بخش سوم. برنامه خامنهای برای انتخابات رياست جمهوری هفتم انتقال رياست جمهوری از حلقه نزديکان رفسنجانی به جناح راست بود تا حاکميت بيشتر در چارچوب نظرات وی منسجم گردد. تشکيلات تحت فرماندهی وی برای پيروزی ناطق نوری بسيج شده بودند. بسيج، گروههای فشار، ائمه جمعه و جماعات، شورای نگهبان همگی به تبليغات مستقيم و غيرمستقيم برای رئيس مجلس پنجم پرداختند. پاسخ منفی مهندس ميرحسين موسوی به تقاضاها برای کانديداتوری نيز تحت تاثير نگاه منفی خامنهای به حضور رقيب جدی در انتخابات بود. اما ترديد در رایآوری خاتمی باعث شد تا خامنهای با کانديداتوری او مخالفت نکند.
علیرغم کدهای آشکار و پنهانی که خامنهای در حمايت از ناطق نوری صادر کرد اما موج اجتماعی گستردهای در داخل کشور به راه افتاد و در اتفاقی عجيب و غيرقابل پيشبينی خاتمی را با کسب بيش از ۲۰ ميليون رای بر مسند رياست جمهوری نشاند. در واقع بخش منتقد و فرو دست حکومت در پيوند با بخشهايی از اپوزيسيون سياسی و نيروهای معترض به وضع موجود از زاويه فرهنگی و سياسی پديده جديدی را در تاريخ جمهوری اسلامی شکل داد که تا به امروز تداوم پيدا کرده است و رقابتهای سياسی از بازی بين خودیها خارج شده و نيرو های اجتماعی مستقل و دگرانديش نيز به عنوان يک متغير امکان تاثيرگذاری پيدا کردهاند.
خامنه ای در مواجه با اين پديده که شوکی برايش و بخش مسلط قدرت بود، خود را نباخت. وی پيشنهاد برخی از بخشهای تند روی جناح راست مبنی بر عدم تنفيذ حکم خاتمی را نپذيرفت و به جايش راهبرد مهار وی در يک حرکت تدريجی را برگزيد. در واقع خامنهای راهبرد تبديل تهديد به فرصت را انتخاب کرد.
در اين دوره خامنهای تصميم بزرگ ديگری نيز گرفت. شکست فاحش ناطق نوری وی را از جناح راست و نيرو های سنتی آن نا اميد ساخت و وی را در فکر انداخت که جريان جديدی را در بين کارگزاران حکومتی شکل دهد. عامل ديگری که به اين پروسه شتاب بخشيد، افت روحيه بخش مهمی از نيروهای شناخته شده جناح راست بود که خود را باخته بودند. اما بخشی از نيروهای جوان و لايههای ميانی آن بر عکس اعتقاد به تقابل داشتند و شرايط را قابل بازگشت ارزيابی میکردند. اين نيروها هسته اوليه جريانی که بعدا به سوم تير شهرت يافت را تشکيل دادند. محمود احمدینژاد بر بستر تلاشهای اين گروه بالا آمد.
البته رويکرد جديد خامنهای ريشههای قبلتری هم داشت. وی تثبيت هر چه بيشتر رهبری خود و حکمرانی فردی را در شکلگيری هيات حاکمهای میدانست که موقعيتش را کاملا به وی مرهون باشد و فاقد تعلق به جناحها يا شخصيتهايی باشد که موقعيتی همطراز و يا نزديک به خامنهای در جمهوری اسلامی داشتند.
در اين دوره راهبرد خامنهای تشکيل جريان جديد در حکومت با شکست دادن دوگانهسازی حاکميت، خنثیسازی پيشروی اصلاحطلبان و فاصله گرفتن از جناح راست سنتی بود
او فضای بيشتری به سپاه و بسيج در تقابل با جنبش اصلاحی دوم خرداد و ناکامی آن داد.
