ایران اشغال شد و رویای «آذربایجان بزرگ» به دنیا آمد

  • کیوان حسینی

یک تانک روسی در خیابانهای تبریز در سال ۱۳۲۰ خورشیدی.

سری برنامه‌های «فرقه» که همزمان با هفتادمین سالگرد تشکیل حکومت خودمختار در آذربایجان ایران از رادیو فردا پخش می‌شود، به بررسی این واقعه تاریخی اختصاص دارد. این چهارمین قسمت از این سری برنامه‌ها است.

)در قسمت‌های پیشین چگونگی جدایی قفقاز از ایران، تغییر نام این منطقه به «آذربایجان» و همچنین از دست رفتن استقلال کوتاه‌مدت «آذربایجان» در ابتدای قرن بیستم را بررسی کردیم. همچنین دیدیم که در فاصله میان دو جنگ جهانی این منطقه چگونه اداره می شد.)

جنگ جهانی دوم در شهریور سال ۱۳۱۸ خورشیدی (سپتامبر سال ۱۹۳۹) آغاز شد. اما درست دو سال زمان لازم بود تا آتش جنگ، دامن ایران را نیز بگیرد.

در زمان آغاز جنگ، استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در تلاش بود تا در همدستی با هیتلر، نیمی از خاک لهستان را به خاک شوروی ضمیمه کند.

بخشی از این مناطق در شرق لهستان و در مجاورت با مرزهای اوکراین و بلاروس، ساکنین اوکراینی‌ یا بلاروسی داشتند و مساله الحاق این مناطق به جمهوریهای سوسیالیستی اوکراین و بلاروس، ایده‌ای مشابه را در ذهن برخی سیاستمداران جمهوری آذربایجان به‌وجود آورد.

Your browser doesn’t support HTML5

قسمت چهارم برنامه «فرقه» از کیوان حسینی

بدین ترتیب از نخستین ماههای جنگ جهانی دوم و در حالی که ایران در این جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود و شوروی هم در مذاکره با آلمان نازی به سر می‌برد، مطالعاتی ویژه در ارتباط با استان آذربایجان ایران در شوروی انجام شد.

به گفته جمیل حسنلی، پژوهشگری که مطالعات گسترده‌ای بر روی اسناد به جای مانده از شوروی انجام داده، این مطالعات هم از سوی باکو و هم از سوی مسکو انجام شدند و تلاشی بودند برای جمع‌آوری یک بانک اطلاعاتی دقیق درباره آذربایجان ایران. او می‌گوید:

« از سال ۱۹۳۹ در مورد موضوع آذربایجان برخی اقدامات انجام گرفت. برای مثال بانک‌های اطلاعاتی گسترده‌ای در مورد اقتصاد، جغرافیا، ساکنین، تاریخ و فرهنگ آذربایجان جنوبی تهیه ‌شد.

حتی این منابع به قدری دقیق تهیه شده بودند که برای مثال در مورد عمق رودخانه های بزرگ آذربایجان در هر یک کیلومتر طول رودخانه، اطلاعات گردآوری شده بود.

بدون داشتن برنامه‌های نظامی برای آینده، گردآوری اطلاعات با این جزییات برای یک کشور بی‌معنی است. یا یک کاتالوگ ۲۴۵ صفحه‌ای از موسسات صنعتی بزرگ، متوسط و کوچک آذربایجان ایران شامل تعداد کارکنان، ظرفیت تولید، کشور سازنده ماشین آلات و غیره تهیه شده بود. یا منابعی در مورد بی‌عدالتی تاریخی قراردادهای گلستان و ترکمنچای تهیه شده بودند. با این دیدگاه که خلق آذربایجان بین حکومت تزار و ایران دوپاره شده و موضوع اتحاد آنان مطرح می‌شد.»

تهدید متفقین

بسیاری از ایرانی‌ها از این اقدامات مخفیانه شوروی اطلاعی نداشتند. ضمن اینکه در آغاز آنچه امروز به نام جنگ جهانی دوم می‌شناسیم، نه تنها از نبرد شوروی و آلمان خبری نبود، بلکه همزمان با مذاکرات دو کشور، به گفته جمیل حسنلی، طرح‌هایی وجود داشت که شوروی با ارسال نفت باکو به آلمان، به متحدین کمک کند.

در چنین شرایطی بود که احتمال حمله فرانسه و بریتانیا به باکو مطرح شد. و این وحشت تازه، استراتژی شوروی برای مرزهایش در غرب دریای خزر را به سوی سیاستی تهاجمی سوق داد.

