چرا هایکو ماس به تهران نرفت؟

هایکو ماس در جریان کنفرانس مطبوعاتی در قطر پس از دیدار با مقام‌های این کشور

وزیر خارجه آلمان در سفر اضطراری‌اش به منطقه در ارتباط با بحران افغانستان، به پنج همسایه دور و نزدیک این کشور سفر کرد، اما به رغم اهمیت ایران در معادلات مختلف افغانستان به تهران نرفت، تصمیمی که روی کارآمدن دولت سیزدهم و معادلات سیاسی تازه در ایران بی‌ارتباط نیست.

هایکو ماس، وزیر خارجه آلمان در روزهای اخیر در راستای تأثیرگذاری برمعادلات و اتفاقات در افغانستان و در چارچوب الزامات مربوط به خارج‌سازی نیروهای ائتلاف و همکاران افغان آنها مشغول سفر غیربرنامه‌ریزی‌شده به چند کشور منطقه بود، کشورهایی که به نوعی در بحران افغانستان درگیرند و می‌توانند در تأثیرگذاری بر فعل و انفعالات سیاسی داخل افغانستان و نیز خارج‌سازی شهروندان افغان که با نیروهای ائتلاف کار کرده‌اند یا این یا آن گروه اجتماعی و دولتی سابق، کمک کنند. ترکیه، تاجیکستان، ترکمنستان، پاکستان و قطر اهداف پنجگانه این سفر بودند.

اپوزیسیون آلمان انتقادهای متفاوتی را متوجه این سفر کرد، از جمله این که باید پیش‌بینی چنین روزی قبلاً می‌‌شد و مدیریت خروج نیروها با تدارکات برنامه‌ریزی شده، و نه این چنین سراسیمه، انجام می‌گرفت. به باور اپوزیسیون دست روی دست گذاشتن و خارج‌سازی نیروها در شرایط که طالبان به قدرت رسیده‌اند عملا آلمان و غرب را وابسته اراده و انعطاف طالبان می‌کند و به نوعی می‌تواند باجگیری و امتیازخواهی این نیرو را در پی داشته باشد.

بیشتر در این باره: نقش قطر در بازگشت طالبان به افغانستان

در این میان فراکسیون حزب راست پوپولیست آلمان، موسوم به آلترناتیو برای آلمان ( آ اف د) که سومین فراکسیون بزرگ را در میان ۷ فراکسیون مجلس تشکیل می‌دهد، با صدور بیانیه‌ای به ماس انتقاد کرده که چرا به ایران نرفته است. ظاهراً همسایگی دیوار به دیوار ایران با افغانستان، مسیری که این کشور در اختیار مهاجران از افغانستان می‌گذارد و مناسباتی که تهران با طالبان داشته و خواهد داشت و نیز این واقعیت که ایران میزبان بیش از دو و نیم میلیون مهاجر افغان است چنین سفری را الزامی می‌کرده است.

اعضای فراکسیون آ اف د سفری هم اخیراً به ترکیه داشته‌اند و به مرز ایران رفته‌اند، از نزدیک دیده‌اند که «روزی هزار نفر از افغانستان به این مرز می‌رسند و خواهان ورود به ترکیه و رفتن به غرب هستند.»

بیانیه انتقادی و اعتراضی آ اف د در باره عدم سفر ماس به ایران بحثی پیچیده را باز می‌کند. خود این حزب رابطه و نگاه مبهمی نسبت به حکومت ایران داشته، و گرچه در سال‌های گذشته برخی از اعضای ارشد آن به ایران رفته و در این یا آن مراسم شرکت کرده‌اند، ولی اخیراً این حزب در محکوم‌کردن نقض حقوق بشر در ایران سعی می‌کند در رأس معترضان و منتقدان در مجلس بایستد.

دغدغه این حزب در ماجرای اخیر افغانستان هم ظاهراً این است که به هر ترتیبی باید مسیر ورود مهاجر به اروپا را گرفت و سوق «جمهوری اسلامی ناقض حقوق بشر» به این سو و جذب همکاری آن هم در این رابطه الزامی است، حرفی که با توجه به نزدیک بودن انتخابات مجلس آلمان برای بخشی از جامعه آلمان غیرجذاب نیست و می‌تواند رأی‌آور باشد.

طرفه این که برای دستگاه دیپلماسی آلمان اهمیت ایران در مدیریت بحران کنونی افغانستان، تأثیرگذاری بر فعل و انفعالات بعدی در این کشور و نیز ادامه خارج‌سازی نیروها پوشیده نیست. منتهی عدم سفر ماس به تهران اتفاقا در وجه عمده به مسائل حقوق بشری، نوع نگاه به موجودیت اسرائیل و شکل‌گیری دولت تازه در ایران مربوط است. به عبارتی اگر دولت روحانی سرکار بود و ظریف هم وزیر خارجه آن بود ماس مشکل کمتری در سفر به تهران می‌داشت، چنان که در خرداد ۱۳۹۸ در چارچوب مسائل برجام رهسپار چنین سفری شد.

