حزب توده ایران از نگاه سازمان چريک‏های فدايی خلق ایران

لوگوی حزب توده

با کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲؛ سرنگونی دولت محمد مصدق و سرکوبی گسترده حزب توده ايران در ساليان پس از آن، و تحولات بين سال های ۱۳۳۹ تا ۱۵ خرداد ۱۳۴۱، گروهی از جوانان به اين نتيجه رسيدند که روش های حزب توده ايران و نيز جبهه ملی ايران در شرايط آن روز جامعه، راه به جايی نمی برد.

مطالعات و نيز بررسی برخی انقلاب ها در جهان، از جمله انقلاب در چين، الجزاير و کوبا، اين جوانان را به اين نتيجه رساند که برای تحول جدی در ايران، بايد مشی مسلحانه را در پيش گرفت.

از اين زمان بود که جرقه ايجاد سازمان های چريکی مانند سازمان چريک های فدايی خلق ايران زده شد؛ سازمانی که تاريخ اعلام موجوديت آن، جنگ مسلحانه در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ شناخته می شود.

مهدی فتاپور، از کادرهای وقت سازمان چريک های فدايی خلق ايران، در گفت و گو با راديو فردا، در ارتباط با هفتادمين سالگرد تاسيس حزب توده ايران، در مورد ديدگاه سازمان چريک های فدايی خلق ايران به آن حزب سخن گفته است. متن این گفت و گو از نظر شما می گذرد:

آقای فتاپور؛ شما از افرادی هستيد که در پروسه شکل گيری سازمان چريک های فدايی خلق ايران در ارتباط با بنيان گذاران اين سازمان بوده ايد. تاثير حزب توده ايران بر نيروهايی که اين سازمان را تشکيل دادند، چگونه بود؟

دردهه ۳۰ و اوايل دهه ۴۰، نيرومند ترين جريان های اپوزيسيون، حزب توده ايران و جبهه ملی بودند و طبيعی است جوانانی که سازمان چريک های فدايی خلق ايران را شکل دادند از اين دو جريان تاثير پذيرفته باشند. برخی از بنيان گذاران سازمان قبل از شکل گيری آن، با اين دو جريان بخصوص حزب توده ايران در رابطه بوده و دوران تربيت سياسی خود را در همين ارتباط طی کرده اند.

ولی صرف نظر از اين روابط، در مورد تعدادی از بنيان گذاران سازمان، حزب توده ايران در آن سال ها نيرومندترين و در دوره‏ای تنها جريان چپ در ايران بوده است. ادبيات چپ عمدتا توسط اعضای اين حزب ترجمه و انتشار يافته بود، ايده های چپ توسط اين حزب اشاعه يافته بود و درک از حزبيت و ضرورت فعاليت‏های سياسی و اجتماعی توسط اين حزب در ايران مطرح شده بود. طبيعی است همه کسانی که آن دوران به چپ گرايش و در شکل گيری سازمان چريک های فدايی خلق ايران نقش داشتند از فعاليت های اين حزب تاثير پذيرفته باشند.

شما خودتان در چه پروسه ای به مبارزه سياسی و ايده‏های چپ گرايش يافتيد و چگونه از حزب توده و يا جبهه ملی تاثير پذيرفتيد؟

در خانواده ما همه به جبهه ملی گرايش داشتند. من از بچگی در مهمانی‏های خانوادگی با بحث‏های سياسی، جبهه ملی و شخصيت دکتر مصدق آشنا شدم. در همسايگی ما خانواده سرگرد وکيلی از افسران حزب توده ايران که اعدام شد، زندگی می کردند و ما با اين خانواده رابطه نزديکی داشتيم و از اين طريق با ايده‏های چپ و حزب توده آشنا شدم.

آيا اين صحبت های شما به آن معناست که شما جريان فدايی را به نوعی ادامه حزب توده ايران که تنها يا عمده ترين جريان چپ در کشور در سالهای دهه ۲۰ و ۳۰ بوده است می دانيد؟

نه. من اين نظر را ندارم. در نيمه دوم دهه ۴۰، جنبشی در ايران شکل گرفت که هر چند اعضای تشکيل دهنده آن از حزب توده تاثير پذيرفته بودند ولی اين جريان را نمی توان ادامه حزب توده ايران و يا انشعابی از اين حزب دانست.

