سالهاست نام جمهوری اسلامی، با دوگانه «انقلابی و غیرانقلابی» گره خورده است، اما مدتی است انقلابیگری با سبک و تعریفی تازه در فضای سیاسی ایران بازتعريف شده است.
در چند سال اخیر، «انقلابی بودن»، «انقلابی فکر کردن» و «انقلابی ماندن»، در تمام موضعگیریها و حرکتهای سیاسی نزدیکان آیتالله خامنهای عمومی شده و هر چه زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم نزدیکتر میشود، مرزبندی چهرهها و گروههای سیاسی داخل و خارج در این دستهبندیها بیشتر مشخص میشود.
این مرزبندی به موازات تغییر بافت سیاسی در قدرت به نفع اصلاحطلبان و اعتدالگرایان، و برای جا انداختن تعریف تازهای از ترکیب و هویت سیاسی در ایران به جریان افتاد.
تلاشهایی که دوگانه اصولگرا و اصلاحطلب را نفی میکند و از آن تلقی پالایش نیروهای سیاسی میشود.
پیش از همه رهبر جمهوری اسلامی در سال ۹۱ و در دیدار با پرسنل نیروی هوایی ارتش، واژه انقلابیگری را در مقابل دیپلمات بودن در جریان مذاکره با آمریکا قرار داد و گفت: «من دیپلمات نیستم، انقلابیام.»
آیتالله خامنهای بعد از آن موضعگیری و در سالهای اخیر بارها از واژههایی مانند اسلام انقلابی، تفکر انقلابی، مواضع انقلابی، سیاست خارجی انقلابی، هنر انقلابی، اقتصاد انقلابی، روحانی انقلابی، حوزه انقلابی، خبرگان انقلابی، روحیه و اراده انقلابی، حضور انقلابی، هویت انقلابی و جوان مؤمن انقلابی، استفاده و بر ترویج نگرشها و باورهای انقلابی تاکید کرده است.
او در سخنرانیهای متعددی تأکید کرده است که باید «روحیه انقلابیگری» در میان مسئولان و سیاسیون حفظ شود. حتی فراتر از این، هشدار داد « باید مقابل جریان داخل نظام که تفکر انقلابی را قبول ندارند، ایستاد.»
او به صراحت گفتمان اصلاحطلبی و اصولگرایی را زیر سؤال برده و گفته است: «من بارها گفتهام که برای من این تقسیمات اصولگرا و اصلاحطلب و اصلاحطلب مدرن و سنّتی و از این حرفهایی که میزنند، مطرح نیست؛ من به این اسمها اصلاً اهمیتی نمیدهم و توجه ندارم؛ به محتواها کار دارم».
اما صریحترین سخنرانی و اعلام موضع وی، در خرداد ۹۵ و در سالگرد درگذشت آیتالله خمینی بود که شاخصههای انقلابیگری را تبیین کرد و هشدار داد: «طرز تفکری که انقلابیگری را مساوی افراطی بودن میخواند، و مردم را به تندرو و میانهرو تقسیم میکند یکی از خطاها است. چنین دو گانههایی که سوغات بیگانگان و سخن دشمنان است نباید وارد فرهنگ سیاسی کشور شود».
در پی همین اظهارات آیتالله خامنهای، چهرهها و گروههای نزدیک به وی، به سرعت شروع به تبیین مصادیق انقلابیگری کردند و دوگانهای را تبلیغ میکنند که دامنه بسیار محدودی از گروههای سیاسی را در برمیگیرد. اگر در برههای از تاریخ جمهوری اسلامی، بسیاری از فعالان سیاسی در تقسیمبندی خودی-غیر خودی، از دایره قدرت حذف شدند، حالا قطببندی تازه انقلابی- غیرانقلابی، در پی غربال همان خودیها و اعمال محدودیتهای بیشتر است.
این موضوع چنان پررنگ است که برخی از اصولگرایان نزدیک به رأس حاکمیت تأکید دارند افراد و گروههایی که تفکراتشان در تقابل با حکومت اسلامی است، اجازه عهدهداری مسئولیتی در نظام جمهوری اسلامی نخواهند داشت.
