علی مطهری، نائب رئیس مجلس دهم، میگوید: «احزاب کمونیستی و چپگرا نیز میتوانند در کشور ما فعالیت داشته باشند ولی باید این نکته را رعایت کنند که با تابلو و شاخصهای اصلی خودشان، خود را به مردم معرفی کنند».
او در این مقطع از تاریخ ایران و تاریخ جمهوری اسلامی چرا و چگونه به یاد این سخن پدرش افتاده است؟ آیا اصولاً چنین چیزی در ایران ممکن است؟ آیا کمونیستها اصولاً ظرفیت راهاندازی حزب در ایران کنونی را دارند؟ آیا نائب رئیس مجلس پس از ۳۸ سال از یک خواب طولانی بیدار نشده است؟
یادآوری تاریخ
فراتر از تکرار سخن پدر که کارکردی مشخص دارد (و در پایان بدان میپردازم) به نظر میآید که علی مطهری چهار دهه است در خواب زمستانی سیاسی به سر میبرده است. به او باید نخست رخدادهای دهههای شصت را یادآوری کرد:
۱. بستن نشریات و ناشران آثار گروههای کمونیستی و چپ در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۲؛
۲. بازداشت همهی اعضای کادر مرکزی گروههای کمونیستی در این دوره و شکنجه و اعترافگیری تلویزیونی و کتبی از آنها (این اعترافات بعداً توسط دستگاههای تبلیغاتی و نهادهای امنیتی مثل تلویزیون دولتی و روزنامهی کیهان منتشر شدهاند)؛
۳. اخراج تمام دانشجویان کمونیست از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ در دوران انقلاب فرهنگی (غیر کسانی که به دلیل همکاری و توبه پس از چند سال به دانشگاه بازگشتند)؛
۴. اخراج کمونیستها از مشاغل دولتی در جریان پاکسازیها و عدم استخدام آنها در گزینشهای ایدئولوژیک؛
۵. اعدام اکثر نیروهای فعال و سازمانده کمونیست در زندان و کشتار آنها که در خانههای تیمی بودند؛
۶. کشتار باقیماندهی نیروهای کمونیست در زندان در جریان اعدام دستهجمعی سال ۱۳۶۷؛
۷. پاکسازی تمام کتابخانهها و کتابفروشیهای کشور از اکثر آثار کمونیستی (بالاخص آثار کمونیستهای ایرانی) در سالهای دههی شصت؛ و
۸. انحلال همهی احزاب کمونیستی و ممنوع کردن فعالیت این احزاب در قانون احزاب جمهوری اسلامی با شروط خاص (مثل التزام به ولایت فقیه یا رعایت موازین اسلامی).
همهی اقدامات فوق در جهت حذف کامل ایدئولوژی و تشکلهای کمونیستی از عرصهی عمومی در دروان کودکی علی مطهری که در عالم رویا خواب حکومت دینی مورد نظر پدرش را میدیده، اتفاق افتاده است. اگر فردی بدون در نظر گرفتن سیاست اجرا شده و بعد نهادینه شده در متن قوانین جمهوری اسلامی (مثل قانون احزاب و قانون مطبوعات) و روالهای جاری سخن از آزادی احزاب کمونیست برای فعالیت در جمهوری اسلامی بگوید می توان در عقل عرفی و فهم اجتماعی و سیاسی وی شک کرد.
همزمان با این سرکوبها، افراد و گروههای مشروطهخواه، ملی-مذهبی، اسلامگرای منتقد حکومت خمینی یا منتقد ولایتفقیه و عرفیگرا نیز به همان سرنوشت دچار شدند چون قرار نبوده و نیست غیر از اسلامگرایی شیعه به روایت ولیفقیه و پیروانش ایدئولوژی دیگری ظهور و بروز داشته باشد.
بعداً حتی نزدیکان به خمینی نیز به همین سرنوشت دچار شدند. حتی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نمیتواند مجوز کتابهایش را از وزارت ارشاد بگیرد. وقتی مسیحیان و یهودیان و بهاییان که به خدای واحد ادیان ابراهیمی باور دارند نمیتوانند آزادانه مناسک دینی خود را انجام دهند و زرتشتیان در مجامع دولتی فرقهی ضاله معرفی میشوند سخن گفتن از آزادی احزاب بیخدا تنها یک لطیفهی سوگناک به نظر میآید.
