اول : اظهارات حسن روحانی در انتقاد از عملکرد دولت نهم در حوزه سياست خارجی، هرچند می تواند ادامه ای بر رويارويی هايی قلمداد شود که در سه سال گذشته بين محمود احمدی نژاد و جناح هوادار او از يک سو و اکبر هاشمی رفسنجانی و نزديکان وی از سوی ديگر جريان داشته است، اما در عين حال می تواند ابعاد گسترده تری نيز به اين رويارويی ها ببخشد.
از هنگام رقابت های انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری که در دور دوم آن، محمود احمدی نژاد به عنوان تازه واردی به عرصه بالاترين سطوح مديريت در جمهوری اسلامی توانست اکبر هاشمی رفسنجانی، يکی از اصلی ترين چهره های نظام در سه دهه گذشته را کنار بزند، منازعه و مجادله اين دو فروکش نکرده است.
اهميت پرونده هسته ای جمهوری اسلامی و ميزان تاثير گذاری آن بر تحولات سياسی داخل قدرت موجب شد که اين موضوع به يکی از اصلی ترين آماج های انتقاد هر دو جناح بدل شود و در کنار ديگر موضوعات مورد منازعه، جايی قابل توجه بيابد.
کنار رفتن حسن روحانی، از سرپرستی تيم مذاکره کننده هسته ای اما موجب پايان يافتن انتقادها از عملکرد او نشد.
مهم ترين انتقاد جناحی که از خود به عنوان اصولگرا ياد می کند به تيم سابق مذاکره کننده اين بوده است که اين تيم در مذاکره با اتحاديه اروپا از خود نرمش بيش از اندازه نشان داده و چنان که بايد و شايد بر مواضع جمهوری اسلامی برای استيفای حقوق مسلم خود ايستادگی نکرده است.
اوج اين مناقشه، متهم کردن حسين موسويان از چهره های اصلی در تيم حسن روحانی به جاسوسی و بازداشت و محاکمه وی بود.
در مقابل، حسن روحانی و حاميان وی همواره انتقادهای مطرح شده از سوی دولت نهم و مجلس هفتم را رد و بر درستی روش و عملکرد خود تاکيد کرده اند.
دوم: اما آنچه حسن روحانی، درست يک روز پس از ديدارش به عنوان يکی از اعضای مجلس خبرگان رهبری، با آيت الله علی خامنه ای مطرح کرده، سخنی فراتر از پاسخ های گذشته و انتقادهای متقابل او از محمود احمدی نژاد و هوادارانش محسوب می شود.
آقای روحانی، در حالی به تندی اقدامات دو سه سال گذشته را مورد انتقاد قرار داد که آيت الله خامنه ای به صراحت از «نقش بارز شخص رييس جمهوری در موفقيت بزرگ هسته ای»، سخن گفته و اقدامات پيشين در خصوص پرونده هسته ای را آشکارا به زير سوال برده بود.
از اين رو، دامنه انتقاد شديد و بلافاصله حسن روحانی از محمود احمدی نژاد، تنها به رييس جمهوری اسلامی يا دولت نهم محدود نمی ماند و خواه ناخواه، پاسخی به اظهارات آيت الله خامنه ای نيز محسوب خواهد شد؛ امری که در نوع خود، بی سابقه قلمداد می شود.
از هنگامی که آيت الله علی خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی برگزيده شد تا کنون، حتی در اوج منازعات و رقابت های جناحی، چهره های اصلی و شاخص حاضر در قدرت، از بيان هرگونه انتقاد يا پاسخ به موضع گيری ها و اظهارات رهبر نظام خودداری کرده بودند و تنها در مواردی، شماری از نمايندگان مجلس ششم يا فعالان سياسی جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی که سمتی رسمی در حکومت نداشتند، بيشتر به اشاره و کمتر به صراحت، گفتار و رفتار آيت الله خامنه ای را مورد پرسش قرار داده بودند.
از اين رو، انتقادهای حسن روحانی می تواند پاسخی از سوی وی و حاميانش نظير اکبر هاشمی رفسنجانی به حملات کم سابقه آيت الله خامنه ای و جانبداری بی محابای او از يک جناح سياسی رقيب دانسته شود.
سوم : فارغ از تندی انتقادهای حسن روحانی، محتوای سخنان او نيز آشکار می سازد که با توجه به ساختارهای قدرت و تصميم گيری در جمهوری اسلامی و به ويژه در حوزه سياست خارجی، دامنه اين انتقادها اساسا نمی تواند به سطح مجريان محدود بماند و ناگزير، اصلی ترين مراکز تصميم گير و در راس آن رهبری نظام را هدف قرار می دهد.
