از حدود یک قرن و نیم پیش تا به امروز، نوسانات بهای «طلای سیاه» بارها و بارها پیشبینیهای کارشناسی را به چالش کشیده و به گونهای غافلگیرکننده، بر آهنگ فعالیت اقتصادی در بخش گستردهای از جهان تاثیر گذاشتهاست. بهای نفت زیر تاثیر مجموعهای از عوامل علمی و فنی، اقتصادی و نیز رویدادهای ژئوپولیتیک و محاسبات سیاسی و استراتژیک، بالا و پایین میرود.
پیشبینی و مدیریت همه این متغیرها اگر غیر ممکن نباشد، دستکم بسیار دشوار است.
سقوط نامنتظره بهای نفت که این روزها در صدر رویدادهای اقتصادی جهان قرار گرفته، برگ تازهای است که بر داستان طولانی این ماده اولیه افزوده میشود. این داستان هیجانانگیز به خوانندگان خود میآموزد که در پیشبینی رویدادهای اقتصادی محتاط باشند و فراموش نکنند که در عرصه «علوم انسانی»، از جمله اقتصاد، شرط اول فروتنی است.
«تکانه» و «ضد تکانه»
تاریخ نفت با «تکانه» (شوک) و «ضد تکانه» در آمیخته است. «تکانه نفتی» به معنای افزایش کم و بیش سریع قیمت «طلای سیاه» طی دورهای کم و بیش کوتاه است. در عوض زمانی که قیمت این کالا با آهنگی نسبتا سریع فرومیریزد، از «ضد تکانه» نفتی سخن گفته میشود.
در سالهای ۱۸۶۰ میلادی، در پی کشف و بهرهبرداری منابع نفتی در پنسیلوانیا، بهای این ماده طی مدتی کوتاه به هر بشکه ۱۲۰ دلار رسید (قیمت نفت در این نوشته بر پایه دلار امروز ارزیابی شدهاست). بعد از آن با کشف منابع تازه در آمریکا و جهان به ویژه خاور میانه و بهرهبرداری از آنها، قیمت نفت رو به کاهش گذاشت و در اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی به بشکهای ده دلار تنزل یافت.
سطح پایین قیمت نفت در محدوده هر بشکه ده تا بیست دلار تا سال ۱۹۷۳ میلادی ادامه یافت. در این سال، در پی جنگ چهارم اعراب و اسرائیل معروف به «یوم کیپور»، و واکنشی که اعضای «سازمان کشورهای صادرکننده نفت» (اوپک) در برابر آن از خود نشان دادند، اقتصاد جهانی با مهمترین «تکانه نفتی» قرن بیستم میلادی روبهرو شد که بهای هر بشکه نفت را از ده دلار به بالای پنجاه دلار افزایش داد (تکرار میکنیم که قیمتها بر پایه ارزش امروزی دلار محاسبه شدهاست).
چهار سال بعد، در پی وقوع انقلاب اسلامی در ایران و قطع نفت صادراتی این کشور، دومین تکانه نفتی روی داد که بهای هر بشکه نفت را به بالای صد دلار رساند. در پی این دو تکانه جهانیان به ارزش نفت به عنوان کالایی کمیاب پی بردند و کم نبودند کارشناسانی که تداوم اوجگیری قیمت این کالا را غیرقابل اجتناب تشخیص دادند؛ ولی چرخش حوادث بر این «تشخیص» خط بطلان کشید.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی، همزمان با جنگ ایران و عراق، بهای هر بشکه نفت در یک سراشیبی تند از بالای صد دلار به سی دلار فروغلطید و بدین ترتیب مهم ترین «ضد تکانه» قرن بیستم را به ثبت رساند. درپی این رویداد پیش بینیهای افراط آمیز این بار در راستای «سقوط پرهیزناپذیر» بهای نفت صفحات رسانهها را پر کرد.
نفت تا پایان دهه ۱۹۹۰ میلادی ارزان ماند؛ ولی تحولی بزرگ، زمینهساز جهش دوباره آن شد. سخن بر سر اوجگیری «قدرتهای نوظهور» در صحنه اقتصاد جهانی است، به ویژه چین و هند که با نزدیک به دو میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت و نرخ رشد بالای اقتصادی، به مصرفکنندگان بزرگ نفت بدل شدند، آنهم در شرایطی که دو غول بزرگ نفتی، ایران و عراق، به دلایل ژئوپولیتیک و زیر فشار قدرتهای غربی، کم و بیش به حاشیه رانده شده و امکان آنرا نیافتند که ظرفیت عظیم نفتی خود را در راه پاسخگویی به تقاضای رو به افزایش «طلای سیاه» به کار بگیرند.
