۱۹ ژوئن امسال، فقط هفتاد و پنجمین سالگرد تولد سلمان رشدی نویسنده بریتانیایی-آمریکایی هندیتبار نبود؛ بلکه به نوعی روز جشن غلبه نویسندگان و در کل ادبیات بر «تروریسم اسلامی» و در کل هرگونه محدودیت و سانسور بود.
احمد سلمان رشدی، نویسنده رمان جنجالی «آیات شیطانی» که درست در سال استقلال هند از استعمار بریتانیا، در بمبئی به دنیا آمد، در لندنی که دیگر استعمارگر زادگاهش نبود، رشد کرد و بالید و اکنون در نیویورک، پایتخت فرهنگی جهان، زندگی میکند.
او عبور از محدودیتها و مرزها را از همان کودکیاش تجربه کرده و آموخته بود.
از نگاه این نویسنده، بهترین کتابی که او به دست آورد، گذرنامه بریتانیاییاش بود که در ۱۷ سالگی به او داده شد، زیرا با این گذرنامه آزادی بیشتری به دست آورد و میتوانست از مرزهای کشورهای زیادی در سراسر جهان را بدون محدودیت عبور کند.
بیشتر در این باره: سلمان رشدی درباره اسلام و مسلمانان چه فکر میکند؟
میل به عبور از مرزها، که برای سلمان رشدی شامل سرپیچی کردن از منعشدهها هم بوده، هم در زندگی شخصی و هم در آثار ادبی این نویسنده به چشم میخورد؛ هر چند چنین گرایشی در سلمان رشدی، برای او هزینه سنگینی در پی داشته و زندگی دشواری را رقم زده است.
رشدی در حالی ۷۵ ساله شد که از این ۷۵ سال، بیش از سه دهه اخیر را زیر سایه حکم قتلی زندگی کرده که از سوی روحالله خمینی، از پرچمداران بنیادگرایی اسلامی صادر شد.
زندگی و آثار این نویسنده به ویژه در سه دهه گذشته، نشان میدهد او با وجود این فتوای مرگبار و تهدیدهای تروریستی، چگونه توانست خود را نبازد، از عقاید و مرامش عقبنشینی نکند و به راهی که از همان ابتدا در پیش گرفت، راسختر ادامه دهد.
تغییر جای زندگی از لندن به نیویورک در همین سالها، فقط یک مهاجرت ساده نیست؛ بلکه به گونهای تأکید بر بزرگی دنیا و بیهوده بودن تلاش همه نیروهایی است که دنیا را محدود میخواهند.
بدون شک، همین استواری و پایداری سلمان رشدی است که او را اکنون به معروفترین و در عین حال، پویاترین نماد آزادی بیان در جهان تبدیل کرده است.
یک بداقبالی فردی، یا یک تهدید جمعی؟
سلمان رشدی در سالهایی شروع به نوشتن کرد که زادگاهش مسیر جدیدی را آغاز کرده بود.
او که رمانهای ابتدایاش در چارچوب «ادبیات پسااستعماری» هم طبقهبندی شده، سالها پیش از صدور حکم ارتدادش، در اوایل دهه ۱۹۸۰، با رمان «بچههای نیمهشب» مهارت خود را در نویسندگی به نمایش گذاشت و خود را به عنوان رماننویسی بااستعداد به تثبیت رساند.
رشدی ۳۴ ساله بود که توانست با همین رمان، جایزه معتبر «من بوکر» را در سال ۱۹۸۱ از آن خود کند. به عقیده منتقدان ادبی، نقطه قوت این رمان، خلق یک رئالیسم جادویی و در عین حال ارائه تصویری بسیار واقعگرایانه از تاریخ هند است.
بیشتر در این باره: دیپلماتهای جمهوری اسلامی و ترورهای مرتبط با «آیات شیطانی»
این رمان به حدی مستحکم و دارای ارزش ادبی است که در دو مرحله، به عنوان بهترین رمان برنده بوکر در تاریخهای ۲۵ ساله و ۴۰ ساله این جایزه نیز شناخته شد. حتی در ایران هم مهدی سحابی با ترجمه این رمان، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را به دست آورد.
در فاصله انتشار «بچههای نیمهشب» و «آیات شیطانی»، رشدی رمان «شرم» را منتشر کرد که آن هم با استقبال مواجه شد. این رمان به مفهوم شرم در زمینه فرهنگی یک جامعه اسلامی (پاکستان) میپرداخت.
طی دهه ۱۹۸۰ که جهان به سمت گشایش و آزادیهای بیشتر پیش میرفت و همزمان چنین نویسنده نوظهور و با استعدادی پلههای موفقیت را یکی بعد از دیگری طی میکرد، حکم خمینی برای رشدی و در کل ادبیات، یک «دنده عقب» بود.
