فرهنگ آشغال


◄ اشتباه نکنید. با عنوان «فرهنگ آشغال» نمی‌خواهم بد وبیراهی نثار فرهنگ به طور عام یا فرهنگ خودمان به طورخاص کرده باشم. قصد ندارم بگویم فرهنگ ما آشغال است. می‌دانیم که بعضی‌ها پنداشته‌اند که فرهنگ آشغال است. مثل یک زباله می‌شود کلش را ریخت بیرون. پیشتر‌ها فکر می‌کردند می‌توانیم از فرق سرتا نوک پا فرنگی شویم و در این چند دهه اخیر فکر کرده‌اند در مقابل آن می‌توانیم و باید سر تا پا اسلامی شویم. انگار که می‌توانیم کل فرهنگ را مثل آشغال بریزیم دور و جایش چیزهای قشنگِ نو بگذاریم، چرا که از نظرشان فرهنگ پیشین، فرهنگ آشغال بوده است.

◄ اما مقصود من از فرهنگِ آشغال این چیز‌ها نیست. می‌نویسم فرهنگِ آشغال، و مرادم‌‌‌ همان است که مثلاً می‌گوییم فرهنگ رانندگی یا فرهنگ آپارتمان‌نشینی. با این حساب، به‌‌‌ همان قیاس که می‌گوییم رعایت فرهنگ آپارتمان‌نشینی نمی‌کنیم یا می‌گوییم فرهنگ رانندگی نداریم، می‌توانیم بگوییم فرهنگ آشغال هم نداریم. یعنی با آشغال درست رفتار نمی‌کنیم. البته که آشغال‌ها هم از رفتار نادرست ما ناراحت می‌شوند و شروع می‌کنند به ناراحت کردن ما. چون آشغال امروزه به واقعیتی تبدیل شده که خواه ناخواه جلوی ما ظاهر می‌شود، از شیشه‌ ماشین بیرونش می‌اندازیم، سرو کله‌اش در آلودگی آب لوله‌کشی خانه پیدا می‌شود، از توی مغازه می‌ریزیمش توی جوی روبرویی، با اولین باران شدید برمی‌گردد روی‌‌‌ همان پیاده‌روی جلوی مغازه که به خیال خودمان از آنجا فرستاده بودیمش به دیار عدم. خب، حالا که نمی‌شود از شر آشغال خلاص شد شاید بهتر باشد که جدی بگیریمش. بهتر است از همین حالا به فکر روزهایی باشیم که این آشغال کذایی آنقدر بزرگ شده باشد که زورمان نرسد پرتش کنیم بیرون یا اصلاً دیگر بیرونی درکار نباشد.

◄ آشغال در فرهنگ ما اشاراتی دارد به پستی و حقارت. خودش اصلاً یعنی چیزی به درد نخور. چیزی دور ریختنی. چیزی که کسی نمی‌خواهدش. خوب آشغال هم غمگین می‌شود از این نخواستن‌ها و به فکر انتقام از ما می‌افتد. ما هم به تلافی، از آشغال به عنوان نوعی دشنام استفاده می‌کنیم، در تلاش برای تحقیر دیگری. چون آشغال برای ما واژه‌ای است پست و حقارت‌آمیز. حتی بعد‌ها که انگارمی‌خواستیم مودب‌تر جلوه کنیم، کلمه‌ «آشغالی» را تبدیل کردیم به «سپور»‌‌ی که اکنون «رفتگر» می‌نامند. شاید به همین سیاق در شهرداری «مدیرکل آشغال» نداریم. چون با طنینی که کلمه‌ آشغال در گوش ما می‌اندازد، خیلی مضحک می‌شود که روی در اتاق مدیرکلِ محترمش مثلا بخواهند بنویسند مدیرکل آشغال. بگذریم که برای بعضی‌ها که اهل ادب‌اند ممکن است این سوءِ تفاهم پیش بیاید که آشغال در اینجا نقش اسم بازی می‌کند یا صفت. شاید به همین دلیل هم این واژه‌ بی‌ریخت جایش را به واژه‌های شیکی مثل بازیافت وزباله و پسماند داده است که بشود روی تابلوی دفتر مدیر کل محترم نوشتش. اما در هر حال این آهنگ ناخوشایندِ همراه با آشغال نیزاز جمله چیزهایی است که باعث شده ما چنان که شایسته است به آن توجه نکنیم. پس کمتر درباره‌ا‌ش حرف جدی می‌زنیم؛ در باره‌ آن کمتر پژوهش می‌کنیم؛ و کمتر آن را به موضوع بحثی عمومی تبدیل می‌کنیم.

