ایران پس از جنگ سوریه

حلب، مرکز اقتصادی سوریه؛ زمستان ۱۳۹۵

جنگ داخلی سوریه در حال تمام شدن است، هرچند جنگ قدرت هنوز به پایان نرسیده است. اما، هرچه که باشد طرف‌های درگیردر طول هفت سال درگیری چنان فرسوده شده اند که حتی اگر خواسته‌های سیاسی شان بر آورده نشود، بعید به نظر می‌رسد بتوانند بار دیگر در جنگی تمام عیار در گیر شوند. می‌توان گفت، یا حداقل، می‌توان امیدوار بود که جنگ خاتمه یافته و از صحنه عملیات نظامی به پشت میزهای کنفرانس منتقل شده است. کنفرانس‌هایی که از این پس خواه در سوچی و آستانه، یا در ژنو و ریاض تشکیل شوند صحنه جدال‌های سیاسی قابل ملاحظه‌ای خواهند بود. اما آیا با پایان جنگ سوریه منازعات منطقه‌ای نیز به پایان خواهد رسید؟

وضعیت در حال دگرگونی است

کَشتی نظامی داعش در گِل نشسته؛ گروه‌های اپوزیسیون مسلح شاخه به شاخه شده؛ بر روی بدنه سوراخ سوراخ ماشین سیاسی سوریه توسط روسیه و ایران رنگ تازه‌ای پاشیده شده، اما موتور نیمه سوخته آن در انتظار یک مکانیک ماهر است تا به هر نحوی که شده آثار هفت سال خرابی را برطرف کند. دراین میان راننده درمانده خودرو به هر دری می‌زند تا موتور فرسوده ماشین را روشن نگه‌دارد و به حرکت درآورد.

گفته می‌شود بشار اسد در سفر اخیر خود به مسکو از طریق ولادیمیر پوتین پیامی به بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل فرستاده و طی آن پیشنهاد کرده است که حاضر است با اسرائیل معامله مشروطی در مورد مناطق مرزی بین دو کشور داشته باشد. منابع تائید نشده گفته‌اند که پیام اسد روشن است: یک منطقه حائل غیر نظامی تا فاصله ۴۰ کیلومتری از بلندی‌های جولان (گولان)، هدیه بشار اسد به اسرائیل تا نگرانی‌های امنیتی آن کشور را از حضور نظامی ایران در سوریه برطرف کند. تنها شرط این پیشنهادِ سخاوتمندانه ‌این است که نتانیاهو کاری نکند که رژیم بشار اسد ساقط شود.

این پیشنهاد -اگر صحت داشته باشد- با رویه تاریخی خانواده اسد کاملا منطبق است. لازم به یادآوری است که پس از اشغال بخش‌ گسترده‌ای از بلندی‌های جولان در سال ۱۹۶۷ توسط اسرائیل، حافظ اسد (پدر بشار اسد) و پس از او خود بشار اسد که متوجه شده اند در گیری نظامی با همسایه قوی‌تر بی فایده است، تا به امروز هیچگونه واکنش نظامی نشان نداده و برای پس گرفتن مناطق اشغالی به خشونت متوسل نشده‌اند. اکنون در آستانه پایان‌یافتن جنگ هفت ساله داخلی در سوریه، بشار اسد که موقعیت خود را در خطر می‌بیند در صدد است با یک جهش تاکتیکی از همسایه قوی استفاده و به تثبیت وضعیت خود بپردازد. درحقیقت بشار با همان زیرکی که از پدر به ارث برده با یک تیر چند نشان می‌زند:

• بشار اسد که در رویای تداوم ریاست جمهوری خود پس از پایان جنگ داخلی به سر می‌برد حساب می‌کند حمایت همسایه قدرتمند و با نفوذی مانند اسرائیل در این مرحله برای نیل به چنین هدفی بسیار کارساز خواهد بود.

• ثانیا، محاسبه بشار اسد این است که بعد از جنگ، ایران و روسیه هریک صورتحساب چند میلیاردی جنگ را جلویش خواهند گذاشت که او به دو صورت می‌تواند پرداخت کند. می‌تواند امتیاز‌هایی به‌ایران بدهد، مانند امتیاز عبور جاده‌ای به لبنان برای رسیدن به حزب‌الله و یا دسترسی به مقبره سیده زینب که از این پس با کمی هزینه می‌تواند به «قلک» طلایی زیارتی منطقه تبدیل شود و بدهی‌های ایران را پرداخت کند. کسی چه می‌داند شاید در طول جنگ امامزاده‌های دیگری هم پیدا شده باشند که بتوان برایشان گنبد و بارگاه و حرم درست کرد که در آن صورت پرداخت صورتحساب جنگ آسان‌تر خواهد بود.

