تشکیلات دموکراتیک زنان، نقاط مثبت و منفی

عکس تزئینی است

با تاسيس حزب توده ايران در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ خورشيدی، چند تشکل در پيرامون آن به وجود آمدند ، که يکی از آنها، تشکيلات زنان ايران و سپس به نام تشکيلات دموکراتيک زنان بود که در بهمن سال ۱۳۲۱ خورشيدی توسط مريم فيروز و شماری ديگر تاسيس شد.

اين تشکيلات، برنامه خود را «مبارزه عليه فاشيسم ، مبارزه در راه کسب حقوق مساوی با مردان، مبارزه در راه حفظ صلح، مبارزه برای دستمزد برابر در مقابل کار برابر با مردان، بيمه های اجتماعی و مبارزه عليه فحشا» قرار داد. اين سازمان ويژه زنان تا زمان فعاليت علنی خود در بهمن ۱۳۲۷، به اقداماتی مانند تشکيل کلاس های مختلف آموزشی و بهداشت و برگزاری کنفرانس های هفتگی برای زنان دست زد.

تشکيلات دموکراتيک زنان پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، همانند حزب توده ايران و ساير سازمان هايی که تعلق تشکيلاتی به آن حزب داشتند، سرکوب شد.

فعاليت اين تشکيلات با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ از سر گرفته شد که در سال ۱۳۶۲، باز هم سرکوب شد. اين در حالی بود که مريم فيروز، که رياست اين تشکيلات را بر عهده داشت، همراه با شماری از مسئولان آن بازداشت شده بودند.

راديو فردا در ارتباط با فعاليت تشکيلات دموکراتيک زنان در ساليان پس از انقلاب با آذر منصور، موسس و يکی از ۳ مسئول تشکيلات دموکراتيک زنان، گفت و گو کرده است.

متن اين گفت و گو از نظرتان می گذرد:

بعد از يک دوره رکود و به دنبال کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ که حزب توده و سازمان های وابسته به آن سرکوب شدند و از ادامه فعاليت به صورت تشکيلاتی بازماندند، شاهد بوديم که با آغاز انقلاب سال ۵۷ ، حزب توده، فعاليتش را دوباره در ايران آغاز کرد.
به تبع آن هم سازمان های وابسته به اين حزب در عرصه های مختلف از جمله درعرصه زنان، کار خود را از سرگرفتند که در اينجا منظورم تشکيلات دمکراتيک زنان است. از آن جايی که شما موسس و يکی از سه مسئول شاخه تشکيلات دموکراتيک زنان در اصفهان بوديد، اين تشکيلات با چه اهدافی تشکيل شد؟ و شما در آن زمان حس می کرديد که چه زمينه هايی برای آغاز به کار و از سر گيری فعاليت آن آن وجود دارد؟


اولين شبی که در تشکيلات اصفهان کنار هم نشستيم ،هفت نفر بوديم. در آن زمان تصميم گرفتيم که جلسات را از اولين هفته شروع و تعدادی از زنان و خواهران و برادران رفقای حزبی را به اولين جلسه زنان در اصفهان دعوت کنيم.

خوشبختانه به سرعت نه تنها دختران، خواهران، مادران و زنان پيرامون ما بلکه دوستان و خواهران و برادران کسانی که شوهرانشان، برادرشان يا پدرشان حزبی بودند، از اين تشکيلات استقبال کردند.و به جلسات هفتگی ما آمدند.

اين جلسات غالبا يا به صورت طرح بحثی کوچک که از طرف ما شروع می شد، يا سئوالاتی که خانم های شرکت کننده عنوان می کردند، و يا مسئله روز خود را مطرح می کردند به تدريج اين جلسات بزرگ تر و به سمينارهای هفتگی تبديل شد و کار ما وسعت پيدا کرد.

دامنه جلسات هفتگی زنان نه تنها در حيطه شهر اصفهان، بلکه به ذوب آهن، بروجن، شهرکرد و شهرضا هم کشيده شد و ما جلسات هفتگی زنان را در اين شهرها هم تشکيل می داديم.

کار مهمی که می کرديم اين بود که از اين خانم ها می پرسيديم که چه حرفه ای می دانند. کسانی که خياطی می دانستند، کلاس های خياطی برگزار می کردند و معلمين هم به کلاس های سواد آموزی در مساجد می رفتند.

زنان قاليباف را دور هم جمع می کرديم تا بلکه بتوانند از لحاظ صنفی از حقوق صنفی خود دفاع کنند. زنان کارگر ذوب آهن را جمع می کرديم تا از مواضع و منافع صنفی خود حمايت کنند.

