نوروز اینجا جور دیگری است. مثل آجر داغ تازهای است که از کوره بیرون آمده باشد. کورهپزخانه بهار ندارد. مدرسهها که تعطیل میشود و آن ۱۳ روز طلایی تعطیلات نوروز که کلید میخورد کودکان کورهپزخانه ها مثل بچههای دیگر خوشحال نمیشوند.
اینجا مدرسهای در کار نیست که حالا تعطیل شود. اینجا کودکی یعنی کار. بچهها دور هم جمع شدهاند و در دالانها و خرابههای تنگ و تاریک آواز محلی میخوانند.
از کوره پزخانهها دود بلند میشود. اینجا صدا به صدا نمیرسد. کسی حواسش نیست این کارگر آجرپز شش سال دارد یا شصت سال. اینجا شاید حتی کسی نداند که پیماننامه حقوق کودکان هرکدام از این کارگرهای زیر ۱۸ سال را کودک میداند. کودکان خارج از چرخه تحصیل کودکانی برای نان آوردن، کودکانی برای نان قسمت کردن، کودکانی برای نان بودن:
Your browser doesn’t support HTML5
«توی منطقههایی مثل ابتدای جاده ساوه، اطراف ورامین و اکدشت، جاده قم، توی چاردانگه منطقه شمس آباد، جاده خاوران جاهایی هست که این کوره پزخانهها وجود دارند. توی این کورهپزخانهها معمولاً کارگرانی کار میکنند که از شهرستانها به تهران مهاجرت کرده اند یا به کوره پزخانهها میآیند. برای یک بازده زمانی شش تا هفت ماهه از ابتدای بهار تا تقریباً ابتدای فصل پاییز.»
این صدای فرهاد حمیدی است. فعال حقوق کودکان در ایران. در کورهپزخانهها رفت و آمد دارد و از نزدیک وضعیت کار کودکان و خانوادههایشان را دیده.
«در این کورهپزخانهها خانوادههای کارگر فصلی زندگی میکنند و خب بچههایی دارند و مردان همراه این بچهها و همسرشان کار انجام میدهند. معمولا به ازای هر ۱۰ هزار قالبی که میزنند حدود ۱۰ تا ۱۴ هزار تومان دریافت میکنند. روزانه هم یک خانواده سه تا چهار نفره که با هم کار میکنند چیزی حدود هفت هزار تا قالب میزنند. و خب طبعاً بچهها هم توی این کار مشارکت میکنند. من بچه شش یا هفت ساله هم حتی دیده ام که دارد این کار را انجام میدهد. تقریباً میشود گفت از سنی که میتواند یک قالب خشتی را از جا بلند کند و جابهجا کند توی این فرآیند قالبزنی و چیدن این خشتهای خام روی همدیگر این بچهها مشارکت میکنند. کورهپزخانهها اتاقکها و دالانهایی هست که میتواند شرایطی را فراهم کند برای اینکه افرادی از کودکان سوء استفادههای جنسی هم بکنند حتی.»
کودکان در فرآیند تولید آجر دقیقاً چه میکنند؟ فرهاد حمیدی پاسخ میدهد:
«تقریباً میشود گفت که از حدود شش سال تا هفده، هجده سال هستند بچهها و کار میکنند. فرآیند کار در کورهپزخانه به این صورت هست که خاک را الک میکنند، این خاک را تبدیل به گل میکنند با آب و بعد قالبهایی وجود دارد با آن قالبها خشت را درست میکنند و آن خشت را جابهجا میکنند میچینند روی هم تا رطوبتش خشک شود و بعد داخل کوره گذاشته شود که بپزد.»
۲۲ درصد از کودکان ایرانی در سن تحصیل به مدرسه نمیروند و این طور که خبرگزاری ایسنا گزارش میدهد نزدیک به ۳ میلیون کودک کار در ایران وجود دارد. گلفروشی در خیابانها، اسفند دود کردن، پاک کردن شیشه اتومبیلها، فالفروشی و خیلی کارهای دیگر از جمله کارگری در غبار و خاک و گچ و گل.
