دادگاه حمید نوری روز چهارشنبه ۲۴ آذر در استکهلم سوئد ادامه یافت و در جریان آن، منوچهر اسحاقی به عنوان شاهد گفت که در ۱۳ سالگی به جوخه اعدام برده شه و شاهد اعدام (تیرباران) زندانیان و شلیک تیر خلاص به آنها بود.
آقای اسحاقی که به گفته خود در ۱۳ سالگی به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق بازداشت و به ده سال حبس محکوم شده بود، در زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت زندانی بوده است.
او در دادگاه محاکمه حمید نوری گفت که ابراهیم هوشمند، داییاش، فارغالتحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه تهران بود و سال ۶۰ در ۲۷ سالگی در زندان اوین اعدام شد.
او توضیح داد که ابراهیم هوشمند الگوی خانواده او بود و او و برادرانش، هوادار دایی خود بودند: «هر سه ما به خاطر عشقی که به داییمان داشتیم، در رابطه با مجاهدین فعالیت که نمیشود گفت تظاهرات میرفتیم و به خاطر همین رابطه با داییام بود که نشریه مجاهدین را پخش میکردم و چند روز بعد از تظاهرات ۳۰ خرداد دستگیر شدم».
محسن اسحاقی، برادر منوچهر اسحاقی، پیش از این در دادگاه حمید نوری شهادت داده بود که در ۱۸ سالگی، ۱۳ ماه پس از دستگیری به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق، شرکت در تظاهرات و ضدیت با نظام به ده سال حبس محکوم شد و از سال ۶۵ تا چند ماه پس از اعدامها در سال ۶۷ در زندان گوهردشت بود.
او در چهاردهمین جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری گفته بود که حمید نوری در سرکوب اعتراضهای دانشجویی سال ۷۸ نیز فعال بود و از جمله کسانی بود که «باعث شد دانشجوها را سرکوب کنند».
بیشتر در این باره: دادگاه اعدامهای ۶۷ در سوئد: معترضان به وضعیت زندان به صف و بعد اعدام شدندمهدی اسحاقی برادر دیگر منوچهر اسحاقی هم در شانزدهمین جلسه دادگاه حمید نوری درباره نقش او در اعدامهای دهه ۶۰، وضعیت زندان گوهردشت و برگزاری دادگاههای انقلاب شهادت داده بود. مهدی اسحاقی گفته بود سال ۶۱ زمانی که دانشآموز چهارم دبیرستان بود بازداشت و ۱۰ سال بعد آزاد شد.
حمید نوری متهم است که در اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت کرج مشارکت داشته است، اتهامی که خود آن را رد میکند. او روز ۱۸ آبان ۹۸ با یک پرواز مستقیم از ایران به فرودگاه استکهلم رسید و بلافاصله دستگیر شد.
منوچهر اسحاقی در دادگاه روز چهارشنبه حمید نوری گفت که در ۱۳ سالگی وقتی بازداشت شد مورد ضربوشتم و شکنجه قرار گرفت: «فکر میکردم آنجا اتاق است اما متوجه شدم که یک حمام و اتاق شکنجه است. روی نیمکتی چوبی، مرا به شکم خواباندند. دستهایم را از زیر بستند و کسی روی پشت من نشست و دستمال یا حوله کثیفی را در دهانم فرو کردند و با کابل به کف پا و پشتم زدند. من را میزدند و میگفتند قرارتان کجاست؟ و من نمیدانستم چه باید بگویم. میپرسیدند اسلحهتان کجاست؟ من چیزی برای گفتن نداشتم و فقط گریه میکردم».
او گفت که سه روز بعد از دستگیری به اتفاق هشت نفر دیگر به دادگاهی برده شد که دوربین فیلمبرداری وجود داشت و رومیزی بزرگ سفید روی میز مانع از این میشد که «پاهای خونآلود، زخمی، متورم و برهنه» آنها دیده شود.
به گفته منوچهر اسحاقی، در این جلسه محمد محمدیگیلانی، حاکم شرع وقت و اسدالله لاجوردی، دادستان وقت حضور داشتند: «لاجوردی اتهامات ما را با صدای بلند میخواند. همه اتهامات مشابه هم از قبیل شرکت در تظاهرات ۳۰خرداد، آتش زدن مثلا فلان جا و اقدام علیه جمهوری اسلامی، محاربه با خدا، افساد فیالارض و از این اراجیف».
