در ایران، مادر «محمدعلی جهانآرا» فرمانده سابق سپاه خرمشهر، که چهار پسر خود را در مبارزات پیش از انقلاب بهمن ۵۷، جنگ ایران و عراق و اعدامهای سال ۶۷، از دست داده، درگذشته است. اما خانوادههای دیگری نیز هستند که چندین عضو آنها، جانشان را بر سر راه آرمانهای سیاسی گذاشتهاند.
در همین ارتباط مهدی فتاپور از فعالان سیاسی قبل و بعد از انقلاب که هم اکنون در آلمان اقامت دارد، در گفتوگو با رادیو فردا به پرسشهایی پاسخ داده است.
متأسفانه ما در دوران قبل از انقلاب و جریان انقلاب و به خصوص بعد از انقلاب سال ۵۷، با تعداد زیادی از این خانوادهها مواجهیم. مثل خانواده آقای جهانآرا که امروز به دلیل درگذشت مادرشان، صحبت آنها مطرح شده است.
خانواده شانهچی، خانواده باکری، خانواده رضایی، خانواده بهکیش، و تعداد زیاد دیگری از خانوادهها را میتوانید برشمارید که سه یا چهار یا پنج فرزندشان کشته شدهاند. بهخصوص بعد از انقلاب تعداد زیادی از خانوادهها هستند که مادر، پدر، فرزند و حتی تعداد زیادی کودک که در زندان به دنیا آمده است، زن و شوهر و همگی در زندان بودهاند.
در مورد این پدیده، بهخصوص مواردی که دو یا سه نفرشان را از دست دادهاند، میشود چند صد خانوار را نام برد.
در مقطع قبل از انقلاب و بعد از انقلاب شرایط خاصی در ایران به وجود آمد و آن رمانتیسیسمی که جوانان، روشنفکران جامعه ایران و حتی در سرتاسر جهان با آن مواجه بودند، و با مسئله دیکتاتوری در جامعه ایران مواجه شد، آن همه شور و نشاط، بخش بزرگی از جامعه ایرانی را به وادی مبارزه اجتماعی کشاند. آنها به میدان مبارزه وارد شدند و تلاش کردند تا هزینههای آن را پرداخت کنند.
در مورد هر کدام از این خانوادهها نکات مختلفی وجود دارد، ولی آن پدیده عمومی که چنین جوانانی را جذب خود کرد و باعث شد برای تغییر در جامعه به حرکت دربیایند، طبیعتاً در برخی جاها باعث شد که برخی خانوادهها با تمام توان به میدان وارد شوند.
البته اهداف هر کدام از اینها متفاوت است و نمیشود گفت که به یک دلیل وارد عرصه مبارزه شدهاند. برخی به این دلیل که جو سیاسی در آن خانواده خیلی قوی بود، برخی دیگر به این دلیل که پدر یا برادری که به عنوان الگو در خانواده مطرح بوده، وارد عرصه سیاست شده است و دیگران به تبعیت از او وارد این عرصه شدهاند.
ولی در مجموع این اتفاقات به دلیل فضای غالبی پیش آمد که در آن زمان در جامعه ایران مطرح شد.
تفاوتی بین دو نسل قبل و نسل امروز به وجود آمده است. و آن هم نوع نگاه به تحولات اجتماعی است. یعنی آن زمان اگر رمانتیسیسم، حاکم بر تفکر جوانان و روشنفکران ایرانی بود، به این معنا که آنها میخواهند دنیا را تغییر بدهند، انسان را تغییر بدهند و جهانی بسازند که بدیها در آن ازبین رفته باشد و جامعهای بدون بدی و گژیها و کج رویها به وجود بیاورند، امروز یک چنین منزهطلبی در حرکتهای اجتماعی ایران ضعیف و کمرنگ است.
امروزه جوانان و روشنفکران برای خواستههای مشخصی وارد میدان میشوند. نمود آن را در جریان جنبش سبز نیز شاهد بودیم. ولی خود این پدیده، یعنی اینکه کسانی میآیند در جامعه ایران و «نه» میگویند، پدیدهای است که در ایران و در جهان همیشه وجود خواهد داشت.
متأسفانه وقتی این «نه» گفتن در جامعهای با سد سرکوب مواجه میشود، ما با یک چنین پدیدههایی مواجه خواهیم بود. من فکر نمیکنم که این پدیده که میتواند همه خانوادهها را در بر بگیرد، متأسفانه در جامعه ایران پایان یافته باشد.
همین افرادی که امروز در زندان هستند، مقاومتهایی که در زندان وجود دارد و کسانی که کشته شدهاند نشان میدهد که این پدیده کماکان وجود دارد. همین امروز میبینیم که آقای رحمانی را چندین بار باز بازداشت میکنند و دهها نام دیگر به عنوان نمونه میشود نام برد.
خانم بهاره هدایت، خانم نسرین ستوده و دیگران، همگی انعکاس این است که یک چنین پدیدهای در ایران تداوم یافته است و من متأسفانه بر این باورم که به پایان این موضوع در کشور هنوز نرسیدهایم.
در همین ارتباط مهدی فتاپور از فعالان سیاسی قبل و بعد از انقلاب که هم اکنون در آلمان اقامت دارد، در گفتوگو با رادیو فردا به پرسشهایی پاسخ داده است.
