سلسلهیادداشتی از وحید وحدت حق: ناسیونال سوسیالیستهای آلمان به «احساسات سالم خلق آلمان» اعتقاد داشتند و انسانهایی که به نظرشان «گناهگار» بودند، باید با حکم اعدام جریمه میشدند. نکتهای که شاید اکثر مبلغان دیکتاتوریهای گوناگون بر سر آن اتفاق نظر دارند این است که همگی به نام خلق سخن میرانند و اعدام را توجیه میکنند.
وقتی حاکمان توتالیتر انگ مخدوش کردن احساسات مردم را به کسی وارد کنند، مقصر باید بمیرد. جهت رسیدن به این هدف، به روشنفکر و انسانهای متفکر اصلاً نیاز نیست بلکه دیکتاتوری به بلندگو احتیاج دارد تا هر ارادۀ مستقلی را خرد کند و از بین ببرد. ایدئولوژی ناسیونالسوسیالیستی نژادی بود که البته محتوای ایدئولوژیک آن با تعصبات طبقاتی یا دینی فرق داشت.
انتقام
اگر حاکمان یک دیکتاتوری توتالیتر به نام خدا یا مردم یا به نام نژاد یا طبقه یا دین برتر بخواهند استدلال کنند، باید برای اهداف ایدئولوژیک خود به انتقام متوسل شوند. بهترین توجیه انتقام نیز به نام نجات و حفاظت جان مردم انجام میشود، جهت اغوای آنها.
نازیها فکر میکردند که باید با توسل به سلاح اعدام برای مثال از مارکسیستها و یهودیها انتقامِ بهاصطلاح دفاعی بگیرند و البته با قاطعیت مردانۀ نژاد آریایی در دفاع از نژاد برتر.
سالها قبل از به قدرت رسیدن نازیها، آدولف هیتلر در سال ۱۹۲۰ میگفت که لغو اعدام فقط یک شگرد یهودیها و بهویژه وکلای یهودی است. به نظر هیتلر، جراید مارکسیستی و بعضی از پزشکان و روانشناسان حقوق بشری با گفتار لغو اعدام فقط هدف متزلزل و سست نمودن خلق آلمان را دنبال میکردهاند.
قبل از به قدرت رسیدن: تبلیغات در دفاع از اعدام
در سال ۱۹۳۰ نازیها خواهان یک همهپرسی شدند جهت تحکیم حکم اعدام. نازیها اطمینان داشتند که اکثر آلمانیها از حکم اعدام دفاع خواهند کرد، ولی در عمل هیچوقت دنبال یک همهپرسی نبودند. آنها میگفتند حکم اعدام یک نوع حرکت دفاعی مشروع است جهت جلوگیری از نابودی نژاد آریایی آلمانی، که فقط یک تبلیغ مبتذل نژادپرستانه بیش نبود.
ریچارد اوانس Richard Evans در کتاب خود به نام «مناسکِ انتقام» یک مثال برای تبلیغات مسمومکنندۀ نژادی میآورد و از یکی از سخنرانیهای هیتلر در شهر مونیخ به این صورت نقلقول میکند: «هر کسی یک یهودی را با یک دختر بلوند در جایی غافلگیر کند، باید اعدام شود.» او میگوید که منظورش این نیست که آن یهودی را بایستی فوراً دار زد ولی یک دادگاه بایستی حکم اعدام برای آن یهودی صادر کند.
متعاقباً هم مخاطبین رهبر نازیهای آلمان برایش هورا کشیدند و دست زدند. این تفکر نفرتآفرین و وحشتناک که منجر به قتلعام میلیونها یهودی و همجنسگراها و کولیها و مخالفین سیاسی نازیها شد، توسط یکی از بزرگترین ایدئولوگهای نازی به نام آلفرد روزنبرگ تکرار شد. او متعاقباً خواستار اعدام هر یهودی شد که با یک آلمانی رابطۀ جنسی داشته باشد.
فراتر از آن، هیتلر خواهان اعدام همۀ افرادی شد که در انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ شرکت کردند. جهت یادآوری در انقلاب نوامبر که در مراحل پایانی جنگ جهانی اول رخ داد، ملوانان و سربازان و کارگران جمهوریخواه شورش کردند. انقلاب نوامبر در آلمان منجر به تشکیل جمهوری پارلمانی و دموکراتیک وایمر میشود و سیستم پادشاهی نیز سقوط میکند.
در جنگ جهانی اول که با اعلام جنگ اتریش - مجارستان علیه صربستان در ژوئن ۱۹۱۴ شروع شد، بیش از ۱۰ میلیون انسان کشته شدند و حدود بیست میلیون انسانِ زخمی و معلول به جا گذاشت.
