«هتك حرمت»، كابوس انسان شرقى است نه اينكه انسان غربى با هتك حرمت مسئله نداشته باشد. اما «هتك حرمت» خط قرمزى پر رنگ در جوامعى است كه باورهاى سنتى رايج هستند و مذهب رنگ و بويى غالب دارد.
حال اين خط قرمز پر رنگ تا بيخ گوش فعالان سياسى مدنى و روزنامه نگاران ايران كشيده شده است. عبدالرضا تاجيك، روزنامه نگار زندانى و فعال حقوق بشر، گفته است كه به او هتك حرمت شده است.
پروين تاجيك، حال و روز برادرش را زمانى كه از كابوس انسان شرقى سخن مى گفته، چنين توصيف مى كند:
«ايشان در ملاقات كابينى كه خيلى عصبانى و ناراحت بودند، به من گفت كه برو به آقاى دادستان بگو خودش و آقاى شريف به زندان بيايند تا من به آنها بگويم كه شب اول بازداشت در حضور معاون دادستان و بازپرس شعبه يك دادسرا من هتك حرمت شدم. من هرچه هم ازش خواستم كه توضيح بدهند، توضيح ندادند. چون اولاً ملاقات كابينى بود و مامورين آنجا ايستاده بودند. نمى دانم به چه علت يا نخواست توضيح بدهد يا فكر كرد ما ناراحت مى شويم، يا نمى توانست توضيح بدهد. همين كه اين جرم صورت گرفته، يا اين كار خلاف نمى دانم اخلاق مى شود گفت... غير معمول مى شود گفت... هرچه كه بوده، اين تا زمانى كه آقاى دادستان، آقاى شريف نروند زندان و با عبدالرضا صحبت نكنند، مسئله باز نمى شود. من جمله ام را دقيقاً عين جمله عبدالرضا مى گويم. يك كلمه اضافه و يك كلمه كم نمى كنم و هيچ نوع تعبير و تفسيرى هم ارائه نمى دهم.»
شرح بيشترى وجود ندارد. واژه ها ذهن ها را به بازى گرفته اند تا معناى «هتك حرمت» را به تناسب آن كسى كه اين را گفته يا آنچه بازجويان كرده اند، براى خود معنا كند.
اما محمد شريف، وكيل عبدالرضا تاجيك كه اين روزنامه نگار او را به يارى طلبيده و خواستار ديدارش شده است، هتك حرمت را اين چنين معنا مى كند:
«پيشينه هايى كه من در اين مورد دارم، اين بوده كه يك بار در يكى از پرونده ها، یکی از موكلين يا متهمين پرونده بیانیه ای صادر و اشاره كرده بود به برخوردهاى جسمى و جنسى. كه البته اين مال پرونده مال سال هاى ۸۰ و ۸۱ آن موقع ها است. به همين دليل هر وقت اين طور مسئله اى عنوان مى شود، ذهن انسان بلافاصله به اين قضيه كشانده مى شود.»
گرچه از تحقير جنسى، آزار كلامى تا تجاوز، دامنه اى گسترده از شكنجه ها وجود دارد كه هر يك از آنها را مى توان نوعى از هتك حرمت برشمرد، اما هركدام از اين معانى و مفاهيم براى آنچه كه عبدالرضا تاجيك گفته، غير قابل باور مى نمايد.
اميد معماريان، روزنامه نگار مقيم آمريكا در سال ۸۴ در پرونده اى كه بعدها به پرونده وبلاگ نويسان مشهور شد، جزو بازداشت شدگان بود. معماريان همراه با ديگر هم پرونده اى هاى وبلاگ نويس پس از رهايى از زندان به ديدار رياست وقت قوه قضائيه رفت تا از آزار بازجويان براى او بگويد. آزارها و شكنجه هايى كه گاه رنگ و بويى از آزار جنسى داشتند.
