لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۰۹:۰۰

از روسیه

Sorry! No content for ۲ تیر. See content from before

پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۷

انتخاب بر اساس تاریخ
خرداد، ۱۳۹۷
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنجشنبه جمعه
۲۹ ۳۰ ۳۱ ۱ ۲ ۳ ۴
۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱
۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸
۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵
۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۱
استادیوم کازان، پیش از آغاز بازی ایران و اسپانیا
استادیوم کازان، پیش از آغاز بازی ایران و اسپانیا

چطور می‌شود همزمان دل‌شکسته و شاد بود؟ غم‌زده و خوشحال؟ راضی و ناراضی؟ هواداران تیم‌ملی با چنین احساسات دو‌گانه‌ای از استادیوم شهر کازان خارج شدند؛ وضعیتی که هر چند توصیفش دشوار است اما احتمالا برای بسیاری از هواداران «تیم ملی» در سراسر دنیا، درکش ساده است. چون حال متناقضی که تیم ملی در کازان خلق کرد، به آنها که درون استادیوم بودند خلاصه نمی‌شد. از پای تلویزیون هم بسیاری دیدند که تیم ایران برای ایستادن در برابر مدعی قهرمانی جهان فوتبال، تلاش سختی کرد.

شاید به همین دلیل هم بود که وقتی بازی تمام شد، برخلاف هواداران اسپانیا که بعد از تشویقی کوتاه استادیوم را ترک کردند، طرفداران ایران ایستادند و بی وقفه برای بازیکنان تیم ملی دست زدند.

تجربه تماشای بازی ایران و اسپانیا، مجموعه‌ای از اتفاقات دراماتیک بود که با سوت پایان بازی تمام نشد. درامای ایران-اسپانیای سال ۲۰۱۸، تصاویر به یادماندنی بسیاری بود که هواداران را دنبال کرد تا ساعتهای بعد از بازی. تا خواب شب بازی. تا صبح روز بعد از بازی. از آن شوت کریم انصاری فرد، تا گل سعید عزت‌اللهی و آن ویدئو چک تاریخی، تا شیرجه‌های علیرضا بیرانوند، ضربه سر مهدی طارمی و صد البته لایی وحید امیری!

چه شد که ایران باخت؟ چرا آن گل را خورد؟ چرا بازی ۱۰ دقیقه بیشتر نبود تا ایران فرصت داشته باشد بازی را مساوی کند؟

واقعیت قضیه این است که آنچه در کازان رخ داد، یک اتفاق قابل پیش‌بینی نبود و حتی طرفداران خوش‌بین تیم‌ ملی هم انتظار چنین باخت قهرمانانه‌ای را نداشتند. از شوخی‌های رایج بگذریم، کم نبودند کسانی که قبل از بازی می‌گفتند به یک باخت دو بر صفر هم راضی هستند. بعضی‌ها هم نگران بودند که ایران به سرنوشتی شبیه به عربستان سعودی دچار شود و تعداد گلهای خورده، به یک سرشکستگی تاریخی تبدیل شود.

اما از همان نخستین دقایق بازی، هم تماشاچیان و هم احتمالا بازیکنان اسپانیا فهمیدند که بازیکن‌های تیم ملی آمده‌‌اند که نبازند. به هر قیمتی.

تماشای این بازی برای طرفداران ایرانی درون استادیوم به هیچ وجه راحت نبود. نه فقط آنها که فوتبالدوست جدی هستند بلکه هواداران آماتور هم، سطح بازی متفاوت تیم اسپانیا را در مقایسه با مراکش احساس می‌کردند. اسپانیایی‌ها درون زمین راحت پاس می‌دهند. راحت دریبل می‌زنند. راحت سانتر می‌کنند. در واقع آنها درون زمین می‌درخشند. این درخشش از فاصله چند ده متری، کاملا قابل ردگیری است. آنها در لحظاتی به شکل غبطه‌برانگیزی زیبا بازی می‌کنند.