محسن رضايی جايش را به رحيم صفوی داد. فضای بازمطبوعاتی و نشاطی که در عرصه سياسی ايجاد شده بود و همچنين تحرک جنبش دانشجويی مهمترين معضلات خامنهای بودند. او در فاز اول تصميم به مهار خاتمی و ايجاد شکاف در بين اصلاحطلبان به تندرو و معتدل و تحريک نيرو های سنتی اين جريان پرداخت.
به لحاظ نظری اصلاحات را مبارزه با فقر، فساد و تبعيض ناميد و با قلب ماهيت آن وجههای حکومتی بدان داد. در واقع در گفتمان رسمی حکومت ارتباط بين اصلاحطلبی و تغييرات سياسی و فرهنگی را رد نمود.
فاز دوم فعال کردن گروههای فشار و بخش شبهدولتی خشونت بود. اما برخورد خاتمی با وقوع قتلهای زنجيرهای محکم بود و موفق شد اين پروژه را متوقف سازد اگر چه در جراحی و ريشهکن کردن آن از دستگاه امنيتی کشور کاميابی نيافت ولی تفريبا پرونده ترور مخالفان در جمهوری اسلامی بسته شد. خامنهای با قربانی کردن سعيد امامی نفر دوم اطلاعات در دوره رياست فلاحيان و بازی پيچيده نيازی رئيس وقت سازمان قضائی نيروهای مسلح عقبنشينی تاکتيکی کرد ولی نگذاشت تحقيقات مسير درست و طبيعی خود را بپيمايد. در نهايت پرونده در دادگاه منحرف شده و آمران و تصميمگيران اصلی از پيگرد قضایی مصون ماندند.
خامنهای در گام ديگر سعی کرد بخشهايی در حکومت که در شکلگيری دوم خرداد موثر بودند را تصفيه نمايد. از اين رو کرباسچی و شهرداری تهران آماج حمله قرار گرفت. موج ديگری از تصفيه در سپاه جريان يافت.
فعال شدن قوه قضایيه در برخورد با مفاسد اقتصادی و اداره پرونده شهرام جزايری در چارچوب بدنامسازی اصلاحطلبان و متهم کردن آنها به آلودگی اقتصادی و يا حمايت مالی جريانهای آلوده از آنها ديگر برنامه خامنهای در اين دوره بود. روند رسيدگی به مفاسد اقتصادی مسير اصولی را طی نکرد و به يک ابزار تصفيه حساب جناحی تنزل يافت.
نتيجه انتخابات شوراهای شهر خامنهای را در ضرورت مهار نهادهای انتخابی به صورت ساختاری مصممتر ساخت. برخورد با جنبش دانشجويی که به صورت موردی انجام میشد در ۱۸ تير ۱۳۷۸ به اوج رسيد و روند رو به رشد آن را با اختلالات جدی مواجه ساخت. خامنهای در جنبش اعتراضی ۱۸ تير ابتدا خود را باخت ولی با ميدانداری سپاه و بسيج به سرعت بر اوضاع مسلط شد. اين بار خاتمی ضعيف عمل کرد و نه تنها از فرصت ۱۸ تير برای عقب راندن هر چه بيشتر اقتدارگرايان استفاده نکرد بلکه خود نيز عقبتر رفت. از اين مقطع به بعد خامنهای گام به گام جلوتر آمد تا در نهايت پرونده جنبش اصلاحی بسته شد.
استيضاح عبدالله نوری نيز با اشاره و هدايت خامنهای صورت گرفت. مهاجرانی نيز تحت فشارها عملا مجبور به کنارهگيری شد. خامنهای بعد پيروزی خاتمی شخصا مداخله کرد و اجازه نداد عبدالله نوری با ناطق نوری بر سر رياست مجلس پنجم در سال ۱۳۷۶ رقابت کند. شکست سنگين ناطق نوری و افت روحيه جناح راست زمينه را برای پيروزی عبدلله نوری در انتخابات مساعد ساخته بود.