«تجربه من اين طور بود كه احساس مى كردم بحث هايى كه در اين زمينه مى شود در مورد زندگى شخصى خودم يا حركاتى كه بازجو مى كرد و يا حرف هايى كه مى زد در اين زمينه، كاملاً تكنيكى بود براى اينكه تحقير شوند و به قول خودشان بشكنند. ما در پرونده خودمان وقتى پيش آقاى شاهرودى رفتيم و اين مسائل را مطرح كرديم، ايشان شوكه شدند و وقتى كه تحقيق كردند هيئت سه نفره قضات، آنها هم تاييد كردند كه يك سرى خلاف مقررات اتفاق هايى افتاد در آن پرونده افتاده. ولى اين فقط پرونده ما نبود و آن طور كه شنيدم از بچه هاى ديگر زندانى كه بعد از انتخابات رفتند زندان، موضوع آزار در اين حوزه كاملاً گسترده است. براى اينكه موضوع زندان رفتن را سخت كنند، دست به يك حربه اى مى زنند به جايى مى زنند كه طرف روزنامه نگار و فعال سياسى فكر كند كه وقتى از زندان خارج مى شود، فكر كند كه من هيچ وقت نمى خواهم پايم را در زندان بگذارم. در مورد خود من وقتى از زندان اوين آمدم بيرون، همان لحظه با خودم پيمان بستم كه هيچ وقت ديگر پايم را به زندان نگذارم به خاطر حجم و عمق تحقير و هتك حرمت و تحقير زبانى و تحقير جسمى و تماس بدنى و اينها چيزهايى است كه آدم هيچ وقت از ذهنش بيرون نمى رود و يك مسئله روانى پيچيده اى مى شود در طول همين مدت. در مورد خود من خاطرم هست كه وقتى دست بازجو را به گوشم و گردنم كه مى خورد تمام... آن موقع نمى توانستم تحمل كنم. تمام صورتم پر اشك مى شد و حاضر بودم در آن لحظه تمام هرچيزى كه توى ذهنم هست و نيست بگويم ولى از آن لحظه انفرادى، از آن اتاق بازجويى كه با يك نفر غريبه با يك مردى كه نمى شناختم خلاص شوم و از آنجا خارج شوم. خيلى شكننده است و تحملش دشوار است.»
از اميد معماريان مى پرسم:
آيا اين آزارها و يا شكنجه هاى جنسى به عنوان يك ابزار سازمان يافته براى تحت فشار گذاشتن زندانيان مورد استفاده قرار مى گرفت يا واكنشى عصبى از بازجويى خاص بود كه به خود اجازه مى داد زندانيان را اين چنين آزار دهد؟
«به نظر من به خاطر تكرارى كه در آن هست، به نظر مى رسد كه به طرزى سيستماتيك دارد اتفاق مى افتد. سازماندهى شده است از قبل و بخشى از روش كارى است كه توسط بازجوها و افرادى كه مشغول بازجويى و تحقيق از روزنامه نگاران و فعالان سياسى هست، شده.»
عفت ماهباز، شش سال از دهه ۶۰ را در زندان اوين گذرانده است. او عضو گروه هاى مبارز چپ بوده و حال نويسنده كتابى است كه شكنجه ها و اعدام هاى دهه ۶۰ را تصوير مى كند.
ماهباز از خاطرات خود و آنچه درباره اذيت و آزار جنسى هم بندان خود شنيده، اين گونه مى گويد:
«من مشاهدات خودم در زندان كه در كتابم با نام «فراموشم نكن»، نوشته ام موردى بود كه دخترى را داشتند براى حسينيه مى بردند. همه زندانيان را غروب صدا مى كنند به عنوان بازجويى و دختر وقتى كنار مى كشد و همه كه مى روند مى برند توى يك اتاق و به طور اتفاقى مى تواند نجات پيدا كند و با چادرش فرار مى كند و لخت مى آيد بند عمومى و مطرح مى كند به زندانيانى كه بودند. او توانست به نوعى از اين قضيه نجات پيدا كند با هوشيارى كه در واقع اتفاقى بود. اينكه چند يا چندين نفر اينگونه فرد يا افراد مختلفى صورت گرفته اند، خيلى ها صحبت نكرده اند. مثل آقاى تاجيك يا افرادى كه توى اين دوره شجاعت داشتند. يا به هر حال يك سرى پرده ها دريده شد و كنار رفت و آدمها توانستند از دردهاى درونشان بگويند.»
با اينحال ماهباز معتقد است آن آزارها با آنچه اين روزها مى شنود و مى خواند متفاوت است:
«چون يك شيوه من نديدم در تمام شش هفت ساله، نمى توانم بگويم شيوه بوده. ولى گزارش هايى كه من توى يك سال اخير خواندم در واقع به نوعى مى رسد كه يك قسمتى از دستگاه اين را به صورت روش و آزار زندانيان قرار داده.»