بماند که تیمشان کلکسیون غریبی از بازیکنان مطرح فوتبال جهان است که فوتبالدوستان در سراسر دنیا آنها را در طول سال در تیمهای درجه یک اروپایی می‌بینند. اسپانیا تیمی است که وقتی کاپیتانش، آندرس اینیستا تعویض می‌شود، طرفداران تیم رقیب (ایرانی‌های پرشور درون استادیوم) به احترامش می‌ایستند و تشویقش می‌کنند. دیدن بازی تیمت در برابر این تیم درخشان، هرگز راحت نیست.

آنطرف ماجرای این بازی، تلاش بازیکنان ایرانی بود که ستایش تماشاچیان را برانگیخته بود. در طول حضور ایران در جام‌های جهانی و بازیهایی که من از نزدیک دیده‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که به طور کلی در چنین رقابت‌هایی، برای هواداران درون استادیوم، کیفیت بازی تیم ملی، اولویت اصلی نیست. حتی وقتی تیم ملی بدترین بازی خودش را ارائه می‌کند، هواداران درون استادیوم در جام جهانی با هیجان تیم را تشویق می‌کنند و ایران ایران می‌گویند. کسی این همه راه تا جام جهانی نیامده که اگر تیم خوب بازی نکرد، تشویقش نکند یا انتقاد کند. فضای درون استادیوم از این نظر با فضای پای تلویزیون متفاوت است. و همیشه و در همه بازیها احساسی از ویژه بودن شرایط بر طرفداران تیم ملی حاکم است.

حالا با این وضعیت تصور کنید تیم ملی نه تنها بازی قابل قبولی ارائه کند، بلکه تماشاچیان احساس کنند که تیم در برابر یک رقیب سرسخت و خطرناک، فراتر از حد انتظار و با جان و دل در حال مقاومت است. در چنین شرایطی است که آدم احساس می‌کند صدای نفس نفس زدن مهدی طارمی را هنگام دویدن می‌شنود. آدم احساس می‌کند کنار بیرانوند توی دروازه است. و وقتی حریف روی امید ابراهیمی یا احسان حاج صفی خطا می‌کند، ساق پای آدم درد می‌گیرد.

و گویی مقاومت ستایش‌برانگیز بازیکنان برای هیجان بخشیدن به این بازی ماندگار کم بود که کریم انصاری‌فرد، توپ را کوبید به تور دروازه. از آن زاویه که ما دیدیم، توپ واقعا گل شد! و فریاد ناخودآگاه گل. گل. گل. یکی از ایرانی‌های نزدیک من، تا یک دقیقه بعد از اینکه همه فهمیدند گل نشده و خطای دید بوده، هنوز فریاد می‌زد گل! اینجا لحظه‌ای بود که فکر کردم نقطه اوج نمایش ایران شکل گرفت و حالا باید منتظر پایان داستان بود. اما نه! این بازی هنوز تمام نشده بود.

خیلی زود بعد از اینکه همه از هیجان شوت کریم انصاری‌فرد و خطای دید به هوا پریدند، ناگهان اینیستا به شکلی معجزه‌گونه توپ را به دیگو گوستا رساند و نفهمیدیم چی شد که ایران گل خورد. آدم در این لحظه از استادیوم آمدن پیشمان می‌شود. نه اینکه آب سرد بریزند رویت، بلکه انگار یکی با مشت بزند توی صورتت. گل خوردن از حریف همینقدر خشن است. خصوصا که ناگهان ایرانی‌ها فهمیدند این جمعیت بسیار غیراسپانیایی‌های استادیوم که بی سر و صدا نشسته‌اند بازی را تماشا می‌کنند، نه طرفدار ایران، بلکه طرفدار اسپانیا هستند! که خب طبیعی هم بود. کازانی‌ها آمده بودند ستاره‌های محبوب رئال مادرید و بارسلونا را تشویق کنند.

اما مگر ماجراهای دراماتیک این بازی تمام می‌شد؟ هنوز اصل ماجرا باقی بود!

