قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جانشان را از دست دادهاند. حکایت انسانهایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگیشان تمام شد.
داستان شهروندانی که باشلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند. با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
------------------------------------------------------------------
Your browser doesn’t support HTML5
اول صدای چرخهای ویلچرش میرسد و بعد خودش. فقط ۲۶ سال دارد. سه سال پیش وقتی به جای ویلچر هنوز روی پاهای خودش راه میرفت، صورتش پر از خنده و امید بود. روزی که به جای چرخهای ویلچر روی پاهایش خودش راه میرفت و مهماننوازی میکرد. حالا هم رو به مهمانهایش میخندند اما چشمهای غمگینش است و نگاهش از افسردگی و خستگی درون خبر میدهد.
کسانی که به دیدارش آمدهاند، همگی از سه سال پیش تا کنون زخمی از انتخابات بر تن دارند. اینجا خانه حسن میرزاخان، یکی از زخمیهای حوادث دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۸۸ است.
مادری که کنار حسن مینشیند و با او آرام گفتوگو میکند، پسرش را در راهپمیایی روز ۲۵ خرداد گم کرده و سپس ۲۶ روز بعد جسدش را تحویل گرفته. او پروین فهیمی، مادر سهراب است که حالا با حسن از یک زخم کهنه سخن میگوید و سعی میکند به او امید میدهد.
حسن اما به سختی میخندد. چشمهایش به گفته خانوادهاش برقِ سالهای گذشته را ندارد. آنها میگویند گلولهای که به کمر حسن اصابت کرد، کمر تمام اهالی این خانه را شکست.
حسن میرزاخان با مادر سهراب اعرابی از این سه سال سخت سخن میگوید و مادر سهراب نیز فردای آن روز با سایت «کلمه» از رنجی که زخمیها و مجروحان حوادث پس از انتخابات تحمل میکنند، سخن میگوید.
مثل حسن میرزاخان کم نیستند. امید عزیزی، وحید ایرانی، بهزاد یزدانپناه و چندین جوان دیگر در ایران زندگی میکنند که گلولههای سال ۸۸ زندگیشان را عوض کرده.
سالی که بخشی از مردم ایران برای اعتراض به نتایج اعلام شده دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به خیابان رفتند اما از سوی نیروهای مسلح به سمت آنان شلیک شد.
«من زندگی آرام و بیدردسری داشتم، روز ششم دی ماه در جریان انتخابات ریاست جمهوری، تیر به نخاع من خورد و از آن لحظه به بعد زندگی من کاملاً زیر و رو شد. دیگر نمیتوانم راه بروم. درد همیشه با من است. با درد میخوابم، با درد از خواب بیدار میشوم. درد ۲۴ ساعته با من است. گلوله هنوز داخل بدن من است. پنج بار تا حالا عمل کردم ولی متأسفانه هنوز نتیجهای نداده است.»
این صدای بهزاد یزدانپناه یکی از مجروحهای حوادث بعد از انتخابات است که او نیز بعد از حوادث سال ۸۸ ولیچرنشین شده است. بهزاد هنوز گلولهای در بدن دارد و همچنان تحت درمان است تا بتواند این گلولهها را در طول زمان از بدنش خارج کند.
شلیک به معترضان انتخابات گاهی از فاصله بسیار نزدیک صورت میگرفت، در فاصلهای اندک که گاه معترض و مسلح چشم در چشم میشدند:
«یگان ویژه نیروی انتظامی بود، یگان ویژه که بریا سرکوب آمد. توی اینها یک نفر تیرانداز بود... و من تعجبم از این است که به سه نفر شلیک شد و هر سه نفر به سرهای شان شلیک شد، یعنی دقیقاً فقط به سرها شلیک میکرد به قصد کشتن.»
این صدای فرهاد یگانه یکی دیگر از مجروحان انتخابات سال ۸۸ است که با گلولههایی در بدن ایران را برای مداوا ترک کرد ولی همچنان با همان زخمها زندگی میکند.
در سویی دیگر علیرضا صبوری یکی دیگر از معترضانی که در راهپیمایی اعتراضی روز ۲۵ خرداد ۸۸ زخمی شده بود نیز ایران را برای مداوا ترک کرد اما در اتاق کوچکش در شهر بوستون آمریکا چشم بر زندگى پردردش بست.
تهران شلوغ و پرهیاهوست مثل همیشه اما فضا هنوز برای خانواده کسانی که در حوادث پس از انتخابات آسیب دیدهاند ناامن است. نزدیکان حسن برای اینکه مداوای او و آرامش روحیاش آسیب نبیند، سکوت کردند. سکوتی که نزدیکانش میگویند حسن را بسیار رنجانده.
حسن میرزاخان نیز همانند علیرضا صبوری از اینکه نمیتوانست در مورد تیر خوردن و زخمی شدنش با مردم سخن بگوید ناراحت بود. بیشتر روزها در فکر بود و دیگر از روحیه با نشاط همیشگی نشانى در صورتش نبود.
در گوشهای از خانه حالش خراب میشود چشمهایش سیاهی میرود و دیگر رمقی برای حرکت دادن ویلچر ندارد.
دلهره تمام خانه را فرا می گیرد حسن را به سرعت به بیمارستان طالقانی منتقل میکنند، اما حسن دیگر نمیتواند نفس بکشد. او در همان بیمارستان چشمانش را براى هميشه مىبندد.
مسئولان نهادهای امنیتی پیکر حسن میرزاخان را در قطعه ۵۰ بهشت زهرا که متعلق به شهدای جنگ ایران و عراق بوده و در اختیار بنیاد شهید است، به خاک میسپارند و رسانههای نزدیک به حکومت نیز حسن میرزاخان را بسجی هوادار دولت معرفی میکنند. کاری که بارها با معترضان سال ۸۸ از جمله صانع ژاله و محمد مختاری نیز انجام دادند اما خانوادهها زیر بار نرفتند.
خانواده حسن میرزاخان میگویند بعد از اینکه حسن در تاریخ ۲۶ خرداد ۸۸ در خیابان گاندی مورد اصابت گلوله قرار گرفت، آنها بارها پیگیری کردند تا ضارب فرزندشان را پیدا کنند اما هیچ نتیجهای از پیگیریهاشان نگرفتند.
حسن میرزاخان به گفته خانوادهاش با عبدالفتاح سلطانی، وکیل سرشناس ایرانی، نیز در مورد پروندهاش صحبت کرد اما این وکیل دادگستری همان روزها به دلیل پیگیری پرونده برخی دیگر از قربانیان نقض حقوق بشر در ایران راهی اوین شد. عبدالفتاح سلطانی تا امروز همچنان در زندان است و پرونده حسن میرزاخان مختومه.