به نظر مى رسد اذيت و آزار جنسى زندانيان از زمانى كه زندانى سياسى و عقيدتى در ايران بوده، وجود داشته است. اما چرا اين ابزار همواره مورد توجه بازجويان وزندانبانان بوده؟
آزاده كيان، استاد جامعه شناسى دانشگاه پاريس به اين پرسش پاسخ مى دهد. او ريشه هاى اجتماعى استفاده از چنين ابزارهايى براى تحت فشار گذاشتن زندانيان سياسى را اين چنين وا مى كاود:
«در واقع اين نوع شكنجه جنسى يعنى كه افراد را به شيئى تبديل كردن، و از طريق تبديل شان به شيئى بر آنها احاطه پيدا كردن يعنى كنترل زندانبان بر جسم و جنسيت زندانى يعنى آن چيزى كه در فرهنگ ما و در جوامع مذهبى به طور كلى يك تابو محسوب مى شود. اما آنچه كه در ايران حائز اهميت است، اين كه قبلاً وقتى كه اين هتك حرمت به زندانيان سياسى انجام مى گرفت، كسى راجع به آن صحبت نمى كرد. خود زندانيان و يا خانواده زندانيان. اين را به صورت يك تابو مى دانستند و شايد همين هم باعث شده بود كه اين نوع شكنجه در طى اعصار ادامه پيدا كند. ولى الان آن طور كه نگاه مى كنيم در جامعه ايران به نظر من اين نشان دهنده تغيير شگرفى است كه اساساً در فرهنگ جامعه ايران انجام گرفته، اين است كه خانواده اين زندانيان و خود اين زندانيان چه زن و چه مرد از آن صحبت مى كنند و به اين ترتيب دارند تابو شكنى مى كنند.»
پيش از آنكه عبدالرضا تاجيك از «هتك حرمت» به خود در حضور معاون دادستان و بازپرس شعبه اول دادگاه انقلاب در زندان، سخن بگويد، مهدى كروبى، نامزد معترض به نتايج انتخابات رياست جمهورى از موارد متعدد آزار جنسى و حتى تجاوز به بازداشت شدگان وقايع پس از انتخابات سخن گفته بود.
حتى دو تن از اين بازداشت شدگان در گفت و گو با رسانه هاى خارجى، تجاوز به خود را تاييد كردند و يكى از بسيجيان در گفت و گو با «شبكه چهار» انگليس گفته بود خود شاهد تجاوز به بازداشت شدگان بعد از انتخابات بوده است.
اما مسئولان جمهورى اسلامى همواره اين مدارك كروبى را ناكافى دانسته و اتهام تجاوز و آثار جنسى زندانيان را رد كرده اند.
حال اين خط قرمز پر رنگ تا بيخ گوش فعالان سياسى مدنى و روزنامه نگاران ايران كشيده شده است. عبدالرضا تاجيك، روزنامه نگار زندانى و فعال حقوق بشر، گفته است كه به او هتك حرمت شده است.
پروين تاجيك، حال و روز برادرش را زمانى كه از كابوس انسان شرقى سخن مى گفته، چنين توصيف مى كند:
«ايشان در ملاقات كابينى كه خيلى عصبانى و ناراحت بودند، به من گفت كه برو به آقاى دادستان بگو خودش و آقاى شريف به زندان بيايند تا من به آنها بگويم كه شب اول بازداشت در حضور معاون دادستان و بازپرس شعبه يك دادسرا من هتك حرمت شدم. من هرچه هم ازش خواستم كه توضيح بدهند، توضيح ندادند. چون اولاً ملاقات كابينى بود و مامورين آنجا ايستاده بودند. نمى دانم به چه علت يا نخواست توضيح بدهد يا فكر كرد ما ناراحت مى شويم، يا نمى توانست توضيح بدهد. همين كه اين جرم صورت گرفته، يا اين كار خلاف نمى دانم اخلاق مى شود گفت... غير معمول مى شود گفت... هرچه كه بوده، اين تا زمانى كه آقاى دادستان، آقاى شريف نروند زندان و با عبدالرضا صحبت نكنند، مسئله باز نمى شود. من جمله ام را دقيقاً عين جمله عبدالرضا مى گويم. يك كلمه اضافه و يك كلمه كم نمى كنم و هيچ نوع تعبير و تفسيرى هم ارائه نمى دهم.»