تاکيد حسن روحانی بر تشتت های موجود در زمينه تصميم گيری ها و مبهم و تعريف ناشده ماندن کليدی ترين مفاهيم در حوزه سياست خارجی، در بهترين حالت سخن گفتن از نبود يک رهبری يکپارچه و در نزديک ترين معنا، انتقاد از نحوه مديريت عالی ترين سطوح رهبری و تصميم گيری در حوزه سياست خارجی است.
آقای روحانی می گويد:«ما به يک سياست خارجی خوب نياز داريم، نه آنکه حرف هايی بزنيم که تکبير آفرين باشد يا درشت گويی کنيم. سياست خارجی يعنی راه و روش و سلوک با دنيا که نتيجه آن تهديدی را کم، يا منفعتی را جلب کند.»
وی سپس با تاکيد بر اينکه تصميم گيران جمهوری اسلامی هنوز بر سر واژه هايی چون تعامل، تقابل و تسليم به تفاهم نرسيده اند، می گويد: «نمی توان با تحکم و داد به دنيا چيزی را فهماند، بلکه بايد آرام آرام با منطق با دنيا برخورد کرد.»
در ادبيات سياسی رايج در جمهوری اسلامی، اين اظهارات روشن تر از آن تلقی می شود که جايی برای تفسير باقی بگذارد، تنها متوجه اظهارات و موضع گيری محمود احمدی نژاد شود و موجب مقايسه ناخواسته آن با اظهارات و موضع گيری های رهبر جمهوری اسلامی نگردد.
چهارم : در اين ميان، همزمان با آنچه در پی انتشار گزارش تازه آژانس بين المللی انرژی اتمی در جمهوری اسلامی «پيروزی و موفقيت بزرگ هسته ای» خوانده شده و به دنبال موج تبريک ها، اظهارات حسن روحانی، به عنوان سرپرست سابق تيم مذاکره کننده هسته ای و نماينده فعلی رهبر جمهوری اسلامی در شورای عالی امنيت ملی، سايه ای از ترديد بر اين پيروزی و موفقيت می افکند.
هرچند آيت الله خامنه ای، اعتبار اين «موفقيت بزرگ» را به حساب شخص محمود احمدی نژاد و در مراحل بعدی مجلس هفتم واريز کرد و با تاييد تمام عيار عملکرد آقای احمدی نژاد، بار ديگر نقش خود را به عنوان مرجع نهايی تصميم گيری در اين زمينه يادآوری کرد، اما سخنان حسن روحانی نشانه ای از آن است که حتی در داخل حاکميت نيز، اجماعی بر سر اينکه «موفقيت و پيروزی بزرگ» حاصل شده وجود ندارد و فراتر از آن، برخی تصويری به مراتب متفاوت از موقعيت کنونی ايران در عرصه جهانی را پيش روی خود می بينند.
پنجم : اگرچه به چالش کشيدن مواضع و اظهارات آيت الله علی خامنه ای از سوی يک چهره شناخته شده در جمهوری اسلامی می تواند نتيجه ورود بی محابای رهبر جمهوری اسلامی در نقد يک جناح و حمايت از جناحی ديگر باشد، با اين همه، در بررسی نتايج و پيامدهای ارتقاء سطح اين رويارويی نمی توان محتاط نبود.
ساختار قدرت در جمهوری اسلامی و پيچيدگی های آن و ساز و کارهای حل و فصل منازعات و اختلافات درون حاکميتی، اگرچه می تواند و توانسته به تعميق شکاف ها بيندازد، اما در عين حال، تمهيدات و فرصت های پيش بينی ناشده ای را نيز برای کاستن از عمق شکاف ها و سرپوش گذاشتن بر اختلاف ها در اختيار رهبران جمهوری اسلامی قرار داده است.
از همين رو، اگرچه رويارويی ها به ويژه در آستانه انتخابات مجلس هشتم اوج گرفته است، اما همزمان تلاش ها برای نشان دادن«وحدت بين مسئولان و کارگزاران نظام» ادامه دارد.
ديدار اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد، پس از آخرين مجادله لفظی آنان در جريان برگزاری نشست مجلس خبرگان رهبری، حتی اگر به کاهش اختلاف ها نينجاميده باشد، دست کم چنان بوده است که مدير مسئول روزنامه کيهان، به گرمی از آن استقبال کند و چنين روشی را «فرمول راهگشا» بخواند.