بررسی نقش آیت الله خامنه ای در ساختار قدرت در ایران

آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، عکس از AFP

کریم سجادپور در مقاله ای به ارزیابی و تحلیل رفتار آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، پرداخته است.


آقای سجادپور در ابتدای مقاله بازخوانی خامنه ای: نگاه جهان به قدرتمندترین رهبر ایران، Reading Khamenei: The world view Iran's most powerful leader می نویسد که شاید در جهان، هیچ رهبری وجود نداشته باشد که به اندازه آیت الله خامنه ای برای مسایل جاری جهان اهمیت داشته باشد، اما همزمان تا این حد برای جهانیان ناشناخته باشد.


نويسنده مقاله در پژوهشی نزديک به چهل صفحه، به کنکاش در سخنرانی ها، نوشته ها و رفتارهای آيت الله خامنه ای در سه دهه گذشته می پردازد.


در این مقاله در هفت بخش، بررسی نویسنده از آیت الله خامنه ای ارائه شده است: «اهميت خامنه ای»، «آغازی فروتنانه برای قدرت»، «رهبر شدن»، «فضيلت های انقلاب»، «فضيلت های انقلابی و سياست خارجی»، «چالش های رهبری او و ايران پس از خامنه ای» و فصل هفتم «نتيجه گيری».


شايد بتوان ايده مرکزی مقاله را در اين عبارت نويسنده خلاصه کرد: «هر رويکردی که به دفاع از رابطه با ايران می پردازد و می خواهد قرين موفقيت باشد بايد قدر مناسبی برای خامنه ای و نقش محوری او در تصميم گيری های ايران در نظر بگيرد.»


اما نويسنده مقاله توضيح می دهد: «برقراری تماس با ايران اگرچه در دفاع آسان به نظر می رسد اما در عمل کاری است بس دشوار.»


  • «تلاش برای ارتباط با ايرانی که خامنه ای سکاندار آن است، به مقدار معتنابهی ظرافت و حوصله نياز دارد و ضمانتی هم ندارد که به موفقيت نايل آيد. اما اگر فقط يک نکته باشد که آزموده شده و درست است، همانا اين نکته است که ديدگاه تماس با ايران اگر هدف خود را ناديده گرفتن، دور زدن يا دست کم گرفتن خامنه ای قرار دهد محکوم به شکست است».کریم سجادپور

به باور نويسنده، اين دشواری ها جدای از شخص آيت الله خامنه ای نيست؛ خود اوست.


کريم سجادپور در قسمتی از مقاله اش می نويسد: «مقام های آمريکايی هنگامی که با اين انتقاد مواجه می شوند که چرا به تماس با ايران نمی پردازند در پاسخ می گويند: با چه کسی در ايران بايد گفت وگو کرد. با اينکه پاسخ شايد آيت الله خامنه ای باشد، واقعيت آن است که تا زمانی که خامنه ای رهبر باشد تغيير بنيادی در سياست داخلی يا خارجی ايران هم غيرمحتمل است.»


آقای سجادپور می افزاید:« آيت الله خامنه ای به اين دليل به مقام رهبری انتخاب شد چون به آرمان های انقلابی و آموزه های آيت الله خمينی وفادار بود؛ ضمن آنکه بخت خامنه ای در ۶۸ سالگی، حتی اگر بخواهد يا بتواند، برای تغيير ذاتی خود، چندان قوی نمی نمايد.»


به اعتقاد کريم سجادپور،« آيت الله خامنه ای با اينکه می داند انقلاب سال ۵۷ به اين دليل روی داد که تغيير ايجاد کند، اما از زمان وقوع اين انقلاب، آيت الله خامنه ای نه در انديشه ايجاد تغيير، بلکه تنها در انديشه حفظ وضعيت انقلابی است.»


البته در این مقاله به انعطاف های رهبر جمهوری اسلامی نيز اشاره شده است.


در این مقاله همچنین گفته شده است با این که رهبر جمهوری اسلامی نسبت به گسترش روابط با همسايگان عرب و همچنين با کشورهای اروپایی از خود انعطاف نشان داده، اما همچنان سازش با آمریکا و نگاه غیرمتخاصم به اسراییل دو مورد از سه خط قرمز جمهوری اسلامی به شمار می‌روند. خط قرمز سوم حجاب زنان است



نويسنده مقاله می گويد: «هر طرحی که آمريکاييان برای برقراری تماس با ايران طراحی کنند و آيت الله خامنه ای را در نظر نياورند، پيشاپيش محکوم به شکست است.»

کريم سجادپور می نويسد: «رابطه موفق رابطه ای است که در پی برقراری مجراهای ارتباطی با دفتر رهبری و ترجيحا شخص آيت الله خامنه ای باشد. او نسبت به رقيبان خود بسيار محتاطانه عمل می کند و حتی تصميم های سياست خارجی ای را که به نفع ايران است اما احتمال به خطر انداختن منافع سياسی شخص او را در بر دارد نمی پذيرد.»


آقای سجادپور می افزاید:«اقدام ناموفق دولت کلينتون که خامنه ای را دور می زد و او را به بازی نمی گرفت و همچنين پرداختن به خاتمی و اصلاح طلبان در سال ۲۰۰۰ نمونه هايی در همين زمينه به شمار می روند.»


اما در اين مقاله همچنين گفته شده است که طرف قرار گرفتن با آيت الله خامنه ای شاخص ها و ويژگی هايی نيز دارد که بايد رعايت شوند.


در مقاله به دو مورد اشاره شده است:«خامنه ای بايد متقاعد شود که ايالات متحده آماده است مشروعيت جمهوری اسلامی را به رسميت بشناسد و به آن احترام بگذارد. او همچنين بايد از اين اشتباه بيرون آورده شود که سياست آمريکا در انديشه تغيير رژيم ايران است و نه تغيير رفتار.»


نويسنده ويژگی دوم را اين چنين برمی شمارد:«خامنه ای هرگز توافقی را که متضمن قبول عقب نشينی يا پذيرفتن شکست در معرض عموم باشد نخواهد پذيرفت. او حتی در برابر فقط اعمال فشار هم تن به مصالحه نخواهد داد. از مسئله حفظ وجهه خود هم که بگذريم، خامنه ای عميقا باور دارد سازش در برابر فشار نتيجه معکوس می دهد و به افزايش اعمال فشار منجر می شود.»


اما علی رغم تمامی اين موشکافی ها برای در نظر گرفتن نقش آيت الله خامنه ای، نويسنده باور ديگری را نيز طرح می کند.


کريم سجادپور در بند پايانی مقاله خود می نويسد: «ايالات متحده و جمهوری اسلامی تا زمانی که خامنه ای رهبر است نخواهند توانست با يکديگر رابطه ای ديپلماتيک برقرار کنند. پس از سه دهه غوطه خوردن در فرهنگ «مرگ بر آمريکا»، احتمالا اينکه از خامنه ای خواسته شود خود را تغيير دهد خواسته ای زياده از حد است. تلاش برای ارتباط با ايرانی که خامنه ای سکاندار آن است، به مقدار معتنابهی ظرافت و حوصله نياز دارد و ضمانتی هم ندارد که به موفقيت نايل آيد.»


آقای سجادپور می افزاید: «اما اگر فقط يک نکته باشد که آزموده شده و درست است، همانا اين نکته است که ديدگاه تماس با ايران اگر هدف خود را ناديده گرفتن، دور زدن يا دست کم گرفتن خامنه ای قرار دهد محکوم به شکست است.»