به قدرت رسیدن دولتی به ریاست ابراهیم رئیسی که به لحاظ حقوق بشری کارنامه پرمشکلی دارد و نوع جهت‌گیری احتمالی دولت او در مسائل منطقه‌ای و پرونده هسته‌ای و نگاه به موجودیت اسرائیل و «گروه‌های مقاومت در منطقه» از جمله عواملی بوده‌اند که ماس را بازداشته از این که به عنوان اولین مقام غربی به به دیدار اعضای دولت رئیسی و احیانا خود او برود و در این رابطه انگشت‌نما بشود.

سابقه‌ها و سایه‌ها

انقلاب ایران که درگرفت تا سال ۱۳۶۳ هیچ سیاستمدار غربی به طور رسمی به ایران نرفت. اما سرکوب‌هایی که در سال ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ در ایران علیه نیروهای اپوزیسیون نزدیک به شوروی پیش رفت و برخی فعل و انفعالات دیگر محملی برای نرم‌شدن مواضع حکومت جدید در برابر غرب تلقی شد و تشویق حکومت به این سو از جمله انگیزه‌هایی شد که هانس دیترش گنشر، وزیر خارجه وقت آلمان را به تهران کشاند، سفری که نوعی وجهه‌بخشی بین‌المللی برای حکومت را به دنبال آورد.

آن تصور البته نادرست درآمد و مناسبات جمهوری اسلامی با غرب، چهار دهه بعد هم همچنان آلوده به تنش و تشنج است، تنش و تشنجی که هر دوره هم عوامل و محمل‌های تازه‌ای به آن اضافه شده است.

بیشتر در این باره: افق تیره حکومت طالبان در افغانستان

اگر در دوران جنگ سرد رفتن گنشر به تهران انتقاد چندانی را در پی نیاورد و از ملزومات آن جنگ و ممانعت از چرخیدن ایران به سوی شوروی به این یا آن میزان تلقی شد، ولی هر چه که پیش آمده‌ایم، هم به اعتبار عدم انعطاف حکومت تهران در قبول مناسبات بین‌المللی و بازی در متن این مناسبات، و نه در حاشیه و جبهه‌گیری کم و بیش کامل علیه آن، و هم به اعتبار عمده‌شدن پرونده هسته‌ای ایران و جهت‌گیری‌های غلیظ‌تر آن در عرصه منطقه‌ای از جمله در نفی موجودیت اسرائیل و کمک به نیروهای معارض این کشور، و هم به اعتبار بدترشدن کارنامه حقوق بشری جمهوری اسلامی تماس و تعامل کشورها مقام‌های غربی با تهران را مشمول حساسیت‌های بیشتری کرده است.

آلمان به اعتبار سابقه‌ای که مرتبط با جنگ جهانی دوم در مناسبات با یهودیان و اسرائیل دارد و تاثیر پیوسته بیشتری که ملاحظه منافع اسرائیل در متن دیپلماسی آلمان بازی می‌کند، نسبت به مواضع جمهوری اسلامی در قبال موجودیت این کشور پیوسته حساسیت بیشتری نشان می‌دهد، به گونه‌‌ای که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان در ۱۶ سال زمامداری خود حاضر نشد در چارچوب‌های متعارف با مقام‌های ارشد ایران دیدار کند. او در فوریه ۲۰۱۶، در یک کنفرانس مطبوعاتی با نتانیاهو در برلین، آشکارا گفت که مادام که ایران حق موجودیت اسرائیل را نفی می‌کند، هیچ رابطه عادی با این کشور در کار نخواهد بود. سخنرانی تند و تیز مرکل در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال ۲۰۰۷ علیه دولت احمدی‌نژاد هم، از جمله سخنرانی‌های معروف او شده است.

چهار سال بعد که جمهوری اسلامی آزادکردن دو خبرنگار بازداشت شده آلمانی در ایران را به سفر وزیر خارجه وقت آلمان به تهران منوط کرد تا تصمیم اتحادیه اروپا مبنی بر منع دیدار مقام‌های کشورهای عضو با مقام‌های ایران عملا بلاموضوع شود، گیدو وستروله، وزیر خارجه وقت، چاره‌ای جز انجام این سفر ندید. او در آنجا خارج از دستور و برنامه کاری به دیدار احمدی‌نژاد برده شد و آزادی دو خبرنگار را مشروط به این دیدار کردند. این اولین دیدار یک مقام غربی با احمدی‌نژاد در تمامی دوران ریاست جمهوری‌اش بود و از آن در تهران نوعی وجهه‌سازی و القای خروج از انزوا انتظار می‌رفت.

جنجال‌ها و انتقادهایی که سفر وستروله در آلمان و اروپا به دنبال آورد نیز در ملاحظات بعدی دولت آلمان نسبت به هر دیداری با مقام‌های ایران تاثیرگذار بوده است.