گفتوگوی مراد ویسی با مهدی فتاپور در مورد خانوادههای مبارز سیاسی در ایران
Your browser doesn’t support HTML5
- آقای فتاپور، با تورق مبارزات چند دهه گذشته در ایران به خانوادههایی بر میخوری که چندین عضو خانواده جان خود را بر سر آرمانهای سیاسی از دست دادهاند. شما این پدیده را چطور ارزیابی میکنید؟
متأسفانه ما در دوران قبل از انقلاب و جریان انقلاب و به خصوص بعد از انقلاب سال ۵۷، با تعداد زیادی از این خانوادهها مواجهیم. مثل خانواده آقای جهانآرا که امروز به دلیل درگذشت مادرشان، صحبت آنها مطرح شده است.
خانواده شانهچی، خانواده باکری، خانواده رضایی، خانواده بهکیش، و تعداد زیاد دیگری از خانوادهها را میتوانید برشمارید که سه یا چهار یا پنج فرزندشان کشته شدهاند. بهخصوص بعد از انقلاب تعداد زیادی از خانوادهها هستند که مادر، پدر، فرزند و حتی تعداد زیادی کودک که در زندان به دنیا آمده است، زن و شوهر و همگی در زندان بودهاند.
در مورد این پدیده، بهخصوص مواردی که دو یا سه نفرشان را از دست دادهاند، میشود چند صد خانوار را نام برد.
- آقای فتاپور، دلیل اینکه چنین خانوادههایی حاضرند بر سر آرمانهای سیاسیشان هزینه بدهند، چیست؟
در مقطع قبل از انقلاب و بعد از انقلاب شرایط خاصی در ایران به وجود آمد و آن رمانتیسیسمی که جوانان، روشنفکران جامعه ایران و حتی در سرتاسر جهان با آن مواجه بودند، و با مسئله دیکتاتوری در جامعه ایران مواجه شد، آن همه شور و نشاط، بخش بزرگی از جامعه ایرانی را به وادی مبارزه اجتماعی کشاند. آنها به میدان مبارزه وارد شدند و تلاش کردند تا هزینههای آن را پرداخت کنند.
در مورد هر کدام از این خانوادهها نکات مختلفی وجود دارد، ولی آن پدیده عمومی که چنین جوانانی را جذب خود کرد و باعث شد برای تغییر در جامعه به حرکت دربیایند، طبیعتاً در برخی جاها باعث شد که برخی خانوادهها با تمام توان به میدان وارد شوند.
البته اهداف هر کدام از اینها متفاوت است و نمیشود گفت که به یک دلیل وارد عرصه مبارزه شدهاند. برخی به این دلیل که جو سیاسی در آن خانواده خیلی قوی بود، برخی دیگر به این دلیل که پدر یا برادری که به عنوان الگو در خانواده مطرح بوده، وارد عرصه سیاست شده است و دیگران به تبعیت از او وارد این عرصه شدهاند.
ولی در مجموع این اتفاقات به دلیل فضای غالبی پیش آمد که در آن زمان در جامعه ایران مطرح شد.
- امروزه چه طور؟ آیا چنین پدیدهای افول کرده است یا خیر؟ و ما هنوز هم با چنین پدیدههایی باز هم مواجه خواهیم شد؟
تفاوتی بین دو نسل قبل و نسل امروز به وجود آمده است. و آن هم نوع نگاه به تحولات اجتماعی است. یعنی آن زمان اگر رمانتیسیسم، حاکم بر تفکر جوانان و روشنفکران ایرانی بود، به این معنا که آنها میخواهند دنیا را تغییر بدهند، انسان را تغییر بدهند و جهانی بسازند که بدیها در آن ازبین رفته باشد و جامعهای بدون بدی و گژیها و کج رویها به وجود بیاورند، امروز یک چنین منزهطلبی در حرکتهای اجتماعی ایران ضعیف و کمرنگ است.
امروزه جوانان و روشنفکران برای خواستههای مشخصی وارد میدان میشوند. نمود آن را در جریان جنبش سبز نیز شاهد بودیم. ولی خود این پدیده، یعنی اینکه کسانی میآیند در جامعه ایران و «نه» میگویند، پدیدهای است که در ایران و در جهان همیشه وجود خواهد داشت.
متأسفانه وقتی این «نه» گفتن در جامعهای با سد سرکوب مواجه میشود، ما با یک چنین پدیدههایی مواجه خواهیم بود. من فکر نمیکنم که این پدیده که میتواند همه خانوادهها را در بر بگیرد، متأسفانه در جامعه ایران پایان یافته باشد.
همین افرادی که امروز در زندان هستند، مقاومتهایی که در زندان وجود دارد و کسانی که کشته شدهاند نشان میدهد که این پدیده کماکان وجود دارد. همین امروز میبینیم که آقای رحمانی را چندین بار باز بازداشت میکنند و دهها نام دیگر به عنوان نمونه میشود نام برد.
خانم بهاره هدایت، خانم نسرین ستوده و دیگران، همگی انعکاس این است که یک چنین پدیدهای در ایران تداوم یافته است و من متأسفانه بر این باورم که به پایان این موضوع در کشور هنوز نرسیدهایم.