روسیه

برای روسیه اما لقمه چرب و نرم تری فراهم است. روسیه برنامه دراز مدت‌تری را در منطقه و جهان دنبال می‌کند و به همین دلیل سوریه سکوی پرتاب جدیدی است که می‌تواند به دورپردازی‌های روسیه کمک کند. دسترسی روسیه از طریق دریای سیاه و تنگه‌های ترکیه به مدیترانه بسیار محدود است و روسیه را در محاق ترکیه قرار می‌دهد. اما اکنون روسیه می‌تواند پایگاه‌های هوایی ایران را برای رسیدن به پایگاه‌های گوناگون سوری خود در طرطوس و لاذقیه، یا حمیمه و شعیرات مورد بهره‌برداری قرار دهد. علاوه بر آن در دوران پس از جنگ، روسیه خواهد توانست ارابه‌های جنگی خود را به سوریه بفروشد. روسیه به عنوان ناجی نظامی سوریه (دست کم تا زمانی که بشار اسد در قدرت است و یا اگر دولت دیگری با حمایت روسیه بر سر کار بیاید)، مورد احترام سوریه خواهد بود. بالاخره سوریه نیز مانند ایران به یک قدرت دارای «حق وتو» در شورای امنیت سازمان ملل نیاز دارد.

سوریه ضمن اینکه نسبت به ‌ایران احساس دین می‌کند ولی به احتمال زیاد نخواهد توانست میلیاردها دلار صورتحساب جنگی ایران را پرداخت کند. در عین حال به مصلحت خود نمی‌داند که‌این بدهی موجب باقی ماندن سرداران سپاه در سوریه بشود به نحوی که بتوانند آینده او را به خطر بیاندازند. با این ترتیب ایجاد یک منطقه حائل ضمن اینکه دامنه فعالیت‌های ایران را محدود و آنها را از مرزهای اسرائیل دور می‌کند، موجب نزدیکی سوریه و اسرائیل نیز می‌شود.

به تعبیر دیگر حالا وقت آن است که بشار اسد بخشی از خاک سوریه را از نفوذ ایران آزاد کند و بخاطر اینکار از اسرائیل پاداش بگیرد. گرچه با عملی شدن پیشنهاد ایجاد یک منطقه غیر نظامی به عمق ۴۰ کیلومتر، از گسترش خزنده‌ ایران به سمت مرزهای جولان جلوگیری می‌شود ولی به احتمال زیاد ایران همچنان راه عبوری به لبنان از طریق بزرگراه بین المللی شماره ۱ در اختیار خواهد داشت. برای رسیدن به مرز لبنان از دمشق کمتر از ۴۰ کیلومتر راه است. در حالیکه دمشق تا مرز رسمی اسرائیل حدود ۲۰۰ کیلومتر فاصله دارد.

آنچه به علت هفت سال جنگ در سوریه نصیب ایران شده است فقط به‌این راههای ارتباطی محدود نمی شود. نفوذ ایران در لبنان از سال ۲۰۰۸ عمق بیشتری پیدا کرد بویژه هنگامی که حزب‌الله توانست بخش‌هایی از غرب و اطراف بیروت را تحت کنترل بگیرد. توسعه تدریجی جغرافیایی حزب‌الله همراه بود با کاهش نفوذ عربستان در این منطقه و افزایش نفوذ سیاسی ایران به نحوی که دراوج درگیری‌های سوریه، در اکتبر ۲۰۱۶ و با انتخاب میشل عون (از طریق رای نمایندگان مجلس) به ریاست جمهوری لبنان، موقعیت ایران به نحو قابل رویتی تحکیم شد. اقدام عربستان سعودی در همان زمان با قطع حمایت مالی حزب‌الله و در همین یکی دو هفته اخیر با اعمال فشار برای استعفای سعد حریری تائیدی است بر توسعه قدرت ایران در منطقه و ناتوانی عربستان و امارات متحده عربی در تغییر مسیر این تحولات.

عملکرد ایران در سوریه و عراق

ایران در هفت سال اخیر، با تامین مالی ، نیروی انسانی، دانش فنی و آنچه که حمایت «مستشاری» نام گرفت جنگ سوریه را تامین کرد و مانع فروپاشی رژیم بشار اسد شد. ایران با بسیج نیروهای نیابتی در قالب گردان‌ها و لشگر‌های متعدد که بخشی از آن از افغانستان و پاکستان اجیرمی شدند، نیروی انسانی لازم را برای ارتش بشار اسد تامین کرد. در حالیکه در نقطه مقابل این حرکت حمایت سنی‌ها از اوپوزیسیون مسلح ضد بشار موجب هرج و مرج و پراکندگی و سر انجام ظهور جهادی‌های سلفی گردید.

