همزمان با اوج گرفتن تلفات کرونا در ایران، نمایش دوگانه (Double act) علی خامنهای و حسن روحانی در کمدی سیاه «ویروس کذایی و تحریمهای آمریکایی» روی صحنه رفته است.
اما این نمایش، با وجود بوق و کرنای تبلیغاتی حکومت، سوت و کور است و مردم به بازی تکراری و کسلکننده آنها رغبت نشان نمیدهند.
در نمایشهای دوگانه که قدمت آن به دوران یونان باستان میرسد و سالهاست اجرای زنده آنها از صحنه تئاتر به تلویزیون کشیده شده و رنگولعاب غلیظ سیاسی نیز گرفته، دو بازیگر که باطن و طبیعت یکسانی دارند، در ظاهر متفاوت با هم روی صحنه میآیند و تقابل طرز فکر و رفتار یکی با دیگری موجب تفریح تماشاگران میشود.
کشورهای مختلف شکلهای گوناگونی از این نوع نمایش را دارند. در یکی از نمونههای ایرانی، بازی دوگانه رضا ارحام صدر در ایام نوروز با حاجی فیروز، و در وقتهای دیگر در نقش مست با پاسبان، بدهکار با پولدار، حسابدار با حاجی بازاری، شوهر با زن، داماد و پدر زن همبازی میشد و مردم از ته دل به ظرافتهای هوشمندانه او میخندیدند.
در نسخه انگلیسی نمایش دوگانه، معمولاً یک بازیگر ظاهر جدی دارد و گفتوگو را شروع میکند و بازیگر دیگر که آشکارا کمدین است و بار اصلی نمایش و وظیفه خنداندن مردم را بر دوش دارد، نسبت به گفته یا عمل اولی واکنش نشان میدهد و تضاد آن دو در عین تلاش برای همسو دیده شدن، وسیله تفریح میشود.
در «کمدی سیاه خامنهای - روحانی»، بازیگر نخست نسبت به مسائل عمده و اصلی «بیخیال» است و در عین حال متکبّر، چنانکه خود را در جایگاه محمد، پیامبر مسلمانان، و پاهای کوچک خود را در نعلین بزرگ خمینی میبیند. دومی هم «خوشخیال» است و اهل تملق، مشهور به دروغ گویی، سفید دیدن سیاهی، آباد خواندن ویرانی، و پیروزی معرفی کردن هر شکست که البته در صحنه نمایش، کردار و پندار او مصداق بازیگری است و عیب نیست!
این کمدی سیاه و بازی دوگانه سیاسی، زمانی در ایران روی صحنه رفته که جهان با سرعتی شگفتانگیز در حال تغییر است.
خواسته یا ناخواسته جهان کرونازده و مردم آن در حال عبور از قراردادهای اجتماعی، روال زندگی، عادتها و باورهای کهنهاند و نظم تازهای، با همه غریبه بودن و ناهمواری، در کار جابهجایی نظم درهمشکستهٔ سابق است.
در این دوران انتقالی، سنتها ترک شده، کلیسا و کنیسه و مسجد تعطیلاند و مردم از علائق خود در دنیای بیرونی دست شسته و به خلوت خانه و خویشتن خویش پناه بردهاند.
انگاری که روزها را به شب دوختهاند. به جای زندگی، زنده ماندن اولویت مردم شده است. آنچه تا دیروز «تابو» بود، امروز تکلیف است. بیماران قلبی و مبتلا به سرطان در خانه میمیرند تا جا برای مبتلایان «مهمان ناخوانده» باز شود. عشاق مشتاقِ پیوند و ازدواج نیستند. عروسیها تعطیل شده. نجارها به جای میز و صندلی تابوت میسازند و بازماندگان رفتگان از تشییع جنازه نزدیکان خود پرهیز میکنند تا «ناقل ویروس» و واسطه مرگ زودهنگام دیگران نشوند.
زن فرنگی اگر بنا بر ضرورت در خیابانهای غمزدهٔ نیس و پاریس ظاهر شود، شبیه زن برقعپوش افغانی است.
مردم دلمرده از پنجره یا بالکن خانه برای همسایه سوتهدل ساز میزنند و میخوانند. شعار «دوری و دوستی» شعر نو در ادبیات امروز شده و جشن روز بوسه و بغل کردن غریبهها مدتهاست که نمازِ قضاست؛ «غریب آشنا، دوستت دارم»، نیا!
مردم از «کمدی الهی» در حال عبورند تا طرحی نو دراندازند و شعری بلندتر از سروده دانته را که تا دیروز ماندگار مینمود، بسرایند و زندگی در دوزخ یا بهشت فردا را پیش از رفتن به سرای باقی، ایستاده تجربه کنند و در انزوا.
خانهها جای کارخانهها را گرفتهاند. بیکاری و تعطیلی به جای تلاش و تولید تبلیغ و تشویق میشود. خانهنشینها قهرمان خوانده میشوند. شاهراهها خلوت است و در خیابانهای خالی شهرها حیوانات اهلی و وحشی میگردند. جوامع پیشرفته برای پایین آمدن سطح زندگی و کاهش رفاه آماده میشوند. به جای امروز خوش بودن، تلاش آنها که هنوز وا ندادهاند برای نجات فردا و ترسیم آینده است. رهبران سیاسی عاقل به جای نوید فردای بهتر، به مردم هشدار میدهند.
در این وضعیت انتقالی که افراط تفریط دیده میشود و آشنایان غریبه، مردم در جوامع آزاد به مردمسالاری پشت کردهاند و «دولتمرد مقتدر» و «دولت بزرگ» و «مدیریت متمرکز» را طلب میکنند، برای عبور از بحران و به شرط صلاحیت، صداقت و درایت دولتمردان.
مردم عاقل «شکستن دایره انسانی مبتلا کردن» دیگران را میطلبند و حکومتهای عاقل با قفل کردن شهرها و بستن خیابانها و تحمیل حبس خانگی به همه، و نه منحصر به دگراندیشان، به خواسته آنها لبیک میگویند. تا دیروز ظلم علیالسویه باز هم ظلم بود، ولی امروز تعریف تازهای از عدالت است!
تاریخ، آنطور که میشناختیم، یک بار دیگر به انتهای خط رسیده و تردید نیست که از آنچه امروز بر ما میگذرد، فردا فراوان یاد خواهد شد.
در چنین شرایطی است که خامنهای و روحانی در نمایش دوگانه و کمدی سیاه خود، به جای دوا دعا توصیه میکنند و به جای درمان شفا را میطلبند. بر دیوار شکسته جامعه عکس مار میکشند. در مورد «جهش بزرگ اقتصادی» یاوه میگویند و «سال پیروزی» اعلام میکنند برای مردمی که نه اشتیاق دیدن «بیخیال» متکبّر را دارند و نه تکرار روضهخوانی «خوشخیال» متملق را.