سیاست خارجی «تعامل سازنده» و دشمنان داخلی‌اش

تنها با سپری شدن حدود دو ماه از استقرار دولت حسن روحانی، خودروی او پس از بازگشت از نیویورک مورد حمله و کفش‌پرانی جمعی از معترضان به مکالمه تلفنی او با اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، قرار گرفت. این در حالی است که در هشت سال ریاست جمهوری احمدی‌نژاد چنین اقدامی علیه او به هیچ انگیزه‌ای (حتی در اعتراض به بدعت‌هایش در دین) رخ نداده بود.

این واکنش غضبناک جمعی کوچک، برای محمد خاتمی به قدری موجبات نگرانی بود که آن را آغاز فرجامی شوم بداند که ای بسا به «ترور» نیز منتهی شود. او هشدار داد «اگر با جریانات تندرو برخورد نشود، باید منتظر ترور بود». اشاره او به ترور سعید حجاریان توسط یک بسیجی (سعید عسکر) در دوران ریاست جمهوری‌اش بود.

از این رو، این رویداد کوچک پرسشی بزرگ را به همراه دارد و آن اینکه موانع داخلی سیاست خارجی دولت یازدهم (سیاست تعامل سازنده) چیست؟ موانع خارجی پیشبرد این سیاست، مقاله دیگری را می‌طلبد.

اگر موانع تنش‌زدایی در روابط ایران و آمریکا را به دو دسته موانع داخلی و خارجی تقسیم کنیم، مدعای این نوشتار این است که موانع داخلی پیش پای روحانی به مراتب از موانع خارجی آن (مثلاً رفع تحریم‌ها یا لابی قوی اسرائیل) دشوارتر است.

اهمیت پرسش فوق

به جرئت می‌توان ادعا داشت محمود احمدی‌نژاد در طول هشت سال ریاستش تقریباً از تمامی مرزهای اخلاقی، سیاسی و حتی عقیدتی جمهوری اسلامی عبور کرد، اما، هرگز خودروی او مورد حمله قرار نگرفت و علیه او کفش‌پرانی نشد. برای مثال او حریم رؤسای مقننه و قضائیه را درید، توصیه‌های رهبر مبنی بر حفظ آرامش درون نظام را برهم زد، تخلفات مالی بسیار داشت، قوانین مسلم کشوری را زیرپا گذاشت، سپاه پاسداران را آماج حملات خود قرر داد و در لگدمال کردن مرزهای عقیدتی تا آنجا پیش رفت که چاوز را در شمار یاران امام زمان برشمرد که رجعت خواهد کرد و مادر او را در آغوش گرفت. با این همه، هرگز خودروی او مورد حمله قرار نگرفت.

با این مقایسه باید تهدید محمد خاتمی را جدی تلقی کرد که وی از کفش‌پرانی امروز به حسن روحانی بوی خون و ترور فردا را استشمام می‌کند. اما چرا؟

آمریکا: شیطان بزرگ!

روزگاری در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی، شعار مرگ بر شوروی در کنار مرگ بر آمریکا جزو شعارهای رسمی دولتی بود. اما، بنا به تشخیص آن زمان، شعار مرگ بر شوروی به توصیه هاشمی رفسنجانی از میان شعارهای رسمی دولتی برداشته شد. این چرخش در سیاست خارجی کشور نه تنها مقاومت و مخالفتی را همراه نداشت که زمینه‌ساز مکاتبه آیت‌الله خمینی با گورباچف و متعاقب آن رابطه قوی تهران- مسکو شد. راز این سهل‌گیری در برقراری رابطه با مسکو در آن بود که شوروی شیطان بزرگ نبود.

اما، آمریکا در توصیف آیت‌الله خمینی «شیطان بزرگی» بود که اشغال سفارتش «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» نام گرفت. باورمندان به آیت‌الله خمینی را دشواری آن است که چگونه می‌توان نماینده «اسلام ناب محمدی» بود و با «شیطان بزرگ» گفتگو کرد؟ باورمندان به او، باورمند به این گفته او نیز هستند که « آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند».

