ژان کلود بریالی بازيگر مردمی سينمای فرانسه درگذشت

بريالی يکی از نمايندگان سينمای «موج نو»ی فرانسه در دهه ۵۰ ميلادی بود.

سه روز پس از پايان جشنواره فيلم کن؛ بازيگر معروف و مردمی سينما، تئاتر و تلويزيون، فيلمساز، فيلمنامه نويس و نويسنده فرانسوی، ژان کلود بريالی، در سن ۷۴ سالگی بر اثر بيماری سرطان، ديده از جهان فروبست.


بريالی يکی از نمايندگان سينمای «موج نو»ی فرانسه در دهه ۵۰ ميلادی بود.


ژان کلود بريالی، در ۳۰ مارس ۱۹۳۳ در الجزاير به دنيا آمد. پدر او نظامی ارتش بود و وی نيز بعدها در فرانسه به مدرسه نظام رفت. ۵ ساله بود که در يک جشن مدرسه برای نخستين بار به روی صحنه تئاتر رفت. بر خلاف ميل والدينش که می خواستند او نظامی شود؛ تصميم گرفت در استراسبورگ هنرهای دراماتيک تحصيل کند.

ورود او به عرصه سينما از زمانی آغاز شد که در آلمان خدمت سربازی را می گذراند و امکانی پيش آمد که اولين فيلم مستند خود را در آن جا بسازد.


بريالی در سال ۱۹۵۴ به پاريس نقل مکان کرد و با کارهای کوچک زندگی خود را می گذراند. والدينش به او کمکی نمی کردند. در آن جا بود که با گروه مجله سينمايی کايه دو سينما آشنا و دوست شد.


ژان کلود بریالی در سال ۱۹۷۹ در باره مرگ گفته بود: «از مرگ وحشت دارم. به خود می گويم غيرممکن است که موتزارت و مولير ديگر غباری بيش نباشند

او برای نخستين بار در فيلم کوتاهی از ژاک ريوت، يکی از فيلمسازان متعلق به «موج نو» جلوی دوربين رفت و پس از آن در سال ۱۹۵۶ با بازی در فيلم «النا و مردان» ساخته ژان رنوار رسما وارد عرصه بازيگری در سينما شد.


بريالی در سال ۱۹۵۸ با فيلم «سرژ زيبا» ساخته کلود شابرول به شهرت رسيد و در اوايل دهه ۶۰ ميلادی،به يکی از محبوب ترين و فعال ترين بازيگران سينمای فرانسه تبديل شد.


در دهه ۷۰ به فيلمسازی روی آورد و فيلم های موفقی ساخت. در سال ۱۹۷۱ فيلم «نسترن» او از جشنواره سن سباستيان جايزه گرفت.


ژان کلود بريالی در طول عمر فعاليت هنری خود در بيش از ۱۸۰ فيلم، از جمله در فيلم های فيلمسازان بزرگی چون لويی مال، ژان لوک گدار، اريک رومر، فرانسوا تروفو، کلود شابرول، لوئيس بونوئل، آينه واردا، کوستا گاوراس، کلود للوش، ايفای نقش کرد.


او در تمام دوران فعاليت خود از تئاتر غافل نماند و همواره در اين عرصه نيز حضور داشت. يک بار در سال ۱۹۸۴ گفت: «من ديگر ستاره سينما نيستم، اما يکی از ده دوازده نفری هستم که اغلب تماشاگران را به سالن های تئاتر می کشانم.»


بريالی در سال ۱۹۷۷ مدير «تئاتر ابرتو» ی پاريس، و در سال ۱۹۸۷ مدير «تئاتر دو بوفه پاريزين» شد. او به مدت ۶ سال مدير هنری جشنواره تئاتر «آنجو»، يکی از مهم ترين رويدادهای تئاتری فرانسه بود.


ژان کلود بريالی در تلويزيون و راديو نيز حضور فعالی داشت. او در بيش از بيست سريال و فيلم تلويزيونی بازی کرد و هشت برنامه تلويزيونی ساخت.


پير آرديتی، بازيگر معروف فرانسه درباره بریالی گفت: «او جزو کسانی است که انسان با ديدنش يک لحظه به خود می گويد؛ دوست دارم در زندگی ام بازيگر شوم

از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴، بريالی چندين کتاب اتوبيوگرافی در مورد دوران های مختلف زندگی خود نوشت.


وی در سال ۱۹۷۹ در باره مرگ گفته بود: «از مرگ وحشت دارم. به خود می گويم غيرممکن است که موتزارت و مولير حالا ديگر غباری بيش نباشند!»


بازتاب مرگ بريالی در فرانسه


مرگ ژان کلود بريالی در فرانسه تأسف همگان را برانگيخت. فقدان او در جامعه هنری اين کشور در اظهار نظرات مختلف هنرمندان و سياستمداران فرانسه بازتاب يافت.


نيکلا سارکوزی، رييس جمهور جديد فرانسه از بريالی به عنوان يک بازيگر، فيلمساز و انسان گرای بزرگ ياد کرد و او را «ديده بان شب و شعر و جشن» ناميد.


فرانسوا فيون، نخست وزير فرانسه در پيامی او را تجسم «موج نو»ی سينمای فرانسه دانست که با زمان پيش رفت و تمامی استعداد خود را در سينمای مؤلف و به همان ميزان در سينمای مردمی به کار گرفت.


ژن مورو، بازيگر قديمی سينمای فرانسه گفت: «ژان کلود برای من مثل يک برادر کوچک بود و متأسفم که قبل از من رفت... برای من غيرقابل تحمل است که از او حرف بزنم و نه با او!»


کلود للوش فيلمساز، غمگينانه می گويد: هر وقت می خواستم در مورد کار و شغلم چيزی بدانم ژان کلود را صدا می زدم. او همه چيز را می دانست و به همه چيز علاقه نشان می داد. ديوانه کنجکاوی بود. او شيفته اين دنيا بود.»


روبر حسين، بازيگر و فيلمساز در اظهارنظری گفت: «شديدأ منقلب شدم. ما با هم قبل از بيست سالگی آشنا شديم. بريالی از لحاظ انسانی فردی استثنايی بود.»


پير آرديتی، بازيگر معروف فرانسه می گويد: «او جزو کسانی است که انسان با ديدنش يک لحظه به خود می گويد؛ دوست دارم در زندگی ام بازيگر شوم!»


فيليپ لابرو، نويسنده و روزنامه نگار گفت: «بيش از هر چيز، حضور دوستانه هميشگی او بود که به چشم می آمد. سخاوتمندی او. هميشه در جايی که مشکلی پيش می آمد حضور داشت، چه با همکارانش و چه حتی با ناآشناها. او قلبی بزرگ داشت... اين ها چيزهايی هستند که خارج از استعداد وسيع هنری او برای من ارزشمندند.»