یک سال و اندی پس از درگذشت فیلیپ راث، نویسنده سرشناس آمریکایی، روزنامه والاستریت ژورنال خبر داده است که او، پنهانی و بیسروصدا، دو میلیون دلار از مایملک خود را در اختیار کتابخانه بزرگ محل تولدش قرار داده است. این کمک شامل نویسندگان جوان و داستاننویسان تازهکار هم میشود.
«داستان که مینویسم، میگویند زندگینامهام است. زندگینامه که مینویسم، میگویند قصه است. حالا که من اینقدر ابلهام و آنها اینقدر زیرک، بگذار خودشان تصمیم بگیرند.» - فیلیپ راث
صریح و بیپروا و بیرحم؛ حتی در مورد خودش. فیلیپ راث وقتی به ۷۴ سالگی رسید، بهگفته خودش، تمام آثارش را که بیش از ۳۰ رمان و مجموعهداستان است خواند و با رمانهای بزرگ دنیا مقایسه کرد و وقتی به این نتیجه رسید که «با توجه به شرایطش مجموع آثارش نسبتاً موفق» بوده، در اوج پرکاری و موفقیت دست از نوشتن برداشت و الکش را آویخت. این تصمیم، یعنی بازنشستگی خودخواسته را، ۹ سال پیش از مرگش در سال ۲۰۱۸ گرفت؛ سخت و سرد و صریح مثل فضای بیشتر رمانهایش.
بیشتر در این باره: فیلیپ راث، نویسنده آمریکایی، درگذشتحالا، با خبری که روزنامه وال استریت ژورنال در روز چهارشنبه ۸ آبان منتشر کرد، تصویر دیگری از این نویسندۀ سختگیر و تلخ آشکار شد.
بهگفته این روزنامه، فیلیپ راث در اقدامی پنهانی و بیسروصدا دو میلیون دلار از مایملک خود را در اختیار کتابخانه بزرگ محل تولدش، شهر نیوارک در ایالت نیوجرسی، قرار داده تا با سود سالانه و عوایدش سالهای سال به ترویج کتابخوانی کمک کند. و زیباتر آنکه این کمک شامل نویسندههای جوان و داستاننویسهای تازهکار هم میشود.
فیلیپ راث با اینکه دو بار ازدواج کرد و جدا شد، فرزندی نداشت و پدر و مادر و برادر بزرگترش، همه، پیش از او درگذشتند. او داراییهای خود را میان دوستان نزدیک و بنیاد آثارش باقی گذاشت و به طور مشخص برای بورس تحصیلی (فلوشیپ) هر سال مبلغ قابلتوجهی از طریق بنیاد گوگنهایم به نویسندگان تازهکار و مستعد از طرف بنیاد آثار فیلیپ راث تعلق میگیرد.
دکتر جولیا گولیه، دوست قدیمی و همکار ادبی قابلاعتمادش، میگوید فیلیپ راث پیش از مرگ تأکید کرده بود که دلش نمیخواهد خانههایش به موزه تبدیل شوند. گولیه میگوید: «اگه این رو بهش میگفتی،ن بهتون جواب میداد من امیلی دیکینسون نیستم، تو هم نمیتونی من رو تبدیل به موزه کنی!»
جولیا میگوید بارها به او پیشنهاد کرده که خانهی ایالت کانکتیکاتش را، که مکان مناسبی برای موزه است، برای این کار بگذارد، بهخصوص که اتاق کارش و میز تحریر کنار پنجرهاش سالهای سال است به همان شکل باقی مانده و روی دیوار هم دیپلمهای افتخار و گواهینامههای جوایز گوناگون و یادگارهایش آویزان است. اما فیلیپ راث قاطعانه از او خواسته «تمرکزش بر کار و کتابهایش باشد تا شکل زندگیاش و اینکه برای صبحانه چه میخورده!»