چه کسانی انقلابیاند؟
اما این غیر انقلابیها چه کسانی هستند که باید از دایره قدرت کنار بروند؟ علت هشدارهای متعددی که در یک سال اخیر حتی شدت بیشتری گرفته، چیست؟ آن هم پس از نزدیک به چهار دهه ازعمر انقلاب اسلامی که با تعاریف رایج بینالمللی، ایران در شرایط انقلابی بعد از استقرار حکومتهای جدید قرار ندارد.
آیتالله خامنهای که «رهبر انقلاب» خوانده میشود، خود در سخنرانی سالگرد درگذشت آیتالله خمینی، شاخصهای انقلابیگری را پنج محور «پایبندی به مبانی و ارزشهای اساسی انقلاب»، «هدفگیری آرمانهای انقلاب و همت بلند برای رسیدن به آنها»، «پایبندی به استقلال همهجانبه کشور»، «عدم تبعیت از دشمن و جهاد کبیر» و «تقوای دینی و سیاسی» اعلام کرد.
با سخنرانی او، چهرهها و رسانههای نزدیک به او اقدام به تشریح بیشتر وجوه انقلابیگری کردند که مطابق تعریف آنها اکثریت نیروهای سیاسی به اقلیت تبدیل میشوند و جای هیچ سازش و مفاهمهای وجود ندارد.
از جمله روزنامه رسالت در سرمقالهای مفصل نوشته بود که «جریان انقلابی با اعتقاد قلبی و بدون قید و شرط به حاکمیت ولایت مطلقه فقیه ، بر نگاه انقلابی در کلیه شئون جامعه و زندگی مردم منطبق با فرهنگ علوی، فاطمی، حسینی و مهدوی تأکید دارد».
اما در مقابل این گروه، غیرانقلابیها جریانی معرفی شده بودند که در عین قبول نظام و ولایت مشروط، خود را به مبانی اقتصادی غرب پایبند می دانند، به تکنوکراتیسم غربی و عملگرایی باور قلبی دارند و در حوزه ولایت فقیه از مشی آیتالله منتظری تبعیت کردهاند».
این دو گروه، جدا از جریانهایی هستند که ضد انقلاب خوانده میشوند.
یا با مایی یا علیه ما
تقسیمبندی سرمقاله روزنامه اصولگرای رسالت، در تمام موضعگیریهای جریانهای نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی با شدت و حدت تکرار شده است.
آنها معتقدند اکبر هاشمی رفسنجانی، جریان نزدیک به او و دولت حسن روحانی به دنبال رابطه با آمریکا و اقتصاد باز هستند، خوی اشرافیگری و سازشکاری دارند و به همین دلایل از روحیه انقلابی برخوردار نیستند. با همین تحلیل نیز میگویند باید «یک رئیسجمهور جهادی و انقلابی» جایگزین روحانی شود.
سعید جلیلی، نماینده آیتالله خامنهای در شورای عالی امنیت ملی در مقایسه انقلابیون و غیرانقلابیون در قم گفته است: «غیر انقلابی میخواهد ملتی را از انقلاب پشیمان کند؛ و در برابر اندیشه انقلابی که به استقلال یک ملت می اندیشد، خواهان استبداد و به دنبال تحریف اسلام و ترویج اسلامهای بدلی است. آنها به دنبال تردید و فتنهانگیزی هستند».
با چنین تعریفی از انقلابیون، گروههای عمدهای از جریانها و احزاب سیاسی اصلاحطلب، منتقد و دگراندیش و حتی اصولگرا در ایران از دایره انقلابیهای مورد تأیید نظام کنار گذاشته میشوند.
به نظر میرسد این تقسیمبندی به نوعی تعیین تکلیف حاکمیت با جریانهای سیاسی است که اگر خارج از این ویژگیها و حوزهها، فکر و عمل کنند، غیر انقلابی و حتی ضد انقلابی خواهند بود و در مناسبات قدرت جایی نخواهند داشت.
