هدف معرفی روشنفکران غربی که نقش پر اهمیتی در تاریخ رشد جوامع این جهان بازی نمودهاند، تبلیغ یک نظریه ویژه نیست، بلکه بر عکس معرفی اندیشهها و تصورات گوناگون نسبت به وقایع و حقایق اجتماعی نشان میدهد که جوامع فقط و فقط در موقعی قادر به رشد میشوند که تصورات و ذهنیتهای گوناگون با هم برخورد کنند و سبب رشد و توسعه اجتماعی شوند.
ادموند بورک به تصور بعضی از سیاست مداران سرمشق جنبش محافظه کاران امروزی است. نگاهی به تفکرات بورک ولی نشان میدهد که بورک در زمان خود خواهان آزادیهایی بوده که با تصورات محافظه کاران افراطی امروز فرق آشکار و واضحی دارد.
بورک در سال ۱۷۲۹ در دابلین بدنیا آمد و یکی از روشنگران عصر خود محسوب میشود. پدرش یک وکیل موفق کاتولیک بود که به پروتستانتیسم روی آورد. ادموند بورک در یک محیط کاتولیک رشد مینماید و تحت تاثیر هر دو مذهب مسیحی، کاتولیسیم و پروتستانتیسم، قرار گرفته بود. او در ابتدا تاریخ و ادبیات و به دنبال آن در لندن در رشته حقوق تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان رساند.
ادموند بورک عضو حزب ویگ بود که در اصل در مخالفت با حزب محافظه کار توریها قرار گرفته بود. در حدود شصد سال بعد از فوت او حزب ویگ با لیبرالها یک جبهه جدید سیاسی به وجود میآورد.
ادموند بورک در سال ۱۷۴۸ مجلهای به نام رفرمر منتشر میکند که ۱۳ شماره آن چاپ شد. در آن مجله او در مورد رابطه سیاست و زیباشناسی مینوشت. سی سال بعد، در سال ۱۷۷۸ بورک به عنوان سیاست مدار طرح قانون شکیبایی مذهبی را وارد مجلس عوام میکند.
به نظر بورک دولت میبایستی بر موازین مسیحیت مستقر شود و نه فقط بر موازین عقلانیت. او به ویژه با روشنفکرانی مانند لورد بولینگ بروک مخالفت میورزید که ادعا میکرد که زندگی اجتماعی و سیاسی بایستی بر مبنای عقلانیت سنجیده و برقرار شود. ادموند بورک بر خلاف او معتقد بود که عقلانیت حد و نهایت دارد و نامحدود نیست.
با وجودی که بورک یکی از روشنگران عصر خود بود او موافق انتقادهای فیلسوف روشنگر دیگری به نام ولتر نبود و انتقادهای این فیلسوف فرانسوی به مذهب کاتولیک را کاملا رد میکرد و کوشش مینمود که بر مرزهای فلسفه تام عقلانیت پافشاری کند. یعنی او به ویژه مخالف فلسفه الحاد و خداناباوری بود. او کاملا با این درک از علم که انسان فقط توسط علوم میتواند قوانین طبیعت را بفهمد، مخالفت میکرد و میگفت که همچنین درکی وجود خدا یعنی تعالیگری و عاطفه گرایی را زیر سئوال میبرد.
به نظر ادموند بورک به ویژه آتئیسم یک احساس برتری به انسان میدهد که به نظر او خطرناک است. همچنین احساس برتر بودن نفوس انسانها میتواند باعث زوال و انهدام کشور و انقراض نهادهای آن شود. به کلام دیگر به نظر او سست و متزلزل نمودن دین مسیحیت باعث سقوط کشور میشود. از این رو نگران از دست رفتن دین و از بین رفتن ریشۀ فرهنگی انسانها در جامعهای بود که روز به روز مدرنتر میشد، همین امر او را به وحشت میانداخت.
ادموند بورک مؤسس یک جامعه ادبی به نام «لیتراری کلاب» نیز بود و در سال ۱۷۵۸ ناشر مجلۀ جدید هنری و سیاسی این انجمن ادبی میشود. به دنبال آن او در ابتدا منشی لرد روکینگهام در پارلمان و کمی بعد خود نمایندۀ حزب ویگ که در این زمان یک حزب لیبرال محسوب میشد در مجلس عوام انگلیس شد. از آن زمانی که دیگر نماینده مجلس عوام شد او کمتر مقالات ادبی و زیباشناسی و بیشتر مقالات سیاسی مینویسد.