کارمان آنقدر وسعت گرفت که واقعا در مدت زمان کوتاهی ، اين جمع هفت نفره، با احتساب زنان شهر يزد در روزهای آخر، به ۴۰۰ نفر رسيده بود که از اين نظر بسيار مثبت بود.


شما در مورد نحوه شکل گيری و رشد تشکيلات دموکراتيک زنان صحبت کرديد. در اين ميان اساسا تشکيلات دموکراتيک زنان در برنامه های خود تا چه اندازه موفق بود؟

در کلاس های سواد آموزی بسيار موفق بود. همچنين در جمع کردن زنان قاليباف و کارگر بسيار موفق عمل کرد. در کمک و تجهيز جبهه جنگ بسيار موفق بود. اما متاسفانه زمانی برنامه های ما موفق نبود که خانم ها، خصوصا بانوانی که همسرانشان هم حزبی بودند، نسبت به کار شبانه روزی همسرانشان در حزب ،انتقادهای خيلی جدی داشتند .

ما متاسفانه نمی توانستيم به آنها کمک کنيم ، چون اين زنان هم مسئوليت کار خانه را به عهده داشتند و مسئول رسيدگی و تربيت بچه هايشان بودند و هم اينکه در تشکيلات زنان فعاليت می کردند.

اين زنان از ما انتقاد می کردند که چرا همسرانشان در حزب ياد نمی گيرند که وقت بيشتری برای خانواده هايشان بگذارند و به تفريح و رفاه خانواده و بچه هايشان اهميت بيشتری بدهند.

اين يک انتقاد جدی بود که من دائم می شنيدم اما نمی توانستم کمکی کنم، چون در آن مدتی که در آنجا کار می کرديم، شرايط ويژه ای حاکم بود. در واقع ما از ۲۴ ساعت روز می خواستيم از نيروی رفقايمان کمک بگيريم و آنها را برای برنامه هايمان لازم داشتيم.

به همين دليل هم من نمی توانستم به گوش طراحان برنامه های حزبی برسانم که آقايان بايد وقت بيشتری برای خانواده هايشان بگذارند. ولی اين يک مسئله جدی بود که خانم ها با ما داشتند و الان من می فهمم که ما می توانستيم طور ديگری رفتار و عمل کنيم که در عين حال آقايان را وادار کنيم که به خانواده و بچه هايشان بيشتر توجه کنند.

شما در شهری فعاليت خود را شروع کرديد که محيط و فضای مذهبی آن شهر در آن زمان، بسيار بيشتر از شهری مثل تهران و يا برخی از شهرهای ديگر ايران بود. آيا در کار خود با موانعی هم مواجه شديد؟ و چگونه اين موانع را پشت سر گذاشتيد؟

تا زمانی که حزب اجازه فعاليت داشت و مورد حمله قرار نمی گرفت، تشکيلات هم تحت فشار نبود.

کسانی که به ما رجوع می کردند ، يک نوع سمپاتی نسبت به سياست های حزب توده داشتند و ما اين هوادارها را به دور خود جمع می کرديم، سياست های روز را پيش می برديم و راجع به سياست های روز بحث می کرديم.

بعد هم اين زنان مطابق نظرات و خواسته ها خودشان، سوالاتشان را با ما در ميان می گذاشتند و شايد به اين دليل بود که من در شهر اصفهان و با جامعه مذهبی آنجا مطلقا دچار مشکل نشدم.

زنانی که به ما مراجعه می کردند، زنانی که عضو گروه ما می شدند و در سمينارها شرکت می کردند به ما سمپاتی و تمايل داشتند و ما دفتر خاصی به عنوان تشکيلات زنان نداشتيم که مورد هجوم قرار بگيرد. ما به شکل گروه های مشخص، روزهای مشخص و در خانه های شخصی قرار می گذاشتيم و همه را هم دعوت می کرديم. هر بار که جلسات مان تمام می شد، مکان تشکيل جلسه هفته بعد را هم به خانم ها اطلاع می داديم و می گفتيم لطفا دوستان و هواداران و يا فاميل ها را دعوت کنيد وبا خودتان بياوريد.

به اين ترتيب، ما جمع را هر بار بزرگ تر می کرديم و هر بار هم جای جلسات را تغيير می داديم. اينطور نبود که ما جای مشخصی داشته باشيم که هرگاه به حزب حمله می شود به ما نيز حمله شود.