در سال ۱۳۷۸ رئيس قوه قضایيه عوض شد و خامنهای به اين نتيجه رسيد تغيير در قوه قضایيه ضروی است و سيد محمود شاهرودی که فقيهی برجسته بود را بر اين سمت گمارد . اما او نقش اصلی در مديريت قوه قضایيه را نداشت بلکه شعب خاص و به خصوصی و امثال سعيد مرتضوی پروندههای سياسی و خاص را در دست داشتند.
خامنهای در بهار ۱۳۷۹ تصميم به تعطيلی گسترده مطبوعات گرفت تا يکی از دورههای رونق مطبوعاتی ايران به پايان برسد. او در سخنرانی در نماز جمعه حمله سنگينی به مطبوعات اصلاحطلب و دگرانديش کرد و آنها را پايگاه دشمن خطاب نمود. بعد از موضعگيری وی دادگستری تهران بيش از ۱۷ روزنامه و نشريه را به صورت فلهای بست و تعدادی از روزنامهنگاران شاخص دستگير شدند.
در انتخابات مجلس خامنهای فضای انتخابات را به طور نسبی باز گذاشت اما جلوی حضور نيروهای غير خودی را گرفت. با شروع به کار مجلس ششم معلوم شد که اراده اکثريت مجلس برای تغيير سياسی جدی است. خامنهای در گام نخست با صدور حکم حکومتی جلوی اصلاح قانون مطبوعات را گرفت. وی با احساس خطر از عملکرد مجلس راهکارهای مختلفی را برای بازدارندگی تدوين کرد. ايستادگی محکم شورای نگهبان و رد قوانين مصوب مجلس، برخورد قوه قضایيه با نمايندگان آزاد انديش، تقويت بخش محافظهکار اصلاحطلبان در مجلس، برخورد دوگانه با مهدی کروبی رئيس مجلس ششم و تهديدهای پيدا و پنهان سپاه راهکارهای اصلی وی برای عقيمسازی مجلس اصلاحطلب بودند.
خامنهای در اين دوره در راستای محدود کردن نهادهای انتخابی محدوده فعاليت مجمع تشخيص مصلحت نظام را نيز گسترش داد که عملا حوزه مانور دولت و مجلس را کاهش داد.
خامنهای در سا ل ۱۳۷۹ بعد از نا اميدی از وزارت اطلاعات در برقراری فضای پليسی و ارعابآفرينی، اطلاعات موازی را با استفاده از ظرفيتهای سپاه، نيروی انتظامی و قوه قضایيه شکل داد. اين مجموعه برخورد با گروههای ملیمذهبی، نزديکان آيتالله منتظری، فعالان جنبش دانشجويی و فعالان عرصه مجازی را در دستور کار قرار داد و فعاليتهايش را در پوشش مبارزه با پروژه براندازی خاموش شروع کرد.
در اين دوره با هدايت و سياستگذاری خامنهای برنامههای هستهای حکومت سرعت زيادی پيدا کرد و حساسيتآفرين شد. وی در راستای اهداف امنيتی و بازدارندگی فرمان داد تا آژانس انرژی اتمی به سمت گسترش قابليتهای هستهای و دستيابی به فناوری هستهای حرکت کند. سپاه نيز در اين مسير نقش مهمی را ايفا کرد. بعد از برخورد غرب با فعاليتهای هستهای حکومت با صلاحديد خامنهای شورای امنيت ملی عهدهدار مديريت مذاکرات شد. او ابتدا پذيرفت که ايران با تروئيکای اروپا به توافقی دست پيدا کند و غنیسازی اورانيوم موقتا تعليق شود. اما در پايان دوره رياست جمهوری خاتمی نظرش را تغيير داد و از دولت اصلاحات خواست تا تاسيسات نطنز و اصفهان را فک پلمپ نمايد.
در اين دوره خامنهای کماکان نظر به حاشيهای کردن رفسنجانی داشت منتها در نيمه اول دوران اصلاحات از رفسنجانی به صورت تاکتيکی در کنترل اصلاحات استفاده کرد و اين دو اهداف مشترکی داشتند. اما در پايان دوره که رفسنجانی قصد حضور دوباره در رياست جمهوری را داشت در مقابل او ايستاد.