البته در دوران دولت حسن روحانی، هم بر مبنای این درک و دریافت که باید نیروهای میانه‌رو با محوریت این دولت را در تهران در برابر تندروها تقویت کرد، شاید که توازن قوا به ضرر هسته سخت قدرت رقم بخورد و هم در چارچوب ملزومات مذاکرات هسته‌ای و دستیابی به امکانات اقتصادی و ژئوپلتیک ایران تا حدودی در رفت و آمد میان مقام‌های غربی و از جمله آلمانی با مقام‌های جمهوری اسلامی گشایش‌هایی صورت گرفت، ولی نه به طور کامل و ممتد.

وقتی که مضرات سفر بر مزیتش می‌چربد

هایکو ماس هم پیش از این در خرداد ۱۳۹۸ سفری به تهران داشت، سفری که به دلیل پیام‌‌های آن به خصوص با اعتراض و انتقاد محافل و رسانه‌های نزدیک به هسته سخت قدرت در ایران روبرو شد. او به تهران رفته بود تا از جانب اروپایی‌ها بگوید که تهدید ایران به خروج از تعهدات برجامی، با این امید که اروپا زیر فشار قرار گیرد و تحریم‌های دولت ترامپ را به سود جمهوری اسلامی دور بزند به جایی نمی‌رسد، چون اروپا فراتر از برخی اقدامات در چارچوب اینستکس قدرت و امکان درافتادن با آمریکا را ندارد و در عین حال، کاهش تعهدات برجامی ایران را هم نمی‌پذیرد. لذا تهران بهتر است که به جای این تهدیدات مسائلش را با خود آمریکا حل کند. دفاع صریح ماس در تهران از موجودیت اسرائیل و تعهد دولت آلمان به این مسئله نیز با ناخشنودی شنیده شد.

بیشتر در این باره: «این» طالبان، «آن» طالبان؛ استراتژی تهران

با روی کارآمدن دولت سیزدهم در ایران حالا کسی در رأس آن است که به داشتن کارنامه‌ای خونبار در نقض حقوق بشر و شراکت محوری در اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۱۳۶۷ متهم است، نامش در چندین فهرست تحریمی در اروپا و آمریکاست و در عرصه سیاست خارجی و نوع نگاه به مناسبات منطقه‌ای و پرونده هسته‌ای هم نشانه‌ها و علائمی از رویه و رویکردی غیرمنعطف و در همسویی کامل با درک و دریافت‌های هسته سخت قدرت را به نمایش گذاشته است.

در همین راستا اغلب کشورهای اصلی غربی مواظب هستند که سیاست ناگفته و نانوشته منزوی‌ نگه‌داشتن این دولت دست کم در عرصه علنی خدشه برندارد. و گرچه بحران افغانستان و نقشی که ایران در کمک به مدیریت آن می‌توانسته احیانا بازی کند واجد اهمیت کمی نیست، ولی وزیر خارجه آلمان ابا داشته که بسان اسلافش یعنی گنشر و وستروله گام در مسیری بگذارد که در عرصه داخلی آلمان و در سطح اروپا بحث‌انگیز و نامقبول است.

چرا که از یک سو اولین دیدار یک مقام غربی با دولت رئیسی و کمک به خارج‌کردن این دولت از انزوا که تصمیم غیررسمی اتحادیه اروپاست به نام او رقم می‌خورد و از سوی دیگر هم، با کاهش هر چه بیشتر مشروعیت جمهوری اسلامی در درون ایران و تداوم پافشاری آن بر رویکردهایی که بحران‌هایی چند جانبه را برای این کشور و مناسباتش با جهان به‌وجود آورده‌اند.

حساسیت افکار عمومی هم در غرب نسبت به حکومت ایران فزونتر شده است، حساسیتی که دستکم بخشی از نیروهای مختلف مخالف جمهوری اسلامی در خارج و کشورهای جبهه مخالف آن با امکانات رسانه‌ای یا اتکا به شبکه‌های اجتماعی در تشدید و بهرهبرداری از آن فرصت مناسبی یافته‌اند.

در چنین شرایطی و در حالی که آلمان به استقبال انتخابات پارلمانی می‌رود رفتن ماس به تهران، ورای بازتاب منفی‌اش در سطح اروپا و آلمان، برای خود او و حزبش، آن هم در آستانه انتخابات پارلمانی آلمان می‌توانست گران تمام شود. به عبارتی بحران سنگین داخلی، منطقه‌ای و پناهجویی ناشی از تحولات اخیر در افغانستان و نقش محوری کمک‌های احتمالی ایران در حل این بحران‌ها هم ظاهراً ضرر و زیان پیامدهای سفر ماس به تهران را موجه و قابل قبول نمی‌کرد و شاید که هیئت‌هایی در سطح پایین‌تر به چنین مأموریتی فرستاده شوند.

به این ترتیب خواب احتمالی دولت سیزدهم هم که شاید بحران افغانستان مشکل‌گشا و رافع انزوای این دولت شود، تا اطلاع ثانوی تعبیرنشده باقی می‌ماند.

نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.