درعراق واحد برون مرزی سپاه انقلاب اسلامی رسما نیروهای نظامی را دریک واحد ۱۲۰ هزار نفره موسوم به حشدالشعبی سازماندهی کرد. در نامه اخیر قاسم سلیمانی به آیت‌الله خامنه‌ای از حشد الشعبی با صفت «مقدس» یاد شده و نقش و حضور حزب الله «مقتدرانه و محوری» توصیف گردیده است. گرچه همه اعضای حشد الشعبی از ایران حمایت نمی کنند و مورد حمایت ایران نیستند، اما سه گروه شیعی مذهب به نام‌های کتائب حزب الله، عصائب اهل حق، و سازمان بدر وابستگی مستقیم به سپاه پاسداران دارند.

حزب الدعوه اسلامی در عراق و سازمان بدر که تشکیلات وزارت کشور عراق را در اختیار دارد دو بازوی سیاسی ایران در عراق به حساب می‌آیند و از فاکتورهایی هستند که بر برتری ایران در منطقه کمک کردند. نامه آقای سلیمانی «پائین کشیدن پرچم» گروه داعش را به منزله «پایان سیطره» داعش اعلام و آن‌را یک «پیروزی بسیار بزرگ و سرنوشت‌ساز» توصیف می‌کند.

اهداف و استراتژی دراز مدت ایران

اگر سخنان روز دوم آذر سرلشکر محمد علی جعفری را به عنوان بخشی از واقعیت‌های عرصه سیاست خارجی ایران در نظر بگیریم، ایران به «سازماندهی مردمی و بسیج مردمی» در لبنان، عراق و سوریه پرداخته و مشابه همان نوع سازماندهی را در میان شورشیان حوثی در یمن نیز ایجاد کرده است. به‌این ترتیب برنامه‌های آینده‌ ایران با بهره گیری از نتایج و تجربه‌های جنگ سوریه در منطقه، کم و بیش روشن است هر چند تضمینی برای موفقیت آن وجود ندارد. این برنامه چند بُعدی و در واقع کوششی در جهت کنترل خاور میانه با استفاده از ابزارهای غیر مرسوم در روابط بین المللی است. این ابزارها مذهبی-ایدوئولوژیک و ذاتاً تنش‌آفرین هستند و می‌توانند تفاوت‌های ناشی از قومیت، زبان، و مذهب را در جوامع به شدت لمسی و احساسی خاورمیانه نهادینه کرده و آتش منازعات را برای همیشه شعله‌ور نگهدارند. حمایت از شیعیان و گروه‌های متمایل به شیعه در برابر اهل سنت در راس این برنامه‌ها قرار دارد.

اجرای طرح‌های دراز مدت ایران نیازمند ایجاد گروه‌های نیابتی با ساختار غیر قابل رویت و مخفی، در نقاط بحرانی و تقویت آنان در نقاط خاص جغرافیایی است. چنین گروه‌هایی به صورت خفته و برای واکنش در موقعیت‌های آینده خلق خواهند شد.

در حوزه بیرونی، وارد کردن فشار روانی بر اسرائیل از طریق حزب‌الله و حمایت مستقیم و غیر مستقیم از فلسطینی‌ها و گروهه‌ایی مانند جهاد اسلامی و حماس قرار دارد. در حوزه درونی، کنترل عراق، کنترل یمن، کنترل برخی از کشورهای خلیج فارس، و حتی افغانستان جزیی از این برنامه‌ها است. در واقع محیط اطراف کریدور ارتباطی تهران–مدیترانه محدوده جغرافیایی این استراتژی را تشکیل خواهد داد.

در بُعد کلان، دامن زدن به خصومت آشتی‌ناپذیر با آمریکا در برابر کوشش در جهت امتیازدهی به اروپا، به نحوی که بتوان از آن به عنوان اهرم فشاری در مقابل آمریکا استفاده کرد، بازوی اصلی این استراتژی خواهد بود. طبیعتاً پشتوانه مالی این استراتژی در آمد‌های نفتی است که با گسترش بحران‌های جهانی بیشتر و بیشتر می‌شود ولی به علت وجود همین بحران‌ها بجای اینکه صرف بهبود زندگی مردم و توسعه اقتصادی گردد در جهت نقش‌آفرینی و رقابت منطقه‌ای هزینه خواهد شد.

نتیجه طبیعی این استراتژی همسو کردن و متحد کردن ایالات متحده با عربستان سعودی، و امارات متحده عربی در برابر ایران و ادامه فشارهای بین‌المللی، ارعاب، و انتخاب اقدام نظامی علیه ‌ایران خواهد بود.

—————————————————
جلیل روشندل استاد علوم سیاسی و امنیت بین‌المللی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیای شمالی است.
یادداشت‌ها و گفتارها بیانگر آرا و نظرات نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا.