين بازی ممکن است در نهايت حتی به انشقاق بيشتر منتهی شود بين نيروهای دموکراسیخواه. و در آن دو سه سال آينده که ايران به وحدت نيروهای دموکراسی خواه نياز دارد اين اتحاد از بين رفته باشد.
به نظر من الان انتخابات هم میتواند تله باشد و هم میتوان با آن درست برخورد کرد، به شرطی که ما مرحلهای و حسابشده با آن برخورد کنيم. نه شروط است. طرح يک سری خواسته است. يعنی چه چيزی بايد ايجاد شود تا نشاط برای فعاليت در انتخابات و انتخاب درست برخورد شود.
آقای مهران براتی، بسياری از بحثها در ايران و خارج از ايران خلاصه شده در پرسش امکان بازگشت به شرايط دوم خرداد برای زمينهسازی بهرهبرداری مجدد از فضای انتخاباتی به نفع تحول طلبان يا عدم امکان اين بازگشت. پاسخ شما به اين پرسش چيست؟
مهران براتی: من چنين امکانی نمیبينم اصلا فعلا. اول اين که ما اصلا حق انتخاب شدن و انتخاب کردن به عنوان حقوق اساسی شهروندی که نداريم. در ايران نظام اجازه به کسانی میدهد که کانديد شوند برای انتخاب شدن. مردم هم اجازه دارند به يک کدام از آنها رای دهند. تازه در اين رايی هم که داده میشود جعل میشود و رايی که مردم دادهاند به شمار نمیآيد. اين واقعيت است الان.
اما در آن طرف داستان، من امکان آينده را آن طور که الان ديده میشود هنوز طرفداران آقای احمدینژاد صحنه را خالی نکردهاند. صحبت سر اين است که نوعی حکومت پوتين و مدودف در ايران تکرار شود. حالا آقای احمدینژاد نباشند، فردی از حول و حوش ايشان جلو بيايد و در مقابل هم اصولگرايان سنتی خواهند بود. به همين دليل هم فعلا چون ديده میشود که اين احتمال البته در گذشته هم بوده حتی اگر به اصلاحطلبان هم امکان حضوری داده شود اين امکان، امکان حضوری خواهد بود از نظر سياسی معنادار. اين برمیگردد به اين که وضع بحرانی ايران به کجا کشيده باشد. آيا وضع تحريمها ادامه پيدا کند، آيا يک احتمال برخورد نظامی ميان ايران و کشورهای غرب و اسرائيل به وجود بيايد و يا نه، اين میتواند امکان حضوری احتمالا مثلا تحت عنوان آشتی ملی به عنوان نيرويی تکميلی به اصلاحطلبان بدهد اما اصلاحطلبان نيرويی نخواهند بود که در رقابتهای ميان جبهه پايداری مصباح يزدی و و طرفداران آقای کنی و ديگران که اسم اصولگرايان سنتی را دارند بتوانند اينجا شانسی داشته باشند. اين همچو امکانی وجود ندارد و من فکر میکنم که در دو انتخابات گذشته هم که ديديم هيچ وقت حتی اصلاحطلبان حتی روی کانديدای مشخصی هم نتوانستند توافق کنند. دور نهم که چهار کانديدا بود و دور دهم هم آقای بالاخره موسوی و کروبی هر دو کانديدا شدند.
در وضع موجود که تشتت ميان آنچه که ما فکر اصلاح طلبی میبينيم زياد هست. ديدگاههای فراوانی وجود دارد در اين طيف. ديگر آن يکدستی که زمان رياست جمهوری آقای خاتمی وجود داشت الان وجود ندارد. پاسخهايی هم که الان شما به سووالتان گرفتيد اين مساله را نشان میدهند و من فکر میکنم به هر رو الان شانسی در جهتی که گفتيد برای نيروهای اصلاحطلب وجود نخواهد داشت.
آقای جوادی حصار، اگر قرار شود آن طوری که گفتيد اصلاحطلبان بخت خود را در انتخابات ۲۴ خرداد به آزمايش بگذارند کدام نامزد برای شان جذابتر است و کدام نامزد کمتر حساسيت برانگيز است برای شورای نگهبان؟ با در نظر گرفتن آنچه آقای براتی و آقای رحمانی گفتند.
برای اينکه اصلاحطلبان بخواهند برگردند به عرصه انتخابات که تمايلش را دارند بايد امکاناتی در اختيار داشته باشند و شرايطی فراهم شود که از جمله آن، شرايط آزادشدن آقای موسوی و کروبی است، آزاد شدن زندانيان سياسی است و بازگشت شرايط انتخاباتی در منظر افکار عمومی حداقل قبل از خرداد ۸۸.