فهم سخن پدر
علی مطهری حتی سخنان پدر خود را نیز که مملو از تناقض (در بحث از آزادی و دمکراسی) است به درستی متوجه نشده است. مرتضی مطهری در دوران وعدهدهی و رقابت با گروههای چپ و ملی از آزادی احزاب کمونیست دفاع میکرد اما در عین حال به آزادی بیان فکر و عقیدهی آنان باور نداشت. چگونه یک گروه سیاسی میتواند بدون آزادی بیان به فعالیت سیاسی خود ادامه دهد؟
آزادی عقیده در نظام حقوقی رژیم ولایتفقیه به طور خلاصه عبارت است از آزادی داشتن عقیده در نهانخانهی دل، بدون آزادی انتخاب، بیان و تبلیغ عقیده، بدون آزادی انجام مناسک و تعلیم و ترویج عقیده، بدون آزادی عمل بر اساس عقیده، بدون آزادی نفی و انکار و ترک عقیده، و بدون آزادی تشکل یابی بر اساس عقیده.
در نظام «واقعی» جمهوری اسلامی حتی آزادی عقیده در آن حد نیز وجود ندارد و افراد به خاطر عقاید بیان ناشدهی خویش مورد محاکمه قرار میگیرند یا از برخی حقوق و مزایا محروم میشوند. این عقاید اگر به عمل در آیند با سرعت بیشتری به حبس و اعدام منجر میشوند.
در رژیم حقوقی جمهوری اسلامی آزادی عقیده به آزادیِ «داشتنِ» عقیده در پستوی ذهن افراد فروکاهیده شده است. افراد یا با تعلیمات عقیدتی روحانیت و کاست حاکم هم عقیدهاند و همه جور آزادی برای بیان عقاید، عمل بر اساس آن عقاید و تشکل حتی بدون مجوز وزارت کشور را دارند یا از هیچ تریبونی برای بیان عقاید خود، عمل و تشکل بر اساس آنها را برخوردار نیستند. رهبران جمهوری اسلامی تنها آن بخش از آزادی عقیده یعنی داشتن آن در ذهن را حق شهروندان میدانند که هیچ کنترلی بر آن نمیتوانند داشته باشند و اصولاً کنترلناشدنی است.
تفکیک تفکر و عقیده (مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا، ۱۶۱، ص ۴۹) در این بحث نه کمکی به تمامیتگرایان و مخالفان آزادی میکند و نه کمکی به آزادیگرایان و طرفداران آزادی تفکر. مطهری به عنوان یک متکلم در آغاز حکومت جمهوری اسلامی میخواست با این تفکیک فضا را برای اهل اندیشه جهت مباحث نظری باز بگذارد در حالی که به عنوان یک اسلامگرای سیاسی نمیخواست آزادی عقیده و باور را که اهل ادیان بالاخص عموم روحانیون با آن مخالف هستند بپذیرد.
مرز مشخصی میان تفکر و عقیده یا باور از حیث آزادی یا عدم آزادی آنها نمیتوان ترسیم کرد؛ عقیده در جریان تفکر و اندیشه ساخته و پرداخته میشود. چگونه میتوان آزادی تفکر را قائل بود اما آزادی نتیجهی آن را منکر شد؟ درست مثل این که به کارخانههای اتومبیل سازی اجازهی تولید بدهیم اما استفاده از اتومبیل را برای برخی ممنوع کنیم. البته مرتضی مطهری و دیگر متکلمان مثل وی چون میخواهند مردم سوار اتومبیل تولیدی آنها شوند مجوز اتومبیلسازی را میدهند اما مردم را مجبور میکنند که فقط اتومبیل آنها را بخرند.
تفکیک آزادی عقیده و تفکر به آزادیخواهان در جوامع مذهبی کمکی نمیکند چون عدم آزادی عقیده در نهایت به عدم آزادی تفکر منجر میشود چنانچه در همهی جوامع استبدادی و حکومتهای اقتدارگرا چنین شده است. این تفکیک به تمامیتطلبان نیز کمکی نمیکند چون اولاً بازار تولید و رقابت میان عقاید را تعطیل میکند و تمامیتطلبان عقیدتی در وضعیت گذشتهی خود سنگواره میشوند و ثانیاً در نهایت در آزادی تفکر تخته میشود و متکلمان نمیتوانند ژست آزادیخواهی خود را ادامه دهند.
عموم عقاید دارای پیامدهایی در دنیای عمل هستند. بسیاری از عقاید مستلزم عمل هستند. به عنوان مثال اگر کسی باور داشته باشد که بانکهای موجود در جهان ربا میگیرند و ربا میپردازند و نیز باور داشته باشد که ربا جایز نیست طبعاً از او انتظار میرود که با این بانکها داد و ستدی نداشته باشد. حال چگونه میشود افرادی عقایدی داشته باشند اما از آنها خواسته شود مطابق عقیدهی خود عمل نکنند.