در آستانه دومين دوره رياست جمهوری خاتمی عرصه بر اصلاحطلبان تنگ شده بود. شکاف سپاه و قوه قضایيه با دولت و مجلس شدت يافت. خامنهای جلوی رياست جمهوری مجدد خاتمی را نگرفت اما حوزه فعاليت وی را بيشتر محدود ساخت. کابينه دوم خاتمی در حالی که اکثريت مجلس با آن همراه بود به مراتب محافظهکارتر بود و فاصلهاش با برنامه اصلاحی بيشتر بود.
خامنهای در دومين دوره انتخابات شوراها با تاييد صلاحيت اعضاء نهضت آزادی و ملیمذهبیها برخورد منفی کرد. اما پيروزی آبادگران باعث قوت قلب وی برای ايجاد حاکميت يکپارچه و تشکيل دولت مطلوبش شد. از نيمه دوم جريان اصلاحات تحت هدايت خامنهای جريان جديدی در بخش محافظهکار حکومت شکل گرفت که متکی به نيروهای پرورش يافته درنهادهای اطلاعاتی و امنيتی بود. در اين دوره بسيج گسترش تشکيلاتی بيشتری پيدا کرد .
شهردار شدن محمود احمدینژاد آغاز رشد نيروهای جديد مورد نظر بيت بود که قرار بود در نهايت جايگزين دو جناح قديمی شوند و جريانی فرا حزبی و جناحی تحت اطاعت از ولی فقيه شکل دهند. البته برخی از اين نيروها چون احمدینژاد وابسته به جناح راست بودند اما رشد و بر کشيدن آنها خارج از مناسبات جناح راست صورت گرفت.
در سياست خارجی خامنهای بعد از کشته شدن ديپلماتهای ايرانی توسط طالبان حاضر به جنگ با طالبان نشد. وی ابتدا بعد از حمله آمريکا به افعانستان عقبنشينی کرد و همکاری تاکتيکی با امريکا در افغانستان را برگزيد. اما در ادامه کوشيد ضمن تقابل با سياست نظامیگری آمريکا در خاور ميانه مخالفت کرده و خلاء قدرت بوجود آمده در عراق و افغانستان را پر کرد. در اين دوره وی گسترش بيداری اسلامی در خاورميانه را طرح کرد و سعی نمود خود را در قالب رهبری اين حرکت نشان دهد. گسترش فعاليتهای سپاه قدس ابزار اصلی برتریطلبی وی در منطقه بود.
در اين دوره خامنهای بيشتر خود را در هيات مرجع تقليد برجسته ساخت. فشار بيشتری به به حوزههای علميه اعمال کرد. وی در اين دوره جريان جديدی را در حوزههای علمیه بوجود آورد که ضمن مطالعه مباحث جديد و مبانی معرفتی مدرن اما آنها را در خدمت سنتگرايی قرار دهند. همچنين با چراغ سبز وی سپاه فعاليتهايش در حوزههای علميه را گسترش داد و مدارس دينی تاسيس کرد.
خامنه ای واکنشی تند به سخنرانی انتقادی آيتالله منتظری نشان داد و وی را حصر خانگی کرد. در عين حال ارتباطاش را با آيت الله بهجت گسترش داد. اما در اين دوره فضای زيادی به را به مصباح يزدی داد تا او در مقام تئوريسن گروههای خشونتطلب، خوراک نظری برای تقابل با تجديد نظر طلبی در درون نظام را تامين نمايد.
بر خلاف مجلس ششم شورای نگهبان تحت فرمان خامنهای اکثريت قريب به اتفاق اصلاحطلبان و نيرو های مستقل را در انتخابات مجلس هفتم رد صلاحيت کرد. اصولگرايان در ميدان بدون رقيب کرسیهای مجلس را در اختيار گرفتند. خامنهای با هشدار به دولت خاتمی هم جلوی استعفای استاندارها را گرفت و هم برگزاری انتخابات مهندسی شده را به دولت اصلاحات تحميل کرد.
