(در قسمت قبل به اینجا رسیدیم که همزمان با اشغال ایران و تبعید رضا شاه از کشور، در شهر مهاباد گروهی به نام «جمعیت احیای کرد» با هدف مبارزه برای استقلال کردستان، تشکیل شد. همچنین دیدیم که بعد از دو سال که از فعالیتهای این گروه گذشت، یکی از چهرههای سرشناس شهر مهاباد به نام قاضی محمد نیز به این گروه پیوست.)
در سال ۱۳۲۴ و زمانی که حزب کمونیست شوروی تصمیم گرفت در شمال ایران و مناطقی که تحت اشغال داشت، گروههای سیاسی تجزیهطلب به وجود بیاورد، کردها نیز مانند آذربایجانیها، در دسته گروههایی قرار گرفتند که از نظر مسکو، پتانسیل همراهی با این پروژه را داشتند؛ هر چند که بخش عمده مناطق کردنشین ایران، زیر کنترل نیروهای نظامی بریتانیایی بود و قبایل کرد این مناطق نیز به تهران، روابط حسنه ای داشتند.
اما بهرحال بخشهای کوچکی از مناطق کردنشین ایران در اطراف شهر مهاباد که به منطقه «مکریان» معروف بود، در قسمتهایی قرار داشتند که توسط شوروی اشغال شده بودند و از نظر تقسیمات کشوری، بخشی از «استان چهارم» کشور به مرکزیت اورومیه محسوب میشدند.
حضور قبایل قدیمی کرد در مناطق تحت اشغال شوروی موجب شد تا وقتی در تیرماه سال ۲۴، مساله تلاش برای تجزیه ایران در دفتر سیاسی هیات مرکزی حزب کمونیست شوروی مطرح شد، علاوه بر آذربایجان، تحریک کردها نیز به عنوان یک تصمیم رهبری شوروی در دستور کار این کشور قرار گرفت.
در بند سوم این مصوبه که با امضای استالین به میرجعفر باقروف، صدر حزب کمونیست جمهوری آذربایجان شوروی در باکو ابلاغ شد، چنین آمده است:
«فعالیت مناسب بین کُردهای شمال ایران برای جلب آنان به جنبش جداییطلبانه و ایجاد یک ولایت خود مختار ملی کُرد انجام شود.»
سفر قاضی محمد به باکو
فرمان استالین در روز ۱۵ تیرماه به امضای استالین رسید.
در این زمان، مدت کوتاهی از پیوستن قاضی محمد به جمعیت احیای کرد یا کومله ژ.ک گذشته بود. او به دلیل موقعیت استثناییاش در شهر مهاباد، خیلی زود در عمل به رهبر واقعی کومله ژ.ک تبدیل شده بود.
باقروف هم در نخستین گام برای اجرای دستور استالین، از قاضی محمد دعوت کرد که با باکو سفر کند.
حسن قاضی، پژوهشگر تاریخ مهاباد، ماجرای این سفر تاریخی و نتیجه آن را چنین شرح میدهد: «تا جایی که از منابع مکتوب بر میآید، در این سفر، آنها ]مقامهای شوروی[ وعده کمک دادهاند به کردها. گفته میشود از آنجایی که شورویها از ماهیت واقعی کومله ژ.ک اطلاعی نداشتند، یا اینکه فکر کردند ممکن است اینها جهت دیگری داشته باشند، خواستند و گفتند برای اینکه ما بتوانیم به شما کمک کنیم، شما باید اسم تشکیلات خودتان را عوض بکنید.»
در دستوری که باقروف در دست داشت، در بند دومش، استالین از او خواسته بود که نام حزب تجزیهطلب آذربایجانیها، فرقه یا حزب دموکرات آذربایجان باشد.
اما هنوز این حزب در آذربایجان تشکیل نشده بود که قاضی محمد، با طرحی مشابه به مهاباد رسید. او باید اول از همه کومله ژ.ک را منحل میکرد و بعد حزبی جدید تاسیس میکرد. قاضی محمد از همه دعوت کرد تا جمع شوند و ماجرا را برایشان شرح داد.