آمریکا: کدخدای جهان

آنچه دلیل دگرگونی سپهر سیاسی ایران در دهه چهارم انقلاب اسلامی است اینکه هیچ یک از «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» که روزگاری از دیوار سفارت آمریکا بالا رفته بودند، اینک در جمع مخالفان گفتگوی روحانی- اوباما نیستند که هیچ، معصومه ابتکار سخنگوی آنان اینک در کابینه روحانی، معاون رئیس‌جمهور نیز هست.

از این بالاتر حسن روحانی در کمپین انتخاباتی خود تصریح کرده بود که «...آمریکایی‌ها کدخدای ده هستند، با کدخدا بستن راحت‌تر است». (دیپلماسی ایرانی اردیبهشت ۹۲)

به شرحی که گفته شد باید نتیجه گرفت که در بدنه باورمندان به انقلاب اسلامی شکافی در حال نمایان شدن است. گروهی همچنان باورمند به آن هستند که آمریکا شیطان بزرگی است که هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و عده‌ای دیگر آمریکا را کدخدای جهان می‌دانند.

چنین تعارضی میان دو جناح حکومتی نه تنها تعارض قابل اغماضی نیست بلکه چنان خطیر است که اگر مذاکرات سخت ایران و آمریکا به امتیازهای مورد نظر تهران (رفع تحریم‌ها) منتهی نشود، ای بسا دولت روحانی نیز از بدنه نظام جراحی شود.

سیاست تعامل سازنده و دشمنانش

تنها مخالف سیاست تعامل سازنده، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، نیست. از قضا باید جدی‌ترین مخالفان سیاست خارجی روحانی را در ایران جستجو کرد که آن را ادامه سیاست تنش‌زدایی دولت اصلاحات می‌دانند.


یادداشت خاتمی در گاردین (تنها یادداشت او در یک روزنامه خارجی) یک روز از پیش عزیمت روحانی به نیویورک دلالت آشکاری بر این داشت که سیاست خارجی دولت روحانی (سیاست تعامل سازنده) همسو با سیاست خارجی تنش‌زدایی دولت خاتمی است.

این همسویی در واقع ریشه در خاستگاه به قدرت رسیدن محمد خاتمی و حسن روحانی در شرائط مشابه دارد. همانطور که در مقاله «انزوای بین‌المللی؛ دوران خاتمی و روحانی» گفته شد به قدرت رسیدن هر دو این افراد، محصول انزوای شدید جمهوری اسلامی بود.

در سال ۷۶ جمهوری اسلامی به دلیل ماجرای ترور میکونوس در چنان انزوای قرار داشت که به هنگام تحلیف خاتمی، هیچ یک از سفیران اتحادیه اروپا به دلیل فراخوان اعتراض‌آمیز دولت‌های متبوعشان در تهران نبودند.

روحانی نیز در شرایطی سکان ریاست جمهوری را در دست گرفت که شدیدترین تحریم‌ها در طول تاریخ، شرایان‌های اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داده است. حسن روحانی دولت خود را در شرایط مشابه دولت خاتمی و بلکه بدتر از آن در انزوای فراگیر (حتی در میان کشورهای منطقه و مسلمان) می‌بیند. این چنین است که وی برای گشایش در اقتصاد رنجور ایران، راه برون رفت را در «سیاست تعامل سازنده» با جهان و سرآغاز آن با آمریکا می‌بیند. او پیش از انتخابش گفته بود که «بنده معتقدم مذاکره با آمریکا راحت‌تر از مذاکره با اروپاست چرا که اروپایی‌ها به دنبال آقا اجازه از آمریکا هستند». (دیپلماسی ایرانی ۲۴ اردیبهشت ۹۲)

دقیقاً به دلیل همین مشابهت در رویکرد سیاست خارجی روحانی و خاتمی (تعامل سازنده و تنش‌زدایی) برای برون‌رفت از انزوا، قابل پیش‌بینی است کارشکنی‌هایی که برای مقابله با سیاست خارجی خاتمی فعال شد، علیه سیاست خارجی روحانی نیز فعال شود. نمونه‌هایی از این کارشکنی‌ها تعقیب قضایی شرکت‌کنندگان «کنفرنس برلین»، قتل زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی- کانادایی، قتل‌های زنجیره‌ای به بهانه «تهاجم فرهنگی»، بستن فله‌ای روزنامه‌ها به بهانه «لانه دشمن» و ترور سعید حجاریان بود.

