سایه شباهت‌ها و تفاوت‌های «فرهنگ ملی» بر روابط ایران و آمریکا

«فرهنگ ملی» (National Culture) به مجموعه ای از ارزش‌ها و خصوصیات مشترک میان مردمان یک ملت گفته می‌شود که ملت‌ها را از هم متمایز و یا به هم شبیه می‌سازد. این مجموعه ارزش‌ها مانند یک «نرم‌افزار ذهنی» (۱) عمل کرده که بر نحوه گفتار و رفتار انسان‌ها اثر می‌گذارد.

از اوایل دهه هفتاد میلادی با انجام نظرسنجی‌های علمی وفراگیر در سطح کشورها و تحلیل آماری نتایج آنها، شاخص‌های مختلف فرهنگ ملی معرفی شد که گرایش فرهنگی افراد یک جامعه را در مقایسه با دیگر جوامع نشان می‌داد. این شاخه از علوم انسانی که به عنوان مطالعات میان فرهنگی مشهور شد، به مرور زمان مورد اقبال حوزه‌های مختلف از جمله روانشناسی، مدیریت و روابط بین‌الملل قرار گرفت.

با گسترش پدیده جهانی شدن و گسترش روابط میان افراد، شرکت‌ها و کشورها در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، شناخت تفاوت‌ها و شباهت‌های فرهنگی دارای اهمیت زیادی شد. ناآگاهی نسبت به تفاوت‌های فرهنگی در بسیاری موارد موجب بروز سوء تفاهم، مشکلات و حتی اختلافات عمیق در روابط میان افراد، شرکت‌ها و کشورها شد.

در این مطلب با معرفی و بهره‌گیری از چند شاخص مهم «فرهنگ ملی»، به مقایسه بعضی شباهت‌ها و تفاوت‌های فرهنگی ایران و آمریکا پرداخته تا از زاویه‌ای دیگر به مشکلات و مسائلی که در راه عادی‌سازی رابطه این دو کشور وجود دارد، توجه شود.

این مسئله از این جهت اهمیت دارد که در جوامع مختلف و مخصوصا در کشورهای دموکراتیک، ویژگی‌های فرهنگ ملی در رفتار و گفتار سیاستگزاران و حاکمان هم دیده می‌شود. لازم به تأکید است که شاخص‌های فرهنگ ملی، برآیند و یا «میانگینی» از گرایش فرهنگی افراد یک ملت در مقایسه با افراد ملت‌های دیگر است.

روحیه رقابت و برتری

شاخص «رقابت و برتری» اهمیت روحیه جاه‌طلبی، توانایی، موفقیت و مطرح بودن را نشان می‌دهد. در جوامعی که این روحیه بالاست، تمایل به رقابت و برتری در میان افراد جامعه زیاد است. کمیت مادی بیش از کیفیت روانی اهمیت می‌یابد. افراد جامعه به متفاوت بودن بیشتر از برابری و همسان بودن تمایل دارند.

در این فرهنگ معمولاً قوی بیش از ضعیف مورد احترام قرار می‌گیرد و حمایت از ضعیف بیشتر از سر دلسوزی است و نه همراهی و یاریگری. اکثریت معمولاً به طرفداری از کسی گرایش پیدا می‌کنند که قدرت دارد (این قدرت می‌تواند سیاسی، اقتصادی و یا محبوبیت اجتماعی باشد). از این رو تغییر جایگاه و میزان قدرت یک فرد می‌تواند موجب رویگردانی بخش بزرگی از طرفدارانش یا برعکس حمایت مخالفانش شود.

این ویژگی فرهنگ ملی برای مردم کشورهای مختلف اندازه‌گیری شده و جوامع چین، هند، کره جنوبی، آمریکا، ونزوئلا و ژاپن رتبه‌های بالا و کشورهای اسکاندیناوی رتبه پایینی دارند. ایران هم در شاخص «رقابت و برتری» رتبه نسبتاً بالایی دارد.

این شاخصه فرهنگی دارای جوانب مثبت و منفی است. در جامعه‌ای با روحیه بالای «رقابت و برتری»، تلاش برای موفقیت و برتر بودن زیاد است و افراد موفق و ممتاز در آن ظهور می‌کنند. این روحیه می‌تواند موجب پیشرفت و دستاوردهای مهمی برای یک ملت شود.

وجود این ویژگی را می‌توان یکی از عوامل مهم در پیشرفت‌های چشمگیر در عرصه اقتصاد و فناوری برای کشورهای آمریکا، ژاپن، چین، هند و کره جنوبی دانست. وجود این روحیه در میان ایرانیان نیز باعث ظهور افراد ممتاز و دستاوردهای چشمگیری بوده است.