الان يک توازن قوايی در ايران وجود دارد که به نفع دموکراسی خواهان و حتی اصلاحطلبان نيست. بعد اصلاحطلبان بايد دقت داشته باشند به خصوص آنهايی که میخواهند به انتخابات بدون قيد و شرط وارد شوند بايد بدانند که مردم آن سی درصدی که سرنوشت انتخابات را در ايران تغيير میدهند به هر شکل وارد انتخابات نمیشوند مگر تضمينی باشد. اين الزاما يک گفتوگويی طلب میکند بين نيروها. و اين گفتوگو بايد در يک فضای سالمی باشد و از همين الان شروع شود. به خصوص بخشی از نيروهای خارج از کشور که نگاه به داخل کشور دارند.تقی رحمانی، فعال و تحليلگر سياسی طيف ملی مذهبی در پاريس
اگر ما فرض را بر اين بگذاريم که حاکميت اين گرايش را نشان میدهد که فضا را باز کند و نيروهای اصلاحطلب به عرصه برگردند و از آن طرف هم نخواهيم آرمانگرايانه به قضايا نگاه کنيم، واقعبين باشيم و بخواهيم جريان مقابل را توی اين رقابت با همه مختصات خودش رصد کنيم آن وقت بايد بگوييم پتانسيل برای آقای موسوی و کروبی در شرايط الان خيلی بالاست. اما حاکميت چنين ريسکی را نخواهد کرد که دوباره از آقای موسوی و آقای کروبی دعوت کند که در انتخابات شرکت کنند.
اما در بين آنهای ديگری که ممکن است مثل آقای عبدالله نوری يا آقای عارف يا آقای خاتمی، اگر اين گزينه محتمل دست يافتنی باشد که آقای خاتمی به عرصه بيايد آن وقت بدون تعارف شانس آقای خاتمی در شرايطی که اين دو بزگواری که گفتم در عرصه نباشند نسبت به بقيه الان از همه بالاتر است.
دغدغه نيروهای اصولگرا هم نسبت به آقای خاتمی و حضور او بيشتر است. يعنی اگرچه ظاهرا ممکن است خيلی حساسيت نشان ندهند ولی در باطن بيش از همه از آقای خاتمی وحشت دارند. چون میدانند قدرت هماهنگ کردن و کاريزمای بينالمللی برای ايجاد اتحاد در درون و بيرون نيروهای ايرانی را دارد و میتواند يک هماهنگی و وحدت به صورت نسبی در بين اصلاحطلبان و تحولخواهان و حتی ايرانيان مقيم جهان ايجاد کند. و در اين شرايط من تصور میکنم پتانسيل آقای خاتمی خيلی به روزتر است. اما اينهايی که داريم میگوييم يک بخشی اش با واقعيت خيلی فاصله دارد. در شرايطی دست يافتنی است که ما حداقل امکانات را برگردانيم به قبل از انتخابات ۸۸ و شورای نگهبان بخواهد بپذيرد که آقای موسوی،آقای خاتمی، آقای کروبی و امثال اينها میتوانند کانديدا شوند.
آقای موسوی خويينیها میتواند کانديدا شود که من گمان نمیکنم با هزينههايی که حاکميت در اين مدت متحمل شده مجددا چنين ريسکی را بکند مگر اينکه افکار عمومی در داخل کشور و مقتضيات درونی و بيرونی کشور برای عقلای برنامهساز کشور شرايط را به جايی برساند که باور کنند اصلاحطلبان نسخه نجات کشور هستند. اگر حاکميت به اين نقطه برسد و اين نسخه نجات را بپذيرد آن وقت ما اميد داريم که انشاءالله وحدتی ايجاد شود تا بتوانند اصلاحطلبان قدرتمندانه، دلسوزانه و پيروزمندانه به عرصه برگردند.