◄ قُدما انسان را حیوانی ناطق می‌دانستند، موجودی که وجه ممیزه‌اش از حیوان، توان عقلی اوست. اما برای این قدما آنقدر‌ها مهم نبود که انسان ضمناً موجودی است آشغال‌ساز و زباله‌پرور. حیوانات یا آشغال نمی‌سازند، یا آنقدر‌ها نمی‌سازند که دردسر درست کند، یا چنان سازوکارهایی دارند که زباله‌ مسأله‌سازی بر جا نمی‌گذارند. زندگی گذشتگان هم به همین ترتیب بود. یا چندان آشغالی تولید نمی‌شد یا آنقدر‌ها دردسرساز نبود که امروزه دردسرزاست. پس ارسطو وافلاطون هم شاید حق داشته‌اند که به صفت ممیزه آشغالسازی انسان توجه نکرده‌اند.

Your browser doesn’t support HTML5

فرهنگ آشغال از حسین قاضیان


اما امروزه تولید آشغال به حدی جدی شده که گویی برای برخی شده است مبنایِ معنایی برای زندگی. اگر فیلسوفان قدیم می‌گفتند «من می‌اندیشم، پس هستم» یا «من شک می‌کنم، پس هستم»، فلسفه زندگی بسیاری از بنی آدم این روزگار بر این باور استوار شده است که «من آشغال تولید می‌کنم، پس هستم». نتیجه‌ این فلسفه‌ عملی زندگی مدرن شده است معضل جهانی آشغال، یعنی چیزی که همه‌ ما به جدیت تمام شبانه روز در کار تولیدش هستیم. این معضل از وقتی جدی شد که ما سعی کردیم وجود آشغال‌ساز خود را به تمامی تحقق ببخشیم و جهان را سراسر آشغال کنیم.

◄ سرآمدان این آشغال سازی جهانی، طبق معمول، آمریکایی‌ها هستند با بیشترین مصرف. گفته می‌شود آمریکاییان با آنکه فقط ۵ درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند اما بیش از ۳۰ درصد از زباله‌های جهان را تولید می‌کنند، چیزی حدود ۶۰۰ میلیون کیلو در هر روز. یا مثلاً گفته می‌شود که اگر ظروف یک‌بار مصرفی را که سالانه استفاده می‌کنند پشت هم بچینند چند برابر فاصله‌ زمین تا ماه می‌شود. بقیه‌ مردم جهان هم کمابیش در همین چرخه‌ مصرف بی‌مهار و تولید بی‌مهار‌تر آشغال افتاده‌اند. وقتی این همه آشغال تولید می‌شود، یعنی قرار است در جای دیگری، طبیعت بدل به آشغال شود. گرم‌شدن زمین، گازهای گلخانه‌ای و شکاف لایه‌ اوزون محصول‌‌‌ همان انسان آشغال‌سازی است که دارد جهان را بدل به آشغال می‌کند و هنوز باور دارد که چون آشغال می‌سازد، پس هست. و البته که هست، اما اگر بخواهد به همین شیوه آشغال بسازد معلوم نیست در آینده بازهم بتواند بگوید من هستم چون آشغال می‌سازم.

◄ گذشته از تولید روزافزون آشغال در همه جای جهان، مسأله‌ مهم دیگر، صادرات آشغال است. همانطور که ما عادت کرد‌ه‌ایم آشغال‌هامان را از خانه بیرون بریزیم، کشور‌ها هم به دنبال این افتاده‌اند که آشغال‌هاشان را از خانه‌ وطن بیرون بریزند و صدور آشغال کنند به اکناف عالم. بنابراین سالهاست به دنبال کشورهایی می‌گردند که حاضر به قبول واردات آشغال باشند، اعم از آشغال‌های آشکاری که می‌شناسیم یا صنایعِ آشغال‌ساز و آلوده‌گرِ پنهانی که نمی‌شناسیم. به این ترتیب جهانی‌سازی آشغال به آشغال‌سازی قسمت‌های دیگری از جهان منجر شده است. گویی مثل‌‌‌ همان تقسیم کار جهانی معروف، گونه‌ای تقسیم کار آشغالی هم صورت گرفته باشد. مطابق این تقسیم جهانی کار، بعضی کشور‌ها شده‌اند آشغال‌ساز و برخی دیگر انگار شده‌اند آشغالدونی.