او گفت که در این دادگاه چند دقیقه ای به ده سال زندان محکوم شد و بعد از جلسه دادگاه شاهد اعدام زندانیان بوده است: «ما را به سمت جوخه اعدام بردند. (اسدالله) لاجوردی با پوتین به ساق پای من زد و از من سوال کرد که چند سالت است؟ در حالی که هنوز مانده بود تا ۱۴ بشود گفتم ۱۴ سال. پرسید جنب شدی یا نه؟ من نفهمیدم چه میگوید و گفتم خودت شدی. مرا از صف بیرون آوردند. بعد از حرف زدن با هم مرا دوباره به صف برگرداندند و با مینیبوس به جوخه اعدام بردند».
آقای اسحاقی گفت شاهد تیرباران بقیه افرادی بود که با او بودند و دید که یک نفر به آنها تیر خلاص میزند: «من فقط گریه میکردم و میلرزیدم. میتوانم بگویم خودم را خیس کردم. بعد مرا با مینیبوس به همان سلولی که بودم برگردادند».
بیشتر در این باره: دادگاه اعدامهای ۶۷؛ «جسد اعدامیها را از آشپزخانه زندان با کامیون خارج میکردند»حمید نوری مدعی است که از سال ۱۳۶۱ تا سال ۱۳۷۲ در زندان اوین بوده و چند بار به زندان گوهردشت به عنوان ماموریت سر زده است.
اما منوچهر اسحاقی که در سال ۶۵ به اتفاق برادرانش از زندان قزلحصار به زندان گوهردشت منتقل شد، در دادگاه حمید نوری گفت که او را بارها در زندان گوهردشت دیده است.
او توضیح داد که اوایل مرداد ۶۷ زندانیانی که از بند یک زندان گوهردشت به بند جهاد این زندان منتقل شده بودند قصد اعتصاب غذا داشتند که حمید نوری وارد بند آنها شد و از آنها خواست که غذا بخورند و اعتصاب نکنند.
یک روز بعد هم دید که ناصریان( محمد مقیسه) و حمید نوری در هواخوری زندان، زندانیانی را که از بند جهاد ناراضی بودند جدا کرده و با خود بردهاند. از این زندانیان، به گفته آقای اسحاقی، تعداد کمی بعد دوباره به بند بازگشتند که از جمله آنها محسن اسحاقی، برادر او بوده است.
منوچهر اسحاقی سپس در پاسخ به سوال دادستان گفت که او و دیگر زندانیان، دادیارهای زندان و پاسدارهای بند را همیشه بدون چشمبند میدیدند: «چند بار دیگر هم حمید عباسی (نوری) را دیده بودم از جمله موقعی که بهخاطر ورزش جمعی ما را کتک زده و توی اتاق گاز میانداختند. حمید عباسی (نوری) همیشه شرکت داشت و همیشه از ما تعهد میگرفت که ورزش نکنیم».
او در پاسخ به سوال دادستان که با چشمبند چطور میتوانستی ببینی و بدانی که حمید عباسی آنجاست، گفت: «بعد از پنج شش سال زندانی بودن، چشمبند مانع نمیشود کسی را نبینید و راحت میتوانید ببینید. برای ما چیزی نبود که به وسیله آن نتوانیم ببینیم. فقط برای ترساندن بود و ما میتوانستیم به انواع و اقسام مختلف، از بغل و از پایین ببینیم. بعضیها هم نخش را کشیده بودند و هر کس به یک شکلی میتوانست ببیند».
او گفت که پس از اولین ملاقات با مادرش بعد از اعدامها، توسط حمید نوری به سلول انفرادی منتقل شد: «در طول ملاقات درباره اعدام داییام با مادرم صحبت کردم. حمید عباسی (نوری) با من برخورد کرد و مرا به سلول انفرادی انداخت و من دو ماه در سلول انفرادی بودم. او هر چند روز یک بار دریچه سلول را باز میکرد، به من نگاه میکرد و میرفت».
به گفته منوچهر اسحاقی، در جریان یک ملاقات حضوری در بهمن ۶۷ قبل از اینکه خانوادهها را داخل سالن بیاورند ناصریان (محمد مقیسه) خطاب به او و دیگر زندانیانی که از اعدامها جان بهدر برده بودند گفت که «اگر دست من بود همه شما را اعدام میکردم. شما همه مار هستید و ما اشتباه کردیم شما را این همه مدت نگه داشتیم».
برگزاری دادگاه حمید نوری که تا آوریل سال آینده در دادگاه استکهلم سوئد ادامه خواهد داشت، واکنش مقامات جمهوری اسلامی را نیز در پی داشته است.
سعید خطیبزاده، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، روز اول شهریور محاکمه آقای نوری را «یک طراحی» توسط سازمان مجاهدین خلق خواند و مدعی شد که دادگاه سوئد «به یک سری داستان و مستندسازی و شاهدسازی دروغی که همه از سوی یک گروهک صورت گرفته استناد کرده است».