پیشبرد این سیاست در شرایطی است که در نزدیک به ۳۰ سال گذشته، تمام چهرههای نزدیک به آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی از قدرت کنار گذاشته شدهاند؛ همچنین از مجلس هفتم در سال ۸۲ تا امروز، بسیاری از چهرههای اصلاحطلب و منتقد به اشکال مختلف؛ از ردصلاحیتهای گسترده شورای نگهبان و یا تشکیل پروندههای قضایی و احکام حبس طولانی مدت گرفته تا حصر و حذف و پلمپ و لغو مجوز فعالیت احزاب؛ از گردونه قدرت حذف شدهاند.
در مقابل گروههای نزدیک به راس حاکمیت در تمام این سالها، از امکانات و حمایتهای مادی و معنوی برخوردار بودهاند.
تا آنجا که آیتالله خامنهای چندی قبل ضمن تقبیح حمله گروهی از اعضای حزبالله به سفارت عربستان، اما به تندی گفته بود: «برخی دائما کلمه تندروها را تکرار میکنند که منظور آنها جریان مومن و حزباللهی است»، «نباید جوانان انقلابی و حزباللهی را متهم به تندروی کرد، زیرا این جوانان با اخلاص تمام و با همه وجود در میدان حاضرند و هرگاه که دفاع از مرزها و دفاع از هویت ملی لازم باشد، وسط میدان هستند».
چنین موضعگیریهای صریح و اشارههای مستقیم و غیرمستقیمی نشان میدهد خطمشی و عملکرد حسن روحانی و دولتش مورد تأیید نیست.
به علاوه در مجلس دهم نیز برخی از چهرههایی که از فیلتر شورای نگهبان عبور کرده و موفق به ورود به پارلمان شدهاند، سیاستها و عملکرد نظام را به چالش کشیدهاند. چنین شرایطی در مجلس خبرگان رهبری و حوزههای علمیه هم حاکم است.
جریانی که غیرانقلابی خوانده میشوند، معتقدند چنین ایدهای نیروهای انقلاب را سرکوب میکند و پذیرش این گزاره خود به نوعی «ضد انقلاب» است.
حسن روحانی، نیز اسفند ماه سال ۹۴، در سخنانی انتقادی گفته بود انقلاب ایران برای وحدت ملی بوده و نه اینکه چهرهها در حرف بر انقلابی بودن خودشان تأکید کنند، «وگرنه بنده بگویم انقلابیام چه فایدهای دارد؟»
این موضعگیریها با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم تندتر و صریحتر و استفاده از قطببندی انقلابی و غیرانقلابی فراگیرتر شده است.
از یک سو دولت حسن روحانی در حوزه اقتصادی و برجام تحت فشار مخالفانش است و از سوی دیگر جناحی که در دایره انقلابی تعریف شدهاند به دنبال معرفی کاندیدایی هستند که جای روحانی را در ریاست جمهوری دوره دوازدهم بگیرد.
عبدالرضا داوری، از نزدیکان محمود احمدینژاد به روزنامه آرمان گفته است: «دولت روحانی جهتگیریهای انقلابی ندارد و این رویکردهای غیرانقلابی در سال ۹۵، فضای کشور را به شدت قطبی خواهد کرد».
دوقطبی که برخی اصولگرایان همانند اعضای جبهه پایداری، یک سر آن را هاشمی رفسنجانی و طرفداران او و ضلع دیگر را گروههای نزدیک و همراه ولایت فقیه ارزیابی میکنند.
آنچه که عمومی شده است، دوگانه انقلابی و غیرانقلابی است، اما نکتهای که جای ابهام دارد، پیدا کردن چهرهای است که ضمن داشتن ویژگیهای مورد نظر گفتمان انقلابی و مورد تأیید بودن، از مقبولیت و پایگاه اجتماعی نیز برخوردار باشد. تلاشی که هنوز به سرانجام نرسیده است.
----------------------------------------------------
یادداشتها بیانگر آرای نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.