اگر عقاید در ایران آزاد باشد و صدها هزار نفر نیز در ایران بهایی باشند چگونه میتوان از آنها خواست که مطابق آیین خود عمل نکنند؟ یا اگر میلیونها نفر در ایران به حجاب باور نداشته باشند (که این امر واقعیت دارد) چگونه میشود با زور چماق و شلاق بر سر آنها روسری یا چادر گذاشت (موضوعی که علی مطهری بر آن اصرار داشته است)؟
نفی آزادی عقیده در عین حال نفی آزادی تشکل نیز هست چون بدون یک عقیده یا یک مجموعه عقاید، تشکل و سازماندهی غیرممکن است. مردمی که نتوانند بر اساس عقایدشان دور هم جمع شوند و کاری انجام دهند احساس آزادی عقیده نیز نخواهند کرد حتی اگر عقایدشان مورد تفتیش نیز قرار نگیرد. حکومتی که منکر آزادی عقاید باشد در واقع از شکلگیری تشکلهایی که مطلقه بودن آن را به چالش کشند واهمه دارد. هر حکومت استبدادی و مطلقه به خوبی میداند که تشکل بدیل و اپوزیسیون بسیار خطرناکتر از عقاید بدیل است. اما آب را از سرچشمه میبندد تا گرفتار نتایج آن در سرشاخهها نشوند.
جمهوری اسلامی تخیلی
علی مطهری با نادیده گرفتن چالشهای فوق تنها از آزادی احزاب کمونیست در یک جمهوری اسلامی تخیلی سخن میگوید. وقتی امکان مصاحبهی تلویزیونی یا چاپ عکس سه رئیس دولت قبلی جمهوری اسلامی، دو رئیس مجلس و صدها وزیر و وکیل که پایهگذاران جمهوری اسلامی بودهاند وجود ندارد آزاد بودن احزاب کمونیست یک سخن تبلیغاتی مهمل برای مشروعیت بخشیدن به جمهوری اسلامی موجود در ذهن علی مطهری است.
اگر احزاب کمونیست در جمهوری اسلامی آزاد هستند چرا احزاب ملی و مذهبی و حتی کاملاً باورمند به ولایت فقیه نباید آزاد باشند؟ مطهری فراموش کرده است که حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که همهی اعضای آن از سرسخت ترین باورمندان به جمهوری اسلامی هستند همین چند سال پیش منحل شدند.
وقتی فرزند ایدئولوگ نظام و حتی رانندهی تاکسی وی برای یک سخنرانی در شیراز مورد ضرب و شتم و پرتاب سنگ واقع میشوند، بیان این نظر غیر از زندگی در عالم خیال چه معنایی میتواند داشته باشد؟ وقتی در جمهوری اسلامی واقعی برای هاشم آغاجری و اشکوری (هر دو مسلمان باورمند) به دلیل انتقاد از روحانیت یا اجباری ندانستن حجاب حکم اعدام صادر میشود کمونیستها میتوانند در این نظام برای فعالیت سازمان یافته آزاد باشند؟ ظاهراً وفاداران به نظام گاه به عالم خیال و خلسه رو میکنند تا زشتی واقعیات موجود را فراموش کنند.
کارکرد
علیرغم بیمعنی و غیرعملی بودن این سخن، چرا علی مطهری سخنی را که به دوران وعدههای خمینی و همراهان وی در شرایط تأسیس و تحکیم نظام مربوط میشود ۳۸ سال بعد از قلع و قمع کردن هر صدا و انتقادی تکرار میکند؟ تنها توضیح قابل قبول، کارکرد اعضای خانوادهی چهرههای سیاسی نظام برای دسترسی به منابع قدرت و ثروت و منزلت است.
علی مطهری یکی از اعضای خانوادهی مقاماتی است که عمر سیاسی ناتمامی داشتهاند؛ مثل فرزندان و منسوبان کسانی مثل باهنر، رجایی، بهشتی، مطهری و صدها روحانی و غیرروحانی کشته شده در دوران انقلاب، تنازعات سیاسی و جنگ (آنها که هنوز وفادار به رهبر به حساب میآیند)؛ کارکرد این افراد تکرار سخنان و ارائهی میراث ایدئولوژیک فرد درگذشته -حتی اگر عمر آن سخنان به پایان رسیده باشد- است. این کارکرد (زینتالمجالس بودن) سبب کسب رزق و روزی و عناوین و مقامات سیاسی است.
البته گهگاه ممکن است اینها سخنانی از نزدیکان در گذشتهی خود به زبان آورند که با وضعیت موجود همخوانی نداشته باشد. بعید است علی مطهری که در برخی سیاستهای فرهنگیاش تمامیتخواهتر از خامنهای است بخواهد نمایش آزادیخواهی بدهد.
--------------------------------------------------------------------------