از آن پس، تا نیمه سال جاری میلادی، بهای نفت در مسیری صعودی قرار گرفت، جز طی دورهای کوتاه زیر تاثیر بحران بزرگی که در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ میلادی اقتصاد جهانی را در بر گرفت. از ژانویه ۲۰۱۱ تا اوت ۲۰۱۴، بهای هر بشکه نفت برنت دریای شمال بالای صد دلار نوسان میکرد و حتی در بعضی موارد به هر بشکه ۱۲۴ دلار هم رسید؛ ولی این بار هم ورق برگشت. در فاصله آغاز ماه ژوئن سال جاری میلادی تا اواخر ماه نوامبر، بهای هر بشکه نفت برنت با یک سقوط سی و پنج در صدی از ۱۱۱ دلار به ۷۲ دلار کاهش یافت. اکنون با اطمینان میتوان گفت که بازار جهانی نفت «ضد تکانه» دیگری را تجربه میکند.
توطئه یا بازار؟
در باره دلایل این چرخش بزرگ در بازار جهانی نفت، طی چند ماه گذشته صفحات بیشماری سیاه شدهاست. ماده سیاه بد بویی که «طلای سیاه» لقب گرفته، در مقام یک کالای استراتژیک، هم با ارزیابیهای اقتصادی سر و کار دارد و هم با محاسبات پیچیده سیاسی. تاریخ صد و پنجاه سال گذشته جهان انباشته از رویدادهای سترگی است که، در رابطه نفت، زندگی سیاسی و اقتصادی را در بسیاری از کشورها دگرگون کردهاست. آیا این بار نیز، دست پنهان بازیگران سیاست جهانی، از سلاح نفت برای دستیابی به هدفهای سیاسی و استراتژیک استفاده نمیکند؟
نسبت دادن سقوط اخیر بهای نفت به «توطئه»، در رسانههای نزدیک به دستگاه ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه، جای مهمی دارد. از دیدگاه هواداران این نظریه، که در تهران و کاراکاس هم پیروان فراوان دارد، واشنگتن با همکاری ریاض زمینه کاهش چشمگیر بهای نفت را فراهم آورده تا روسیه، ایران و ونزوئلا، سه دشمن اصلی ایالات متحده آمریکا را، مجازات کند. بی دلیل نیست که در اوج رکود بازار جهانی نفت، عربستان تولید خود را بالا میبرد و حتی ارزان فروشی میکند؛ و گویا باز به دلیل همان «توطئه» است که بیست و هفتم نوامبر، در صد و شصت و ششمین نشست وزیران «اوپک» در وین، عربستان سعودی حاضر نشد به منظور جلوگیری از سقوط بیشتر بهای نفت، سقف تولید سازمان «اوپک» را پایین بیآورد؛ و دیدیم که در پی نشست وین قیمت نفت باز هم پایینتر رفت.
استفاده از «توطئه» برای توجیه وضعیت کنونی بازار نفت، همانند بسیاری دیگر از تئوریهای متکی بر «توطئه»، ظاهری بسیار قانع کننده دارد. با این حال «استدلالی» که درتوجیه این «توطئه» به کار میرود، خیلی زود در رویارویی با واقعیتها رنگ میبازد. در واقع آنچه در بازار جهانی نفت میگذرد، از فعل و انفعالات مبتنی بر عرضه و تقاضای این کالا سرچشمه میگیرد و واکنش عربستان سعودی به این فعل و انفعالات، از دیدگاه منافع دراز مدت این کشور، دستکم آنگونه که مورد نظر رهبران آن است، کاملاً منطقی به نظر میرسد.
در بازار جهانی نفت عرضه این کالا به مقدار قابل ملاحظهای از تقاضای آن پیشی گرفتهاست. تولید نفت «غیر متعارف» یا نفت «شیل» در آمریکا، که چند سالی است آغاز شده، طی یکی دو سال گذشته سرعت گرفته و ایالات متحده را به یک قدرت بزرگ نفتی همتراز عربستان سعودی بدل کردهاست. از سوی دیگر به دلیل اوجگیری قیمت نفت در چند سال گذشته تا سطوحی بالاتر از هر بشکه صد و پانزده دلار، سرمایهگذاری برای تولید این کالا در بسیاری از مناطق دارای معادن دشوار و پرهزینه، که تاکنون با صرفه نبود، به سرعت افزایش یافت. در همان حال درگیریهای بزرگ داخلی در کشورهایی همچون لیبی و عراق نیز، بر تولید و صادرات آنها چندان تاثیر نداشتهاست.
در سمت تقاضای نفت نیز تحولات بزرگی در جریان بوده و هست. چرخ فعالیت اقتصادی در بخش وسیعی از دنیای صنعتی، به کندی میچرخد. منطقه یورو و نیز ژاپن در رکودی سنگین فرو رفتهاند. «قدرتهای نوظهور» اقتصادی هم با کاهش آهنگ رشد اقتصادی خود روبرو هستند. بر پایه بعضی از گزارشهای کارشناسی، نرخ رشد واقعی چین در سطحی پایینتر از آنچیزی است که مسئولان رسمی این کشور ادعا میکنند. مجموعه این عوامل تقاضای انرژی و به ویژه نفت را به شدت پایین آوردهاست. به دلیل همین بالا رفتن عرضه و پایین آمدن تقاضا است که بهای نفت طی پنج ماه گذشته حدود سی و پنج در صد کاهش یافتهاست.