اما این روحیه می‌تواند جنبه های منفی نیز داشته باشد. به طور مثال در هر رقابتی ـ خواه به عنوان بازی و سرگرمی و یا خواه در سطح جدی‌تر ـ برنده شدن و برتری گاه آنقدر اهمیت می‌یابد که قواعد بازی زیرپا گذاشته شده و حتی گاهی روابط افراد قربانی نتیجه بازی می‌شود.

در این جوامع پیروز بودن آن قدر اهمیت می‌یابد که به طور مثال حتی اگر افرادی با اکراه به یک نفر در انتخابات رأی دهند، بعد از پیروزی‌اش گاه به طرفداران دو آتشه او تبدیل می‌شوند و انتقاد مخالفان از فرد پیروز را بر نمی‌تابند. در ایران خودمان شواهد زیادی وجود این فرهنگ را تأیید می‌کند.

در چنین جوامعی، نهادها و یا ساختارهایی که بتواند احترام به قوانین و قواعد بازی را تضمین کند، اهمیت دو چندانی خواهند داشت. از این رو داشتن روحیه «رقابت و برتری» در جامعه‌ای که فرهنگ و سازوکارهای قانون‌گرایی ضعیف است، می‌تواند موجب ایجاد نزاع و نابسامانی در جامعه شود.

در این جوامع معمولاً تفکیک برنده و بازنده کاملاً مشخص است. هنگامی سخن از بازی برد ـ برد می‌شود، که امکان پیروزی بر حریف ضعیف باشد و به این طریق بتوان خود را از شرایط باخت نجات داد. در این فرهنگ اگر کسی دست بالا و پیروز را داشته باشد، به راحتی حاضر به امتیاز دادن به طرف ضعیف‌تر نخواهد بود مگر اینکه این کار را از موضع بالا انجام دهد.

روحیه غرور ـ سرسختی

یکی دیگر از شاخص‌های فرهنگ ملی، روحیه غرور ـ سرسختی است. شاخص اندازه‌گیری آن از برآیند پاسخ به سؤالات زیر به دست می‌آید: ۱. چه اندازه به ملیت و کشور خود افتخار می‌کنید؟ ۲. اینکه پدر و مادرتان به شما افتخار کنند تا چه میزان جزو اهداف اصلی زندگی‌تان است؟ ۳. تا چه میزان مذهب در زندگی‌تان مهم است؟ ۴ . آیا فکر می‌کنید که بین حق و باطل مرز واضح و شفافی وجود دارد؟ (۲)


پاسخ به این سؤالات در میان ملت‌های مختلف از همبستگی بالایی برخوردار است و شاخصی که از برآیند آنها به دست می‌آید را می‌توان روحیه غرور ـ سرسختی نام نهاد.

در جوامعی که رتبه بالایی در این شاخص دارند، غرور ملی، افتخارآفرینی برای کشور و خانواده و باورهای سنتی ـ مذهبی اهمیت زیادی دارند. در این فرهنگ معمولاً افراد نسبت به دیدگاه‌ها و باورهای خود تعصب و سرسختی بیشتری دارند و در قبول نظرات مخالف و رقیب -حتی اگر صحیح و مدلل باشد - انعطاف کمتری نشان می‌دهند. در این شاخص کشورهای آمریکا، ونزوئلا و ایران رتبه‌های بالا و کشورهای شرق آسیا مانند چین و کره و ژاپن رتبه‌های پایین را دارند.

در این جوامع، قهرمان‌پروری و ظهور شخصیت‌های فرهمند (کاریزماتیک) بسیار بیش از دیگر جوامع متداول است. ایران و آمریکا در این زمینه شباهت بسیاری دارند و ظهور مداوم رهبران کاریزماتیک در طول تاریخ‌شان یکی از جلوه‌های وجود این فرهنگ ملی است.

وجود همزمان دو ویژگی «رقابت و برتری» و «غرور ـ سرسختی» در فرهنگ ملی ایران و آمریکا، وقتی در کنار مشکلات و دشمنی‌های تاریخی و سیاسی حکومت‌های دو کشور دیده شود، سایه فرهنگی افتاده بر قفل روابط بین دو کشور را بهتر نمایان می‌سازد.