جمیل حسنلی، از پژوهشگران تاریخ آذربایجان در باکو

جمیل حسنلی می گوید: «شوروی برای تامین امنیت باکو که شریان حیاتی اش بود می خواست مرزهایش را تا حد ممکن در جنوب گسترش دهد. به همین سبب موضوع آذربایجان آشکارتر مطرح شد. میر جعفر باقروف ]رهبر وقت جمهوری سوسیالیستی آذربایجان[ و صدر شورای کمیسرهای خلق آذربایجان شوروی و تیمور قلی‌اوف در نامه‌هایی که به مسکو می فرستند پیشنهاد حل مسئله آذربایجان جنوبی را با مدل اوکراین غربی و بلاروس غربی مطرح کردند. اما شکست فرانسه در ماه می ۱۹۴۰، باکو را از بمباران متفقین رهانید.»

با بر طرف شدن بهانه احتمال حمله بریتانیا و فرانسه، طرحهای مداخله در آذربایجان ایران، توجیه خود را برای اجرا از دست دادند.

اما بازی جنگ اروپایی، خیلی زود معادلات را بار دیگر بهم ریخت. مذاکرات شوروی و آلمان شکست خوردند و هیتلر تصمیم گرفت، مهره شوروی را از صحنه شطرنج جنگ، حذف کند. با حمله آلمان به شوروی در سال ۱۹۴۱، کشور همسایه و هم‌مرز ایران، وارد جنگ شد؛ به نفع متفقین.

تهدید متحدین

و این بار مساله ایران، از زاویه‌ای متفاوت برای سیاستمداران مسکو اهمیت یافت. آنها به همراه متحدان تازه‌شان در لندن، مدعی بودند که رضا شاه به رغم اعلام بی طرفی، بی طرف بی‌طرف هم نیست و بیشتر به آلمان و ائتلاف «متحدین» متمایل است؛ آلمانی که در آن روزگار ابرقدرت آهنین اروپا محسوب می‌شد و کم نبودند ایرانیانی که منتظر بودند، دیر یا زود شوروی را از پا در بیاورد و به مرزهای ایران برسد.

اما آنها که منتظر آلمان بودند، قبل از اینکه فرصت پیدا کنند تا برای استقبال از سربازان رایش آماده شوند، لوله تفنگ روس و انگلیس را روبه‌روی خود دیدند.

روز سوم شهریور سال ۱۳۲۰، ۲۵ اوت سال ۱۹۴۱، اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیای کبیر از شمال و جنوب به ایران هجوم آوردند و در فاصله ۲۲ روز بر کشور مسلط شدند و رضا شاه، شاه ایران را مجبور کردند که از سلطنت کناره بگیرد. به بهانه نفوذ آلمان در ایران.

همان روز یعنی ۲۵ شهریور، محمدرضا، پسر ۲۲ ساله رضا شاه، جای پدر را گرفت و شاه شد. ایران در این زمان به کلی توسط دو قدرت بزرگ بین‌المللی اشغال شده بود، شوروی در شمال و بریتانیا در جنوب.

در هنگامه جنگ جهانی، جنگی که اساسا موجودیت کشورهایی مانند شوروی و بریتانیا را هدف گرفته بود، شکل اداره مناطق اشغال شده در ایران در شمال و جنوب به یک شکل نبود و قوای اشغالگر بر اساس روشهای متفاوت و برداشتهای متفاوت از مفاهیمی چون جنگ و اشغال، این مناطق را اداره می‌کردند.

عباس جوادی، پژوهشگر تبریزی که خانواده‌اش به شکل مستقیم با اشغال آذربایجان ایران توسط شوروی روبه‌رو بوده، وضعیت این اشغال را در شمال غرب ایران، چنین توصیف می‌کند:

«پدر من در آن زمان در ارتش بود. زمانی که روسها حمله کردند، به دلیل این حمله و بمبارانی که روسها انجام می‌دادند، پدر من مسئول انتقال لوازم و دارایی‌های ارتش از تبریز به تهران بود. ولی ادارات دولتی به کار خودشان ادامه دادند. مثلا عموی من در دادگستری بود و آنها در تبریز ماندند و دادگستری به کارش ادامه داد. یعنی دستگاه نظامی (ژاندارمری شاید کمتر) به هم خورده بود، ولی ادارات دیگر هنوز بودند.»

فرصتی برای باقروف

در این زمان، مناطق اشغال شده توسط شوروی، گویی جز کمک به ارتش سرخ و شهروندان شوروی، کارکرد خارق‌العاده دیگری برای این کشور نداشتند. به همین دلیل است که بیش از هر چیز محصولات کشاورزی و رمه دامداران ایرانی، توسط سربازان شوروی به آن سوی مرز فرستاده می‌شدند. تا این کشور که در این روزگار با مشکلات اقتصادی و کمبود مواد غذایی روبه‌رو بود بتواند به جنگ خود با قوای آلمان ادامه دهد.

