ابوالحسن نجفی دوم بهمن ماه یکهزار و سیصدو نود و چهار خورشیدی در تهران درگذشت. این چهره شاخص و نامدار فرهنگ و ادبیات معاصر ایران، در پنجاه سال تلاش بیوقفهاش در حوزه زبانشناسی و فرهنگ، چنان جایگاه بلندمرتبهای یافت که بسیاری از صاحبنظران معتقدند جای خالیاش را تا سالهای سال به سختی میشود پر کرد.
درباره ابوالحسن نجفی به دلیل اهمیت و نقش منحصر به فرد او دو گفتوگو با دو صاحبنظر خواهید شنید. این هفته، گفتوگوی نخست «نمای دور،نمای نزدیک» با علی دهباشی، روزنامه نگار و نویسنده از تهران است. هفته بعد نیز دکتر نصرالله پورجوادی مهمان این برنامه خواهد بود.
آقای دهباشی، خوش آمدید به برنامه هفتگی «نمای دور نمای نزدیک»(مرور کتاب) که این هفته و هفته بعد، ویژه مرور بر آثار و آرای ابوالحسن نجفی خواهد بود.
اجازه بدهید ابتدا و از میان وجوه متعدد تلاشهای درخشان آقای نجفی از ترجمههایش آغاز کنیم. جایی که بیاغراق، چند نسل متاثر از آثاری بودند که او انتخاب و بازگردان کرد؛ ترجمههای معتبری چون «ضد خاطرات» آندره مالرو، رمان «خانواده تیبو» از دوگار و یا آثار مهمی از سارتر ، رومن گاری ، روبرمرل ، لوی استروس و دیگران. پرسش این است که تفاوت نجفی مترجم با سایر مترجمین در چه بود؟ آیا در انتخاب آثار مهمی بود که برای ترجمه برمیگزید؟ آیا در کیفیت ترجمههایش بود؟ یا در شناخت درست او از آنچه جامعه فرهنگی و ادبی ایران بدان نیاز داشت؟
آقای نجفی اصولا مترجم زیاد پرکاری نبودند. اما در هر انتخابش، پاسخ میداد به نیازهای فرهنگی-ادبی جامعه ما. یعنی هنگامی که ایشان فرضا رمان خانواده تیبو اثر روژه مارتین دوگار را در ۴ جلد ترجمه کردند، خوانندگان رمان، این نویسنده را در ایران نمیشناختند. ما از طریق ترجمه آقای نجفی با این نویسنده بزرگ فرانسوی آشنا شدیم. یا مثلا رومن گاری. وقتی ایشان «پرندگان میروند در پرو میمیرند» را به زبان فارسی برگرداندند، ما رومن گاری را در ایران نمیشناختیم. این کتابها در نوع خود درجه یک بودند و در عین حال هرکدام، یک نویسنده مهم زبان فرانسه را به فارسی زبانان معرفی میکردند.
یا مثلا هنگامی که آقای نجفی به سراغ ژان پل سارتر رفتند، یکی ازنمایشنامههای مهم او به نام «گوشهنشینان آلتونا» را به فارسی درآوردند. «انتخاب» یک ویژگی و وجه تمایز او از دیگر مترجمان بود، بعد «نثر» او در ترجمه، «امانتداری»، «دقت» او؛ و خلاصه مجموعی از همه اینها از او مترجمی درجه یک آفرید که وقتی اثری را ترجمه و منتشر میکرد دیگر کسی کاری نداشت که حالا نویسندۀ اثر را میشناسد یا نه. چون میدانست آقای نجفی بیخود چیزی را ترجمه نمیکند و بیدلیل نویسندهای را معرفی نمیکند. بنابراین ما دیگر با نام نجفی به ترجمه اعتبار میدادیم و کار نویسنده جدید را میخواندیم.
شاید قبل از هر چیز میشود گفت ابوالحسن نجفی، اولین تاثیرگذاری قابل توجهاش را از اصفهان شروع کرد. زمانی که از فرانسه برگشت و به دعوت زنده یادان محمد حقوقی و بهرام صادقی به اصفهان رفت و به حلقه ادبی «جُنگ اصفهان» پیوست. حلقه معتبر ادبیای که در آن چهرههای سرشناسی چون خودِ حقوقی و صادقی، و نیز هوشنگ گلشیری و چهرههای معتبر دیگری فعالیت و تولید ادبی داشتند . در مورد فعالیت او در «جُنگ اصفهان» بگویید و زمانی که با بقیه مجله «جنگ اصفهان» را درآورد.
همانطور که به درستی شما اشاره کردید و رئوس نکات را یادآوری فرمودید، ما در دهه سی و چهل در ایران صاحب جریانهای ادبی شدیم. مثلا در خراسان حلقه ادبی خراسان که نویسندگان و شاعران بزرگی همچون دکتر شفیعی کدکنی، دکتر غلامحسین یوسفی، نعمت آزرم و بسیاری دیگر عضوش بودند. همینطور در جنوب ایران در خوزستان حلقههای مهم ادبی داشتیم و یا در آن سو در تبریز. این حلقههای ادبی نشریاتی هم داشتند. و یکی از آن حلقههای ادبی، حلقه اصفهان بود که با بازگشت آقای نجفی از فرانسه به اصفهان شکل جدیتری گرفت و سال ۴۴ تصور میکنم اولین شماره جنگ اصفهان درآمد.