آقای رحمانی، چه جوری تحولطلبان میتوانند از طريق مرحله مرحله کردن روند انتخابات که در پاسخ به پرسش اول گفتيد از شقه شقه شدن نيروهای خودشان جلوگيری کنند؟
يک درک واقعی و توازن قواست. يعنی نيروهای راديکال تحولخواه بايد ببينند که آيا خواستهشان و آرمان های شان چقدر عملی است. الان يک توازن قوايی در ايران وجود دارد که به نفع دموکراسی خواهان و حتی اصلاحطلبان نيست. بعد اصلاحطلبان بايد دقت داشته باشند به خصوص آنهايی که میخواهند به انتخابات بدون قيد و شرط وارد شوند بايد بدانند که مردم آن سی درصدی که سرنوشت انتخابات را در ايران تغيير میدهند به هر شکل وارد انتخابات نمیشوند مگر تضمينی باشد. اين الزاما يک گفتوگويی طلب میکند بين نيروها. و اين گفتوگو بايد در يک فضای سالمی باشد و از همين الان شروع شود. به خصوص بخشی از نيروهای خارج از کشور که نگاه به داخل کشور دارند. بعد شما يک مخاطبی داريد سی و پنج درصدی يا سی درصدی که میآيد رای میدهد و سرنوشت انتخابات را عوض میکند.
از سال ۷۶ به اين سو هربار اين سی درصد وارد انتخابات شدند نتيجه انتخابات جناح اقتدارگرای حاکميت را مستاصل کرده. آخريش هم ۱۳۸۸ بود. پس اين نيروهای اصلاحطلب، سبز و دموکراسی خواه در يکی از جاهايی که مخرج مشترک دارند با يک مخاطب گسترده سی درصدی مواجه هستند. بايد توان و خواست اين مخاطب را هم لحاظ داشت. الان گفتوگو کردن در مورد اين مخاطب و شرايط اين مخاطب میتواند يک مقدار نگاهها را به هم نزديک کند.
هرگونه برخورد تند اگر باعث شود که اين گرايشها شقه شقه بشود نيرو و توازن قوا به ضرر نيروهای دموکراسی خواه میشود و جناح راست قدرتمندتر میشود و سياستهای بيت هم پيش خواهد رفت. مثال میزنم. شما بايد بين آقای خاتمی و هاشمی و حتی آقای نوری و آقای موسوی و کروبی و نيروهای دموکراسی خواه داخل و خارج يک برآيند بگيريد. اين برآيند نياز به يک سطحی از توافق دارد و سطحی از توافق الان طرح يک انتخابات نسبی در جهان سوم و نه با معيارهای خيلی آرمانگرايانه چه خواهد بود؟ حالا چرا ما اين انتخابات را میخواهيم؟ اين انتخابات میتواند بستر تهديد شود، يعنی پراکندگی ايجاد کند و يک انتخابات هم میتواند ما را به اتحاد عمل برساند برای فردای ملتهب ايران که بايد برای منافع ملی و آزادی انديشيد. چون در شرايط آينده انتخابات آمريکا را داريم و تحريمها را داريم و بسياری مسايل ديگر را داريم تمام بازيگران عرصه سياست ايران بايد فشارهای خارجی را هم لحاظ کنند و توان اين سی درصد اقشار مخاطب خودشان را هم لحاظ کنند و در نظر بگيرند که چرا باز میخواهند وارد انتخابات شوند. به تبع، حاکميت حتی به آقای خاتمی هم رضايت نخواهد داد. چون هرکس که در ايران الان فضا را ملتهب کند با او مشکل خواهند داشت. پس ما بايد الان مرحله به مرحله با انتخابات و فضای انتخاباتی پيش برويم و متناسب با آن موضع بگيريم و بحث شرکت يا عدم شرکت را تبديل به بحث خيانت و امثالهم نکنيم و بحث استراتژيک کنيم تا يک بحث مثلا خاص از باورهای آرمانی.
ما افقی داريم برای رسيدن به حدی از آزادیهای اصولی در جامعه خودمان. منتهی مهندسی کردن اين در وهله اول احتياج به گفتوگو دارد. گفتوگويی که به يک وحدت عمل نسبی منجر شود با توجه به شرايط جهانی، مشکلات داخل حاکميت و اين سی درصد مخاطبی که اگر بيايند سرنوشت انتخابات را به نفع دموکراسی به هم خواهند زد.
آقای براتی، در پاسخ به پرسش اول شما به برقراری زمينه انتخابات آزاد چندان خوشبين به نظر نمیرسيديد. فعالان سياسی خارج از ايران معمولا ميان شرکت در انتخابات برای پيروزی نامزد مورد نظر خودشان يعنی نامزد مطلوب خودشان با استفاده از شرايط انتخاباتی به نفع اهداف خودشان تمايز قايل میشوند. تحولطلبان چه امکانی دارند برای بهرهبرداری از فضای انتخاباتی ۲۴ خرداد ۹۲ به نفع پيشبرد برنامه خودشان؟
فضايی که در خرداد ۸۸ به وجود آمد يک ائتلاف نانوشته ميان اصلاحطلبان دينی (اسلامی) و بقيه که در کمپ قدرت و حاکميت جمهوری اسلامی نبودند انجام گرفت. اين ائتلاف در خيابان بود. با شعار «رای من کو؟» و شعارهايی از اين دست. ولی يک ائتلاف ساختارمند و سامان يافته نبود. برای اصلاحات و هر نيروی اصلاحطلبی در نظام های خودکامه و استبدادی يک نيروی اجتماعی لازم است.