بیشتر بخوانید:
اما محمد شريف، وكيل عبدالرضا تاجيك كه اين روزنامه نگار او را به يارى طلبيده و خواستار ديدارش شده است، هتك حرمت را اين چنين معنا مى كند:
«پيشينه هايى كه من در اين مورد دارم، اين بوده كه يك بار در يكى از پرونده ها، یکی از موكلين يا متهمين پرونده بیانیه ای صادر و اشاره كرده بود به برخوردهاى جسمى و جنسى. كه البته اين مال پرونده مال سال هاى ۸۰ و ۸۱ آن موقع ها است. به همين دليل هر وقت اين طور مسئله اى عنوان مى شود، ذهن انسان بلافاصله به اين قضيه كشانده مى شود.»
گرچه از تحقير جنسى، آزار كلامى تا تجاوز، دامنه اى گسترده از شكنجه ها وجود دارد كه هر يك از آنها را مى توان نوعى از هتك حرمت برشمرد، اما هركدام از اين معانى و مفاهيم براى آنچه كه عبدالرضا تاجيك گفته، غير قابل باور مى نمايد.
اميد معماريان، روزنامه نگار مقيم آمريكا در سال ۸۴ در پرونده اى كه بعدها به پرونده وبلاگ نويسان مشهور شد، جزو بازداشت شدگان بود. معماريان همراه با ديگر هم پرونده اى هاى وبلاگ نويس پس از رهايى از زندان به ديدار رياست وقت قوه قضائيه رفت تا از آزار بازجويان براى او بگويد. آزارها و شكنجه هايى كه گاه رنگ و بويى از آزار جنسى داشتند.
«تجربه من اين طور بود كه احساس مى كردم بحث هايى كه در اين زمينه مى شود در مورد زندگى شخصى خودم يا حركاتى كه بازجو مى كرد و يا حرف هايى كه مى زد در اين زمينه، كاملاً تكنيكى بود براى اينكه تحقير شوند و به قول خودشان بشكنند. ما در پرونده خودمان وقتى پيش آقاى شاهرودى رفتيم و اين مسائل را مطرح كرديم، ايشان شوكه شدند و وقتى كه تحقيق كردند هيئت سه نفره قضات، آنها هم تاييد كردند كه يك سرى خلاف مقررات اتفاق هايى افتاد در آن پرونده افتاده. ولى اين فقط پرونده ما نبود و آن طور كه شنيدم از بچه هاى ديگر زندانى كه بعد از انتخابات رفتند زندان، موضوع آزار در اين حوزه كاملاً گسترده است. براى اينكه موضوع زندان رفتن را سخت كنند، دست به يك حربه اى مى زنند به جايى مى زنند كه طرف روزنامه نگار و فعال سياسى فكر كند كه وقتى از زندان خارج مى شود، فكر كند كه من هيچ وقت نمى خواهم پايم را در زندان بگذارم. در مورد خود من وقتى از زندان اوين آمدم بيرون، همان لحظه با خودم پيمان بستم كه هيچ وقت ديگر پايم را به زندان نگذارم به خاطر حجم و عمق تحقير و هتك حرمت و تحقير زبانى و تحقير جسمى و تماس بدنى و اينها چيزهايى است كه آدم هيچ وقت از ذهنش بيرون نمى رود و يك مسئله روانى پيچيده اى مى شود در طول همين مدت. در مورد خود من خاطرم هست كه وقتى دست بازجو را به گوشم و گردنم كه مى خورد تمام... آن موقع نمى توانستم تحمل كنم. تمام صورتم پر اشك مى شد و حاضر بودم در آن لحظه تمام هرچيزى كه توى ذهنم هست و نيست بگويم ولى از آن لحظه انفرادى، از آن اتاق بازجويى كه با يك نفر غريبه با يك مردى كه نمى شناختم خلاص شوم و از آنجا خارج شوم. خيلى شكننده است و تحملش دشوار است.»
از اميد معماريان مى پرسم:
آيا اين آزارها و يا شكنجه هاى جنسى به عنوان يك ابزار سازمان يافته براى تحت فشار گذاشتن زندانيان مورد استفاده قرار مى گرفت يا واكنشى عصبى از بازجويى خاص بود كه به خود اجازه مى داد زندانيان را اين چنين آزار دهد؟
«به نظر من به خاطر تكرارى كه در آن هست، به نظر مى رسد كه به طرزى سيستماتيك دارد اتفاق مى افتد. سازماندهى شده است از قبل و بخشى از روش كارى است كه توسط بازجوها و افرادى كه مشغول بازجويى و تحقيق از روزنامه نگاران و فعالان سياسى هست، شده.»