گل ایران – همان گل بسیار زیبا و در عین حال آفساید عزت‌اللهی – ایرانی‌‌های درون استادیوم را فرستاد به سیاره‌ای دور و نامعلوم. به آسمانی که تا حالا هیچ کس ندیده و ازش چیزی نشنیده. ایران به اسپانیا گل زده بود و پایین کشیدن ایرانی‌ها از لا‌به‌لای این فریادها آسان نبود. اما انگار داور یک تور عظیم داشت که پرت کرد و همه ایرانی‌های در حال پرواز را از آسمان بالای استادیوم جمع کرد و برشان گرداند روی زمین. سرجایشان! از اینجا انتظار کشنده ویدئو چک شروع شد. واقعا این چه بلایی است که بر سر فوتبال آمده؟

وقتی داور آرام به سمت دروازه حریف حرکت کرد، پیدا بود که گل مشکلی داشته. آفساید بود یا به دست کسی خورده بود؟ آن لحظه چه اهمیتی داشت؟ روبه‌روی من، یکی از هواداران تیم ملی که یک لباس محلی شیک به تن داشت و با پرچم مخملی خوشرنگش، بی‌وقفه تیم ملی را تشویق می‌کرد، سرش را گرفت لای دستش و نشست سرجایش. شانه‌هایش تکان می‌خورد. هق هق.

از اینجا دیگر فوتبال و واقعیت و رویای آنچه جلوی چشم هواداران تیم ملی بود و میزان اهمیت یک رقابت ورزشی در روزگار امروز این دهها هزار ایرانی پر سر و صدا، مجموعه عجیب و غریبی بودند که توصیفش دشوار است. در این لحظات باید شاد بود یا خوشحال؟ کدام طرفدار فوتبال تیمش می‌بازد و این‌چنین به افتخار مقاومت تیمش داستان‌سرایی می‌کند؟!

ایران آخرش باخت. و طرفداران «تیم ملی» ایستادند و تیم را تشویق کردند. بیرانوند روی زمین خوابیده بود. با یکی دو نفر دیگر. انصاری فرد رفت بلندشان کند. من خسته بودم و کمی سردم بود. فکر کردم زودتر برگردم هتل این مطلب را بنویسم. دیدم یکی فریاد می‌زد: «بیرانوند بلند شو. تو خدایی بیرواند. به خدا تو خدایی بیرواند. پاشو سرت رو بالا بگیر. عین عابدزاده. عین حجازی.»

در سن‌پترزبورگ به ایرانی‌ها خوش گذشت

تخمین دقیقی از تعداد ایرانی‌هایی که برای جام‌ جهانی به روسیه سفر کرده‌اند، منتشر نشده است.
تخمین دقیقی از تعداد ایرانی‌هایی که برای جام‌ جهانی به روسیه سفر کرده‌اند، منتشر نشده است.

در سن‌پترزبورگ به ایرانی‌ها خوش گذشت. نه فقط به این خاطر که ایران در این شهر در برابر مراکش پیروز شد و بهانه‌ای شد برای چند روز جشن و پایکوبی، بلکه چون اساسا سن‌پترزبورگ شهر مناسبی برای یک خوش‌گذرانی جانانه است.

در واقع سن‌پترزبورگ برای میزبانی جام جهانی همه چیز دارد: شهری تاریخی است، جذابیت‌های توریستی قابل توجه دارد، اهالی شهر مهمان‌نواز و خوش‌مشرب هستند و از همه اینها مهمتر، هزینه‌هایش برای گروهی از ایرانیان – به ویژه آنها که از کشورهای اروپایی، آمریکای شمالی یا استرالیا به روسیه آمده‌اند – هزینه‌هایی متعارف است.

سقوط ارزش واحد پول روسیه – روبل – در سه سال گذشته موجب شده تا سن‌پترزبورگ شهری ارزان به نظر برسد. هر چند که خود سن‌پترزبورگی‌ها می‌گویند وضعیت در مسکو متفاوت است و آنجا هزینه‌ها بسیار بیشتر است، اما در نهایت هواداران تیم ملی فوتبال ایران، اگر تنها برای تشویق تیم ملی به روسیه آمده باشند، در برنامه سفرهایشان نیازی به رفتن به مسکو ندارند.

