سال ۱۳۹۶: طنین فریاد جامعهٔ در حال طغیان

فرداکاتور، طرح از بهنام محمدی

۱۳۹۶ برای جامعه ایران بدون تردید سالی متفاوت از همه ۳۸ سال گذشته تاریخ جمهوری اسلامی بود. بالا گرفتن نارضایتی عمومی، اعتراضات بی‌سابقه خیابانی گروه‌های ناراضی بویژه جوانان و تهیدستان در شمار بزرگی از شهرها و گسترش مطالبات صنفی و مدنی نشانه‌های چرخش مهمی در درون جامعه هستند. نکته اساسی دیگر در مورد اعتراضات و حرکات مطالباتی در مقایسه با گذشته رادیکالیزه شدن آنها و اشکال جدیدی کنشگری در عرصه مدنی است.

گروه‌های مختلف اجتماعی آشکارا و با جرات و شهامت بیشتری دست به مقاومت مدنی می زنند، هنجارها را زیر پا می گذارند، نظم دینی و سیاسی را به چالش می کشند و خواست تغییر حکومت را به اشکال گوناگون مطرح می کنند. دامنه بحران سیاسی و اجتماعی به آن اندازه گسترده شده که بسیاری از مقامات و دست اندرکاران حکومتی هم بدون پرده پوشی از بحران سیاسی، ناکارایی حکومت و دورنمای فروپاشی سخن می گویند. گویی ترس جبهه خود را عوض کرده و از میان مردم و گروه‌های اجتماعی به درون محافل قدرت خزیده است.

این دگرگونی در روانشناسی حاکمیت و جامعه را شاید بتوان مهم‌ترین تحول سال ۱۳۹۶ نام داد.

سال چرخش اساسی

تکان بزرگ جامعه ایران در سال ۱۳۹۶ پس از سال‌ها رکود مدنی رخ داد و بسیاری از ابعاد بدیع و غیرمنتظره اعتراضات مردمی هم به همین پدیده باز می گردند. شکست جنبش اجتماعی سال ۱۳۸۸ و آسیب دیدن بخش مهمی از شبکه کنشگران مدنی ضربه روانی سنگین و گیج کننده‌ای بود برای نیروهایی که با همه توان برای رقم زدن تغییرات اجتماعی و تغییر سرنوشت کشور به میدان آمده بودند.

جنبش سال ۱۳۸۸ بهانه‌ای شد برای تشدید سرکوب جامعه مدنی و برخورد با سازمان‌ها و تشکل‌های مدنی و کنشگران در حوزه‌های گوناگون. این سرکوب مدنی به نوعی ادامه همان سیاست مهندسی جامعه است که از اوایل سال‌های ۱۳۸۰ بگونه‌ای روشمند دنبال می شود.

هدف اصلی مهندسی اجتماعی از سوی حکومت و بویژه دستگاه‌های نظامی‌امنیتی و قضایی کنترل همه جانبه سازمان‌ها و نهادهای مدنی مستقلی است که در یک جامعه متعارف باز نقش واسطه میان نهادهای رسمی و جامعه را بازی می کنند.

بازخوانی سیاست‌های داخلی جمهوری اسلامی در دهه هفتاد و هشتاد گذشته نشان می دهد که در نگاه بخش‌های بزرگی از حکومت سازمان‌های مدنی در اشکال گوناگون آن نوعی تهدید اساسی برای نظم اسلامی به شمار می روند. آنها به امر مشارکت در عرصه عمومی و سازمانیابی مدنی بصورت منفی و به عنوان خطر می نگرند و با رویکردی امنیتی به سراغ آن می روند. ترس از قدرت و توان خفته ، سرکش و غیر قابل پیش بینی جامعه مدنی سبب شده تا ناتوان و زمین گیر کردن آن در دستور کار قرار گیرد.