فرهاد حمیدی فعال حقوق کودکان در ایران از نزدیک شرایط کار این کودکان را دنبال کرده است:
«علاوه بر مسئله تماس دست و بدن این بچهها با خاک و مسئله تنفسی که میتواند برای این بچهها پیش بیاید به واسطه این که دائماً در گرد و خاک هستند، طبعاً بلند کردن اجسام سنگین برای بچهها میتواند باعث شود که اینها از لحاظ فیزیکی هم آسیب ببینند و یا دچار اختلالات حرکتی شوند. اکثر این کوره پزخانهها متأسفانه از حمام مناسب برخوردار نیست. معمولاً حمام خیلی محدود است. در بعضی از این کورهپزخانهها متأسفانه آب گرم برای استحمام وجود ندارد. علاوه بر این وضعیت دستشویی هم خیلی مناسب نیست. سیستم دفع فاضلاب مناسبی ندارد و خب مگس و پشه به خاطر همین اطراف آن محلی که این فاضلاب واردش میشود جمع میشود که خود این هم میتواند بهداشت عمومی همه را به خطر بیاندازد. حالا بچهها در این وسط آسیبپذیرتر هستند. یک مسئله دیگر هم در کنار این هست که مربوط به بچهها میشود. به واسطه فقری که این خانوادهها دارند و درآمد پایینی که دارند از تغذیه مناسبی برخوردار نیستند.»
جمعیت دفاع از حقوق کودکان کار و خیابان یک مؤسسه مردمنهاد که جمعی از فعالان حقوق کودک آن را اداره میکنند چندی پیش جشنی برای گروهی از کودکان کار برگزار کرد. کودکان کار دور هم جمع شدند و درباره زندگی و کار خود حرف زدند.
شاید این اولین بار بود که کودکان کار میکروفون داشتند و فرصتی تا در برابر جمعی بایستند و درباره خودشان حرف بزنند. حرفهایی از این دست:
«کارم کفاشیه. از قسمت چکشزنی به خصوص خیلی بدم میآد. ناخنام زیر چکش له میشن. به ما زور میگن. حقوق ما را کم میدن. کمتر از کارگرای دیگه.»
یا حرفهایی مثل حرفهای این پسر ۱۳ ساله کارگر:
«خیلی سختی کشیدیم. صاحبکارمون زده. پولمونو نداده. حقوقمونو نصفه نیمه داده. این اصلن کار درستی نیست. چون که من کوچکم به من زور میگه. ولی اگه بزرگ بودم به من نمیتونس این حرفو بزنه.»
معیشت، اولین دغدغه کودکان کار و خانوادههای پرجمعیتی است که برای نان داشتن سر سفره به کار کودکانشان وابستهاند. هدفمندسازی یارانهها طرحی است که طراحان و مجریانش گفتند قرار است ثروت کشور را تقسیم کند و سهم دهکهای کم درآمدتر را به دستشان برساند. آقای احمدینژاد، رئیسجمهوری اسلامی ایران گفت این طرح آینده کودکان را هم تأمین میکند:
«بخشی از آن سهم بچهها را برایشان نگاه دارند. حساب پسانداز باز کنند. برای آینده شان. فرض کنید ماهی ۲۰ تومان بریزند به حساب یک بچه. ۱۰ سال دیگر یک رقمی است. ۵۰ میلیون، ۷۰ میلیون، ۱۰۰ میلیون توی حساب بچه است. خب این چیز کمی نیست.»
فرهاد حمیدی میگوید نهادهای دولتی نه تنها اقدامی برای حل مسائل کودکان کوره پزخانهها نکردهاند بلکه حتی از پذیرش این که کودکان کارگر وجود دارند هم سر باز میزنند:
«تا وقتی که متولیان امر یک مسئلهای را حاضر به پذیرشش نشوند طبعاً اقدامی هم انجام نمیدهند. ما در مورد کوره پزخانهها با این مشکل روبهرو هستیم. نهادهای رسمی نمیپذیرند که کودکان کار میکنند و کودکان کار در این کورهپزخانهها وجود دارند.»
آنها نمیدانند آجرهایی که میسازند کدام ساختمانها را بالا میبرد. سکونتگاههای غیر رسمی حاشیهای، خانههایی که خانه نیستند، تاریک و نمور با سفرههایی خالی، کارگاهها و کورهپزخانههایی خیلی نزدیک به قلب پایتخت اگرچه خیلی دور. کودکان کار اغلب از این جغرافیا میآیند. جغرافیایی که نوروز هم در آن مثل هر روز است.