حسن قاضی درباره این جلسه میگوید: «قاضی محمد در آنجا این مساله را مطرح میکند و میگوید که ما باید خودمان را با این مساله تطبیق بدهیم تا بتوانیم به خواستههایمان برسیم. بعدتر اساسنامهای که در هشت ماده نوشتند برای حزب دموکرات کردستان تصویب شد.»
و بدین ترتیب، کومله ژ.ک (دستکم در ظاهر) منحل شد و حزب دموکرات کردستان در مهاباد تاسیس شد؛ نقطه عطفی تاریخی در مسیر فعالیتهای سیاسی این منطقه که خود منشا اختلاف نظرهای بسیاری نیز هست. به ویژه برای کسانی که معتقدند فعالیتهای سیاسی کردها در آن دوره، از پروژههای توسعهطلبانه و مداخلهجویانه اتحاد جماهیر شوروی مستقل بوده است.
همن سیدی، از پژوهشگران تاریخ کردستان معتقد است که علت اصلی همکاری قاضی محمد با سران شوروی، تصویر مثبتی بود که از این کشور در میان گروهی از ناراضیان سیاسی در ایران وجود داشت. او میگوید:
«روسیه بعد از شکست آلمان نازی به فکر تاسیس سازمانها و احزاب وابسته به خود و طبیعتا به فکر منافع خودش بود. اما این میان، کردها و خیلیهای دیگر از این موضوع استقبال کردند. کسانی بودند که از دولت مرکزی خود قطع امید کرده بودند، به دولتهای استعماری مانند انگلیس و فرانسه هم اعتمادی نداشتند، به آمریکا هم به دلیل بمب اتمی که زده بود بیاعتماد بودند.
اما درباره ارتش سرخ شوروی، نظر دیگری داشتند. این تصویر منفی که ما الان از شوروی داریم که به حق هم منفی هست، در آن زمان وجود نداشت. شوروی در جنگ جهانی دوم نقش یک ناجی را پیدا کرده بود. کسی از تصفیههای استالینی خبر نداشت، اما همه از حماسه استالینگراد شنیده بودند.
عمکلرد شوروی در سالهایی که در فاصله سالهای ۲۰ تا ۲۴ در آذربایجان و کردستان حضور داشتند، در مقایسه با عملکرد دولت مرکزی، عملکرد مثبتی بود. آزادیها را تشویق میکردند، احزاب را تشویق میکردند، چاپخانه آورده بودند، زبانهای قومی را ترویج میکردند و همه اینها باعث شد که شوروی در مقایسه با باقی قدرتها و دولت ایران یک دولت ناجی محسوب شود و کردها از این حرکت استقبل کردند.»
(اگر چه بر سر عملکرد ارتش سرخ در سالهای اشغال در ایران و جنبههای مثبت و منفی این عملکرد در میان مورخین توافق نظر وجود ندارد و کم نیستند کسانی که معتقدند ارتش سرخ در تمام سالهای حضورش در شمال ایران، جلوی فعالیت سیاسی تمامی گروههایی را که با آنها همسو نبودند گرفت. نمونه معروف سرکوب فعالین سیاسی مخالف شوروی در این دوره، برخورد آنها با اتحادیههای کارگری یوسف اختیاری بود که اجازه فعالیت پیدا نکردند و در مقابل شوراهای کارگری وابسته به شوروی و نزدیک به حزب توده، توسط این کشور حمایت میشدند.)
اختلاف نظر
این میان مورخینی نیز هستند که معتقدند حزب دموکرات کردستان، اساسا با توصیه شوروی و در پی مصوبه روز ۱۵ تیرماه حزب کمونیست این کشور تاسیس نشد، بلکه نتیجه بلوغ طبیعی یک جریان سیاسی مخفی بود که میبایست برای گسترش فعالیتهایش از زیرزمین بیرون بیاید و به یک حزب سیاسی علنی و فعال تبدیل شود.
عباس ولی، معاون سابق رئیس دانشگاه کردستان در اربیل و از اساتید سابق دانشگاه سوانزی در بریتانیا که هم اکنون در استانبول تدریس میکند، از جمله پژوهشگرانی است که چنین اعتقادی دارد.