الگوی مطلوب نیروهای نظامی‌امنیتی جامعه‌ای بدون تشکل و بدون سازمان‌های مدنی است. شمار بزرگی از دست اندرکاران سیاسی ایران شیفته تظاهرات یکسویه و سربزیر توده‌ها به طرفداری از حکومت هستند و حاضر نیستند استقلال جامعه مدنی و مشروعیت اعتراض‌های مدنی را به رسمیت بشناسند. بیهوده نیست که تظاهرات دولتی که در ۲۲ بهمن و یا در سالگردهای دیگر برگزار می شوند تا این اندازه مورد علاقه برخی از مسئولین قرار می گیرند تا جائیکه برای آنها این نمایش‌های حکومتی نوعی "همه پرسی" به نفع جمهوری اسلامی تلقی می شود.

الگوی مطلوب نیروهای نظامی‌امنیتی جامعه‌ای بدون تشکل و بدون سازمان‌های مدنی است. شمار بزرگی از دست اندرکاران سیاسی ایران شیفته تظاهرات یکسویه و سربزیر توده‌ها به طرفداری از حکومت هستند و حاضر نیستند استقلال جامعه مدنی و مشروعیت اعتراض‌های مدنی را به رسمیت بشناسند. بیهوده نیست که تظاهرات دولتی که در ۲۲ بهمن و یا در سالگردهای دیگر برگزار می شوند تا این اندازه مورد علاقه برخی از مسئولین قرار می گیرند تا جائیکه برای آنها این نمایش‌های حکومتی نوعی "همه پرسی" به نفع جمهوری اسلامی تلقی می شود. همزمان تظاهرات اعتراضی همیشه "غیر قانونی" تلقی می شوند و نهادهای رسمی حاضر نیستند به حق مشروع جامعه مدنی برای اعتراض تن در دهند. سرکوب منظم سازمان‌های حقوق بشری، تشکل‌های غیر دولتی و مستقل، اتحادیه‌های صنفی و یا احزاب سیاسی غیر خودی و یا خودی‌های ناراضی و سرکش مانند جبهه مشارکت نشانگر عدم اعتماد عمیق و نگاه تقلیلی حکومت به جامعه مدنی است.

همین روایت پیرامون سازمان‌های بزرگ حرفه‌ای و صنفی هم صدق می کند چرا که به چنین تشکل هایی بخاطر اهمیت اجتماعی و سیاسی آنها کمتر مجال رشد داده می شود. دخالت مستقیم در انتخابات صنفی تشکل‌های بزرگ و تاثیر گذار (پزشکان، وکلا، سینماگران، معلمان، خبرنگاران...) و یا اتحادیه‌های کارگری نشانه‌های آشکار سیاست مهار و نظارت آمرانه بر جامعه مدنی است. دستگاه‌های امنیتی حتا به سازمان‌های مدنی کوچک محلی که به مسائل اجتماعی، زیست محیطی و کودکان می پردازند هم با بی‌اعتمادی و تردید می نگرند و وجود آن‌ها تا زمانی تحمل می شود که دامنه اثربخشی محدودی داشته باشند و نتوانند گروه‌های بزرگ را گرد مسائل اجتماعی بسیج کند.

هدف دیگر نیروهای امنیتی و نظامی و سایر نهادهای سرکوبگر در مهندسی جامعه جلوگیری از ظهور و یا رشد شخصیت‌های مرجع و کنشگران مدنی مستقل تاثیر گذار و ارتباط آنها با افکار عمومی مربوط می شود. برای دستگاه‌های سرکوبگر و امنیتی وجود شخصیت‌های مرجع و بانفوذ در جامعه مدنی و نقش نمادینی که آنها قادرند در سمت دادن به افکار عمومی در زمینه‌های اخلاقی، فرهنگی و یا سیاسی ایفا کنند هم خطری مهم برای نظم دینی و ولایت فقیهی تلقی می شود.

آزار و اذیت بیمار گونه برخی کنشگران مدنی و حقوق بشری مانند نرگس محمدی و یا نسرین ستوده بازتاب ترسی است که از کنشگران و کنشگری مدنی وجود دارد. تبلیغات گسترده دولتی پیرامون شخصیت‌های خودی که چشم وگوش بسته از ولایت فقیه اطاعت می کنند و نماد الگوی رفتاری ایده ال حکومتی هستند بخشی از این سیاست است.