این حکم در پایان جنگ سرد، زمان فروپاشی دیوار برلین و آزادی نلسون ماندلا صادر شد، اما تلاش داشت دیوارهای جدیدی را با زندانیان جدیدی ایجاد کند: «مردم پایان دیوارها را جشن میگرفتند، در حالی که دیوارها اطراف من ساخته میشد».
ایجاد یک زندان بزرگ و نامرئی با جلادان و زندانبانان گمنام، در دوران پدید آمدن آزادیها و امیدها، یک شرایط متناقض جدید بود که مدتها طول کشید سلمان رشدی خود را در آن بازیابد.
به عقیده برخی از منتقدان، زندگی سلمان رشدی قربانی یک «بداقبالی» شده بود که میتوانست برای او پیش نیاید، اما خود او چنین باوری ندارد و معتقد است چنین تهدیدی، یک تهدید جمعی است که میتواند برای هر کسی پیش بیاید. مهم، ایمان به عبور از آن است.
این نویسنده در گفتوگویی که سال ۲۰۱۶ با مگزین لیترر چاپ پاریس انجام داد، گفت: «تمرکز من بر موضوع ترور بسیار قبل از ظهور اسلامیسم آغاز شده بود.»
رشدی زمانی که تازه پا به لندن گذاشته بود، حملات و انفجارهای ارتش موقت جمهوریخواه ایرلند را از نزدیک دید؛ اما چیزی که برایش از این اقدامات تروریستی آموزنده بود، واکنش مردم به آن بود: «بسیار از واکنش انگلیسیها متأثر شده بودم، از اینکه میگفتند ‘اوکی، اینها چیزی است که پیش میآید’.»
رشدی این نوع برخورد با تروریسم، یعنی به گونهای جدی نگرفتن آن را، تن ندادن و تسلیم نشدن به منطق ترور میداند و او این را به ویژه در سالهای اخیر که «تروریسم اسلامی» به نقاط بیشتری از جهان گسترش یافته و قربانیان بیشتری بر جای گذاشته، بیشتر دریافته است.
تأکید بر آزادی «مطلق» بیان و وظیفه دولتها
جان سالم به در بردن سلمان رشدی از پیامدهای مرگبار فتوای خمینی گرچه یک نماد ارزشمند است، اما اسلامگرایان از بهکارگیری سلاح تکفیر علیه آزادی بیان باز نماندهاند و دقیقاً به همین دلیل است که سلمان رشدی در سالهای اخیر بیشتر بر ماهیت «مطلق» آزادی بیان تاکید کرده است.
در حالی که انتشار کاریکاتورهای محمد، پیامبر اسلام، در نشریات غربی و حملات مرگبار پس از آن، بحثهایی را در زمینه حد و حدود آزادی بیان به وجود آورد، رشدی با دفاع تمام قد از هنرمندان و طراحان این کاریکاتورها تأکید کرده که «آزادی بیان تقسیمناپذیر است».
بیشتر در این باره: علی فلاحیان؛ داستان مرد هزار چاقو
سلمان رشدی تاریخ جدال نویسندگان با سانسور را به قدمت تاریخ تمدن بشری میداند؛ از زمانی که اووید با دستور آگوستوس، به تبعید فرستاده شد تا زمانی که عمر ماندلشتام در اردوگاههای کار اجباری استالین به پایان رسید و لورکا در جنگ داخلی اسپانیا کشته شد.
با این حال، از نظر رشدی، سرکوب و سانسور نتوانست شعر این شاعران را تبعید کند یا بکشد و در نهایت این ادبیات بود که بر نیروی سرکوبگر غلبه یافت و جان سالم به در برد و پیروز شد.
سلمان رشدی گفته است: «وقتی کسی سعی میکند یک اثر هنری بسازد و محدودیتهای تعیین شده را به عقب براند، نیروهای مخالفی وجود دارند که سعی میکنند سکوت را بازگردانند. این یک تنش دائمی بین سانسور و آزادی بیان است که میتواند برای هنرمندان بسیار خطرناک باشد، با این حال اغلب، آنان پیروز میشوند».
با وجود پیروزی هنر و ادبیات بر تاریکی و تاریکاندیشی، سلمان رشدی میگوید نباید آسیبپذیری شخص هنرمندان و نویسندگان را در مقابل تیغ تیز حکومتهای سرکوبگر نادیده گرفت.
نمونه خود سلمان رشدی هم نشان داد که اگر جهان برای دفاع از آزادی بیان، همراه، همدل و حامی این نویسنده نبود، چه بسا در این ۳۳ سال همان اتفاق شومی که اسلامگرایان به دنبال آن بودند، رخ داده بود.