بحران گرجستان؛ «روسیه به دنبال گرفتن امتیاز؟»

نیروهای روسیه همچنان در بخش هایی از خاک گرجستان حضور دارند. (عکس از EPA)

کمتر از سه هفته پس از آغاز جنگ ميان گرجستان و روسيه بر سر اوستيای جنوبی، مسکو استقلال اين منطقه و همچنين ابخاز را به رسميت شناخت.


اين اقدام از دو جنبه حائز اهميت است:


  • استقلال اوستيای جنوبی و ابخازيا توسط عالی ترين مقام اجرايی روسيه به رسميت شناخته شد ولذا جنبه کاملا رسمی دارد.
  • تمام کشورهای غربی به رهبری آمريکا و همچنين سازمان ملل متحد،ضمن مخالفت با استقلال اين دو منطقه جدايی طلب، بر حفظ تماميت ارضی گرجستان تاکيد داشته اند و دارند.

در اين خصوص، با توجه به اينکه مسکو در روزهای گذشته شاهد مواضع کشورهای غربی در زمينه اوضاع تحولات قفقاز بود، چرا دست به اين اقدام زد؟


به نظر می رسد، اين اقدام روسيه ناشی از آن بود که خطوط قرمز خود در مرزهايش را نقض شده ديد.


برای درک اين موضوع بايد به زمانی که اتحاد شوروی دچار فروپاشی نشده بود، بازگشت؛ زمانی که پيمان ورشو وجود داشت و اتحاد شوروی حداقل در مرزهای غربی خود، منطقه پرجمعيت و صنعتی تر اين کشور، نواری امنيتی را به نام کشورهای سوسياليستی در اختيار داشت که آن را از خطر يک جنگ حفظ می کرد.


با پايان عمر پيمان ورشو و فروپاشی نظام سياسی و اقتصادی حاکم بر کشورهای شرق اروپا، اين نوار امنيتی از بين رفت؛ گو اينکه در زمان وجود موشک های بالستيک، چندان هم به کار نمی آمد، اما در هر صورت، وجود آن از لحاظ روحی و با در نظر داشتن تجربه جنگ دوم جهانی، دارای اهميت بود.


با فروپاشی اتحاد شوروی، روسيه، وارث اصلی آن کشور، خود را با وضعيت جديدی رويارو ديد.


نخست آنکه روس ها که برای دهه ها کشور خود را يکی از دو ابرقدرت جهان می ديدند، شاهد آن بودند که به دليل مشکلات اقتصادی و ناتوانی رهبری وقت روسيه، از دايره نفوذ سياسی مسکو در جهان کاسته می شود.


ديگر آنکه، روسيه تنها يک قدرت منطقه ای به شمار می رفت، نه بيشتر. آن هم قدرتی که در درون سرزمين خود شاهد استقلال طلبی و تشديد گرايش گريز از مرکز در ميان جمهوری ها و مناطق خودمختارش مانند چچن، تاتارستان، کالميکيا و ... بود.


روسیه و دوری از غرب


همزمان، عوامل ديگری بر روس ها تاثير منفی داشتند. دوری کشورهای همسايه روسيه از مسکو، طرح مشارکت برای صلح ناتو، آغاز روند عضويت کشورهای شرق اروپا در ناتو و جنگ عليه يوگسلاوی،متحد نزديک روسيه، از آن جمله بودند.


در تمام اين مدت، روس ها با نگرانی شاهد ناديده گرفته شدن روزافزون کشورشان در تحولات منطقه ای بودند.


  • تصميم گيرندگان سياسی در مسکو بر اين باورند که با نزديک شدن فصل سرما، کشورهای اروپايی نمی توانند قاطعيت زيادی در قبال روسيه داشته باشند و در عين حال، با نزديک شدن موعد انتخابات در آمريکا، رهبری اين کشور نخواهد توانست اقدامات زيادی را عليه مسکو به اجرا در آورد.

