«پرها»؛ مردی که مرغ شد

  • محمد عبدی

نمایی از فیلم «پرها»

«پرها» ساخته عمر الزهیری فیلم دیدنی‌ای است از سینمای مصر که در بخش مسابقه جشنواره الگونا (الجونه)، یکی از بزرگ‌ترین جشنواره‌های سینمایی خاورمیانه که در مصر در حال برگزاری است، به نمایش درآمد؛ فیلمی که جایزۀ بزرگ هفته منتقدان جشنواره کن امسال و همین‌طور جایزه منتقدان بین‌المللی را به خانه برد.

فیلم از یک خودسوزی تکان‌دهنده آغاز می‌شود؛ در زمینه‌ای سیاه ما فقط چند کلام می‌شنویم و بعد شاهد یک خودسوزی وحشتناک در پس‌زمینه‌ای تیره و تاریک هستیم که فضای اصلی اثر را تا انتها شکل می‌دهد.

در این نما یک کارخانۀ پردود و ظاهراً شبه‌متروک می‌بینیم که در نماهای بعدی پس از عنوان‌بندی نقش مهمی در پیشبرد داستان دارد. با چند نمای پشت سر هم در داخل یک خانه با خانواده‌ای آشنا می‌شویم که مرد کارگر این کارخانه رفتار خشنی با زنش دارد و حضور سه بچۀ آن‌ها در هر نما داستان درگیرکننده‌ای را نوید می‌دهد که بچه‌ها، به‌عنوان وارثان این شرایط ناهنجار و تلخ، تا انتها در آن حضوری عمده و اساسی خواهند داشت.

پس از چند نمای معرفی وارد داستان اصلی می‌شویم. مرد برای یکی از پسرهایش جشن تولد گرفته و یک شعبده‌باز دعوت کرده است. شعبده‌باز از او می‌خواهد که به داخل صندوقچه‌ای برود و پس از بستن درِ آن، یک مرغ از آن بیرون می‌آورد، اما ظاهراً در طول این شعبده‌بازی اشتباهی رخ داده و مرد به یک مرغ بدل شده است!

این سرآغاز داستانی است تکان‌دهنده که کارگردان در روایت آن هیچ عجله‌ای ندارد. با صبوری تمام و به‌دقت بسیار نماهایش را می‌چیند و با دوربینی که در تمام فیلم بدون استثنا ثابت است، نظاره‌گر زنی است که حالا باید هم بار زندگی را به دوش بکشد و هم تلاش کند مرد مرغ‌شده‌اش را به زندگی برگرداند.

نمایی از فیلم «پرها»

فیلمساز اما، به‌رغم کندی روایت، بسیار هوشمندانه عمل می‌کند و در واقع هر صحنه و هر نما به‌شدت حساب‌شده است و دقیق. ما ذره‌ذره در جهان سوررئال غریبی وارد می‌شویم که عین واقعیت زندگی شخصیت‌های فیلم است. در عین حال که گاه می‌خندیم، از عریانی صحنه‌ها و فقر بی‌پایان شخصیت‌ها رنج می‌کشیم و گاه گوشۀ چشم‌مان هم تر می‌شود.

در این راه فیلمساز از نقاشی سود می‌جوید و نماهای ثابت به کمک او می‌آیند تا هر نما را به‌دقتِ یک نقاشی بچیند و از نقاشی‌های باروک (مثلاً شیوه استفاده از نور کاراواجو) سود می‌جوید تا تصاویری آشنا را برای عاشقان هنر تداعی کند. تونالیته زرد تصویر به موتیفی بدل می‌شود که نماها را به هم ربط می‌دهد (و حلقه ارتباطی هم می‌شود با نقاشی‌های کلاسیک) و تیرگی فضا به طرز چشمگیری تماشاگر را در یک فضای خفقان‌آور شریک می‌کند.

سکانس تولد اولین جایی است که از رنگ‌ها و ترکیب‌بندی متفاوتی استفاده می‌شود؛ جایی که قرار است شادی، رنگ و روی خانه را تغییر دهد. اساس ترکیب اشیای داخل کادر در طول فیلم مربع و مستطیل است، که در غالب نماها به چشم می‌آید. این‌جا اما برای اولین بار اشیایی گرد و دایره وارد کادر می‌شوند؛ بادکنک‌هایی رنگی که به‌شدت، هم از نظر شکل و هم رنگ، در تضاد با فضای درون اتاق قرار می‌گیرند.

نمایی از فیلم «پرها»

اما این نمادهای شاد دیری نمی‌پایند و به‌زودی از بین می‌روند. در نمایی که پسر کتِ پدرش را در اتاق آتش می‌زند، جایی است که آخرین نشانه‌های شادی باز از این خانه رخت می‌بندد. پسر تک‌تک بادکنک‌ها را می‌ترکاند و پروژکتور رنگی را که فضای فانتزی و شادی به اتاق می‌بخشید، خرد می‌کند تا به ترکیب‌بندی و رنگ‌آمیزی یکدست پیشین بازگردیم؛ گویی که گزیر و گریزی از این شرایط نیست.

اما فیلم در عین حال رفته‌رفته به تلاش یک زن برای گریز از این شرایط بدل می‌شود؛ زنی که در جامعه‌ای پدرسالار- که می‌تواند جوامع مختلفی را دربربگیرد و تنها مختص مصر نیست- در تمام طول فیلم چند جمله بیشتر به زبان نمی‌آورد و غالباً منفعل به نظر می‌رسد، رفته‌رفته به زنی بدل می‌شود که علیه شرایط اطرافش می‌شورد و به عمل نمادین انتهایی می‌رسد.

پایان فیلم پاسخی است کوبنده برای گریز از مخمصه‌ای که از ابتدا تا انتها شخصیت تنها و ساکت فیلم را در برمی‌گیرد؛ همان‌قدر سخت، اجتناب‌ناپذیر و تلخ و گزنده.

محمد عبدی

جشنوارۀ آنتالیا؛ سینمای ترکیه، وجدان و اخلاق«قفس»؛ تنهایی، انتقام و خدای بی‌طرف«مخلوق»؛ رقص تلخ اکرم خان«سر و صدای موتورها»؛ کنکاش دولتی در رابطه شخصیمرد نابینایی که نمی‌خواست تایتانیک را تماشا کند