ویژگی این حلقه ادبی که در واقع به نوعی آقای نجفی از ابتدا تا آخرش یک جور سمت استادی داشت، به نویسندگان و شاعران و مترجمانی که در این جنگ ادبی معرفی شدند بازمیگردد. زنده یاد احمد میرعلایی، محمد حقوقی، هوشنگ گلشیری و بسیاری دیگر از نویسندگان و مترجمانی که بعدها خود صاحب نام شدند نخستین بار در جنگ اصفهان معرفی شدند. بدون اینکه اسم آقای نجفی به عنوان سردبیر جنگ رسما اعلام شده باشد، اما همه آنها دانش و تسلط علمی او را پذیرفته بودند. درعین حال در دورانی که این جُنگ منتشر میشد، مبشر مقالاتی بود که نوعی ادبیات جدید جهان را به فارسی معرفی میکرد.
نجفی آدمی منزوی بود، به مهمانیها نمیرفت، در مجالس حاضر نمیشد؛ او نکتهای را به خوبی آموخته بود و به درستی میدانست که وقت و فرصت کمی دارد و عمر آدمی سخت کوتاه است و لذا باید مدام کار کرد
در کنارش جوانان آن روزگار که الان خود دیگر از جمله استادان بنام هستند مثل دکتر جلیل دوستخواه به طرح مباحث ادبی در جنگ اصفهان پرداخته بودند. این جریان حلقه و جنگ ادبی اصفهان جایگاهی شد برای پرورش جوانان مستعدی در عرصه شعر، داستان، نقد ادبی و ترجمه. الان و با درگذشت ابوالحسن نجفی میشود گفت که ما درواقع، سرِ آن «حلقۀ ادبی اصفهان» را از دست دادهایم.
آقای نجفی، بعد از آنکه از تدریس در دانشگاه اصفهان به تهران میآید، به موسسه فرانکلین میپیوندد. در موسسه فرانکلین هم او منشاء اثر بود.
بله! زندگی ادبی ایشان در بازگشت به تهران را به چند دوره میشود تقسیم کرد. دوره همکاری با انتشارات فرانکلین، دوره همکاریاش با دانشگاه آزاد و نیز دوره همکاری و به نوعی ایفای نقش بنیانگذاری در «انتشارات زمان». در واقع آقای آل رسول و دیگر همکارانشان مثل رضا سیدحسینی سهامدار انتشارات زمان بودند اما آقای نجفی بنیانگذار معنوی انتشارات زمان بود. بعد از انقلاب یک دوره دیگری از زندگی ادبی-فرهنگی ایشان آغاز میشود که خیلی مهم است، آن هم همکاری با مرکز نشر دانشگاهی است. او از همکاران ثابت مجله نشر دانش است و ۱۷ سال تمام مجله لقمان را برای مرکز نشر به زبان فرانسه منتشر میکردند. در همین سالهاست زمانی که در مرکز نشر دانشگاهی با آقای دکتر پورجوادی کار میکردند کتاب جنجال برانگیز و موثر «غلط ننویسیم» را هم منتشر کردند.
ابوالحسن نجفی البته به جز «غلط ننویسیم» که اثر بسیار مشهور ایشان است آثار معتبر دیگری هم در دورانی که با نشر دانشگاهی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی همکاری میکرد منتشر کرد،از جمله «فرهنگ فارسی عامیانه» که اثر بسیار مهمی است و انتشارات نیلوفر در سال ۷۸ خورشیدی منتشر کرد؛ و یا کتاب «درباره طبقهبندی وزنهای شعر فارسی».
بله. همانطور که میفرمایید این کتابها خیلی کتابهای تخصصی و جدیای است و کار پژوهشگر و نویسندهای است که باید در متون کلاسیک غور و تفحص بسیاری کرده باشد که بتواند به چنین دستاوردها و نتایجی برسد.
آقای دهباشی، فکر میکنید به میزانی که آقای نجفی برای اعتلای فرهنگ معاصر ما زحمت کشید و عمر خود را نهاد، به همان اندازه هم آیا جامعه ما قدردان تلاشهای او بوده است؟
ببینید، او بیشتر عمر قلمیاش در واقع آدمی منزوی بود، به مهمانیها نمیرفت، در مجالس حاضر نمیشد؛ به گمان من او نکتهای را به خوبی آموخته بود و به درستی میدانست که وقت و فرصت کمی دارد و عمر آدمی سخت کوتاه است و لذا باید مدام کار کرد. ولی باید بگویم که هرگز کسی به آقای نجفی در زمان حیات پرباری که داشت، جایزهای برای ترجمه ها و تالیفات و پژوهش هایش اهدا نکرد و خب این دریغی است برای ما.