در حالی که سه هفته از اعتراضات علیه الکساندر لوکاشنکو دیکتاتور بلاروس میگذرد، سوتلانا الکسیویچ تنها نویسنده بلاروسی برنده جایزه نوبل ادبیات و از مخالفان جدی پوتین و لوکاشنکو، به یکی از چهرههای اصلی این اعتراضات بدل شده است.
خانم الکسیویچ هفته گذشته در جریان بازداشتهای گسترده معترضان و مخالفان حکومت، از سوی دستگاه قضایی بلاروس برای بازجویی احضار شد.
احضار این نویسنده در چارچوب تحقیقات یک کمیته قضایی درباره «شورای هماهنگی» بود که از سوی مخالفان لوکاشنکو پس از انتخابات ریاست جمهوری این کشور و در حمایت از سوتلانا تسیخانوسکایا، نامزد معترض به انتخابات و رهبر مخالفان بلاروس شکل گرفت.
الکسیویچ که در سال ۲۰۱۵ برنده جایزه نوبل ادبیات شد و اکنون ۷۲ ساله است، یکی از اعضای رهبری «شورای هماهنگی» است؛ شورایی که قصد دارد گذار از دیکتاتوری به دموکراسی را در بلاروس تسهیل کند.
بیشتر در این باره: برنده بلاروسیِ نوبل خواستار کنارهگیری لوکاشنکو از قدرت شد
نویسنده کتاب معروف «جنگ چهره زنانه ندارد» حاضر نشد به سؤالات بازجویان کمیته تحقیق پاسخ دهد و پس از ترک این کمیته به خبرنگاران گفت: «من در هیچ مورد احساس گناه نمیکنم. شورای هماهنگی هیچ هدفی جز تحکیم جامعه ندارد».
الکسیویچ که از نظر سلامت جسمی چندان در وضعیت مناسبی قرار ندارد، تأکید کرد: «من از حق خودم استفاده کردم که علیه خودم شهادت ندهم». او پیشتر نیز گفته بود که اقدامات این شورا «کاملا قانونی» بوده است.
دستگاه قضایی بلاروس که یکی از بازوهای قدرتمند لوکاشنکو در سرکوب مخالفان به شمار میرود، اعضای این شورا را به اتهام «اخلال در امنیت ملی» تحت پیگرد قانونی قرار داده و علاوه بر صدور حکم زندان برای دو عضو آن، دیگر اعضا نیز در خطر مجازات زندان قرار گرفتهاند.
علاوه بر الکسیویچ، برخی دیگر چهرههای معروف بلاروس مثل نادژیا اوستاپچوک، ورزشکار و برخی از رهبران جامعه مدنی این کشور در «شورای هماهنگی» عضویت دارند.
بسیاری از فعالان سیاسی، احضار الکسیویچ را، که در سالهای اخیر فعالیتش به گونهای تحمل میشد، نماد روشنی از افزایش سرکوب جامعه از سوی حکومت میدانند.
پاول لاتوشکو، وزیر پیشین و سفیر سابق بلاروس که او نیز به شورای هماهنگی پیوسته، احضار الکسیویچ را نشانهای بر این دانسته که «هیچ کس در هر موقعیتی که باشد، [از گزند حکومت] مصون نخواهد بود».
فرهنگ روسی آری، جهان پوتین نه
با گذشت چند روز از اعتراضات بلاروس که معترضان با سرکوب شدید حکومتی مواجه شدند، سوتلانا الکسیویچ نسبت به وقوع یک «جنگ داخلی» در این کشور هشدار داد.
الکسیویچ در گفتوگو با رادیو اروپای آزاد /رادیو آزادی از لوکاشنکو خواست از قدرت کناره بگیرد «تا از جنگ داخلی خونین جلوگیری شود».
این نویسنده از تسیخانوسکایا به عنوان «نماد تغییر» نام برد و از معترضان بلاروسی که «عزت ما را نجات دادند» تشکر کرد.
بیشتر در این باره: برنده نوبل ادبیات؛ راوی جنگ و فاجعه چرنوبیل
او گفت: «من در روزهای اخیر عاشق مردمم شدم. اینان مردمی کاملاً متفاوت هستند، با نیرویی دیگر. این مردم ممکن است که قبلاً مرا ناامید کرده باشند، اما اکنون وضعیت فرق میکند».