آزار و اذیت بیمار گونه برخی کنشگران مدنی و حقوق بشری مانند نرگس محمدی و یا نسرین ستوده بازتاب ترسی است که از کنشگران و کنشگری مدنی وجود دارد. تبلیغات گسترده دولتی پیرامون شخصیت‌های خودی که چشم وگوش بسته از ولایت فقیه اطاعت می کنند و نماد الگوی رفتاری ایده ال حکومتی هستند بخشی از این سیاست است.

نمونه‌های زنده و مرده این شخصیت‌های خودی سربزیر و "بی خطر" سردار سلیمانی و "شهید حججی" هستند که از نظر حکومت باید به الگوی توده‌ها تبدیل شوند.

باخت بزرگ حکومت در جنگ رسانه‌ای

سال ۱۳۹۶ سال برتری رسانه‌ای جامعه در برابر رسانه‌های حکومتی هم بود. جمهوری اسلامی از همان ابتدا بخوبی می دانست سلطه بر جامعه و کنترل همه جانبه آن بدون نظارت کامل بر رسانه‌های جمعی بسیار دشوار است. مشکل جمهوری اسلامی به عنوان حکومت دینی این است که کنترل رسانه‌ای در آن به عرصه سیاست فروکاسته نمی شود و بخش مهمی از حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی هم قربانی سانسور حکومتی می شوند. رسانه‌های بزرگ سراسری در دست افراطی‌ترین بخش حاکمیت است و به همین دلیل هم گروه پرشماری از مردم دیگر به آنها اعتمادی ندارند و یا به کلی به آنها پشت کرده اند. در غیاب رسانه‌های ملی بانفوذ و مورد پذیرش عمومی، مردم به سراغ رسانه‌های گوناگون دیگری می روند که به دنیای ذهنی، ذائقه و نیازهای آنها نزدیکترند. پی آمد این وضعیت حضور گسترده رسانه‌های الترناتیو در داخل و خارج از کشور است که مخاطبان زیادی هم در میان مردم دارند و تا حدودی سانسور حکومتی و خلاء خبری را جبران می کنند. وضعیت خاص ایران سبب شده که ما با جنگ رسانه‌ای در اشکال گوناگون آن سروکار داشته باشیم و آنچه که قاعده بازی را در سال‌های اخیر بهم ریخته گسترش استفاده از فن آوری جدید اطلاعات و ارتباطات و شکل گیری شبکه‌های مجازی است که مردم را به یکدیگر متصل می کنند و امکان نظارت همه جانبه حکومت بر جامعه را از میان می برد. نفوذ رسانه‌های جدید تا آنجا پیش رفته است که برخی مسئولین جمهوری اسلامی با وجود همه انتقادات خود عضو این شبکه‌ها شده اند و به نوعی به آنها رسمیت بخشیده اند. اما آنچه که در سال ۱۳۹۶ به گونه‌ای محسوس اتفاق افتاد تبدیل شدن این رسانه‌ها به محل اصلی انتشار اخبار و مسائل جامعه و گسترگی بی‌سابقه نفوذ آن در میان افکار عمومی بود بطوریکه برخی از مسئولین در تربیون‌های عمومی بناچار به واکنش در برابر خبرهای شبکه‌های مجازی می پردازند و بخشی هم پیگیرانه خواهان بستن این شبکه‌ها هستند.

بن بست‌های جمهوری اسلامی

تفاوت مهم زمینه اجتماعی اعتراضات ۱۳۹۶ با گذشته بحران‌های چند گانه ژرفی است که در حوزه‌های گوناگون به اعتبار و مشروعیت نظام اسلامی ضربات سنگینی زده است. در آستانه چهلمین سال انقلاب جمهوری اسلامی چیز زیادی برای افتخار کردن ندارد و در اصلی‌ترین عرصه‌های کشورداری با شکست فاحش مواجه شده است. فقر، رکود، توسعه نیافتگی و بحران اقتصادی، تنش‌های دایمی در روابط بین المللی، فساد فراگیر، آسیب‌های اجتماعی و زیست محیطی، نارضایتی عمومی نوعی نظام گسیختگی عریان را بوجود آورده است.

