میزبان/ حامد نیکپی
میزبان: حامد نیکپی
میهمانان: پدر، عماد خراسانی، فریدون مشیری، سهراب سپهری، و فرهاد مهراد
موسیقی: آوار (تو هم با ما نبودی)
منوی شام: خورش فسنجان
میزبان این هفته ما حامد نیکپی است. حامد نیکپی از معروفترین خوانندگان و آهنگسازان ایرانی سبک معروف به تلفیقی یا موسیقی ملل است.
کارهای او عمدتاً آمیزهای است از موسیقی سنتی و محلی ایران، موسیقی فلامنکو و موسیقی قوالی پاکستان. بسیاری از ترانههای او برگرفته از شعرهای مولانا است و اجراهای زنده پرشور و احساس او طرفداران زیادی پیدا کرده است.
او چند آلبوم منتشر کرده از جمله آسوده، گذر تنها و دیوانهتر. پس از انتخابات ریاست جمهوری مناقشهبرانگیز سال ۸۸ ترانه مالک این خاک منم را در حمایت از معترضان اجرا کرد. او از داوران برنامه استیج در شبکه من و تو است. حامد نیکپی در لسآنجلس زندگی میکند و من در این شهر با او دیدار کردم.
Your browser doesn’t support HTML5
درباره حامد نیکپی
حامد نیکپی، از معروفترین خوانندگان و آهنگسازان ایرانی سبک تلفیقی یا موسیقی ملل است. کارهای او آمیزهای است از موسیقی سنتی و محلی ایران، موسیقی فلامنکو و موسیقی قوالی پاکستان، و اجراهای زنده پرشور و احساس او طرفداران زیادی پیدا کرده است. او چند آلبوم منتشر کرده از جمله آسوده، گذر تنها و دیوانهتر.
حامد عزیز خیلی خوش آمدی به برنامه میزبان. میشود قبل از هر چیز به من بگویی که برای مهمانی شام چه کسانی را میخواهی دعوت کنی؟
برای مهمانی شام امشب پدرم را...
به به! خب...
عماد خراسانی، فریدون مشیری، سهراب سپهری و فرهاد.
ولی قبل از اینکه درباره مهمانها صحبت کنیم و برای من توضیح بدهی که چرا اینها را دوست داری و میخواهی به مهمانی شام دعوت کنی، میخواهم از تو بپرسم که برای مهمانی شام چه موسیقی میتوانی انتخاب کنی؟
تو هم با ما نبودی (آوار)، اثر استاد اسفندیار منفردزاده و شعر آقای قنبری و با صدای جاودانه فرهاد.
حامد نیکپی/ آوار
موسیقی انتخابی: آوار (تو هم با ما نبودی)
با صدای: فرهاد مهراد
ترانهسرا: شهیار قنبری
آهنگساز: اسفندیار منفردزاده
چرا این موسیقی را دوست داری؟
زمانی که من موسیقی کار میکردم و شروع کردم به فراگیری زیر دست کسانی که کار میکردم مثل مادرم و مثل اساتیدی که بودند زیاد به موسیقی غیر از موسیقی کلاسیک غرب و موسیقی سنتی ایران تشویق نمیشدم.
این اشتباه هنوز هم در نسل موسیقی اتفاق میافتد. یعنی شما وقتی با دانشآموزان موسیقی سنتی صرف یا موسیقی کلاسیک کار میکنید هیچ موسیقی دیگر را اصلاً قبول ندارند. این دیدگاه یک دیدگاه مخرب و غلط است. به خاطر اینکه ما را به طور دگم گونهای محدود میکند از دنیای پررنگ و پرسلیقه و زیبای موسیقی که وجود دارد در این گویشهای مختلف.
من هم مثل همدورههای خودم محروم بودم. آقا فقط موسیقی کلاسیک آذربایجان، با اینکه ترک نبودیم موسیقی رشید بهبودف و موسیقی شوکت گوش میکردیم و یا کارهای استاد شجریان و بانو پریسا، خانم دلکش، خانم مرضیه، یا موسیقی کلاسیک باخ، بتهوون، شوبرت، شومان، مندلسون. اینها همه چیزهایی بود که من بچگیم از پنج سالگی توی ذهنم بوده تا برسم به سن هفده هجده سالگی. من فقط اینها را گوش میدادم.
جالب است برای من که اصلاً موسیقی پاپ ایرانی گوش نمیکردی.