از يک سو بدبختانه دفتر مشخصی نداشتيم و از سوی ديگر خوشبختانه چون دفتر مشخص نداشتيم به ما حمله نمی شد و مورد هجوم قرار نمی گرفتيم.

در کنار اين مسايل، چه نکات منفی قابل توجهی وجود داشت که شما آن را به عنوان نقطه منفی برای فعاليت تشکيلات دموکراتيک زنان محسوب می کنيد؟

يکی از موارد منفی اين بود که در آن زمان، من تفاوت زيادی بين عضو يک حزب بودن و آمال و آرزوهای خودم برای جنگيدن در يک حزب از يک سو و فعاليت در سازمان زنان و کار کردن در يک تشکيلات زنانه قائل نبودم.

به همين دليل با همان ذهنيت حزبی که در کنار رفقای مرد کار می کردم در تشکيلات زنان نيز کار می کردم. ولی به تدريج در سمينارها و جلسات زنان متوجه شدم که مشکلات زنان، مشکلات فعال شدن در يک حزب نيست بلکه مشکلات روزانه شخصی است.

آنها در مورد مسايل انسانی همچون حسادت، عشق، طلاق ، جمع کردن مال، تربيت بچه ها و يا در مورد اختلافی که با رفيق حزبی من به عنوان شوهر يا برادر در خانه داشتند، بحث می کردند. اين در شرايطی بود که من در مورد اين قبيل مسايل فقط می توانستم چيزهايی کلی بيان کنم.
نمی توانستم قدم به قدم آنها را راهنمايی کنم و برای کار اختصاصی در حوزه زنان اعزام کنم. نمی توانستم مانند کاری که امروز در آلمان و در حوزه زنان انجام می شود، به آنها کمک کنم و به دادگاه و مراجع مختلف بفرستم. متاسفانه امکان پذير نبود و فقط در مرحله بحث متوقف می مانديم.

اگر می خواستيم تشکيلاتی برای زنان راه اندازی کنيم، مثلا برای زنان کارگر، قاليباف و يا تشکيلاتی برای سواد آموزی زنان، موفق بوديم ولی ديگر بيشتر از اين جلو نمی رفتيم. وقتی مسئله ای جدی و يا شخصی و فردی می شد، ما جلوتر از اين نمی رفتيم.

زمانی در مورد حزب توده مطالعه وتحقيق می کردم، به کتابی برخوردم که از سوی يک موسسه وزارت اطلاعات منتشر شده بود که تشکيلات دموکراتيک زنان را يک تشکيلات روشنفکری و خاله زنکی ناميده بود. شما اساسا تا چه اندازه اين موضوع را صحيح می دانيد؟

جنبه روشنفکری اين تشکيلات ، شايد در محدوده تهران بود. اما «خاله زنکی» بودن اين تشکيلات را صد درد صد رد می کنم. تشکيلاتی که در اصفهان و يزد و بختياری داشتيم، مطلقا خاله زنکی نبود. بحث های بسيار زنانه و اساسی مطرح می شد. فقط بخش تاسف بار برای من اين بود که پس از بحث هايی که جلسات هفتگی برگزار می شد، نمی توانستيم از لحاظ فردی به زنان کمک کنيم.

زنان نيامده بودند که آنجا برای خودشان بنشينند، تخمه بشکنند، آش رشته درست کنند، بگويند و بخندند که گفته شود اين تشکيلات«خاله زنکی» بوده است. خانم ها خيلی جدی در اين جلسات شرکت می کردند و اينها باعث می شد که هر بار که از جلسات بيرون می آمدم به اين فکر می کردم که دفعه ديگر و در جلسه بعدی، بايد چه برنامه هايی ارائه بدهم که اين جلسه پربارتر باشد و چه قدم های مثبتی در اين حوزه بردارم. خود من هم در اين جلسات رشد می کردم و هر بار آموزش می ديدم و چيزهايی ياد گرفتم.

در حال حاضر هم که در حوزه زنان کار می کنم، بر اين باورم که کار تشکيلات دموکراتيک زنان درست بود، منتها در آن جامعه ما نمی توانستيم کمک های مشخصی کنيم.

يکی از نکاتی که به عنوان آسيب شناسی تشکيلات صنفی در سال های اول انقلاب مطرح می شود، اين است که مثلا تشکيلات دموکراتيک زنان، وابسته به حزب توده ايران بود ولذا نمی تواست خارج از سياست های آن حرکت و عمل کند. آيا اين موضوع درست است؟ و در عين حال، چه تاثيراتی بر روی کار تشکيلات دموکراتيک زنان گذاشت؟

اين ايراد صد در صد درست است. سازمان زنان اگر می خواهد موفق باشد، بايد مستقل از سازمان های سياسی عمل کند.