تحولطلبان ما آن چنان گرفتار مساله نظام و قدرت و شرکت در آن هستند که نمیتوانند خودشان را آماده کنند برای گام های پرشهامتی که در عين اينکه نظام اجتماعی را کاملا از هم نمیپاشاند و مملکت را دچار سردرگمی نمیکند در عين حال به نيرويی تکيه میکند که میتواند برای ايران آينده ساز باشد و اصلاحات واقعی را بتواند پشتيبانی کند.مهران براتی از سازمان جمهوريخواهان ايران در برلين
يارگيری لازم هست ميان کسانی که میخواهند درون يک حکومت اصلاحات به وجود بياورند و به همين دليل برای اينکه قدرت لازم را داشته باشند چون به اندازه کافی از درون نظام نمیتوانند کمک و يار بگيرند رو میآورند به بيرون از خودشان و يارگيری خارج از خودشان میکنند. اين يارگيری در خيابان انجام گرفت. الان هم فقط اصلاحطلبانی شانس راه يافتن به چنين ائتلافی با مردم را دارند که برنامه و فکر کاملا مشخصی داشته باشند و آيندهای ترسيم کنند که برای مردم هم به لحاظ واقعبينی و هم به لحاظ آينده نگری هردو قابل قبول باشد. خب در اين ميان حتی میتواند آن چيزی که آقای زيباکلام میگويد که اگر سياستی وجود داشته باشد، اگر قدرتی پشت اصلاحطلبان باشند و حتی اگر شرايط را هنوز مساعد نبينند برای اينکه خودشان عرض اندامی کنند آن وقت معنا پيدا میکند صحبت زيباکلام که بله اصلاحطلبان می توانند به کسی مثل قاليباف هم رای بدهند. اين رای ديگر يک رای آگاهانه است. با تکيه به يک قدرتی آن وقت میتواند شريک دولت باشد. میتواند برنامه اصلاحات دولتی را بنويسد. اصلا برنامه دولت بنويسد حتی اگر خودش در مقام رياست جمهوری و دولت نباشد.
ما هنوز چنين گرايشی ميان اصلاحطلبان و تحولطلبان نمیبينيم. گويا ضربهای که به آنها خورده هنوز آنها نتوانسته اند سرپا بايستند و طوری خودشان را به عنوان يک مجموعه سياسی به مردم و نيروهای سياسی داخل و خارج ارائه کنند که کسانی که فکر میکنند بايد اين مشکلات جامعه ايران بدون خشونت با مسالمت حل شود... وقتی میگويم مسالمت معنیاش اين نيست که هيچکس کاری نکند، معنی اش اين است که اعتصاب عمومی انجام گيرد، معنی اش اين است که بازار بسته شود، دانشگاهها بسته شوند، معنیاش اين است که شيرهای نفت بسته شود. همان شرايطی که به سقوط دولت شاهنشاهی منجر شد اين بار برای اصلاحات در نظام سياسی انجام گيرد. اين يک کار مسالمت آميز است. اين يک اتحاد گسترده میخواهد و در ضمن هم مردم بايد آمادگی برای چنين شجاعتی داشته باشند. ما به تجربه میدانيم معمولا هميشه مردم ميان نتيجه و هزينه يک رابطهای برقرار میکنند. اگر ده هزار نفر به خيابان میروند و ده نفر کشته میشوند اين تظاهرات تکرار شدنی است. اما اگر ده هزار نفر میروند و هزار نفر کشته میشوند اين تکرار شدنی نيست. نوع ائتلاف با واقعبينی و برنامه ريزی بايد همراه شود. چنين روشنبينی نديديم.
طرفداران آقای موسوی و کروبی حتی نمیدانستند که در کدام خيابانها بايد تظاهرات کرد. کجا امکان اين هست که کمترين ضربهای وارد شود. خود بسيجیها و سپاه میگفت اگر تظاهرات به جواديه کشيده شده بود احتمالا وضع ما جور ديگر میشد و اينها احتمالا میتوانستند اين وضع را به پيش ببرند. يعنی نوع حرکات سياسی اجتماعی و سازماندهی آن يک درايتی میخواهد. تحولطلبان ما آن چنان گرفتار مساله نظام و قدرت و شرکت در آن هستند که نمیتوانند خودشان را آماده کنند برای گام های پرشهامتی که در عين اينکه نظام اجتماعی را کاملا از هم نمیپاشاند و مملکت را دچار سردرگمی نمیکند در عين حال به نيرويی تکيه میکند که میتواند برای ايران آينده ساز باشد و اصلاحات واقعی را بتواند پشتيبانی کند.