الکسیویچ که سال ۱۹۴۸ در اوکراین از مادری اوکراینی و پدری بلاروسی به دنیا آمده، سابقه روزنامهنگاری دارد، پیشتر نیز از منتقدان دولت بلاروس به شمار میرفت.
انتشار ترجمه آثار او که بر خلاف نویسندگان ناسیونالیست بلاروسی به زبان روسی مینویسد، وقتی لوکاشنکو در سال ۱۹۹۴ به قدرت رسید، در بلاروس ممنوع شد. همچنین او سالها از سوی حکومت لوکاشنکو مورد آزار و اذیت قرار گرفت و تحت نظر نیروهای امنیتی بود.
اما انتقادهای الکسیویچ فقط متوجه حکومت نبود، او همزمان اپوزیسیون را نیز نقد میکرد. به نظر الکسیویچ، مخالفان لوکاشنکو سیاستمداران واقعی نبودند، بلکه «انسانهای بافرهنگی» بودند که در «رویا» و «رومانتیسم» به سر میبردند.
در سال ۲۰۰۰ برای اینکه بیشتر با دولت این کشور درگیر نشود، با دعوت نهادهای صنفی نویسندگان اروپایی به فرانسه رفت.
در دهه ۲۰۰۰ او پس از فرانسه، به ایتالیا، سوئد و آلمان رفت و خارج از کشورش در تبعید زندگی میکرد. از سال ۲۰۱۳، با به شهرت رسیدن او و همچنین گشایش نسبی در بلاروس، او توانست بار دیگر ساکن بلاروس شود.
در همان سال، در گفتوگو با یک رادیوی فرانسوی، درباره بازگشت خود به بلاروس با وجود سانسور در این کشور گفت: «من به دلیل شهرتم، مصونیت پیدا کردهام. با این وجود، هر آن چه را لازم باشد میگویم. با این وجود، کتابهایم را نوشتهام، چه قدرت خوشش بیاید چه نیاید».
این نویسنده ادامه داد با این حال، چاپ شدن ترجمه کتابهایش در بلاروس به معنی کوتاه آمدن حکومت نیست. او فشارهای غرب را یکی از دلایل انتشار کتابهایش در بلاروس میدانست و گفت گرانی کتابهایش در این کشور یکی از ترفندهای حکومت برای به فروش نرسیدن آثارش بود. در حالی که مخاطبان کتاب در بلاروس از جمله معلمان، اغلب از قشر کمدرآمد جامعه هستند.
در سال ۲۰۱۴، در بحران الحاق شبهجزیره کریمه به خاک روسیه، او در مطبوعات اروپایی، از سیاست روسیه درباره اوکراین شدیداً انتقاد کرد.
با این حال یک سال بعد، او هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات گفت: «جهان روس خوب است؛ انسانیتش و دیگر چیزهایی که جهان تاکنون برایشان احترام قائل بوده، مثل ادبیات روس، بالههای روس، موسیقی روس. آنچه مورد پسند نیست جهان لاورنتی بریا، استالین، پوتین یا سرگئی شویگو است».
بیشتر در این باره: نوبل ادبیات ۲۰۱۵ به یک نویسنده زن از بلاروس رسید
از قضا، در زمان اعلام نام سوتلانا الکسیویچ به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات، لوکاشنکو بار دیگر در انتخاباتی فرمایشی اعلام پیروزی کرده بود. او مثل دوره اخیر مدعی پیروزی با ۸۰ درصد آرا شده بود.
الکسیویچ با این که با محافل ادبی و رسانههای کشورهای اروپایی ارتباط خوبی دارد، اما منتقد اتحادیه اروپا نیز بود. او میگفت که کشورهای اروپایی نیز در برابر لوکاشنکو مماشات میکنند و هر چهار سال یکبار که او در انتخابات ادعای پیروزی میکند، تصور میکنند که میتوانند مشکلاتشان را با او حل کنند.