فیلیپ راث سال پیش درگذشت و، به گفته خیلی از منتقدان، ادبیات آمریکا یکی از محکمترین پایههایش را از دست داد. این نویسنده یهودی-آمریکایی که در آثارش به تلخی و صراحت معروف بود و از اولین رمانش بدون پردهپوشی جزئیات روابط جنسی را تصویر کرد، با دین و تظاهرات دینی بهصراحت مخالف بود. طرفه اینکه بابت تمام اینها هم بهشدت مورد تحسین بود و هم زیر ضرب انتقاد، ولی به کار خودش ادامه میداد و حتی پرکارتر هم میشد؛ تا جایی که در یک دوره، هر سال یک رمان مینوشت و منتشر میکرد.
فیلیپ راث در عین علاقه بسیارش به آمریکا و فرهنگ آمریکایی و «رؤیای آمریکایی» اظهارنظرهای صریحی در باب سیاست آمریکا داشت که همیشه جنجالی میشد. از طرف دیگر او را گاه ضدزن و یهودیستیز هم مینامیدند.
بیشتر در این باره: دهها نویسنده در آمریکا خواستار لغو فرمان مهاجرتی دونالد ترامپ شدندسال ۱۹۳۳ بود که فیلیپ راث در نیوآرک ایالت نیوجرسی به دنیا آمد. او فرزند یک خانواده متوسط آمریکایی و نوه یک خانواده یهودی اروپایی بود که، در موج مهاجرت قرن نوزدهم، به آمریکا کوچ کرده بودند. راث پس از دبیرستان به دانشگاه باکنل رفت و مدرک کارشناسی ادبیات انگلیسی گرفت. تحصیلاتش را در دانشگاه شیکاگو ادامه داد و بعدتر در همان دانشگاه هم به تدریس ادبیات پرداخت.
بعد از پایان تحصیلاتش، تا وقتی که اولین کتابش در سال ۱۹۵۹ منتشر شود، دو سالی در ارتش آمریکا خدمت کرد و همزمان برای مجلات داستان کوتاه و نقد نوشت. در ۲۷ سالگی اولین کتابش، مجموعهداستان «خداحافظ کلمبوس» را منتشر کرد.
فیلیپ راث تا سال ۱۹۹۲ که بازنشسته شد، در دانشگاه پنسیلوانیا نیز ادبیات تطبیقی درس داد. او همچنین عضو مؤسسه ملی هنر و ادبیات آمریکا و ویراستار آثار ادبی انتشارات پنگوئن هم بود.
هنگامی که در شیکاگو درس میخواند، با همسر اولش، مارگارت مارتینسون، آشنا شد و ازدواج کرد و شخصیت زن داستانهایش ریشههایی در واقعیت پیدا کردند. مارتینسون الهامبخش او در بسیاری از رمانهایش بود؛ مثل شخصیت لوسی نلسون در رمان «وقتی که او خوب بود» یا مائورین تارنوپل در رمان «زندگیام به عنوان یک مرد». پس از جداییشان در سال ۱۹۶۳ و مرگ مارتینسون که پنج سال بعد از آن در یک حادثه رانندگی رخ داد، یکی از نشانههای آشنا در داستانهای راث کمرنگ شد.
فیلیپ راث برای دومین بار در سال ۱۹۹۰ با کلر بلوم، بازیگر انگلیسی، ازدواج کرد که این رابطه هم چهار سال بیشتر دوام نداشت. بعدها کلر بلوم از زندگی خود با راث در کتاب «ترک خانه یک عروسک» پرده برداشت.
در این رمان، فیلیپ راث مردی زنستیز و متعصب معرفی شده که دختر ۱۸ ساله خود را به طرز وحشتناکی از خانه بیرون انداختهاست (البته فیلیپ راثِ واقعی هیچ وقت فرزندی نداشت). طبیعی است که راث هم، لابد بهقصد انتقام، سالها بعد رمانی بنویسد با عنوان «با یک کمونیست ازدواج کردم» و در آن کلر بلوم را زنی نشان بدهد که زندگی شوهرش را با نوشتن کتاب خاطرات خود از بین میبرد.
برخلاف نقلقول و انکار فیلیپ راث در باب نوشتن از احوالات شخصی خود، بهطور مشخص از سال ۱۹۷۰ شخصیتی در رمانهای او متولد شد با نام «ناتان زاکرمن».
«زاکرمن» تا بهحال در ۱۰ اثر از بهترین کتابهای راث ظاهر شده و از این جهت این ۱۰ رمان راث را کتابهای «ناتان زاکرمن» هم مینامند.