در حالی که رهبران سیاسی این دو کشور به یکدیگر بدبین بوده و حاضر به انعطاف نباشند، تلاش برای ایجاد یک رابطه دیپلماتیک عادی و دوستانه میان دو کشوری که هر دو دارای غرور ملی بالا و واجد روحیه برتری و سرسختی هستند، کار آسانی نیست؛ مخصوصاً زمانی که قدرت این دو کشور در سطح برابری نیست و یکی از آنها دارای برتری نظامی، اقتصادی و اعتباری در جهان است، یقیناً طرف دیگر باید نرمش بیشتری به خرج دهد.

به‌کارگیری عبارت «نرمش قهرمانانه» توسط مقامات عالی جمهوری اسلامی، در شرایطی که به دلیل فشارها انعطاف و نرمش در مقابل یک قدرت سرسخت دیگر ضروری شده است، نمونه آشکاری از تجلی فرهنگ «غرور و سرسختی» است؛ در این فرهنگ چون نرمش و انعطاف -مخصوصاً اگر در برابر دشمنان باشد ـ به خودی خود امر پسندیده‌ای نیست، باید با یک مؤلفه غرورآمیز (عبارت قهرمانانه) همراه باشد.

در شرایطی که دو طرف اشتیاق به حل مشکلات و عادی‌سازی روابط دارند، ترکیب غرور و نرمش برای طرف آمریکایی قابل فهم است چرا که با ویژگی فرهنگی «غرور و سرسختی» انس دارد و می‌داند که در چنین فرهنگی، اگر حاکمان نشان دهند که از موضع ضعف تن به نرمش داده‌اند، در جامعه خود مورد سرزنش قرار می‌گیرند.

سخنان باراک اوباما در مواجهه مثبت با رویکرد نرمش قهرمانانه، نشان داد که او نیز حساسیت طرف مقابل را درک می‌کند. اوباما خود چند هفته قبل هنگامی که به دلیل مخالفت افکار عمومی پذیرفت که از تهدید حمله نظامی به سوریه دست بردارد، شکلی از «نرمش قهرمانانه» را در مواجهه با سوریه تجربه کرده بود!

در مجموع تجربه نشان داده که کشورهایی مانند ژاپن و چین که ویژگی نرمش و انعطاف در فرهنگ ملی‌شان بیشتر است، راحت‌تر توانسته‌اند با دشمنان سابق و رقبای خود از جمله آمریکا روابط دیپلماتیک عادی و سازنده‌ای برقرار سازند. اما این امر در کشورهایی مانند ایران و ونزوئلا که از روحیه انعطاف‌پذیری کمتری برخوردارند و حاکمان آن نیز دارای اختلافات ایدئولوژیک با آمریکا هستند، با سختی مضاعفی همراه بوده است.

فرهنگ محتوا-محور (low-context) در مقابل فرهنگ زمینه-محور (high-context)

یکی از ویژگی‌های مهم فرهنگی که جوامع را از یکدیگر متمایز می‌سازد، تفاوت در میزان اهمیت دادن به محتوا و زمینه (بافتار) موضوعات و سخنان است. در فرهنگ‌های محتوا ـ محور، محتوای سخنان مهم است و زمینه بیان آن اهمیت ثانویه را دارد. در این جوامع ظاهر و باطن سخنان یکی است.

برعکس در فرهنگ‌های زمینه ـ محور، محتوای سخنان با توجه به زمینه گفته شدن آنها اهمیت دارد و منظور از آنچه گفته می‌شود می‌تواند متفاوت از محتوای کلمات باشد. افرادی که در هر یک از این جوامع رشد پیدا می‌کنند، شیوه ارتباطشان با دیگران تحت تأثیر محتوا ـ محوری یا زمینه ـ محوری قرار می‌گیرد.

آمریکا و کشورهای شمال اروپا دارای فرهنگ محتوا ـ محور بوده در حالی که ایران و اغلب کشورهای شرقی (کشورهای عربی و آسیای شرقی) دارای فرهنگ زمینه ـ محور هستند.

آنها که به محتوا اهمیت می‌دهند، سخنان‌شان را صریح، موجز و بدون حاشیه مطرح می‌کنند و فرض می‌کنند که سخنان طرف مقابلشان هم همین گونه است. اما آنها که در فرهنگ زمینه ـ محور رشد کرده‌اند، در لفافه سخن می‌گویند و برای گفتن یک حرف مشخص، مقدمات می‌گویند و زمینه‌سازی می‌کنند تا نهایتاً منظور اصلی خود را در میان سخنان خود بگنجانند. این افراد سخنان طرف مقابل خود را نیز همینگونه تفسیر می‌کنند و معمولاً ظاهر سخنان را جدی نمی‌گیرند و تلاش می‌کنند بفهمند که منظور اصلی و پنهان شده در سخنان طرف مقابل چه بوده است.