در پايان دوره اصلاحات خامنهای در موقعيت قدرتمندی قرار گرفت. وی توانست با کارشکنی و حرکتی سازمانيافته و تدريجی اصلاحات را به شکست بکشاند. در عين حال نيروی سياسی مورد نظرش را در درون نظام شکل دهد و در منطقه نيز موقعيتش را ارتقاء دهد. او تهديدات داخلی و خارجی را در اين دوره خنثی ساخت.
.....................................................................................................................
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
علیرغم کدهای آشکار و پنهانی که خامنهای در حمايت از ناطق نوری صادر کرد اما موج اجتماعی گستردهای در داخل کشور به راه افتاد و در اتفاقی عجيب و غيرقابل پيشبينی خاتمی را با کسب بيش از ۲۰ ميليون رای بر مسند رياست جمهوری نشاند. در واقع بخش منتقد و فرو دست حکومت در پيوند با بخشهايی از اپوزيسيون سياسی و نيروهای معترض به وضع موجود از زاويه فرهنگی و سياسی پديده جديدی را در تاريخ جمهوری اسلامی شکل داد که تا به امروز تداوم پيدا کرده است و رقابتهای سياسی از بازی بين خودیها خارج شده و نيرو های اجتماعی مستقل و دگرانديش نيز به عنوان يک متغير امکان تاثيرگذاری پيدا کردهاند.
خامنه ای در مواجه با اين پديده که شوکی برايش و بخش مسلط قدرت بود، خود را نباخت. وی پيشنهاد برخی از بخشهای تند روی جناح راست مبنی بر عدم تنفيذ حکم خاتمی را نپذيرفت و به جايش راهبرد مهار وی در يک حرکت تدريجی را برگزيد. در واقع خامنهای راهبرد تبديل تهديد به فرصت را انتخاب کرد.
در اين دوره خامنهای تصميم بزرگ ديگری نيز گرفت. شکست فاحش ناطق نوری وی را از جناح راست و نيرو های سنتی آن نا اميد ساخت و وی را در فکر انداخت که جريان جديدی را در بين کارگزاران حکومتی شکل دهد. عامل ديگری که به اين پروسه شتاب بخشيد، افت روحيه بخش مهمی از نيروهای شناخته شده جناح راست بود که خود را باخته بودند. اما بخشی از نيروهای جوان و لايههای ميانی آن بر عکس اعتقاد به تقابل داشتند و شرايط را قابل بازگشت ارزيابی میکردند. اين نيروها هسته اوليه جريانی که بعدا به سوم تير شهرت يافت را تشکيل دادند. محمود احمدینژاد بر بستر تلاشهای اين گروه بالا آمد.
البته رويکرد جديد خامنهای ريشههای قبلتری هم داشت. وی تثبيت هر چه بيشتر رهبری خود و حکمرانی فردی را در شکلگيری هيات حاکمهای میدانست که موقعيتش را کاملا به وی مرهون باشد و فاقد تعلق به جناحها يا شخصيتهايی باشد که موقعيتی همطراز و يا نزديک به خامنهای در جمهوری اسلامی داشتند.
در اين دوره راهبرد خامنهای تشکيل جريان جديد در حکومت با شکست دادن دوگانهسازی حاکميت، خنثیسازی پيشروی اصلاحطلبان و فاصله گرفتن از جناح راست سنتی بود
او فضای بيشتری به سپاه و بسيج در تقابل با جنبش اصلاحی دوم خرداد و ناکامی آن داد.
محسن رضايی جايش را به رحيم صفوی داد. فضای بازمطبوعاتی و نشاطی که در عرصه سياسی ايجاد شده بود و همچنين تحرک جنبش دانشجويی مهمترين معضلات خامنهای بودند. او در فاز اول تصميم به مهار خاتمی و ايجاد شکاف در بين اصلاحطلبان به تندرو و معتدل و تحريک نيرو های سنتی اين جريان پرداخت.