◄ این تقسیمِ کارِ آشغالی حتی به حوزه‌های سیاسی هم سرایت کرده است. مثلاً آمریکاییان با آنکه خوشان تولید کننده‌ آشغال‌هایی مثل القاعده بودند، حاضر نشدند آنها را به خانه‌ خود راه دهند و ریختندشان به جایی که برایشان حکم سطل آشغال داشت و اسمش گوانتانامو بود. جایی که هر آشغالی می‌توانست به بهانه تروریست بودن‌شان هر بلایی سرشان بیاورد. گذشته از آشغال تروریسم، یکی دیگر از دردسرآفرین‌ترین اشکال آشغال‌‌‌ همان زباله‌های انرژی هسته‌ای است که به آن می‌گویند زباله‌های اتمی و حق مسلم ما. این دیگر از آن دست زباله‌هایی است که همه می‌کوشند قایمش کنند. در فضای روزهای انقلاب هم وقتی زلزله‌ طبس رخ داد، از آنجا که رسم بود همه‌ اتفاقات بد عالم به نام رژیم شاه نوشته شود، این زلزله نیز به رژیم نسبت داده می‌شد. متهم ردیف اول این ماجرا هم کسی نبود جز جناب زباله‌های اتمی که گفته می‌شد آمریکاییان به ایران صادر کرده‌اند و مخفیانه در صحرای طبس دفن شده است.


◄‌‌ همان طور که تولید و توزیع آشغال بین کشور‌ها نابرابر است، بین مردم یک کشور هم آشغال به شکل نابرابری تولید و توزیع می‌شود. رابطه‌ داراها و ندارها با اشغال خیلی فرق دارد. ندار‌ترین‌ها یا دارند آشغال‌های داراتران را در سطح شهر جارو می‌زنند یا در خانه‌‌‌‌ همان دارا‌ها به رفت و روب خانه از آشغال کمک می‌کنند یا دارند آشغال‌های آنها را حمل می‌کنند. غافل از اینکه بیشترشان آشغال را دارند می‌فرستند به محله‌های زندگی خود، محله‌هایی تمرگیده بر تلی از آشغال‌های مرگبار و کثیف. آنها که دارا‌ترین هستند معمولا تا وقتی در حال تولید آشغال هستند سرو کارشان به کثافت آشغال نمی‌افتد. اما آنان که کمترین بهره‌ها را دارند، معمولا بیشترین سروکارشان با کثافت آشغال است. آنان یا در بیغوله‌هایی آشغالی زندگی می‌کنند یا اساسا خانه و اثاثشان را با آشغال می‌سازند.
با این حال هستند داراهایی که آنها هم زندگی‌شان را با آشغال می‌سازند، یعنی با استخراج طلای کثیف از آشغالی که بخشی از زندگی ندارهاست. از وقتی که بهره برداری از آشغال صنعتی شد و به نام نامی و مطنطن بازیافت ملقب شد، پول‌دار‌ها هم به صرافت جمع کردن آشغال افتاده‌اند. ندار‌ها کارشان حداکثر انتقال بطری و نان خشک وفلزات و خرت و پرت است برای این صنایع آشغالی که از آشغال کثیف، پول تمیزدر می‌آورند. پول تمیزی که کمتر به کسانی می‌رسد که روی آن تل‌های آشغال زندگی می‌کنند.