حال به راحتی می‌توان تصور کرد که این تفاوت فرهنگی تا چه حد می‌تواند موجب بدفهمی در روابط میان افراد تربیت‌یافته در این دو فرهنگ باشد.

در هنگام تعامل و گفتگوهای دیپلماتیک میان کشورها، ناآشنایی و نادیده گرفتن این تفاوت فرهنگی می‌تواند موجب بدفهمی‌های اساسی و پرهزینه شود. داستان گفتگوی میان وزرای خارجه آمریکا و عراق پیش از حمله نظامی آمریکا برای آزادسازی کویت، یکی از مثال‌های بارز این بدفهمی در حوزه دیپلماتیک بوده است (این داستان را در این مطلب بخوانید).

بررسی سخنان رئیسان‌جمهور ایران و آمریکا (روحانی و اوباما) در اجلاس اخیر سازمان ملل می‌تواند به نوعی تفاوت فرهنگ‌های زمینه ـ محور و محتوا ـ محور را نشان دهد. در حالی که سخنان باراک اوباما صریح، شفاف و بدون بحث‌های انتزاعی بود، سخنان حسن روحانی دارای مقدمات بسیار، اشارات دوپهلو و عبارات تفسیرپذیر بود.

یکی دیگر از نمونه‌های مواجهه این دو فرهنگ، در مصاحبه وزیر خارجه ایران، جواد ظریف، با مصاحبه‌گر شبکه ABC آمریکا بود. در بخشی از آن مصاحبه، مجری آمریکایی بخش‌هایی از سخنان رهبر جمهوری اسلامی درباره افسانه هولوکاست را از روی متن موجود بر روی سایت ایشان خوانده و به واژه «افسانه» در متن اشاره می‌کند و وزیر خارجه جمهوری اسلامی را دراین باره مورد سؤال قرار می‌دهد.

آقای ظریف در پاسخ به جای پرداختن به «اصل متن و محتوا»، «زمینه» و بافتار سخنان را مورد توجه قرار می‌دهد و اعلام می‌کند که رهبر نظام کشتار انسان‌ها را محکوم می‌داند و به نوعی سعی می‌کند نشان دهد که منظور از واژه افسانه در سخنان رهبر، منطبق بر معنای واقعی «افسانه» نبوده است (آقای ظریف وجود این واژه را ناشی از اشتباه در ترجمه می‌داند در حالی که می‌داند در فارسی نیز همین واژه استفاده شده است اما به ن‍ظر می‌رسد که وی می‌خواهد بنوعی مخاطبان را قانع کند که آن واژه در «بستر» خاصی گفته شده و الزاماً منظور از آن، نفی هولوکاست نبوده است).

این نمونه سخنان نشان می‌دهد که سهل‌انگاری و عدم توجه به واژه‌ها و محتوای سخنان توسط سیاستمردان، به ویژه در عرصه سیاست بین‌الملل و در مواجهه با کشورهای غربی که دارای فرهنگ محتوا ـ محور هستند، تا چه میزان می‌تواند در تعاملات دیپلماتیک ایجاد گرفتاری کند و کشور و ملت را به زحمت اندازد.

آگاهی از ویژگی‌های فرهنگ ملی و مورد ملاحظه قرار دادن این خصوصیات در تعامل با کشورها و فرهنگ‌های دیگر می‌تواند مانع بروز بدفهمی و تقابل در عرصه روابط خارجی شود. اگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی اراده جدی به عادی‌سازی رابطه با آمریکا دارند باید در کنار دیگر عوامل، از این ملاحظات فرهنگی و نقش مهم آنها غافل نشوند.

پی‌نوشت:
-----------
۱ ـ خرت هافستد (Gert Hofstede)، محقق هلندی مشهور مطالعات میان فرهنگی، از عبارت Software of the Mind در تعریف فرهنگ ملی استفاده می‌کند.
2- Minkov, Michael. "Self-enhancement and Self-stability Predict School Achievement at the National Level." Cross-Cultural Research 42, no. 2 (2008): 172–196.
---------------------------------------------------------------------
* عمار ملکی، پژوهشگر علوم سیاسی و مطالعات میان‌فرهنگی در دانشگاه تیلبرگ هلند است.
* نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً انعکاس دیدگاه رادیو فردا نیست.