بورک با کم و محدود نمودن حقوق مجلس عوام مخالفت میکرد و از توازن قدرت نهادها صحبت میکرد. او از روشنفکرانی بود که در سالهای ۱۷۷۴ و ۱۷۷۵ در سخنرانیهای مختلف درباره جنبش استقلال طلب آمریکا هشدار داده و به سیاستهای دربار و «تاج» انگلیس انتقاد نموده بود ولی مقامات دولتی انگلیس به سخنرانیهای او دقت ننموده و سرانجام اختلاف بین انگستان و آمریکا منجر به امضاء اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا در سال ۱۷۷۶ میشود.
تجربه تاریخی و سیاسی او به عنوان فردی که در محیط اجتماعی کاتولیک و پروتستانتیسم بزرگ شده بود منجر به مخالفت او با جنبشهای انقلابی میشود. او شاهد قیامهای مردمی سال ۱۷۷۸ در انگلستان بود. نگاهی کوتاه به تاریخ این زمان دلایل وحشت ادموند بورک از انقلابات را روشن مینماید: دولت جورج سوم به کاتولیکهای انگلیس حقوق شهروندی و حق مالکیت زمین را داد. این دولت بعلاوه به کاتولیکها اجازه داد که وارد ارتش انگلستان شوند. این قوانین جدید برابری کاتولیکها که همزمان با انقلاب استقلال ایالت متحده آمریکا وضع شدند باعث قیام خشونت آمیز پروتستانتهای انگلیس علیه کاتولیکها شد. بیش از ۴۰ تا ۶۰ هزار نفر در ابتدا یک راهپیمایی اعتراضی در مقابل ساختمان مجلس برگزار میکنند که منجر به آتش کشیدن کلیساهای کاتولیک و خانههای کاتولیکها میشود.
این تجربه جنبشهای ویرانگر و بنیانکن بود که باعث شد که ادموند بورک مخالف سرسخت انقلاب کبیر فرانسه در سالهای بین ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ بشود. به نظر ادموند بورک به دنبال انقلاب فرانسه روحیه مخرب و خشونت آمیز در جامعه فرانسه تشویق و تقویت شد.
ادموند بورک که در سال ۱۷۹۷ فوت میکند، نه فقط مخالف انقلاب کبیر فرانسه بلکه حتی از دید تاریخی مخالف انقلاب با شکوه انگلستان در سال ۱۶۸۸ بود. با وجودی که تاریخ نویسان این انقلاب را بدون خونریزی تشریح و مدح نمودهاند و آن را پیش زمینه سلطنت مشروطه و از نخستین وقایع ابتدایی دموکراسیهای جدید خواندهاند، ادموند بورک دلیل دیگری برای مخالفتش با این انقلاب داشت: تقلیل یافتن شکیبایی دینی.
این یک واقعیت تاریخی است که بعد از انقلاب باشکوه انگلستان در سال ۱۶۸۸ تعقیب کاتولیکها در انگلستان تشدید مییابد و تبعیض شدید کاتولیکها یک قرن طول میکشد. و این خود دلیلی بود برای بورک که مخالف این انقلاب با شکوه انگلستان شود.
او به عنوان یک سیاستمدار اصلاح طلب محافظه کار لیبرال البته مخالف شدید رشوه خواری و فساد نیز در زمان خود بود. برای مثال در زمانی که وارن هاستینگز، فرمانروای ایست ایندیا کمپانی، قدرت خود را در جهان به نمایش میگذاشت و به آن میبالید، بورک یکی از منتقدان سیاست و اقتصاد شرکتهای بزرگ و بالاخص مخالف سیاست قدرت نمایی استعمار در هندوستان بود. ادموند بورک آن سیاست را ایندیانیسم میخواند. یعنی او هم منتقد سیاستهای یاکوبی یعنی سیاست دوره وحشت و گیوتین در انقلاب کبیر فرانسه بود و هم منتقد خودنماییهای سیاستهای دوره استعمار و هر دو را کار زشت و تبهکاری بزرگ میدانست.