به لحاظ نظری اصلاحات را مبارزه با فقر، فساد و تبعيض ناميد و با قلب ماهيت آن وجههای حکومتی بدان داد. در واقع در گفتمان رسمی حکومت ارتباط بين اصلاحطلبی و تغييرات سياسی و فرهنگی را رد نمود.
فاز دوم فعال کردن گروههای فشار و بخش شبهدولتی خشونت بود. اما برخورد خاتمی با وقوع قتلهای زنجيرهای محکم بود و موفق شد اين پروژه را متوقف سازد اگر چه در جراحی و ريشهکن کردن آن از دستگاه امنيتی کشور کاميابی نيافت ولی تفريبا پرونده ترور مخالفان در جمهوری اسلامی بسته شد. خامنهای با قربانی کردن سعيد امامی نفر دوم اطلاعات در دوره رياست فلاحيان و بازی پيچيده نيازی رئيس وقت سازمان قضائی نيروهای مسلح عقبنشينی تاکتيکی کرد ولی نگذاشت تحقيقات مسير درست و طبيعی خود را بپيمايد. در نهايت پرونده در دادگاه منحرف شده و آمران و تصميمگيران اصلی از پيگرد قضایی مصون ماندند.
خامنهای در گام ديگر سعی کرد بخشهايی در حکومت که در شکلگيری دوم خرداد موثر بودند را تصفيه نمايد. از اين رو کرباسچی و شهرداری تهران آماج حمله قرار گرفت. موج ديگری از تصفيه در سپاه جريان يافت.
فعال شدن قوه قضایيه در برخورد با مفاسد اقتصادی و اداره پرونده شهرام جزايری در چارچوب بدنامسازی اصلاحطلبان و متهم کردن آنها به آلودگی اقتصادی و يا حمايت مالی جريانهای آلوده از آنها ديگر برنامه خامنهای در اين دوره بود. روند رسيدگی به مفاسد اقتصادی مسير اصولی را طی نکرد و به يک ابزار تصفيه حساب جناحی تنزل يافت.
نتيجه انتخابات شوراهای شهر خامنهای را در ضرورت مهار نهادهای انتخابی به صورت ساختاری مصممتر ساخت. برخورد با جنبش دانشجويی که به صورت موردی انجام میشد در ۱۸ تير ۱۳۷۸ به اوج رسيد و روند رو به رشد آن را با اختلالات جدی مواجه ساخت. خامنهای در جنبش اعتراضی ۱۸ تير ابتدا خود را باخت ولی با ميدانداری سپاه و بسيج به سرعت بر اوضاع مسلط شد. اين بار خاتمی ضعيف عمل کرد و نه تنها از فرصت ۱۸ تير برای عقب راندن هر چه بيشتر اقتدارگرايان استفاده نکرد بلکه خود نيز عقبتر رفت. از اين مقطع به بعد خامنهای گام به گام جلوتر آمد تا در نهايت پرونده جنبش اصلاحی بسته شد.
استيضاح عبدالله نوری نيز با اشاره و هدايت خامنهای صورت گرفت. مهاجرانی نيز تحت فشارها عملا مجبور به کنارهگيری شد. خامنهای بعد پيروزی خاتمی شخصا مداخله کرد و اجازه نداد عبدالله نوری با ناطق نوری بر سر رياست مجلس پنجم در سال ۱۳۷۶ رقابت کند. شکست سنگين ناطق نوری و افت روحيه جناح راست زمينه را برای پيروزی عبدلله نوری در انتخابات مساعد ساخته بود.
در سال ۱۳۷۸ رئيس قوه قضایيه عوض شد و خامنهای به اين نتيجه رسيد تغيير در قوه قضایيه ضروی است و سيد محمود شاهرودی که فقيهی برجسته بود را بر اين سمت گمارد . اما او نقش اصلی در مديريت قوه قضایيه را نداشت بلکه شعب خاص و به خصوصی و امثال سعيد مرتضوی پروندههای سياسی و خاص را در دست داشتند.