از نيمه‏های دهه ۴۰، جريانی در ايران شکل گرفت که مهمترين مشخصه آن غلبه راديکاليسم و رمانتيسيسم در تفکر و عمل آن بود. شکل گيری اين جنبش همزمان است با جنبش اعتراضی جوانان و روشنفکران در کشورهای اروپا، آمريکا و آمريکای لاتين. در تمامی اين کشورها احزاب کمونيست کارگری حضور دارند. اين احزاب در جهان ده ها سال تاريخ دارند و در اين تاريخ، هم از لحاظ اصول نظری، هم روش‏ها و متدهای مبارزه سياسی و از همه مهمتر، فرهنگ سياسی پايه‏های مشترکی يافته اند.

جنبشی که در نيمه های دهه ۶۰ و ۷۰ ميلادی در ايران و جهان شکل گرفت، يکی از مشخصه‏هايش نفی فرهنگ حاکم بر اين احزاب و ارائه متدها و روش‏های مبارزاتی متفاوت است. ما توده‏ای‏ها را فرصت طلب، جبهه ملی‏ها را سازشکار و روحانيون را مرتجع می‏دانستيم و تصور می‏کرديم که نسل ما قادرست با فاصله گيری از محافظه کاری‏ها و فرصت طلبی‏های احزاب سياسی و به کارگيری روشها و روحيه جديدی در مبارزه، مقاومت نيروهای حاکم و پاسداران فرهنگ غالب را در هم شکند.

به طور مشخص، انتقاد اين جريان به حزب توده چه بود؟ آيا مرکز اين انتقاد، عدم اعتقاد اين حزب به مبارزه مسلحانه و اعتقاد فداييان به ضرورت مبارزه مسلحانه بود؟

اين جنبش از نيمه های دهه ۴۰ شکل گرفت و در آن زمان هنوز سازمان چريک های فدايی خلق ايران شکل نگرفته بود وهر چند، گروه بيژن جزنی در جريان تدارک مبارزه مسلحانه در همين دوران بازداشت شد ولی هنوز مبارزه چريکی آغازنشده بود.

از نظر ما، حزب توده و رهبران آن آماده پذيرش هزينه‏های مبارزه قاطع عليه رژيم نبودند. آنان پس از ۲۸ مرداد قادر نشدند مقاومت در برابر کودتاگران را سازمان دهند و بعد از بازداشت و کشتار اعضای صادق اين حزب به تدريج نقش خود را در بسيج مردم و تاثير گذاری بر فضای سياسی کشور از دست دادند. از نظر ما، رهبران اين حزب فاقد صلاحيت رهبری مبارزات مردم بودند.

ما می‏خواستيم جنبشی شکل دهيم که از چنين نقطه ضعف هايی رنج نبرد. مبارزانی که در عمل نشان دهند از مبارزه سياسی در انتظار توشه‏ای برای خود نيستند؛ مبارزانی که نشان دهند حاضرند برای رهايی کشورشان از يوغ استبداد و برای ساختن يک جامعه انسانی بری از ظلم و فساد هر هزينه‏ای را بپردازند، حتی جان خود را.

ما می‏خواستيم مفهوم جديدی از سياست ارائه دهيم و به بی اعتمادی مردم به سياست و سياستمداران را پايان دهيم.

يعنی اگر حزب توده ايران می توانست در مبارزه حضور داشته باشد و مبارزه موثرتری را در کشور سازمان دهد، سازمان های چريکی در ايران شکل نمی‏گرفتند؟

حزب توده ايران در آن دوران وجود دارد، راديو دارد و مطبوعات حزبی در محافل روشنفکری پخش می‏شود.

اعضای تشکيلات تهران حزب توده ايران در سال ۱۳۴۹ دستگير شدند و در اين سال اعلام شد که پليس در اين تشکيلات نفوذ داشته است و تا آن زمان تنها تعداد محدودی در زندان‏ها به اين تشکيلات بی‏اعتمادند. ولی اين فعاليت‏ها با خواست و روحيه ما انطباق نداشت. حزب توده ايران نمی‏توانست به آنگونه که ما می‏خواستيم مبارزه کند.