در اين ميان، گرچه نداهايی در مورد لزوم دوری جستن روسيه از سياست آتلانتيک گرايی در محافل سياسی اين کشور به گوش می خورد، اما می توان گفت که جنگ در چچن، که بسياری از روس ها آن را نتيجه سياست دومينوی غرب برای تجزيه کشورشان ارزيابی می کردند و می کنند، ضربه ای بود که باعث شد به رغم لبخندهای ديپلماتيک ميان رهبران روسيه و غرب، اين انديشه در راس هرم قدرت در کرملين جوانه بزند که برای حفظ منافع مسکو بايد به فکر چاره بود.


دکترين نگاه به شرق توسط يوگنی پريماکف، وزير امور خارجه و نخست وزير سابق، نشاندهنده آن بود که روسيه در حال آغاز حرکت در راهی ديگر است. اين راه با انتخاب ولاديمير پوتين به رياست جمهوری روسيه ادامه يافت.


بر اساس اين دکترين، روسيه مناسبات خود را با کشورهايی همچون چين، ايران، هند و ... گسترش داد.


کشورهايی که در آن سوی کمربند امنيتی ای بودند که برخی از تحليلگران و مقام های روس معتقد بودند توسط غرب به دور روسيه کشيده می شود تا حتی آن نقش منطقه ای اش را محدود کنند. يعنی سياستی همانند دوران جنگ سرد، اما در مقياس کوچک تر و بدون موضوع ايدئولويک.


تحولاتی نظير انقلاب های مخملی و نارنجی در گرجستان و اوکراين و سپس، طرح موضوع استقرار سیستم دفاع موشکی در لهستان و جمهوری چک، باز هم بر فاصله مسکو و غرب افزود.


روس ها تحولات در دو همسايه خود را که با به قدرت رسيدن نيروهای مخالف مسکو همراه بود، با ديده ای کاملا منفی می نگريستند و بيهوده نبود که مدتی بعد، محافلی در غرب را متهم می کردند که به دنبال رويدادی مشابه در روسيه هستند.


همچنين در حالی که آمريکا بارها اطمينان خاطر داد و می دهد که اجرای طرح سپر موشکی متوجه کشورهايی همانند ايران و کرده شمالی است، اما روس ها به واسطه بدگمانی های ساليان اخير خود گفتند و می گويند که اين سيستم موشکی تنها به خاطر روسيه ايجاد می شود و ايران تنها يک بهانه است. اين ارزيابی در شرايطی مطرح می شود که مسکو نيز همانند ساير کشورها از فعاليت های اتمی جمهوری اسلامی ايران ابراز نگرانی کرده است.


در واقع،می توان گفت که مجموعه اين عوامل و تحولات باعث شد که اقدام نظامی گرجستان عليه اوستيای جنوبی به منظور تلاش برای اعمال حاکميت مجدد تفليس بر آن، کاسه صبر روسيه را لبريز کند. به ويژه آنکه چند روز پيش از آن، لهستان و آمريکا بر سر ايجاد پايگاه موشکی به توافق رسيده بودند.


آيا روسيه توانايی مقاومت را دارد؟


در اين ميان، حرکت روسيه با توجه به اينکه بريتانيا اعلام کرده که درصدد ايجاد جبهه بندی بين المللی عليه آن کشور است، تا چه اندازه می تواند پايدار باشد و آيا مسکو دارای آن ميزان توانايی هست که بتواند در مقابل فشار رو به ازدياد جهانی مقاومت کند؟


در اين مورد می توان گفت که کرملين در مورد اقدامی که انجام داده، به چند مشخصه توجه داشته است.


نخستين مشخصه، واکنش نه چندان شديد غرب به ورود نيروهای نظامی روسيه به داخل خاک گرجستان و تعلل در خروج از آن بوده است.


اين واکنش از لغو مانورهای ناتو با روسيه و اينکه دورنمای مناسبات اين پيمان با مسکو روشن نيست، فراتر نرفت.


در واقع، اين نوع برخورد موضوعی بود که چند بار از سوی ميخاييل ساکاشويلی، رييس جمهوری گرجستان، مورد انتقاد قرار گرفت.