من در این مدت با ایرانی‌های بسیاری درباره تجربه حضورشان در سن‌پترزبورگ صحبت کردم. تقریبا ترجیع‌بند همه اظهارنظرها این بود که سن‌پترزبورگ، شباهتی به کلیشه «روسیه» نداشت.

تصویری که از یک کشور در ذهن شهروندان کشورهای مختلف شکل می‌گیرد، نتیجه یک فرآیند پیچیده است که در آن عوامل بسیاری از تاریخ روابط دو کشور و مناسبات فعلی دو کشور گرفته تا عملکرد رهبران و چگونگی بازتاب تصمیمات سیاستمداران در رسانه‌ها نقش دارند. چرا بسیاری در دنیا فکر می‌کنند که آلمانی‌ها مردمانی منظم و دقیق هستند؟ چرا ژاپنی‌ها به سخت‌کوشی شهرت یافته‌اند؟ چه شده که فرانسوی‌ها ملتی عاشق‌پیشه و رومانتیک و ایتالیایی‌ها، شلوغ و بی‌نظم به دنیا معرفی شده‌اند؟

درباره روس‌ها هم پیش‌فرض‌هایی در ذهن برخی هست. این پیش‌فرض‌ها می‌توانند نتیجه مطالعه ده‌ها اثر شگرف ادبیات روسیه باشند، یا ده‌ها فیلم سینمایی آمریکایی که از زمان جنگ سرد تا امروز، گاهی ویژگی‌های مشخصی را در ارتباط با روس‌ها، تکرار می‌کنند.

در سال‌های اخیر، این پیش‌فرض‌ها به عملکرد رهبران این کشور – به ویژه شخص ولادیمیر پوتین، مرد شماره یک روسیه – گره خورده است. پوتین یک رهبر معمولی نیست. او از سوی مخالفانش به اقتدارگرایی متهم شده، دوره‌ای طولانی قدرت را در روسیه قبضه کرده و از قدرت کنار نمی‌رود، و از خود تصویری خارق‌العاده به شهروندانش و جهانیان ارائه کرده: مرد قدرتمند، با بدنی ورزیده که در تعطیلاتش، نیمه برهنه سوارکاری می‌کند!

ضمن اینکه روسیه برای ایرانی‌ها یک ویژگی منحصر‌به‌فرد دیگر نیز دارد: این کشور یکی از متحدین استراتژیک نظام سیاسی حاکم است. به همین دلیل چه برای آنها که هوادار جمهوری اسلامی و سیاست‌های بین‌المللی‌اش هستند و چه آنها که با جمهوری اسلامی مخالفند، روسیه یک کشور مانند باقی کشورهای دنیا نیست. این کشور در حدی در مناسبات سیاسی موافق/مخالف جمهوری اسلامی اهمیت یافته که در سال ۸۸ و بعد از اعتراضات گسترده آن سال به نتایج انتخابات، مخالفان در خیابان‌های ایران شعار «مرگ‌ بر روسیه» سر دادند.

و همه اینها را بگذارید در کنار یک کلیشه دیگر: «کشور کمونیستی سابق». این کلیشه آخری به روسیه محدود نیست. بسیاری از واشنگتن و لندن گرفته تا تهران و اسلام‌آباد، تصوری خاص از کشورهایی دارند که در قرن بیستم در دایره کشورهای بلوک شرق طبقه بندی می‌شدند. بر اساس این تصویر، این کشورها در نتیجه سالها سیاستهای کمونیستی از نظر اقتصادی بسیار عقب‌مانده‌اند و به رغم گذشت سه دهه از فروپاشی کمونیسم، هنوز آثار آن دوره بر چهره این کشورها نمایان است.