اعدام و خیانت
به نظر هیتلر، شورش ملوانان و سربازان و کارگران علیه این جنگ بیهوده فقط نشانۀ خیانت بود. از این رو او خواهان اعدام همۀ شرکتکنندگان انقلاب نوامبر نیز میشود؛ تبلیغاتی که بعد از به قدرت رسیدن نازیها در سال ۱۹۳۳ و بعد از شروع جنگ جهانی دوم یعنی از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ منجر به جنایاتی میشود که در تاریخ بشری بینظیر و بیمانند بود: هولوکاست.
تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک نازیهای آلمان در دهۀ سی قرن بیستم شدت مییابد. در ژوئن ۱۹۳۱ در مهمترین روزنامۀ نازیها به نام فولکیشه باوباختر مقالهای منتشر میشود که خواهان اعدام «قاتلین خلق» میشود. «قاتلین خلق» برای نازیها همۀ کسانی بودند که «قاتل نژاد» آریایی محسوب میشدند. در آن روزنامه مرتب خطونشان میکشیدند و تهدید میکردند که چنانچه نازیها به قدرت برسند، همۀ اهداف ناسیونالیسم اجرا خواهد شد، قدم به قدم. این تهدیدها را جهان ولی جدی نگرفت.
نازیها سوسیالدموکراتها و کمونیستها را بهکل «قاتل» مینامیدند. هدفشان هم خیلی ساده بود. اعضای سازمان اِس آ (Sturmabteilung, SA) که مشغول قتل سوسیالدموکراتها و کمونیستها بودند، اجباراً باید قتلهای خود را توجیه میکردند. از این رو به دنبال تبلیغات سیاسی و توجیه قتلهای سیاسی بودند. آنها ادعا میکردند که چون خودشان توسط «خیانتکاران» سوسیالدموکرات و کمونیست در خطر مرگ قرار گرفتهاند، اجباراً میبایست مخالفان خود را بکشند.
قابل توجه است که قبل از غدغن شدن سازمان اِس آ که بهاصطلاح نازیهای چپگرا محسوب میشدند، رهبر آنان، اِرنست روهم، در ژوئن ۱۹۳۴ بهدستور هیتلر اعدام شد. از آن به بعد اساس (Schutzstaffel, SS) مسئول قتلعامهای سیاسی میشود.
نازیها به برابری انسانها اعتقاد نداشتند. آنها «بولشویستهای یهودی» را دشمن اصلی خود میدانستند و در روزنامه فولکیشه بِاوباختِر میشد خواند که در مبارزات مسلح خیابانی فقط و فقط «مارکسیستها» را مقصر باید دانست.
تشدید قانونهای اعدام
در ارگان اصلی ناسیونالسوسیالیستها در فولکیشه بِاوباختِر قبل از به قدرت رسیدن نازیها یعنی در سال ۱۹۳۲ میشد تهدیدهایی را خواند که روزی خواهد رسید که همۀ مخالفین را در اردوگاههایی جمعآوری خواهند کرد و آنها را همانجا نابود خواهند کرد.
نازیها، بعد از به قدرت رسیدن، سیستم حقوقی آلمان را بهاصطلاح اصلاح کردند و از فوریه ۱۹۳۳ قانونی حاکم شد که برای هر فردی که در شورشهای مسلحانه شرکت کند، حکم اعدام صادر شود. یک ماه بعد از آن قانون اعدام جدیدی درآمد برای افرادی که دست به سوءقصد میزنند و در اکتبر همان سال، یعنی هشت ماه بعد از شروع اصلاح قوانین اعدام، حتی برای کسانی هم که در فکر سوءقصد بودند و در حال برنامهریزی آن باید حکم اعدام صادر میشد. یعنی حتی افرادی که مثلاً از فعالین سیاسی حزب مخالفی بودند و اعلامیه گروه خود را پخش میکردند، حکم اعدام قانونی میگرفتند.
در دسامبر سال ۱۹۳۴ قانون جدیدی صادر شد که برای هر فردی که حرف مخالف یا حتی جوک دربارۀ نازیها میگفت، حکم اعدام صادر میشد. به این صورت امکان احکام خودسرانه قاضیهای نازی بیشتر شده بود. رفرمهای حقوقی نازیها در حقیقت نشانۀ رادیکالیزه شدن نازیها در قدرت بود.
نازیها در سال ۱۹۳۴ شروع به تشکیل دادگاههای ویژۀ خلقی کردند که برای مواردی تشکیل میشد که «خیانت شدید» تشخیص داده میشد. تخصص و هدف این دادگاههای ویژۀ «خیانت شدید» اپوزیسیون سیاسی و بهویژه کمونیستها بود. رنگ لباس و ردای قاضیها را خود هیتلر تعیین کرده بود: سرخ. همان رنگی که دویست سال قبل رنگ ردای قاضیهای دادگاههای خونین بود.