پس از اهدای جایزه نوبل به این نویسنده، گرچه دولت مینسک به او تبریک گفت، اما الکسیویچ این تبریک حکومت را «لطافتی» در جهت سیاست «دیکتاتوری نرم» لوکاشنکو در آن زمان اعلام کرد، زیرا بلافاصله پس از این تبریک، سیل اتهامافکنی علیه او از سوی رسانههای روسیه آغاز شد؛ اتهامهایی از این دست که اهدای جایزه نوبل به الکسیویچ، نه به دلیل ارزش ادبی آثارش، بلکه به دلیل مخالفت او با ولادیمیر پوتین بوده است.
انسان سرخ پایان یافت؟
سوتلانا الکسیویچ که در سال ۲۰۱۳ کتاب «زمان دست دوم» را با عنوان فرعی «پایان سوویتها» یا آن «پایان انسان سرخ» نوشت، معتقد است که آنچه در دوران کمونیسم در شوروی سابق بود، به طرز حیرتآوری از خود سماجت نشان داده و تصور تغییر آن اشتباه بوده است.
به نظر این نویسنده، امروز «انسان سرخ» به رنگ دیگری درآمده و لباس دیگری به تن کرده است؛ ظاهر او به کلی تغییر کرده، اما هسته و ماهیتش دست نخورده باقی مانده است. به این معنی که شیوه حکومتداری در مسکو هیچ تفاوتی نکرده است.
الکسیویچ به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اشاره میکند و میگوید فریادهای «آزادی! آزادی» که آن موقع در روسیه یا برخی دیگر از جمهوریهای تازه استقلالیافته شوروی سر داده میشد «رمانتیک» بود و فقط تصور به دست آوردن آن وجود داشت.
او البته تأکید میکند که برای پی بردن به این توهم، ۱۰ سال زمان نیاز بود.
سوتلانا الکسیویچ حتی پیش از اعتراضات بلاروس هشدار داده بود که پوتین قصد دارد بلاروس را نیز مانند شبهجزیره کریمه به خاک روسیه ملحق کند و از نظر پوتین، بلاروس یک «استان روسیه» است.
این نویسنده در گفتوگویی اظهارات داشت که پوتین به دنبال استقرار یک «اتحاد جماهیر شوروی کوچک» است.
او پیش از این اعتراضات از جامعه خود بسیار ناامید بود: «هیچ احساس تعلق ملی در بلاروس آن گونه که مثلاً در لیتوانی وجود دارد، نیست. جامعه بلاروس به همان شیوه متحد نیست. اگر مقاومتی وجود دارد، از سوی چند جوان به صورت پراکنده است».
این نویسنده که آثارش بر بستر وقایع تاریخی شکل گرفته، تأکید کرد که پوتین و به دنبال آن لوکاشنکو، روز به روز زمینه را برای بررسی تاریخ، چه از طریق ادبیات و چه به وسیله هنر محدودتر میکنند؛ مثلاً با منع دسترسی به بایگانی اسناد تاریخی از جمله اسناد مربوط به جنگ جهانی دوم.
سوتلانا الکسیویچ ترس از قدرت گرفتن بیشتر پوتین و همچنین نیرومندتر شدن روسیه را یک ترس واقعی و بجا میداند: «بله، البته که باید نگران بود، زیرا پوتین شیفته ثبت در تاریخ است. او میخواهد یک «روسیه بزرگ» بسازد، بر اساس «صربستان بزرگ» یا «آلمان بزرگ». این طرحی بسیار خطرناک است».
این نویسنده معقد است که «خرس روسی» بیدار شده، کافی است به شعارهایی که این روزها در روسیه داده میشود دقت کنیم، میبینیم که چگونه سیاستی بر اساس «نفرت» از دیگران و «غرور» نسبت به خود شکل گرفته است: «وقتی تلویزیون روسیه را میبینید حس شدیداً بدی در شما به وجود میآید: هرگز یک تانک آمریکایی ارزش یک تانک روسیه را ندارد، بمبهای روسی بسیار بهتر از دیگر بمبهاست، هیچ چیزی با تسلیحات روسی برابری نمیکند، احتمال جنگ جهانی سوم بسیار زیاد است و ...»
الکسیویچ میگوید با تأکید بر افزایش تبلیغات سیاسی در روسیه کنونی، نسبت به آینده بسیار نگران است: «خودکامگی ... اما خودکامگی در خلأ وجود ندارد. ما باید درباره پوتین جمعی صحبت کنیم».