اصلاً. وقتی به طور حرفهایتر با موسیقی تلفیقی، موسیقی ملل همان و ورلد میوزیک، موسیقی فیوژن آشنا شدم و کار کردم برای اینکه دانش شنیداری خودم را بیشتر کنم مستلزم این بود که بتوانم موسیقی کشورهای دیگر را گوش کنم.
همینجور که موسیقی محلی را گوش میکردم جالب است که به موسیقی پاپ خودمان هم رسیدم به واسطه آهنگسازیهای خوبی که وجود دارد مخصوصاً موسیقی پاپ دهه هفتاد ایران. موسیقی دوران واروژان، موسیقی دوران اسفندیار منفردزاده. موسیقی آن دوران.
هفتاد میلادی؟
هفتاد میلادی. ولی گذشت. در این دوره که خودم به طور حرفهای کارها را انجام میدادم از ۲۰۰۳ تا الان و کار موسیقی تلفیقی را به طور جدی و یک نفسه انجام دادم، همین اواخر به طور اتفاقی با دقت بیشتری به موسیقی تو هم با ما نبودی گوش دادم در فضای درستتری و به طور جد فهمیدم که چقدر... و آن داکیومنتری (فیلم مستند) راجع به فرهاد را هم دیدم. و فهمیدم که چقدر از زمان خودش جلوتر بود و چقدر مسیری را که ماها داریم تجربه میکنیم او حتی با یک پختگی بهتر از همان ابتدا انجام داده.
حدود ۴۰ سال پیش خوانده. من دقیقاً نمیدانم کی ولی مربوط میشود به قبل از انقلاب قاعدتاً...
بله. شما یک زیبایی (در این ترانه میبینید)... یعنی این فقط مستلزم تنظیمهایی که برایش میشده که نیست، نمیشود آن زیباییها را انکار کرد. ولی این نشان میدهد که دانش و دیدگاه این فرد چقدر... در یک دنیای زیبای متفاوتی داشته سیر میکرده.
میهمانان حامد نیکپی/ پدر
دلیل دعوت: یک آرزوست. در یازده ماهگی در یک سانحه رانندگی او را از دست دادم. هیچوقت نه او را دیدم و نه لمس کردم. فقط تجسم او در ذهن من وجود داشته و شخصیتشان. چون ایشان هم شمالی بودند، میخواهم یک فسنجان رشتی بهش بدهم.
حالا برگردیم به مهمانهایی که انتخاب کردی. مهمان اولت گفتی پدرت است.
پدر را... یک آرزو است دیگر. پدری که من با او در یک سانحه تصادف با هم بودیم. با مادر و پدر و همانجا جلوی چشمان مادر از دنیا رفتند.
چند سالت بود؟
یازده ماهه. و یک پدری که فقط تجسم او در ذهن من وجود داشته و شخصیتشان. هیچوقت نه دیدم و نه لمس کردم. همیشه آرزوی دیدارش را داشتم. ولی به عنوان یک سمبل شخصیت و سمبل دنیادیدگی و پختگی که از اطرافیان میشنیدم همیشه برای من آرزو بود. چون ایشان هم شمالی بودند. برای همین امشب میخواهم یک فسنجان رشتی بهش بدهم...
بدهی حال کند! پس فرصت دیدارشان را نداشتی طبیعتاً. ولی حتماً در موردش زیاد شنیدی؟
خیلی. از مادر که هنوز هم که هنوز است از ایشان میگویند. مادر جوری راجع بهشان صحبت میکند که انگار هنوز دارند با ایشان زندگی میکنند. در ذهن شان. با اینکه خودشان هم شاید زیاد احوالاتشان آن جوری نباشد که حال و حوصلهای تویش باشد ولی به هرصورت...
بنابراین میخواهی بابایت را یک بار دیگر ببینی و حال کنی...
یک گپی با هم بزنیم...
میهمانان حامد نیکپی/ عماد خراسانی
مهمان دوم: عمادالدین برقعی معروف به عماد خراسانی (۱۳۰۰- ۱۳۸۲ ه.ش.)
شهرت: غزلپرداز و قصیدهسرای معاصر
آثار: یک شب در بهشت، شبی بر مزار خیام، سبو، و دیوان اشعار
دلیل دعوت: در اولین مشق آهنگسازی به دنبال شعری متفاوت برای کاری متفاوت بودم که با اشعار عماد روبهرو شدم. صحبتی از ایشان به عنوان نابغه شعر و غزل عاشقانه جایی ندیده بودم به جز فرهیختههایی که از زمان قدیم یادشان هست. و بعد این افتخار نصیب من شد که آهنگ آری ای عشق را در حضورش بخوانم.
