اینجا تهران، خیابان سیام تیر. از انگشت شمار خیابانهای قدیمی شهر که هنوز از بافت هویتش چیزهایی باقی مانده. ساختمانهای بازنشستگی همیشه خلوت و مثل زندگی اغلب بازنشستهها آرام هستند. این جا در خیابان سیام تیر اما ساختمان بازنشستگی نیروهای مسلح مثل خیلی از سازمانهای بازنشستگی دیگر این روزها به شلوغی و پر سروصدایی دادگاههای قوه قضاییه است.
زنی بیشتر لباسهایش را در برابر نگاه خاموش تماشاگران از تن درآورده. میگوید تنها چیزی که برایش مانده تنش است آن را هم میفروشد. زنها در سن و سال مختلف همه در برابر ساختمان جمع شدهاند. در خیلی چیزها با هم متفاوتاند. اما همه در یک چیز مشابهاند: حقوق و مستمری بازنشستگی همه شان ناگهان و بیخبر قطع شده است.
قانون حمایت از خانواده زنان مجرد، طلاق گرفته، بیوه و سرپرست خانوار را مشمول دریافت مستمری والد فوت شده خود میدانست. پس اگر شما زنی بودید که ازدواج نکرده و شاغل هم نبودید میتوانستید مستمری پدر یا در صورت ازدواج سابق پسر خود را دریافت کنید. نزدیک به هشت سال است که ۴۶ هزار زن ایرانی با این شرایط مستمری پدر یا پسر فوت شده خود را دریافت و با آن زندگی میکنند.
هفته گذشته اما این قانون ناگهان و بدون حتی اطلاعرسانی به خانوادهها تغییر کرد و پرداخت مستمری به آنها قطع شد. بهار در پیش است. شب عید است و نوروز پیش رو ست. خانم محمدی در تهران از اولین مواجهه خودش و زنان دیگر با قطع حقوق ماهانهشان می گوید:
خانم محمدی متولد ۱۳۲۸ است و میگوید:
خانم محبت، دیگر مهمان این هفته مجله جامعه است. او از مادرش میگوید. میگوید مستمری برادر درگذشتهاش را مادر پیرش دریافت میکرده:
خانم محبت از ناروشن بودن استانداردها و قوانین میگوید از این که در دولت قبلی چیزی به آنها گفتند و حالا در دولت جدید چیز دیگری میگویند:
او انتقاد میکند که چطور ممکن است مسئولان چنین تصمیمی را یک شبه بگیرند و بنابراین از قبل برای اطلاعرسانی به مردم فکری نکنند:
بهار تا پشت پنجره آمده. به همین زودی سال تمام میشود و شب عید دیگری از راه میرسد. مردم در آستانه سال تازه برای هم آرزوهای خوب میکنند. خانم محمدی اما این طور میگوید:
اینجا تهران خیابان سیام تیر ساختمان بازنشستگی نیروهای مسلح. تا چند روز دیگر ساختمان دوباره مثل همیشه ساکت و آرام خواهد شد و زنانی که هر ماه مستمری شان را از این سازمان دریافت میکردند دست خالی به خانهشان باز میگردند.
زنی بیشتر لباسهایش را در برابر نگاه خاموش تماشاگران از تن درآورده. میگوید تنها چیزی که برایش مانده تنش است آن را هم میفروشد. زنها در سن و سال مختلف همه در برابر ساختمان جمع شدهاند. در خیلی چیزها با هم متفاوتاند. اما همه در یک چیز مشابهاند: حقوق و مستمری بازنشستگی همه شان ناگهان و بیخبر قطع شده است.