حتا در زمینه اخلاق و معنویت که هدف اصلی جمهوری اسلامی به عنوان حکومت دینی را تشکیل می داد و می دهد نتیجه کار بسیار منفی و تکان دهنده است. ارمغان حکومت دینی برای جامعه ایران فروپاشی بزرگ اخلاقی و رواج ریاکاری دینی است. فساد دامنه دار کنونی فقط یکی از نشانه‌ای این ورشکستگی اخلاقی تاریخی و بی‌اعتبار شدن دین حکومتی و روحانیت و تهی شدن دین از معنویت و اخلاق است.

جامعه ایران بخاطر سرکوب روشمند سازمان‌ها و شخصیت‌های مدنی فاقد راه‌ها و ظرف‌های متعارف برای شکل دادن به دیالوگ انتقادی و یا اعتراض به شرایط موجود است. در چنین وضعیتی کنشگران مدنی و ناراضیان بناچار در پی اشکال جدید کنشگری، اعتراض و ارتباط مدنی هستند. بدین گونه است که گروه‌های اجتماعی سرخورده و خشمگین از نابسامانی‌های موجود از هر فرصتی برای اعتراضات خیابانی و کنش‌های هنجارشکنانه استفاده می کنند. دخترانی که برای اعتراض حجاب از سر برمی دارند، جوانان خشمگینی که علیه فقر، تبعیض و بی‌عدالتی به خیابان‌ها می آیند، کارگرانی که در اعتراض به وضعیت معیشتی خود دست به اعتصاب می زنند، مردمی که همه اعتماد خود را به این حکومت از دست داده اند همه و همه نشانه‌های جامعه‌ای در حال طغیان هستند.

جامعه‌ای که از ناکارایی حکومت، تبعیض‌ها و بی‌عدالتی عمیق، بحران اقتصادی، زیست محیطیريال فقر، توهین، تحقیر و سقوط اخلاقی به تنگ آمده است. اگر با وجود این شکاف‌های بزرگ در جامعه بحران زده و بدون دورنمای امروز ایران حکومت می تواند باز هم سرپا باقی بماند این پیش از هر چیز به ناتوانی اپوزیسیون در داخل ایران و ضعف سازمان‌های مدنی مربوط است.

گروه‌های بزرگی از مردم ایران بیش از بیست سال است که پیام و فریاد نارضایتی، سرخوردگی عمیق و خشم خود را به زبان‌های گوناگون از طریق انتخابات، رای اعتراضی و یا عدم شرکت در انتخابات، تظاهرات، هنجارشکنی، مقاومت فرهنگی و مدنی، پشت کردن به رسانه‌ها و تبلیغات دولتی به کسانی که در مسند قدرت قرار دارند رسانده اند.

صاحبان اصلی قدرت هم با رفتار و برخوردهای خود نشان داده اند که توانایی شنیدن و درک این پیام روشن و معنای اجتماعی و سیاسی آن را ندارند. سخنان آیت الله خامنه‌ای در واکنش به حرکت دختران جوان و زنان در اعتراض به حجاب اجباری و یا تحلیل او از حوادث سال گذشته در سخنرانی نوروزی در مشهد نمایش آشکار شکاف ژرف میان افکار عمومی ناراضی و رهبران دور افتاده از واقعیت‌های جامعه است. این شیوه برخورد با جامعه در حال عصیان نه پایان خوبی برای سال ۱۳۹۶ بود و نه شروع خوبی برای سال ۱۳۹۷. اینها همه نشانه‌های جامعه‌ای بدون دیالوگ و گرفتار آمده در بن بستی است که حکومت اسلامی و روحانیت در قدرت به جامعه ایران تحمیل کرده اند.

--------------------------------------------
یادداشت‌ها و مقالات بیانگر نظرات و آرای نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.