مهمان دومت گفتی عماد خراسانی است. چرا عماد خراسانی را دوست داری؟
عماد خراسانی هم از اینجا برای من جالب هستند که زمانی که به کلاسهای آهنگسازی استاد فرهاد فخرالدینی میرفتم، اولین مشق آهنگسازی که به ما دادند گفتند بروید یک فضای متفاوتی انتخاب کنید و کار دیگران را یک مدتی گوش ندهید، ببینید از ذهنتان چه میآید بیرون.
اولین چیزی که برای من در کار متفاوت مطرح بود، یک شعر متفاوت بود. نسل من آن زمان میدیدم که اشعار معروف کلاسیک ایران دائماً به سبکهای مختلف خوانده میشود. رفتم کتابخانهای که از پدر به یادگار مانده بود یک دیوانی پیدا کردم از عماد خراسانی. همانجا آغاز آشنایی من با عماد خراسانی بود. عماد خراسانی که من فکر میکردم همدوره خیام است... (میخندند) و بعد متوجه شدم که ایشان زنده است و به دیدارشان رفتم در سن ۹۰ سالگی.
خب به به!
یعنی آگاهی من (محدود بود) به علت این که اصلاً تبلیغی در ایران در باره ایشان نمیشد و صحبتی از ایشان به عنوان نابغه شعر و غزل عاشقانه جایی ندیده بودم به جز فرهیختههایی که از زمان قدیم یادشان هست. یعنی نسل من بعد از انقلاب ایشان را...
نمیشناخت...
نمیشناخت. شاید اصلاً نشناسند. توسط یکی از اساتیدی که در دانشکدهمان خطاطی درس میدادند به بچههای رشته نقاشی... اجرایی کردم از آهنگ فریبشان در آمفی تئاتر دانشگاه. ایشان آمد گفت عماد میداند که تو کارش را اینجوری میخوانی؟ گفتم بله؟ گفت عماد! گفتم مگر عماد زنده است؟ گفت آقا میآیی خیابان پونک باختری، کوی عماد خراسانی بالای شهرک غرب. بیا ببرمت. و این افتخار نصیب من شد که برایش آهنگ آری ای عشق را...
رفتی خواندی برایش؟
رفتم خواندم و...
و حتماً خیلی خوشحال شد...
خیلی. خیلی. کمی هم اشک ریخت با آن خاطره. برای من خیلی جالب بود. خودشان هم صدای زیبایی داشتند. یک مرد رشید قد بلندی که از کمر تا شده بودند. به علت کهولت یا بیماری خیلی فرسوده شده بودند. برایش خواندم. ای کاش یک عکس یادگاری با او میگرفتم. ای کاش یک خط ازش میگرفتم. ای کاش این دلخوشی را داشتم که (عکس را) میگذاشتم و نگاهش میکردم و کیف میکردم. ولی نشد و چند هفته بعدش فوت کرد.
میهمانان حامد نیکپی/ فریدون مشیری
مهمان سوم: فریدون مشیری (۱۳۰۵-۱۳۷۹ ه.ش.)
شهرت: شاعر نوپرداز و ترانهسرای معاصر
آثار: تشنه طوفان، ابر و کوچه، بهار را باور کن، مروارید مهر، آواز آن پرنده غمگین و آثار دیگر
دلیل دعوت: از شاعران مورد علاقه من است و من خیلی از کارهایشان را اجرا کردهام. یک شوریدگی عجیب تصویرسازی در کارهای مشیری موج میزند. حتی عاشقیاش. حتی دردش و تنهاییاش. اشعار ایشان خیلی به فضای موسیقی من نزدیک بود.
مهمان سوم فریدون مشیری است که یکی از شاعران بزرگ ایران است...
از شاعران مورد علاقه من و خیلی های دیگر است و من خیلی از کارهایشان را اجرا کردهام. نجوا؛ از کارهایی بود که اجرا کردم. آتش درون کار دیگری بود که اجرا کردم؛ دریا صبور و سنگین، میخواند و مینوشت؛ من خواب نیستم؛ خاموش اگر نشستم مرداب نیستم. روزی که برخروشم زنجیر بگسلم روشن شود که آتشم. آب نیستم. یا آن کارش نجوا را خواندم؛ به پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست. چراغ ساحل آسودگیها در افق پیدا است
یک شوریدگی عجیب تصویرسازی در کارهای مشیری موج میزند. یعنی شما محال است یک شعر ایشان را بخوانید و فیلم آن لحظه را نبینید. حتی عاشقیاش. حتی دردش و تنهاییاش. خوشحالم که بودند. اشعار ایشان خیلی به فضای موسیقی من نزدیک بود.