در عين حال، وابستگی روز افزون اتحاديه اروپا به انرژی وارداتی از روسيه و همچنين نزديک شدن موعد انتخابات رياست جمهوری آمريکا را نيز می توان به اين مشخصه ها اضافه کرد.


به عبارت ديگر، تصميم گيرندگان سياسی در مسکو بر اين باورند که با نزديک شدن فصل سرما، کشورهای اروپايی نمی توانند قاطعيت زيادی در قبال روسيه داشته باشند و در عين حال، با نزديک شدن موعد انتخابات در آمريکا، رهبری اين کشور نخواهد توانست اقدامات زيادی را عليه مسکو به اجرا در آورد.


از سوی ديگر،غرب به شدت به همراهی روسيه در مواردی چون پرونده اتمی جمهوری اسلامی ايران نيازمند است.


بنابراين، بر اساس ارزيابی مقام های روسيه، برخورد غرب با مسکو بر سر اوستيای جنوبی و ابخاز، به طور قطع بر اين پرونده ها تاثيرگذار خواهد بود؛ امری که به نظر نمی رسد غرب خواهان آن باشد.


اين در شرايطی است که در روزهای اخير در پيامی به غرب،اعلام کرده است که نيروگاه اتمی بوشهر از ابتدای سال آينده ميلادی راه اندازی خواهد شد.


يکی ديگر از عواملی که در اين زمينه می تواند مورد اشاره قرار گيرد، اين است که روس ها در چالش کنونی می خواهند به جهان نشان دهند که ديگر تنها يک قدرت منطقه ای نيستند و بايد آنان را به حساب آورد.


اين در حقيقت، خطاب به مردم روسيه نيز هست تا آنان از سرخوردگی ساليان اخير رها شوند.


ضمن آنکه اگر به تمجيد ولاديمير پوتين، نخست وزير روسيه، و در واقع، مرد شماره يک اين کشور، از شخصيت هايی همچون پتر اول، کنراد آدنائر و شارل دوگل، که کشورهای خود را بازسازی کردند، توجه داشته باشيم، در آن صورت بهتر می توانيم متوجه اقدامات عظمت طلبانه مسکو شويم.


در بعد داخلی نيز رويارويی روسيه با غرب در زمانی صورت می گيرد که مسکو به برکت درآمد سرشار نفتی، از امکان مانور در بازهای مالی و اقتصادی برخوردار است، ضمن آنکه اين درآمد به نوعی رونق کاذب اقتصادی در روسيه و در نتيجه افزايش محبوبيت عمومی دولت منجر شده است.


اين در حالی است که مخالفان سياسی در روسيه به انزوا رانده شده اند و تنها حزب بزرگ مخالف دولت، حزب کمونيست، نيز پيش از اين خواستار به رسميت شناخته شدن استقلال اوستيای جنوبی و ابخازيا شده بود.


بنابراين غرب نمی تواند به تحولات درونی روسيه دلخوش کند.


با اين وضعيت، می توان گفت که روسيه در اقدام غير متعارف خود در به رسميت شناختن تجزيه يک کشور، دارای ابزارهايی است که غلبه بر آن را دشوار خواهد کرد.


در اين ميان، دو مسير در پيش رو خواهد بود:


نخست، احيای دوره جنگ سرد که روس ها می گويند خواستار آن نيستند، ولی از آن هراسی ندارند. آن هم در شرايطی که به نظر نمی رسد جامعه جهانی به طور کامل و هماهنگ عليه روسيه عمل کند.


در همين ارتباط، می توان به مواضع کشورهايی چون چين اشاره کرد که با مواضع کشورهای غربی به طور کامل همسو نيست.


در همين حال، مسير ديگر نيز به کارگيری ابزارهای ديپلماتيک برای اعمال فشار بر روسيه و چانه زنی با روس ها است. و اين در شرايطی است که روس ها به طور حتم خواهان دريافت امتيازاتی خواهند شد.