متاسفانه ما در تشکيلات زنان، صد در صد اهداف حزب و حتی بحث های سياسی روز حزب را در جلسات خود مطرح می کرديم .

اين باعث می شد که زنانی که از شوهران حزبی خود دلخور بودند به ما فشار بياورند که اين بحث های را کنار بگذاريد و به ما و مشکلات مان بپردازيد؛ مثلا اين که چرا همسرم در خانه کار نمی کند و در خانه خشن است و به بچه ها نمی رسد.

قدم به قدم فهميدم آنچه برای زنان مهم است، مسايل خودشان است و نه مسايل حزبی.

آنها کمک روحی می خواستند و ما نمی توانستيم که هم در حوزه مسايل حزبی قدم برداريم و هم سازمان زنان را حفظ کنيم.

حزب که صدمه خورد، تشکيلات زنان هم پشت سر آن ضربه خورد. چون قابل تفکيک نبودند. تمام مسئولين که خودمان بوديم، هنگامی که تحت تعقيب و پيگرد قرار گرفتيم، باعث شد که تشکيلات هم نتواند درست پا بگيرد و آسيب ديد.

اين شرايط باعث شد تا اصلا تشکيلات ازهم بپاشد. شايد اگر ما عضو حزب نبوديم، زمان بيشتری دوام می آورديم و می توانستيم کار کنيم.

يکی از نکاتی که مطرح هست ، در مورد نحوه فعاليت خود حزب توده و به تبع آن در مورد سازمان های نزديک به آن است و اينکه چرا در دوره بعد از انقلاب به مسايلی همچون آزادی های اجتماعی نپرداختند، اينکه چرا نگاهشان صرفا سياسی بود و تنها در راستای حمايت از انقلاب و آنچه که حمايت از خط امام می ناميدند، فعاليت می شد. نظر شما در اين مورد چيست؟

اين بحث روزانه ما هم بود. ما هر بار که دور هم جمع می شديم راجع به اين مسايل صحبت می کرديم . در آن زمان می گفتيم که «فردی» بايد بجنگيم و هر کسی بايد از آزادی هايی که دارد دفاع کند.

من خودم معتقد بودم که بايد به صورت گروهی و تشکيلاتی مسايل را مطرح کنيم . اينکه دايره آزادی های اجتماعی روز به روز دارد تنگ تر و محدود تر می شود و دارند ما را محدود تر می کنند ولی متاسفانه سياست کلی حزب به اين موضوع بهای لازم را نداد و يا نشنيده گرفت.

من با مريم خانم ( مريم فيروز) هم که صحبت می کردم، به اين اصل معتقد بود و دائم به ما می گفت که بايد از خودتان دفاع کنيد و نگذاريد که محدودتان کنند، نگذاريد آزادی فردی شما مورد تجاوز قرار گيرد.

ولی اين موضوع در بالا منعکس نمی شد که تبديل به سياست روز حزب شود. رهبری حزب متاسفانه به اين ترتيب ما را هم محدود می کرد. به همين دليل، من به عنوان يک عضو فعال تشکيلات زنان و به عنوان يک عضو حزب فکر می کنم از طريق حزب بيشتر محدود می شدم.

از طريق رهبری حزب کار من و امثال من فقط به سياست های روزانه حزب محدود شد. اين اشتباه بزرگ حزب بود. حزب بايد ورای سياست های روز عمل می کرد، نه اينکه قدم به قدم و به دنبال سياست های روز جمهوری اسلامی برود.

بعد از ۲۸ سال ، وقتی به گذشته نگاه می کنيد، آيا از فعاليتی که انجام داده ايد، متاسفيد يا نه؟

نه ! اولا که من بسيار خوشحالم که شانس به دست آوردن چنين تجربه بزرگی را داشتم. من از مريم فيروز بسيار آموختم. مريم فيروز همه زندگی اش را در اين راه گذاشت. خود من ادامه آن راه را در آلمان و برلين در پی گرفتم.

هنوز هم دارم از آموزش های آن زمان استفاده می کنم. چيزهايی که در چهار محال بختياری، بروجن، اصفهان، ذوب آهن و ... آموختم را هنوز دارم به کار می برم. تجربه خيلی گرانقدر و بزرگی بود. ولی انتقادی به خودم وارد است، اين که خودم چرا مسئوليت حزبی را در کنار مسئوليت زنان پذيرفتم چون متاسفانه اين دو نوع فعاليت با هم قابل تلفيق نبود.