خوانندگان زیادی خواندند.
خیلیها خواندند.
مثلاً آقای شجریان خواندند...
بهترین اجراها را ایشان کردند. من ولی چون به اجرای تصویری... یعنی روی صحنه وقتی رفقا اجرای مرا میبینند من به تصویر کشیدن شعر و احساسات را نشان دادن در اشعار خیلی دوست دارم تا اینکه بخواهم آن را قایمش بکنم. یعنی اگر فریاد است حتماً روی صحنه فریاد میزنم. و سبک کاری من آنچه که دارم تجربه میکنم این است...
ولی دیدیش هیچ موقع؟
نه.
مثل عماد ندیدیش؟ نتوانستی؟
نه. نه. ندیدمشان. هیچوقت این سعادت نصیب من نشد که ببینمشان. بینظیر بود. بینظیر بود.
میهمانان حامد نیکپی/ سهراب سپهری
مهمان چهارم: سهراب سپهری (۱۳۰۷-۱۳۵۹ ه.ش.)
شهرت: شاعر و نقاش نوپرداز معاصر
آثار: مرگ رنگ، شرق اندوه، صدای پای آب، حجم سبز، ما هیچ ماه نگاه، و آثار دیگر
دلیل دعوت: نقاشی شعر سهراب سپهری را دوست دارم. به نظرم سهراب سپهری اشعارش را نقاشی کرده. شعر نگفته. آمده چیده همه را و به طور نقاشی است.
مهمان چهارم سهراب سپهری را چرا دوست داری؟
سهراب سپهری، نقاشی شعرش را دوست دارم.
اصطلاح جالبی است.
به نظر من سهراب سپهری اشعارش را نقاشی کرده. شعر نگفته. آمده چیده همه را و به طور نقاشی است. فضای سوررئال شعرش دیدگاهی که در بودیسم داشته به نظر من خیلی در اشعارش... فلسفه تناسخ را خیلی میشود... سفرهایی تو را در کوچههایشان خواب میدیدند. تو را در قریههای دور مرغانی به هم تبریک میگویند. چرا مردم نمیدانند که لادن اتفاقی نیست. این تصویرسازی و این فضای شعرش را که دارد در یک دنیای دیگر با اینها صحبت میکند و به روی کاغذ میآورد و به تصویر میکشد برای من خیلی جالب بوده.
هیچ موقع خواستی شعرهایش را بخوانی؟
خواندم. یک کاری دارم که برای اولین بار در سالن هنرهای معاصر سانفرانسیسکو اجرا کردم. پالاس آو فاین آرتز. کاخ هنرهای معاصر سانفرانسیسکو. به نام آفتابی اجرا کردم. شعر آفتابی. همین که الان برایتان خواندم. صدای آب میآید مگر در نهر تنهایی چه میشویند؟
چطوری خواندی؟
(میخواند) صدای آب میآيد... ولی آن پشت دارد موسیقی فلامنکو اتفاق میافتد با یک شور و هیجان. یعنی ربطی به آواز و تار و جواب آواز ندارد. (میخواند) مگر در نهر تنهایی چه میشویند؟ به این حالت. فضای فلامنکو را نوشتم برای این موسیقی. پر از فریادهای کولیوار و نمایشی اجرایش کردم.
میهمانان حامد نیکپی/ فرهاد مهراد
مهمان پنجم: فرهاد مهراد (۱۳۲۲-۱۳۸۱ ه.ش.)
شهرت: خواننده و آهنگساز معاصر
آثار: مرد تنها، جمعه، گنجشکک اشی مشی، سقف، آوار، تو را دوست دارم، برف و آثار دیگر
دلیل دعوت: من خیلی مدیون فرهاد هستم. به خاطر اینکه الان بدون اینکه سبک ایشان را دنبال کنم الان فهمیدم که وقتی که گوش میدهم چقدر روی من تأثیر صد در صد میگذارد.
میرسیم به مهمان پنجمت؛ فرهاد. خب پیشرو بوده. صحبتش را کردی. در مورد فرهاد به عنوان یک خواننده چه چیز دیگری میتوانی بگویی؟ و زندگیش اصولاً...