ادموند بورک شاهد جنگهای استعماری بین انگلستان و فرانسه و موفقیت انگلستان در آفریقا و هندوستان بود و مخالف استثمار، بیگاری، بیشکیبایی و به ویژه مخالف تعصب مذهبی بود.
تصور بورک از جامعه مدنی
بورک مینویسد که جامعه میبایست «به فقرا صدقه بدهد، از ضعفا دفاع کند، جاهلان را راهنمایی کند، به سختکوشان کار بدهد، به آنهایی که محتاج دلگرمی هستند تسلی دهد، به بینوایان خوراک دهد، از سالمندان پشتیبانی کند، به سرگردانان ایمان دهد، به نامیدان امید دهد و به بشریت اعانه بخشد.»
تنها این جمله بخوبی نشان میدهد که بورک انسانی مومن و متدین بوده است. او محافظه کاری بود که در آرزوی به ثمر رسیدن یک جامعه لیبرال و آزاد میاندیشید. او از یک سو از یک سیستمی قانونمند و از سوی دیگر از سیستمی که بر مبنای اخلاقیات پایدار باشد، دفاع میکرد. کشوری که بورک در نظر داشت بر اساس اراده فردی برقرار نشده بود بلکه بر اساس روابطی که در پی قرنها و نسلها و به مرور زمان به هم دیگر پیوند میخورد و رشد میکند، همراه با نظرات و تصورات گوناگون.
البته به نظر بورک قوانین یک کشور بایستی تحت تاثیر قوانین الهی قرار بگیرند.
جامعه مدنی از کنش، کردار و اقدامات انسانهایی منشاء میگیرد که خواستار سازگاری و توازن نفوس یک کشور باشد. به نظر بورک فقدان ژرف اندیشی، کنکاش و تبادل نظر اعضاء اجتماع باعث رفتاری ابلهانه و نابخردانه میشوند. البته انسانهای با خرد و با تدبیر کوشش خواهند نمود که حرکات درستی از خود نشان بدهند.
جامعه مدنی در زمانی نتایج پر ثمر و بهره ور بازدهی میکند که شبکههای گروههای گوناگون اجتماعی به هم پیوند بخورند.
به نظر بورک سیستم اداری انگلستان میبایست برخورد خوبی با هندوستان داشته باشد. به عنوان مثال، انگستان نمیبایست هماهنگی و سازش و سازگاری زندگی اجتماعی را درون جوامع دیگری مانند هندوستان از بین ببرند، بلکه میبایست از آن صیانت کنند: ساختارهای اجتماعی بایستی رشد کنند، نه اینکه نابود شوند و از نو ساخته شوند.
بورک تصور مینمود که اجتماع و تاریخ توسط اراده سیاسی یک فرد تغییر نخواهد کرد. بلکه فقط هماهنگی و همکاری شبکههای اجتماعی باعث تغییرات اجتماعی میشوند. به این علت او مخالف انقلابات بود. او حتی مخالف تفکرات جان لاک بود که فکر میکرد که اجتماع بایستی در درجه اول بر مبنای قوانین و انسانهای مستقل برقرار شود.
ادموند بورک فکر میکرد که تا موقعی که متفکران و سیاست مداران یک اجتماع این تصور را دنبال کنند که جامعه را باید بر مبنای یک تئوری و ایدئولوژی ساخت، جوامع ناهنجار خواهند ماند. بورک به این نکته میاندیشید که جوامعی مانند جامعه انگستان وابسته به معیارهای تاریخی و فرهنگی هستند که موجب رشد آن اجتماع شده است.
محافظه کاری بورک را میشود به وجه مثبتی در اهداف مثبت او در آفریدن سازگاری و هماهنگی در اجتماع مشاهده کرد و نه نابودی انقلابی آن. او همیشه خواهان اصلاح خطراتی بود که ناسازگاری اجتماعی را دامن میزند و تفرقه و نفاق را در اجتماع بر میانگیزد. او البته از این نکته حرکت میکرد که چنانچه پایههای یک سیستم سالم و آزاد باشد، آن سیستم اصلاح پذیر است.
بورک در واقع یک لیبرال محافظه کار بود و میپنداشت که صلح و تجارت و بازرگانی در حقیقت مانع زور و ستم و تعدی میشوند.
همانقدر که بورک علاقه شدید به استقلال آمریکا از انگلستان داشت، او از جنگ هم بیزار بود.