آقای جوادی حصار، زمينه برای اين پيشنهادهايی که آقای براتی الان مطرح کردند و انتقادهايی که در این چارچوب پيش کشيدند وجود دارد يا نه؟
در فضای ظاهر و تريبونهای رسمی و آنچه که از طرف اصولگرايان و جريان حاکم تبليغ میشود نه. آنها به هيچ وجه الان کوتاه نمیآيند و خيلی هم سفت و سخت برخورد میکنند که دست پيش را داشته باشند و به هيچ وجه نمیخواهند رسمی بپذيرند که در برنامههايشان شکست خوردهاند و برای پيشبرد اهداف اصلاحطلبان بايد برگردند و لذا بايد فضا را باز کنند. اما شرايط عمومی جامعه همان طور که آقای براتی هم اشاره کردند اگرچه در سطح خيابان به صورت فيزيکی يا تحصن و اعتصاب و امثال اينها وجود ندارد اما بالاخره آنتنهای حاکميت اين اخبار را منسجم منتقل میکنند که نارضايتی گسترده اجتماعی از وضعيت اقتصادی، از عدم تحقق وعدههای دولت و مهم تر از همه حمايتهای حاکميتی از دولت ياس عمومی را نسبت به آينده اين جور دولتها در جامعه به وجود آورده و بنابراين دستگاه حاکمه به گمان من کاملا آمادگی درونی دارد برای اينکه تحت شرايطی که حيثيت خودش هم حفظ شود شرايط را منتقل کند به وضع بهتری و بازگشت اصلاحطلبان شايد يکی از آن راهها باشد. اما نه به گونهای که مايه از هم گسيختگی درونی نيروهای حامی حاکميت در سپاه و بسيج و امثال اينها هم شود. آنها هم بايد به يک نحوی در قالب مباحث نظری و انديشه ای خودشان حفظ شوند و راهکار ظاهری بازگشت اصلاحطلبان و توجيه اين نيروها برای حاکميت بايد فراهم شود. به نظر من از درون حاکميت کاملا اين آمادگی را پيدا کرده. چون هيچ اميدی به رفتار امثال دولت احمدینژاد و تيم های حمايت کننده آنها برای دستيابی به پيروزی برای آتيه نزديک يا دورتر ندارد.
آقای رحمانی، نکته ديگری داريد که اضافه کنيد؟
بحث اينکه ما اول بايد فکر کنيم ما نمیخواهيم مشکل حاکميت را حل کنيم. ما میخواهيم به سوی دموکراسی برويم. حتی اين در سخن آقای هاشمی هم هست. در سخن آقای خاتمی هم هست. يک نکتهای هم آقای براتی گفتند مهم بود. تحولطلبان راديکال بايد دقت داشته باشند وقتی در برآيند قوا فقط آرمانهايشان را میگويند آن موقع نبايد انتظار تاثير در شرايط را داشته باشند. راه دموکراسی راهی است که با توازن قوا به وجود میآيد. بحران جامعه ايران جدی آن است که در داخل حاکميت است ولی يک مقدار به سرنوشت مملکت و دموکراسی میانديشد و آنکه در بيرون حاکميت است دموکراسی میخواهد اين نياز به يک نقطه تلاقی دارد. يافتن اين نقطه تلاقی در خيابان صورت گرفت و اين توانايی نبود که تبديل يه يک توافق بين نخبگان متفاوت فکری شود.
الان نقشه حاکمیت اين است که حتی اين توافق را کاملا برهم بزند. بايد ديد آيا میتوانيم يک حداقل تفاهمی برای روزها و يا سال های آينده داشته باشيم. اينجاست که انتخابات يا فرصت خواهد شد يا تله. و اين شرايط بزنگاهی که در ايران هر از گاهی اتفاق میافتد مثل جنبش سبز که کسی پيشبينی نمیکرد حتی رهبران هم پيشبينی نمیکردند، امکان رخ دادنش هست. اين نياز به همان آغاز فعلی مرحله گفتوگوهايی هست در فضای رسانهای که شايد بشود به يک توافقهايی رسيد.