خامنهای در بهار ۱۳۷۹ تصميم به تعطيلی گسترده مطبوعات گرفت تا يکی از دورههای رونق مطبوعاتی ايران به پايان برسد. او در سخنرانی در نماز جمعه حمله سنگينی به مطبوعات اصلاحطلب و دگرانديش کرد و آنها را پايگاه دشمن خطاب نمود. بعد از موضعگيری وی دادگستری تهران بيش از ۱۷ روزنامه و نشريه را به صورت فلهای بست و تعدادی از روزنامهنگاران شاخص دستگير شدند.
در انتخابات مجلس خامنهای فضای انتخابات را به طور نسبی باز گذاشت اما جلوی حضور نيروهای غير خودی را گرفت. با شروع به کار مجلس ششم معلوم شد که اراده اکثريت مجلس برای تغيير سياسی جدی است. خامنهای در گام نخست با صدور حکم حکومتی جلوی اصلاح قانون مطبوعات را گرفت. وی با احساس خطر از عملکرد مجلس راهکارهای مختلفی را برای بازدارندگی تدوين کرد. ايستادگی محکم شورای نگهبان و رد قوانين مصوب مجلس، برخورد قوه قضایيه با نمايندگان آزاد انديش، تقويت بخش محافظهکار اصلاحطلبان در مجلس، برخورد دوگانه با مهدی کروبی رئيس مجلس ششم و تهديدهای پيدا و پنهان سپاه راهکارهای اصلی وی برای عقيمسازی مجلس اصلاحطلب بودند.
خامنهای در اين دوره در راستای محدود کردن نهادهای انتخابی محدوده فعاليت مجمع تشخيص مصلحت نظام را نيز گسترش داد که عملا حوزه مانور دولت و مجلس را کاهش داد.
خامنهای در سا ل ۱۳۷۹ بعد از نا اميدی از وزارت اطلاعات در برقراری فضای پليسی و ارعابآفرينی، اطلاعات موازی را با استفاده از ظرفيتهای سپاه، نيروی انتظامی و قوه قضایيه شکل داد. اين مجموعه برخورد با گروههای ملیمذهبی، نزديکان آيتالله منتظری، فعالان جنبش دانشجويی و فعالان عرصه مجازی را در دستور کار قرار داد و فعاليتهايش را در پوشش مبارزه با پروژه براندازی خاموش شروع کرد.
در اين دوره با هدايت و سياستگذاری خامنهای برنامههای هستهای حکومت سرعت زيادی پيدا کرد و حساسيتآفرين شد. وی در راستای اهداف امنيتی و بازدارندگی فرمان داد تا آژانس انرژی اتمی به سمت گسترش قابليتهای هستهای و دستيابی به فناوری هستهای حرکت کند. سپاه نيز در اين مسير نقش مهمی را ايفا کرد. بعد از برخورد غرب با فعاليتهای هستهای حکومت با صلاحديد خامنهای شورای امنيت ملی عهدهدار مديريت مذاکرات شد. او ابتدا پذيرفت که ايران با تروئيکای اروپا به توافقی دست پيدا کند و غنیسازی اورانيوم موقتا تعليق شود. اما در پايان دوره رياست جمهوری خاتمی نظرش را تغيير داد و از دولت اصلاحات خواست تا تاسيسات نطنز و اصفهان را فک پلمپ نمايد.
در اين دوره خامنهای کماکان نظر به حاشيهای کردن رفسنجانی داشت منتها در نيمه اول دوران اصلاحات از رفسنجانی به صورت تاکتيکی در کنترل اصلاحات استفاده کرد و اين دو اهداف مشترکی داشتند. اما در پايان دوره که رفسنجانی قصد حضور دوباره در رياست جمهوری را داشت در مقابل او ايستاد.
در آستانه دومين دوره رياست جمهوری خاتمی عرصه بر اصلاحطلبان تنگ شده بود. شکاف سپاه و قوه قضایيه با دولت و مجلس شدت يافت. خامنهای جلوی رياست جمهوری مجدد خاتمی را نگرفت اما حوزه فعاليت وی را بيشتر محدود ساخت. کابينه دوم خاتمی در حالی که اکثريت مجلس با آن همراه بود به مراتب محافظهکارتر بود و فاصلهاش با برنامه اصلاحی بيشتر بود.