ببینید من به خاطر اینکه عقبم از طرفدارهای فرهاد، یعنی همانطور که گفتم من خیلی دیر به نسبتی که باید میشناختم هنوز کار دارد تا من فرهاد را بشناسم. ولی اولین نکته گفتم من در فن بیان در آوازخوانی و نوع اکسنتها در آهنگسازی یعنی آن تشدیدها و مکثها و نوع وزنی که در ملودیسازی و شعرهای فرهاد وجود داشته در آهنگسازیش یا حداقل آهنگسازانی که به یاد فرهاد و به نیت فرهاد ساخته بودند آنقدر درست این را برای فرهاد ساختند که اگر نگاه کنید او همیشه یک تشدیدی در کلامش بود. تو هم با ما نبودی... یعنی یک وزنی را همیشه روی یک کلمه میانداخت که این برگرفته به نظر من از حال و هوای احساس درونیاش بود.
یعنی با همان تشدید و با همان دقت به نظر من به مسایل نگاه میکرده. حتی به درد. ولی من فکر میکنم ایشان یک دانش بالایی از موسیقی راک و پاپ و موسیقی کلاسیک در دهه خودش موسیقی کلاسیک استاندارد داشته به خاطر اینکه تمام المانها را توانسته بود تلفیق کند با رابطه شعر و موسیقی و وزن و موسیقی در موسیقی آن زمان ایران که هنوز به نظر من بوی عطر نوآوریاش را میشود احساس کرد. گفتم من خیلی مدیون این فرد هستم. به خاطر اینکه الان بدون اینکه سبک ایشان را دنبال کنم الان فهمیدم که وقتی که گوش میدهم چقدر روی من تاثیر صد در صد میگذارد.
در دورهای که فرهاد میخواند آهنگسازی آدمهایی مثل... همکاریاش با اسفندیار منفردزاده و خواندن شعرهای شاملو یا آقای قنبری اینها هم خیلی مؤثر بود.
بله گفتم وقتی آنها این را طراحی میکردند من فکر نمیکنم این را مثلاً برای یک خواننده دیگر میساختند و می گفتند حالا تو بیا بخوان. من تاریخش را نمیدانم. شاید غلط فکر میکنم. ولی حدسم به عنوان یک شنونده یک کم حرفهایتر این است که من فکر میکنم فضای صدای ایشان در نظر گرفته میشده.
یعنی موقعی که آهنگساز آهنگ را میساخت برای فرهاد میساخت.
فکر میکنم. حالا شعر را فکر نمیکنم که سفارشی بوده. یعنی شاعران آن دوره یک سری شعر داشتند و در فضای شخصی خودشان این را گفته بودند. مثلاً ممکن است آقای قنبری میگفته یک شعر خوب دارم فکر میکنم به درد فرهاد بخورد، مثلاً اسفندیار چه فکر میکنی؟ فکر میکنم اینطور بوده. من بچه بودم و نشنیده بودم از اینها ولی... چون یک مسابقه تخیلی است من حدس میزنم...
البته میتوانی بپرسی در مهمانی شام که اصل ماجرا چه بوده؟!
برنامه ما اینجوری است ولی به عنوان نسلی که خودمان هم نمیدانیم کجای قضیهایم. از انقلاب شروع شد و بعد جنگ و درد مهاجرت و همه این داستانها ولی توی همین گیجی و گنگی که من هستم اینقدر عقلم میرسد که بدانم چقدر مدیون اینها هستم.
مهمانها که معلوم شدند. موسیقی هم خود فرهاد میخواند. همه کیف میکنند. ولی چون مهمانی شام است میخواهیم یک غذایی هم بدهی. یک صحبتی از فسنجان رشتی آن اوایل کردی! حالا واقعاً میخواهی شام چه بدهی؟
من دو آپشن داشتم. چون مادر بزرگم همدانی بود یک غذایی داشت به نام آش کاچی. توی زمستان یک چیزی با بلغور درست میکرد و رویش هم کره آب شده با سیر رنده شد میریخت. این را میزدی از خوشمزگی فوت میکردی! منتها دستورش را چون بلد نیستم به همین بسنده میکنم. ولی پدربزرگ... فامیل پدری من مردها خیلی آشپزهای خوبی بودند. یک ذرهاش هم به من ارث رسیده و مثلاً املتهای خوبی درست میکنم! ولی آشپزی را دوست دارم...
خانواده پدری شمالی بودند؟
شمالی. شمالی دونبشه! یعنی مادرشان رشتی انزلی و پدرشان ترک انزلی. یادم است پدربزرگم یک فسنجانهایی درست میکرد سیاه و ترش با سینه مرغ. بعد میپرسیدیم آقاجان این چه جوری است؟ نمیدانم حالا راست میگفت. میگفت تویش میخ انداختم که سیاه شده. یا یک چیزی انداختم...