برد ایران در برابر مراکش، بهانه‌ای خوبی بود برای یک جشن باشکوه و ادامه‌دار در سن‌پترزبورگ
برد ایران در برابر مراکش، بهانه‌ای خوبی بود برای یک جشن باشکوه و ادامه‌دار در سن‌پترزبورگ

حالا همه این کلیشه‌ها چقدر درباره سن‌پترزبوگ و اهالی‌اش صادق بودند؟

چهره شهر، نماینده یک واقعیت دوگانه است. قلب شهر با خیابان‌های زیبا، کافه‌ها و رستوران‌های شیک و آثار درخشان به جا مانده از امپراتوری روسیه تزاری، شبیه به یک شهر سرزنده اروپایی است. روزهای بسیار طولانی تابستانی و فرهنگ شب‌زنده‌داری و خوشگذرانی ۲۴ ساعته، سن‌پترزبورگ را به یک مقصد توریستی جذاب تبدیل می‌کند.

اما این تصویر یکدست سراسر شهر نیست و گاهی تنها چند خیابان آن‌طرف‌تر، ساختمان‌های قدیمی و فرسوده و محله‌هایی فقرزده، بخشی از گذشته پرتلاطم شهر را یادآوری می‌کنند. هرچند که بسیاری از توریست‌ها – از جمله ایرانی‌هایی که برای تشویق تیم ملی به این شهر سفر کردند – شاید هرگز گذرشان به این محله‌ها نیافتد.

در کنار کاخ اروپایی تزار و موزه بزرگ هرمیتاژ و کافه‌های دنج و کلوب‌های موسیقی جاز، اهالی سن‌پترزبورگ هم استعداد خوبی در شکستن کلیشه‌های موجود درباره روس‌ها دارند. آنها خونگرم، با حوصله و بسیار مودب و پذیرا با مهمانان جام جهانی برخورد می‌کنند. اگر در خیابان چند دقیقه‌ای حیران و خسته و عصبانی دور خودتان بچرخید، به احتمال زیاد یکی‌شان بی‌مقدمه جلو می‌آید و پیشنهاد کمک می‌دهد. هر چند که سرعت سرویس‌دهی‌شان در رستوران‌ها و کافه‌ها کند است، اما شیوه برخورد دوستانه‌شان، موضوعی نبود که از چشم مهمانان ایرانی دور بماند و در مکالمات بسیاری که با آنها داشتم، عموما به این برخوردهای خوب اشاره می‌کردند. (بماند که این برخوردها آنقدر خوب بود که دوست بدبین من شک کرد که شاید این رفتارها موقتی است و سن‌پترزبورگی‌ها در تلاشند تا در دوره جام جهانی، میزبان‌های خوبی باشند! که باز هم به قول گزارشگران ورزشی، حتی اگر این حدس عجیب هم درست باشد، باز این موضوع «چیزی از ارزش‌های سن‌پترزبورگی‌ها کم نمی‌کند.»)

و آخر اینکه تا جایی که من با اهالی شهر همکلام شدم، ایرانی‌ها هم تصویر یک مهمان خوب را از خود برگذاشتند. واقعیت قضیه این است که ایرانی‌ها به طور کلی خوشحال بودند. چه پیش از بازی و چه بعد از بازی بیشتر به رقص و پایکوبی مشغول بودند. هواداران پرشور و علاقه‌مندی بودند. و با هواداران تیم رقیبشان یعنی مراکشی‌ها، رابطه دوستانه‌ای برقرار کردند و حتی یک مورد زد و خورد و خشونت – که هرازگاهی بین طرفداران فوتبال رخ می‌دهد – بین هواداران ایران و مراکش گزارش نشد؛ وضعیتی که شاید برخی از اهالی شهر انتظارش را نداشتند.

خلاصه اینکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک، سن‌پترزبورگ را به سفر رویایی طرفداران تیم‌ ملی تبدیل کرد. حالا بسیاری از این هواداران یا در شهر کازان (یا غازان، محل برگزاری بازی ایران و اسپانیا) هستند، یا مانند من و در همین لحظه که این مطلب را می‌نویسم، در راه کازان. تا اینجا که سن‌پترزبورگ، انتظارات را بالا برده. بروم ببینم کازان چطور جایی است!

(وبلاگ «از روسیه» نوشته‌های روزانه کیوان حسینی، گزارشگر رادیوفردا از محل برگزاری جام جهانی فوتبال است.

بیشتر

XS
SM
MD
LG