او ضمن اینکه میگوید حزب دموکرات کردستان به توصیه سران شوروی تاسیس نشد، در شرح شرایط آن روزگار و انحلال کومله ژ.ک و تبدیلش به حزب دموکرات میگوید: «به نظر من انحلال کومله ژ.ک نتیجه شرایط آن روز کردستان بود. کومله ژ.ک به شکل سریعی رشد کرد و به جایی رسید که باید به شکل یک حزب سیاسی در بیاید و اقشار کردستان را نمایندگی کند. درباره تبدیل شدن کومله ژ.ک تفسیرهایی هست و برخی معتقدند که این اتفاق در نتیجه فشار خارجی رخ داد و قاضی محمد به تحریک روسهای شوروی این کار را کرد. من اما معتقدم که اینطور نبوده و شرایط ایجاب کرد.»
هر چه بود حزب دموکرات کردستان برخلاف برادر خوانده تبریزیاش، یعنی فرقه دموکرات آذربایجان، از یک پیشینیه سیاسی-تشکیلاتی بهره میبرد که ریشه در ملیگرایی کردی داشت و در چارچوب یک انجمن مخفی، اهدافی جداییطلبانه را دنبال میکرد.
به همین دلیل، برخی پژوهشگران نیز میگویند که در جریان انحلال کومله ژ.ک و تاسیس حزب جدید، مهمترین تحول، هماهنگ شدن این جریان سیاسی با سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی بود، نه اینکه اصولا حزبی جدید با ابتکار سران مسکو تشکیل شود. همین سیدی میگوید:
«قبل از اینکه دیدارهای قاضی محمد و باقروف صورت بگیرند، سازمان تجدید حیات کردستان یا کومله ژ.ک تاسیس شده بود. و در جریان تبدیل این سازمان به حزب دموکرات کردستان، یک تغییر ماهوی یا جوهری رخ نداد که بگوییم شوروی این کار را کرد. این موضوع با خواست کردها در تضاد نبود.
قبل از اینکه شوروی تصمیمی گرفته باشد یا اقدامی از سوی باقروف و استالین صورت گرفته باشد، کردها خودشان به دنبال یک راهحل بودند. در نهایت از طریق تاسیس حزب دموکرات کردستان میتوان گفت که هماهنگی صورت گرفت، نه تبعیت. در واقع خودشان را با سیاستهای شوروی هماهنگ کردند، نه اینکه شوروی از بنیان این را تاسیس کرده باشد. نه اینکه تصور کنیم هیچ اتفاقی در کردستان نیافتاده بود و کردستان دقیقا شبیه به دوران رضا شاه بود و یک شبه شوروی تصمیم گرفت که این جریان را شروع کند.
خیر! از چهار سال قبلتر این شرایط شروع شده بود و بکگراند تاریخی مساله هم قدمتی حداقل ۲۰ ساله داشت و در نهایت، حزب دموکرات کردستان، چیزی در تضاد با کومله ژ.ک نبود، اما تلاشی بود برای هماهنگی با یک قدرت خارجی که به آن امید بسته بودند.»
اما یکی از مهمترین تفاوتهای حزب دموکرات کردستان با «جمعیت احیای کرد» یا همان «کومله ژیانهوه کرد»، در نخستین بند بیانیه هشت مادهای تاسیس این حزب رخ مینمود.
در این بند تاکید شده بود کردهای ایران باید از «آزادی و خودگردانی» در اداره امورشان بهرهمند باشند و «در مرزهای ایران خودمختاری داشته باشند».
نه جداییطلبی، نه استقلال، و نه «کردستان بزرگ»؛ قاضی محمد که از باکو برگشت، هیچ کدام از این خواستههای بنیادین کومله ژ.ک را به حزب جدید تسری نداد و در عوض، حزبی تاسیس کرد که چه در نام و چه در کلیدواژههای بیانیه اعلام موجودیت و اهداف سیاسی، جا پای حزبی گذاشت که گروه پیشهوری با ابتکار عمل مسکو، راهانداخته بود.
(قسمت بعدی برنامه فرقه به بررسی حزب دموکرات کردستان در روزهای نخستین فعالیتش اختصاص دارد. آیا فعالیتهای این حزب نیز زیر نظر باقروف در باکو پیش میرفت؟ آیا رابطه مهاباد و شوروی، شبیه به رابطه تبریز و شوروی بود؟ فرقه هر شب در پایان مجله شامگاهی رادیو فردا.)