ماجرای خلق این شخصیت داستانی از این قرار است که فیلیپ راث پس از انتشار رمان «شکایت پورتنوی» با جنجالهای زیادی روبهرو میشود و تصمیم میگیرد این جار و جنجالها را با زبان شخصیت رمان تازهاش پاسخ دهد. بدین ترتیب، «زاکرمن» در رمانهای راث به نویسنده یهودی بدنامی تبدیل میشود که پس از انتشار رمان «کارنوفسکی» با سر و صداهای زیادی روبهرو شده است.
شمار زیادی از منتقدان معروف دنیا معتقدند که راث با خلق «زاکرمن» توانسته جانشینی خیالی برای خود در داستانهایش خلق کند و به این ترتیب زندگی احساسی و حرفهای خود را در قالب خودزندگینامههای متفاوت در رمانهایش بگنجاند (هرچند که طبق نقلقول ابتدای متن، خودش این ماجرا را قبول نکند!).
«زاکرمن» نسخهی بدلی خود فیلیپ راث است. حتی با اینکه این شخصیت خیالی در رمان «خلاف زندگی» در سال ۱۹۸۷ چشم از دنیا فرو میبندد، اما بعدها راث او را در رمانهای بعدی خود زنده میکند و ادامهی ماجرای زندگیاش را تعریف میکند.
حالا این فیلیپ راث است یا ناتان زاکرمن که یک سال پس از مرگش کاشف به عمل آمده که در سکوت یکپنجمِ اموالش را وقف کتاب و ادبیات کرده و باقی آن را هم به ترتیبی بین دوست و آشنا و بنیادی که هدفش اعتلای ادبیات است تقسیم کرده است.
در این که این نویسنده نامدار و محبوب علاقه و توجه خاصی به محل تولد و زندگیاش داشته شکی نیست. در رمانهایش نام نیوآرکِ نیوجرسی بارها تکرار میشود و نگاه مشفقانهای به شهر دارد. حتی بهگفته جولیا گولیه، فیلیپ راث قصد داشته کارهای «تأثیرگذارأ دیگری هم برای شهر نیوآرک انجام بدهد که عمرش دیگر کفاف نداده است.
به گزارش والاستریت ژورنال، از امسال سالی هشتاد هزار دلار فقط برای خرید کتاب به کتابخانه عمومی نیوآرک از طرف بنیاد فیلیپ راث میرسد که بهگفته مدیر کتابخانه، «با این مبلغ جان تازهای به کتابخانه دمیده میشود.»
این نویسنده تلخ، این یهودی بدنام، این مرد بیپروا، این آقای زاکرمن، که نوبل نگرفتنش از عجیبترین اتفاقات روزگار است، بالأخره کارِ خودش را کرد و این بار نامش را بهگونهای دیگر بر سر زبانها زنده نگاه خواهد داشت؛ زنده تا هر وقت که اعضای کتابخانه نیوآرک هر سال کتابهای تازه را امانت بگیرند و بخوانند و محبوب تا وقتی که نویسندگانی تازهکار به همت او به رؤیاهای خود میاندیشند و برای آن میکوشند.
شهرت جهانی فیلیپ راث شامل ایران هم میشود. از او دستکم ۱۰ اثر به فارسی برگردانده شده است:
- رئیسجمهور ما، ترجمه افشین رضاپور، انتشارات آنا
- زنگار بشر، ترجمه فریدون مجلسی، انتشارات البرز
- خشم، ترجمه فریدون مجلسی، انتشارات نیلوفر
- یکی مثل همه، ترجمه پیمان خاکسار، نشر چشمه،
- ننگ بشری، ترجمه زهرا طراوتی، انتشار نیماژ
- زوکرمن رهیده از بند، ترجمه سهیل سمی، انتشارات نیماژ
- حقارت، ترجمه سهیل سمی، انتشارات نیماژ
- نویسندهٔ پشت پرده، ترجمه سهیل سمی، انتشارات نیماژ
- ارباب انتقام، ترجمه پدرام لعلبخش، انتشارات افراز
- شوهر کمونیست من، ترجمه فریدون مجلسی، انتشارات نیلوفر