رضا شاه در تبعید.

اما برای سیاستمداران در باکو، اشغال ایران می‌توانست فرصتی مناسب باشد برای اجرای ایده‌های خود در ارتباط با آذربایجان ایران.

به گفته جمیل حسنلی، اسناد موجود نشان می‌دهند که حزب کمونیست جمهوری آذربایجان و دبیر اول این حزب یعنی میرجعفر باقروف، برای اجرای نقشه خود تصمیم گرفتند که به ایران نیروهای ویژه بفرستند.

به گفته او باقروف در این زمان مخفیانه به تبریز سفر کرد و در تلگرافی به مسکو، اجازه خواست تا به ایران نیرو بفرستد. این اجازه صادر شد. جمیل حسنلی می‌گوید:

« باقروف در دیدار با کسانی که می‌خواست به ایران بفرستد می گفت: "همیشه وطن وطن می گفتید. اکنون فرصت مناسبی برای رهایی وطن فراهم شده است. بروید و به وطن خدمت کنید."

این افراد در گروه های ۲۰۰ - ۳۰۰ نفره و با لباس نظامی و در اسناد رسمی همچون سربازان و افسران ارتش شوروی به ایران اعزام می‌شدند. اما وظیفه‌شان فعالیت سیاسی در آذربایجان ایران بود. چنین برنامه‌ریزی شده بود که مسئله آذربایجان جنوبی تا ۷ یا ۸ نوامبر ۱۹۴۱ ]میانه آبان ماه سال ۱۳۲۰[، یعنی بیست و چهارمین سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی فیصله پیدا کند.

این افراد تا سالگرد انقلاب می باسیت با فعالیت‌های تبلیغی و آموزشی، اهالی ترک زبان آذربایجان ایران را آماده می‌کردند و نقاط قوت سیستم شوروی را شرح می دادند تا آنها نیز با ارسال نامه‌هایی به شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی، ضمن یادآوری اینکه به دلیل بی‌عدالتی تاریخی، از هم تبارانشان جدا افتاده‌اند، درخواست رهایی از اسارت فارس و ایران و اتحاد با سرزمین مادری جمهوری آذربایجان شوروی می کردند. تا با در نظرگرفتن این درخواست، آذربایجان جنوبی با آذربایجان شوروی شبیه به مدل اوکراین غربی و بلاروس غربی متحد می‌شد.»

مخالفت مسکو

اما این نقشه خیلی زود با سد مسکو روبه‌رو شد؛ آن‌هم مسکویی که هر لحظه ممکن بود به زیر سلطه آلمان نازی سقوط کند.

حدود ۹۰۰ تن از ماموران باقروف در حالی در لباس سربازان ارتش سرخ وارد ایران شدند که آلمانی‌ها ظرف چند ماه به نزدیکی مسکو رسیده بودند و سران شوروی تمام توانشان را برای متوقف کردن آلمان خرج می‌کردند.

سیاست پیچیده بین‌المللی در این زمان خیلی زود ایران را به بزرگراه ارسال کمک متفقین به شوروی تبدیل کرد. همزمان شوروی نیز خود را محتاج کشورهایی نظیر بریتانیا می‌دید که مامورانشان رفتارهای ماموران شوروی را در شهرهایی مانند تبریز و اردبیل زیر نظر داشتند.

جمیل حسنلی، ماجرا را چنین شرح می‌دهد:

« انگلیسی‌ها فعالیت کارکنان سیاسی شوروی در ایران را به دقت در نظر داشتند و حدس می زدند که روسها اندیشه‌هایی برای ایران در سر می‌پرورانند. آنها موضوع تمامیت ارضی ایران را مطرح کردند و شوروی که به مسیر ترانزیت ایران برای تامین نیازهای جنگ وابسته بود، ناگزیر از پذیرش قرارداد سه جانبه ۲۹ ژانویه ۱۹۴۲ با ایران و بریتانیا شد که به موجب آن لندن و مسکو متعهد شدند که به تمامیت ارضی، حق حاکمیت و استقلال سیاسی ایران احترام بگذارند و نیروهای نظامی‌شان را حداکثر شش ماه پس از پایان جنگ از ایران خارج کنند.»

بدین ترتیب برای مسکو چاره‌ای نماند جز اینکه مامورانشان را از آذربایجان ایران خارج کند.

اینگونه نخستین تلاشهای خارجی برای ایجاد بحران قومیتی، ضربه زدن به تمامیت ارضی ایران و جدا کردن آذربایجان ایران، خیلی سریع شکست خورد. گروه بزرگی از ماموران مخفی فعال از آذربایجان به شوروی بازگردانده شدند. و همه منتظر ماندند تا جنگ به پایان برسد.