من با نظر غالب در ميان فعالان فدايی که شکل گيری جريان فدايی را محصول ضعف‏های حزب توده ايران می‏دانند موافق نيستم. حزب توده ايران نمی‏توانست با فرهنگ و روش‏هايی که با روحيه راديکال جوانان آن نسل انطباق داشت مبارزه کند. حزب توده ايران با رمانتيسيسم حاکم بر تفکر ما فاصله داشت. سطح فعاليت حزب توده ايران می‏توانست در قدرت و حد نفوذ جريان فدايی تاثير بگذارد ولی اين جريان در ايران محصول شرايط آن زمان ايران و جهان بود که من تلاش کردم در مقالات خود آن‏را تشريح کنم و به هر حال شکل می‏گرفت. در فرانسه حزب کمونيست نفوذ دارد و در اوج قدرت خويش است و اکثريت قاطع کارگران صنعتی اين کشور اين حزب را تاييد می کنند ولی جنبش اعتراضی دانشجويی روشنفکری فرانسه يکی از ستون های اين جنبش در آن سال‏هاست. اين جنبش در برخی از کشورهای آمريکای لاتين نيز عليرغم حضور قدرتمند احزاب کمونيست شکل می‏گيرد.

تاثير سياست‏های رژيم شاه در شکل گيری اين جنبش تا چه حد تاثير گذار بود؟

وجود استبداد حاکم بر کشور بر تسط يافتن مبارزه چريکی، در اين جنبش نقش تعيين کننده داشت و نه در شکل گيری يک جنبش راديکال اعتراضی.

در صورتی‏که در آن سال ها فضای سياسی به تدريج در جهت بسته شدن پيش نمی‏رفت، جنبش چريکی شکل نمی‏گرفت يا به يک جريان حاشيه‏ای بدل می‏شد ولی جنبش راديکال اعتراضی تنها محصول ديکتاتوری نبود و به هر حال شکل می‏گرفت.

رابطه فعالين فدايی با توده‏ای ها در سال های دهه ۵۰ چگونه بود؟

در روحيه منفی ابتدای شکل گيری فداييان نسبت به حزب توده و ساير احزاب سنتی در ايران در سال‏های قبل از انقلاب تغييری به وجود نيامد. ولی مناسبات با توده ای‏ها در همه موارد تابع اين ديدگاه منفی سازمان نسبت به حزب توده ايران نيست.

مناسبات ما با افسران و توده‏ای‏هايی که بر مواضع خود ايستادگی کرده بودند و تسليم نشده بودند دوستانه بود بخصوص آن بخش از فداييان که به نظرات بيژن جزنی متمايل بودند که در سال های نيمه دوم دهه ۵۰، اکثريت قاطع فداييان را تشکيل می دادند. ما نسبت به شعرا و نويسندگانی که عليه رژيم مبارزه می کردند مانند ابتهاج و سياوش کسرايی نظر مثبتی داشتيم و توده‏ای بودن آنان مانع نمی شد که ما آنان را برای سخنرانی در دانشگاه‏ها دعوت نکنيم يا کتاب‏های آنان را نخوانيم و به ديگران توصيه نکنيم.

حزب توده ايران چه روشی را در برابر فداييان پيش می‏گيرد؟

حزب توده ايران در اين سال‏ها بطور مداوم نوشته های در نقد ايده‏ها و سياست‏های حاکم بر فداييان بخصوص در انتقاد به مشی چريکی انتشار می دهد ولی در تمامی اين نوشته‎‏ها سياست تاثير گذاری و جذب را تعقيب می کند. آنان بر اين نظرند که در شرايط آن زمان جهان، جريان‏های چپ پس از يک دوره مبارزه نظری به احزاب کمونيست و کشورهای سوسياليستی نزديک می شوند. پيوستن جريان منشعب از سازمان در سال۵۶ ، رهبری حزب را در اين ديدگاه خود تقويت کرد. حزب در سال های پس از انقلاب نيز اين روش را ادامه داد.

و در سال های پس از انقلاب اين رابطه چگونه بود؟ هر چند که اين دوره احتمالا به يک بحث مستقل نياز دارد.

فداييان پس از انقلاب به يک حزب سياسی بدل شدند که بايد در شرايط پيچيده سياسی آن روزها سياست ورزی می کردند. مرز بندی های گذشته با نيروهای سياسی، از جمله حزب توده امکان تداوم نداشت.

فداييان مجبور بودند نسبت به نيروهای سياسی کشور اتخاذ موضع کنند و در اين راه دچار اختلاف نظر و انشعاب شدند. فداييان اکثريت راه نزديکی به حزب توده را در پيش گرفتند و بخش ديگر همان ديدگاه پيشين نسبت به اين حزب را حفظ کرد. توضيح روندهای طی شده در اين سال ها نيازمند بحث مستقلی است که خود شما هم به آن اشاره کرديد.