عفت ماهباز، شش سال از دهه ۶۰ را در زندان اوين گذرانده است. او عضو گروه هاى مبارز چپ بوده و حال نويسنده كتابى است كه شكنجه ها و اعدام هاى دهه ۶۰ را تصوير مى كند.
ماهباز از خاطرات خود و آنچه درباره اذيت و آزار جنسى هم بندان خود شنيده، اين گونه مى گويد:
«من مشاهدات خودم در زندان كه در كتابم با نام «فراموشم نكن»، نوشته ام موردى بود كه دخترى را داشتند براى حسينيه مى بردند. همه زندانيان را غروب صدا مى كنند به عنوان بازجويى و دختر وقتى كنار مى كشد و همه كه مى روند مى برند توى يك اتاق و به طور اتفاقى مى تواند نجات پيدا كند و با چادرش فرار مى كند و لخت مى آيد بند عمومى و مطرح مى كند به زندانيانى كه بودند. او توانست به نوعى از اين قضيه نجات پيدا كند با هوشيارى كه در واقع اتفاقى بود. اينكه چند يا چندين نفر اينگونه فرد يا افراد مختلفى صورت گرفته اند، خيلى ها صحبت نكرده اند. مثل آقاى تاجيك يا افرادى كه توى اين دوره شجاعت داشتند. يا به هر حال يك سرى پرده ها دريده شد و كنار رفت و آدمها توانستند از دردهاى درونشان بگويند.»
با اينحال ماهباز معتقد است آن آزارها با آنچه اين روزها مى شنود و مى خواند متفاوت است:
«چون يك شيوه من نديدم در تمام شش هفت ساله، نمى توانم بگويم شيوه بوده. ولى گزارش هايى كه من توى يك سال اخير خواندم در واقع به نوعى مى رسد كه يك قسمتى از دستگاه اين را به صورت روش و آزار زندانيان قرار داده.»
به نظر مى رسد اذيت و آزار جنسى زندانيان از زمانى كه زندانى سياسى و عقيدتى در ايران بوده، وجود داشته است. اما چرا اين ابزار همواره مورد توجه بازجويان وزندانبانان بوده؟
آزاده كيان، استاد جامعه شناسى دانشگاه پاريس به اين پرسش پاسخ مى دهد. او ريشه هاى اجتماعى استفاده از چنين ابزارهايى براى تحت فشار گذاشتن زندانيان سياسى را اين چنين وا مى كاود:
«در واقع اين نوع شكنجه جنسى يعنى كه افراد را به شيئى تبديل كردن، و از طريق تبديل شان به شيئى بر آنها احاطه پيدا كردن يعنى كنترل زندانبان بر جسم و جنسيت زندانى يعنى آن چيزى كه در فرهنگ ما و در جوامع مذهبى به طور كلى يك تابو محسوب مى شود. اما آنچه كه در ايران حائز اهميت است، اين كه قبلاً وقتى كه اين هتك حرمت به زندانيان سياسى انجام مى گرفت، كسى راجع به آن صحبت نمى كرد. خود زندانيان و يا خانواده زندانيان. اين را به صورت يك تابو مى دانستند و شايد همين هم باعث شده بود كه اين نوع شكنجه در طى اعصار ادامه پيدا كند. ولى الان آن طور كه نگاه مى كنيم در جامعه ايران به نظر من اين نشان دهنده تغيير شگرفى است كه اساساً در فرهنگ جامعه ايران انجام گرفته، اين است كه خانواده اين زندانيان و خود اين زندانيان چه زن و چه مرد از آن صحبت مى كنند و به اين ترتيب دارند تابو شكنى مى كنند.»
پيش از آنكه عبدالرضا تاجيك از «هتك حرمت» به خود در حضور معاون دادستان و بازپرس شعبه اول دادگاه انقلاب در زندان، سخن بگويد، مهدى كروبى، نامزد معترض به نتايج انتخابات رياست جمهورى از موارد متعدد آزار جنسى و حتى تجاوز به بازداشت شدگان وقايع پس از انتخابات سخن گفته بود.
حتى دو تن از اين بازداشت شدگان در گفت و گو با رسانه هاى خارجى، تجاوز به خود را تاييد كردند و يكى از بسيجيان در گفت و گو با «شبكه چهار» انگليس گفته بود خود شاهد تجاوز به بازداشت شدگان بعد از انتخابات بوده است.
اما مسئولان جمهورى اسلامى همواره اين مدارك كروبى را ناكافى دانسته و اتهام تجاوز و آثار جنسى زندانيان را رد كرده اند.