ریاض: یک تیر و سه نشان
در اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا عربستان سعودی، مهم ترین قدرت نفتی «اوپک»، برای مقابله با این وضعیت کاری نمیکند؟ مگر نه آنکه «اوپک» به عنوان یک کارتل برای تاثیر گذاری بر عرضه و تقاضای نفت به وجود آمده تا، در شرایطی مثل امروز، سقف تولید خود را کاهش بدهد، عرضه نفت را به بازار پایین بیآورد و زمینه را برای اوجگیری دوباره قیمتها مساعد کند؟ چه دلیلی وجود داشت که ریاض، در جریان نشست اخیر «اوپک» در وین، به رغم پافشاری کشورهایی چون ونزوئلا، عراق، ایران و نیجریه، با کم کردن سقف تولید به مخالفت برخاست و رکود را در بازار جهانی نفت شدت بخشید؟
یافتن پاسخ برای این پرسشها کار دشواری نیست. استراتژی عربستان سعودی سه هدف عمده را پیگیری میکند:
یک) استفاده از وضعیت کنونی برای ضربه زدن به تولید نفت «غیر متعارف» یا «شیل» در آمریکا. توضیح این که هزینه تولید یک بشکه نفت در عربستان سعودی تنها پنج دلار است، حال آنکه برای تولید یک بشکه نفت «غیر متعارف» در آمریکا باید حدود شصت تا هفتاد دلار هزینه کرد. در این صورت، بر پایه محاسبات ریاض، آمریکا بیش از همه از سقوط بهای نفت زیان میبیند و مجبور خواهد شد بخش مهمی از تولید «غیر متعارف» خود را متوقف کند.
با تحقق یافتن این سناریو و کاهش تولید آمریکا، نفت اضافی موجود در بازار از میان خواهد رفت و مسیر قیمت «طلای سیاه» بار دیگر در سر بالایی قرار خواهد گرفت.
دو) در انتظار تحقق این سناریو، ریاض خواهد توانست از راه ارزانفروشی، بازار صادراتی خود را به زیان دیگر کشورهای نفتخیز گسترش دهد و، در انتظار بالا رفتن دوباره قیمت نفت، مدتی کم و بیش طولانی صبر کند، به ویژه از آنرو که صندوقی انباشته از دلارهای نفتی دارد که دامنه مانور آنرا به مقدار قابل ملاحظهای بالا میبرد.
سه) در این میان هدف سومی نیز، که جنبه سیاسی و استراتژیک دارد، از دیدگاه رهبران عربستان سعودی میتواند تامین بشود. ریاض بر این باور است که با سقوط قیمت نفت، روسیه و ایران نیز ضربه میخورند. بدین سان روسیه به دلیل پشتیبانی از رژیم بشار اسد تنبیه میشود و جمهوری اسلامی ایران نیز، به عنوان مهمترین رقیب منطقهای عربستان، به دلیل سقوط دریافتیهای ارزیاش از محل صادرات نفت، در تنگنای بیشتری قرار میگیرد.
با توجه به این هدفها، این بار عربستان سعودی به جای استفاده از «اوپک» به عنوان یک کارتل تنظیم کننده عرضه و تقاضا، تصمیم گرفتهاست سرنوشت نفت را به دست بازار رها کند. ریاض اطمینان دارد که این بار قعل و انفعالات ناظر بر بازار درخدمت هدفهای قدرتی عمل خواهند کرد که به دلیل ظرفیت عظیم تولیدی و صادراتی و ذخایر پر بار ارزیاش، خواهد توانست حرف آخر را بزند.
معلوم نیست محاسبات سعودیها درست از آب در بیاید. در حال حاضر به نظر نمیرسد که تولید کنندگان نفت «غیر متعارف» در آمریکا از وضعیت فعلی بازار «طلای سیاه» و سقوط بهای این کالا سراسیمه شده باشند. البته این امکان وجود دارد که آنها سختترین میدانها را رها کنند و به میدانهای باصرفهتر روی بیاورند. از سوی دیگر در عرصه بهرهبرداری از نفت «غیر متعارف» پیشرفتهای زیاد و سریعی به دست آمده و احتمال این که هزینه تولید این گونه نفت در آینده نزدیک کاهش یابد، به هیچوجه منتفی نیست. چنین چشم اندازی امکان مقاومت تولیدکنندگان آمریکایی در برابر استراتژی عربستان سعودی را به میزان قابل توجهی بالا میبرد.
فرجام این زورآزمایی بزرگ در بازار جهانی نفت هنوز روشن نیست. بازیگران زیادی، با نقشها و هدفهای متفاوت و گاه متضاد، این صحنه بسیار عظیم را اشغال کردهاند. به نظر میرسد که نظام تازهای، در عرصه انرژی، در حال شکل گرفتن است.