مادر من نعل اسب میانداخت. مثل اینکه یک نوع آهن میانداختند... حالا میخ هم همین کار را می کرد و سیاه میکرد.
و من میخواهم آن را درست کنم. خدا به داد آن میخهایی که... ولی میخواهم این را درست کنیم و بدهیم..!
باید ترش هم باشد؟
ترش. ملس. رب انار خوب و...
به به! دهان ما که آب افتاد. حالا فکر میکنی مهمانهایی که داری... عماد خراسانی را دیدی و میشناسی... بقیه را فرصت آشنایی نداشتی. فکر میکنی از این غذا خوششان بیاید؟
فکر میکنم اکثراً فسنجان را دوست دارند.
دوست دارند. برای اینکه ترکیبش خوب است.
من معمولاً فسنجان را دو مدل درست میکنم. یک مدل با کوفته قل قلی.
یعنی خودت واقعاً درست میکنی؟
درست میکنم.
پس چرا به ما ندادی؟
به قرآن شما برنامه بگو ما چاکرتان هم هستیم.
قربان شما. خیلی ممنون. پس حالا مهمانها دارند ترانه تو هم با من نبودی فرهاد را گوش میدهند و فسنجان ترش و سیاه رشتی تو را میخورند و سر میز غذا با آنها درباره چه چیزی صحبت میکنی؟ خودشان چه میگویند؟ چه چیزهایی میتواند اینها را به هم پیوند بدهد سر میز شام؟
فکر میکنم عاشقی را در شخصیت همه اینها می شود حدس زد. فکر میکنم راجع به عاشقیهایشان صحبت میکنند. راجع به دردهایشان. شاید هم دارند مرا نصیحت میکنند که تو که اول راهی حالا زیاد سخت نگیر. ما اینقدر سخت گرفتیم و اینقدر هم شعر گفتیم و آهنگ خواندیم آخر همهمان به یک نقطه ختم شدیم. شاید مرا این طوری نصیحت کنند. چون من زیاد سخت میگیرم. زیاد...
سختگیری در مورد کار خودت؟
پرفکشنیست بودن بیماری است که من دارم و اکثر آنهایی که کار هنری میکنند دارند. ولی شاید حساس بودن و شاید روی رنجها زیاد مکث کردن، شاید اینها بگویند زیاد سخت نگیر جوان. غذایت را بخور!
زنده یاد پدرت که نبود تا ببیند پسرش دارد میخواند. فکر میکنی خوشحال است که خواننده شدی؟ از چیزهایی که دربارهاش شنیدی؟ از مادرت...
شنیدم صدای بسیار زیبایی داشته. به سبک ایرج میخواند. از آنجا که آدم عشقی بود و اهل گردش و سفر و اهل رستوران فکر نمیکنم به من زیاد سخت میگرفت. چون خودش هم پدر سختگیری داشته طبیعتاً حدس میزنم شاید میگفت... چون من ریاضی فیزیک خواندم... بعد رفتم موسیقی. احتمالاً همان موقع وقتی دید دارم تپق میزنم میگفت آقاجان تو برو برنامه موسیقیات را ادامه بده (با لهجه گیلگی).
خب فرهاد هم آنجاست و حتماً خوشحال میشوی. به هر حال خیلی از اینها قهرمانان تو هستند. دوستشان داری. شب خوبی حتماً برایت هست. فرهاد را میبینی و شاید...
شاید فرهاد به من میگفت دل به هیچکس نبند. توکل به هنرت و خودت باشد. شاید از اینکه قدرش را در دوران خودش کم دانستند برایم میگفت. احتمالاً از رنجها و دردها از سراغش نیامدنها و بعد از رفتنش...
بله. دوران سختی داشته.
بسیار.
امیدوارم به هر حال مهمانی شام بسیار خوبی داشته باشی. حتماً خواهی داشت. فرهاد آنجاست و میخواند. فسنجانت را هم دارند می خورند و حال میکنند! بابایت هم آنجاست و شب بسیار خوبی خواهی داشت. امیدوارم به همه شما خوش بگذرد و شب خوبی داشته باشید. ولی برنامه ما دارد تمام میشود. حامد عزیز خیلی ممنونم که در برنامه میزبان شرکت کردی.
سپاس از شما که این فرصت را به من دادید.