بر این مبنا، حمله و کفش‌پرانی به خودروی روحانی در ماه‌های اول ریاستش را نباید اولین که شاید سرآغاز اینگونه این اقدامات باید شمرد، خصوصاً اگر سخنان حسین شریعتمداری، نماینده ولی‌فقیه و مدیرمسئول روزنامه کیهان را به یاد آوریم که مکالمه روحانی - اوباما را عملی «زشت و پلشت» خواند و فرمانده سپاه پاسداران نیز آن را «یک اشتباه تاکتیکی» توصیف کرد.

در این بستر، موضع سردار احمدی‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، معنای خاص خود را دارد که در نادیده گرفتن قبح حمله به روحانی گفت: «در فرودگاه مهر‌آباد هنگام بازگشت رئیس‌جمهور به کشور اتفاق خاصی رخ نداده است، بالاخره یک گروه موافق و گروهی نیز مخالف هستند». وی افزود: «ما نباید در این ارتباط سخت بگیریم مردم با آرا و نظرات مختلف آمدند، مسئولان نیز تحمل کردند و رئیس‌جمهور نیز اعتراضی در این مورد نداشتند».

چنین ملاطفتی از سوی فرمانده ناجا یادآور ملاطفت او با حمله‌کنندگان به کوی دانشگاه، سفارت انگلیس و منازل برخی مراجع است که پلیس عالماً و عامداً مداخله‌ای نکرد.

از یاد نباید برد به رغم تمام اعتمادی که آیت‌الله خامنه‌ای به حسن روحانی از خود نشان داده، وی سرپرستی نیروی انتظامی را به روحانی واگذار نکرده است. آیا اگر فرمانده نیروی انتظامی منتصب حسن روحانی بود، با حمله‌کنندگان به خودروی او باز با چنین ملاطفتی رفتار می‌شد؟

موجبات نگرانی خاتمی

برخلاف فرمانده نیروی انتظامی، محمد خاتمی افراد مهاجم به خودروی روحانی را نه افراد خودسر بلکه عناصری سازمان یافته توصیف کرده که «به دنبال خشونت هستند و رأی مردم را بر نمی‌تابند». او در افق آینده این گونه واکنش‌ها، اقدام تروریستی مشابه ترور سعید حجاریان (مغز متفکر اصلاحات) را می‌بیند.

باید منتظر ماند و دید که توپخانه اصولگرایان چه زمانی را برای ناکام گذاشتن سیاست خارجی روحانی مناسب تشخیص خواهد داد. اما آنچه مسلم است این توپخانه کار خود را آغاز کرده است.

کیهان پیش از انتخاب محمدجواد ظریف در مقاله‌ای با عنوان «واسطه‌های ملاقات با (جورج) سوروس چه خوابی برای وزارت خارجه دیده‌اند؟!» حمله‌های سختی را علیه ظریف آغاز کرده بود. این روزنامه اخیراً نیز در مقاله‌ای نفی «افسانه هولوکاست» توسط ظریف را «یک وادادگی دیگر» توصیف کرده است.

چه استبعادی دارد که عده‌ای به صرافت بیافتند که با تنش‌زدایی بین ایران و آمریکا به منظور رفع تحریم‌ها، مسیر انقلاب به انحراف دچار شده و آنان باید به اصلاح آن بپردازند، حتی اگر لازم باشد در این مسیر دست به ترور بزنند. از نگاه اینان هرگونه مصالحه در پرونده هسته‌ای برای رفع تحریم‌ها، خلاف گفته آیت‌الله خمینی است که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند».

--------------------------------------------------------------------------
* حسین علیزاده، دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی ایران در فنلاند است.