Your browser doesn’t support HTML5
هفته گذشته اما این قانون ناگهان و بدون حتی اطلاعرسانی به خانوادهها تغییر کرد و پرداخت مستمری به آنها قطع شد. بهار در پیش است. شب عید است و نوروز پیش رو ست. خانم محمدی در تهران از اولین مواجهه خودش و زنان دیگر با قطع حقوق ماهانهشان می گوید:
«همین بهمن حقوق نگرفته بودم. رفتم بگیرم. گفتم بگذار حقوق بهمن و اسفند را با هم بگیرم که یک درد بیدرمان مان بشود. ولی متاسفانه رفتیم دیدیم حقوق قطع است... قطع شده. دیگر گفتند ۴۶ هزار نفر خانمها مثل ماها که سنی را گذراندیم و اینها زیر پوشش پدر بودیم و مستمری میگرفتیم حقوقها را قطع کردند. همان روز جلوی همان سازمان بازنشستگی که ما را فرستادند رفتیم باور کنید خانمی آنجا یکهویی لباسهایش را ریخت بیرون برهنه شد. دیگر بردندش و اینها. گفت مستأجرم. پدرم فوت شده. مادرم فوت شده. من چندرغاز با این حقوق پدر زندگی میکردم. یهویی روانی شد. من چه بکنم؟ من هم همینجوری ماندم. کسورات پدر ما که این همه سال کار کرده ریخته حالا چگونه قطع کردند؟ آخه چرا؟ ما از همین کسورات برای تأمین اجتماعی بدهیم که مثلاً بتوانیم یک ایامی را بگذرانیم. حالا دیالیز بشویم، دارو داریم؟ کندسکوپی بشویم، دریچه قلب من گرفتگی دارد... اینها را من چه کنم؟ با چه پولی و چه کسی را دارم که به من برسد؟ ازدواج هم نکردم و با مادر زندگی میکردم و این مستمری را میگرفتم. این مستمری را هم به روی ما قطع کردند. به قول آن خانمی که لباسهایش را ریخت بیرون جلوی همه و همه گریه کردند، کاش گوشی من تصویری بود و میگرفتم و همه میدیدند که آن خانم چه زاری زد. میگفت... شما حالا بیایید به من پول بدهید و من اینجوری زندگی کنم. یعنی از راه بد. آیا خدا را خوش میآمد اینها این کار را کردند؟ چرا قانونی که در مجلس و این ور و آن ور اینهمه آدمها چند شغله هستند پولهای کلان میگیرند به ما هفتصد هشتصد تومان را خیلی زیاد دیدند؟»
خانم محمدی متولد ۱۳۲۸ است و میگوید:
«۶۰ و خوردهای ۶۴ یا ۶۵ سالش باشد همه جای دنیا برایش یک مقرری میدهند. مال ما مقرریهایمان را کم کردند. گفتند زودتر بمیرید که ما راحت شویم. برادر من سال ۵۴ که تصادف کرده من با این حقوق سه تا بچه برادر را بزرگ کردم. دو دختر و یک پسر. الان توی همین دو هفته از یک دکتری که میشناختم خواهش کرده آمدم دارم کار مطبش را انجام میدهم. خب خدا را خوش میآید؟ من گرفتگی عروق قلبی دارم. اصلاً بیمارم کردند اینها با آن روزی که رفتیم شوک شدم.»
خانم محبت، دیگر مهمان این هفته مجله جامعه است. او از مادرش میگوید. میگوید مستمری برادر درگذشتهاش را مادر پیرش دریافت میکرده:
«برادر من دقیقاً اسفند امسال شد ۱۲ سال که فوت کرده. بعد زمانی که فوت کردند بیمه چون مادرم را زمان زنده بودنشان بیمه کرده بودند از حقوقشان هم یک مبلغی کم میشود بابت بیمه شدن مادرم. بعد که یک دفعه امسال متوجه شدیم که بهمن ماه نریختند. رفتیم به طور ناگهانی دیدیم که قطع شده.»
خانم محبت از ناروشن بودن استانداردها و قوانین میگوید از این که در دولت قبلی چیزی به آنها گفتند و حالا در دولت جدید چیز دیگری میگویند:
«جالب این است که من زمانی که چون مادرم سواد ندارد... زمانی که رفتم بعد فوت برادرم خودشان تماس گرفتند که رفتیم... من سؤال کردم، گفتم مادر من تامین اجتماعی دارند. یک موقعی مشکلی ایجاد نشود. گفتند نه ربطی ندارد. برادر شما است و حق بیمه ازش کم شده. این حق قانونیاش است که الان بازنشستگی بهش تعلق نگرفته را مادرش دریافت کند. او یکی از اعضای بیمه شدهاش است.»
او انتقاد میکند که چطور ممکن است مسئولان چنین تصمیمی را یک شبه بگیرند و بنابراین از قبل برای اطلاعرسانی به مردم فکری نکنند:
«شما الان یک دفعه این را قطع کردید. بدون اطلاعرسانی. بدون اینکه بگویید. یک دفعه خب هرکس یک حساب باز کرده. مثلاً من ماهی میدانم صد تومان دریافت میکنم طبق همان حساب میکنم. ولی وقتی میبینم یک میلیون دریافت میکنم طبق یک میلیون چیز میکنم. چه به جا چه به نا به جا. کسی که مستاجر است کسی که هزار جور گرفتاری دارد حساب کتاب میکند روی پولی که دریافت میکند. بعد شما یک دفعه میآیید و این حقوق را قطع میکنید. خب آن طرف خیلی آسیب میبیند. خیلی ضرر میکند. آن هم دم عید. دم عید که مثلاً یک کمکی تازه میگویند بکنید. به خصوص روی عیدی بیشتر حساب میکنند.»
بهار تا پشت پنجره آمده. به همین زودی سال تمام میشود و شب عید دیگری از راه میرسد. مردم در آستانه سال تازه برای هم آرزوهای خوب میکنند. خانم محمدی اما این طور میگوید:
«من آرزو میکنم که هیچ وقت خیر نبینند. چون شما نمیدانید چه تعدادی را اینها بیچاره کردند. حالا این بودجه را درست گذاشتند شب عید مان را اینجوری کردند. الهی که هیچوقت عید خوبی نداشته باشند اینها...»
اینجا تهران خیابان سیام تیر ساختمان بازنشستگی نیروهای مسلح. تا چند روز دیگر ساختمان دوباره مثل همیشه ساکت و آرام خواهد شد و زنانی که هر ماه مستمری شان را از این سازمان دریافت میکردند دست خالی به خانهشان باز میگردند.