خامنهای در دومين دوره انتخابات شوراها با تاييد صلاحيت اعضاء نهضت آزادی و ملیمذهبیها برخورد منفی کرد. اما پيروزی آبادگران باعث قوت قلب وی برای ايجاد حاکميت يکپارچه و تشکيل دولت مطلوبش شد. از نيمه دوم جريان اصلاحات تحت هدايت خامنهای جريان جديدی در بخش محافظهکار حکومت شکل گرفت که متکی به نيروهای پرورش يافته درنهادهای اطلاعاتی و امنيتی بود. در اين دوره بسيج گسترش تشکيلاتی بيشتری پيدا کرد .
شهردار شدن محمود احمدینژاد آغاز رشد نيروهای جديد مورد نظر بيت بود که قرار بود در نهايت جايگزين دو جناح قديمی شوند و جريانی فرا حزبی و جناحی تحت اطاعت از ولی فقيه شکل دهند. البته برخی از اين نيروها چون احمدینژاد وابسته به جناح راست بودند اما رشد و بر کشيدن آنها خارج از مناسبات جناح راست صورت گرفت.
در سياست خارجی خامنهای بعد از کشته شدن ديپلماتهای ايرانی توسط طالبان حاضر به جنگ با طالبان نشد. وی ابتدا بعد از حمله آمريکا به افعانستان عقبنشينی کرد و همکاری تاکتيکی با امريکا در افغانستان را برگزيد. اما در ادامه کوشيد ضمن تقابل با سياست نظامیگری آمريکا در خاور ميانه مخالفت کرده و خلاء قدرت بوجود آمده در عراق و افغانستان را پر کرد. در اين دوره وی گسترش بيداری اسلامی در خاورميانه را طرح کرد و سعی نمود خود را در قالب رهبری اين حرکت نشان دهد. گسترش فعاليتهای سپاه قدس ابزار اصلی برتریطلبی وی در منطقه بود.
در اين دوره خامنهای بيشتر خود را در هيات مرجع تقليد برجسته ساخت. فشار بيشتری به به حوزههای علميه اعمال کرد. وی در اين دوره جريان جديدی را در حوزههای علمیه بوجود آورد که ضمن مطالعه مباحث جديد و مبانی معرفتی مدرن اما آنها را در خدمت سنتگرايی قرار دهند. همچنين با چراغ سبز وی سپاه فعاليتهايش در حوزههای علميه را گسترش داد و مدارس دينی تاسيس کرد.
خامنه ای واکنشی تند به سخنرانی انتقادی آيتالله منتظری نشان داد و وی را حصر خانگی کرد. در عين حال ارتباطاش را با آيت الله بهجت گسترش داد. اما در اين دوره فضای زيادی به را به مصباح يزدی داد تا او در مقام تئوريسن گروههای خشونتطلب، خوراک نظری برای تقابل با تجديد نظر طلبی در درون نظام را تامين نمايد.
بر خلاف مجلس ششم شورای نگهبان تحت فرمان خامنهای اکثريت قريب به اتفاق اصلاحطلبان و نيرو های مستقل را در انتخابات مجلس هفتم رد صلاحيت کرد. اصولگرايان در ميدان بدون رقيب کرسیهای مجلس را در اختيار گرفتند. خامنهای با هشدار به دولت خاتمی هم جلوی استعفای استاندارها را گرفت و هم برگزاری انتخابات مهندسی شده را به دولت اصلاحات تحميل کرد.
در پايان دوره اصلاحات خامنهای در موقعيت قدرتمندی قرار گرفت. وی توانست با کارشکنی و حرکتی سازمانيافته و تدريجی اصلاحات را به شکست بکشاند. در عين حال نيروی سياسی مورد نظرش را در درون نظام شکل دهد و در منطقه نيز موقعيتش را ارتقاء دهد. او تهديدات داخلی و خارجی را در اين دوره خنثی ساخت.
.....................................................................................................................
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.