◄ گذشته از کشور‌ها و گذشته از یک جامعه‌ معین، در واحد خانوادگی نیز آشغال‌ها مساله ساز است. سوال همیشگی این است: چه کسی آشغال‌ها را بیرون می‌گذارد؟ وقتی پای چنین پرسشی به میان می‌آید، البته دیگر موضوعِ رمانتیک یا اروتیکِ خاموش کردن چراغ‌ها در کار نیست که کسی داوطلب شود و بگوید چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم. اینجا موضوع حال به هم زننده‌ آشغال مطرح است. آشغالی که نه تنها خودش مشمئزکننده است که حملش هم کلی کلاس را پایین می‌آورد. به همین دلیل بیرون گذاشتن آشغال هم سوژه‌ خنده است هم موضوع درگیری. برای زوج‌های جوان این موضوع مایه‌ خنده و شوخی است. اما همین زوج‌های جوان می‌گویند وقتی به زندگی عادت می‌کنیم، زباله‌های مایه خنده و تفریح به آشغال‌هایی ملال‌آور و موضوع دلخوری و درگیری بدل می‌شود.

◄ غیر از مسأله‌ صدور زباله به بیرون از خانه، کاشت و برداشت زباله هم مطرح است. زنان خانه معمولاً سایر اعضای خانواده را پیوسته در کار تولید یا کاشت آشغال می‌بینند. دیگران هم فکر می‌کنند که انگار فقط کار کاشت و تولید آشغال وظیفه‌ آنان است. در نتیجه‌ این تقسیم کار ناگفته، کار برداشت آشغال به زنان خانه سپرده می‌شود. پیداست که در اینجا بین کاشت و برداشت رابطه‌ مستقیم وجود دارد. یعنی کاشتِ بیشتر به برداشتِ بیشتر منجر می‌شود. اما اگر کاشت کار عده‌ای، و برداشت کار کسان دیگر باشد، روشن است که آبشان در یک جوی نمی‌رود. پس این موضع به یکی از کشاکش‌های دایمی بین مدیر داخلی خانه و سایر اعضا تبدیل می‌شود، همانطور که موضوع کاشت و برداشت زباله در شهر موضوع کشمکشی دایمی است بین شهرداری به عنوان مدیر شهر و شهروندان به عنوان اعضای جامعه.

◄ ما آشغال تولید می‌کنیم. کم هم نه. ونهایتاً هر جور شده، با خنده و شوخی یا اخم و تخم و عصبانیت، آنها را صادر می‌کنیم به «بیرون» از خانه. ما اعضای خانواده بر سر هر چیز هم که اختلاف داشته باشیم کمتر بر سر این موضوع اختلاف داریم که آشغال‌هامان را نهایتاً باید از خانه «بیرون» کنیم. در روش کار البته با هم اختلافاتی داریم. ما اغلب متمدنانه آشغال‌ها را در کیسه می‌ریزیم و بیرون می‌بریم. اما کم پیش نمی‌آید که ته سیگارمان را روی کف پیاده‌رو بیاندازیم، پوست پرتقال را از شیشه‌ ماشین مستقیماً روانه‌ خیابان کنیم، محتویات اضافه‌ جیبمان را سر راه خالی کنیم توی کوچه، پوست تخمه‌هامان را روی سکوهای ورزشگاه تف کنیم، یا اصلاً خودِ تف را خالصانه ولو کنیم روی گذرگاه، یا آشغال‌ها را جارو که می‌کنیم از در خانه به بیرون بفرستیم.

◄ اما چرا؟ چرا فقط در نوشته‌های تبلیغاتیِ روی سطل‌های زباله‌ شهرداری «شهرِ ما خانه‌ی ماست»؟ هر چه هست، وقتی من با آشغالِ خودم چنان رفتارهایی دارم، معلوم است که شهر را امتداد خانه‌ خودم به حساب نمی‌آورم. شهر برای من «بیرون» است. همانطور که من آشغال‌ها را سرشب «بیرون» می‌گذارم، در موارد دیگر هم می‌خواهم با «بیرون» ریختن آشغال‌هایم خودم را از شرشان خلاص کنم. چون گویی «بیرون» مال من نیست. مال دیگری است. من با آن دیگری، یکی نیستم. همسود هم نیستم. پس تصور می‌کنم «بیرون» ریختن آشغال به من آسیب نمی‌زند. اما یادم می‌رود که دیگری‌‌‌ همان من است و من‌‌‌ همان دیگری. ممکن است آشغال‌هامان با هم فرق داشته باشد، اما سرنوشت آشغال‌هامان به هم وابسته است. آشغال من آشغال توست و اشغال تو آشغال من.
........................................................................................................................
دیدگاه نویسنده بیانگر نظر رادیو فردا نیست.