ناسیونالسوسیالیستها تا آغاز جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹ طبق مقررات اضطراری جدیدی محدودۀ حکم اعدام را خیلی وسعت داده بودند. تئوریسینهای نازی که سالها قبل از به حکومت رسیدن نازیها نژادپرستی و برتری نژادی آریاییها را تبلیغ میکردند، به اهداف هولناک خود رسیده بودند، زیرا برای توجیه قتل انسانهایی که کم ارزشتر از بهاصطلاح آریاییها محسوب میشدند یا برای توجیه قتل معلولین و همجنسگرایان و دگراندیشان دیگر حد و مرز اخلاقی وجود نداشت، چه برسد به حد و مرز حقوقی. بهمرور زمان دادگاههای ویژه که زیر سلطۀ اساس قرار گرفته بودند، در اردوگاهها نیازی به حکم جدی هیچ دادگاهی هم نداشتند.
از بتهوون و گوته تا تبر و جام مرگ و گیوتین
نوع اعدام در آلمان بعد از به قدرت رسیدن نازیها در استانهای مختلف گوناگون بود. برای خیلیها قتلعام میلیونها انسان از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ قابلتصور نبود، زیرا خلقی که گوته و لودویگ فان بتهوون و موتسارت را از آن خود میداند، نمیتواند قتلعام کند و موسیقی کلاسیک گوش دهد.
در استان پرویس در سال ۱۹۳۳ هنوز با تبر گردن یک انسان را میزدند، ولی در اکثر استانهای آلمان گیوتین متداول شده بود. در بعضی از زندانها به زندانی سم میدادند. روزنامۀ فولکیشه باوباختِر استفادۀ «جام مرگ» را بسیار تبلیغ میکرد. البته خودکشی مجاز نبود، ولی نازیها معتقد بودند که «نابودی باید وجود داشته باشد جهت مرعوب نمودن و امنیت حتمی».
ریچارد اوانس مینویسد که کلیسای کاتولیک شدیداً علیه مسموم کردن زندانیها بود زیرا به نظر کلیسای کاتولیک خوردن سم در تنهایی زندان مانند یک نوع خودکشی بود. کلیسای کاتولیک آن زمان حتی اعدام با تبر را به مسموم کردن زندانی ترجیح میداد.
از سال ۱۹۳۵ به بعد تعداد اعدامها آنقدر زیاد شده بود که نازیها ترجیح دادند مراکز گیوتین برقرار کنند تا اینکه بالأخره هیتلر دستور حذف اعدام با تبر را میدهد.
از دهۀ سی تا هولوکاست
اعدام در دهۀ ۱۹۳۰ کاملاً با قتلعام در هولوکاست فرق دارد. بعد از ۱۹۴۱ اعدام و قتل آدمها ماشینیزه شد و به روشی تبدیل شد که در تاریخ بشریت یکتا بود.
قتلعام ناسیونالسوسیالیستها در سال ۱۹۴۱ شروع شد و تا ۱۹۴۵ طول کشید. میلیونها انسان به قتل رسیدند و در میان آنها شش میلیون یهودی فقط بهخاطر یهودی بودن به قتل رسیدند.
دادگاههای متفقین
بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹ دادگاههای نظامی متفقین جنگ جهانی دوم علیه جنایتکاران نازی برگزار شد و از سال ۱۹۵۰ به بعد دادگاههای آلمانی نیز اجازه تعقیب نازیها را گرفتند.
در دادگاه آشویتس فرانکفورت که از بیست دسامبر ۱۹۶۳ تا ۱۹ اوت ۱۹۶۵ برقرار بود، جنایتکاران نازی در یک دادگاه آلمانی محکوم شدند.
پتر وایس این دادگاه را به صورت یک تئاتر مستند بازگو نموده است. البته خیلی از نویسندگان بزرگ آلمانی مانند کورت توخولسکی سالها قبل از وقوع جنایات نازیها هشدار میدادند که نازیها آلمان را به زوال و نابودی خواهند کشید. در شعری با عنوان «آلمان، بیدار شو» او نوشته بود که نازیها میخواهند قبر آلمان را بکنند و میخواهند جنگ درونی به راه اندازند. این نویسنده هشدار میداد که نازیها مخالفین خود را بدون دلیل خواهند کشت. او میدانست که سیاستهای نازیها با لغو آزادی بیان شروع و به اعدامها و قتلعامهای غیر قابلتصور منجر میشود.
کارل فون اوسیتزکی، خبرنگار فعال صلحطلب، در سال ۱۹۳۱در مجلۀ ولت بونه نوشت که «وضع اضطراری که همه را تضعیف میکند، در عوض هیتلر را تقویت میکرد». به نظر او ناسیونالسوسیالیسم برای مردمان گرسنه نوید و امید آدمخواری را با خود میآورد. البته اوسیتزکی نه فقط هیتلر و نازیها را بلکه طبقۀ متوسط آلمان را که بدون داشتن هیچ هویتی دنبال هیتلر به راه افتاده بودند، مقصر سقوط فرهنگی و تاریخی و سیاسی آلمان میدانست.
تاریخ هولناک ناسیونالسوسیالیسم و جنگ جهانی دوم بهمرور زمان موجب لغو قانون اعدام در اروپا شد. شاید امر لغو اعدام یک روند پیشرفت بشری باشد تا اعدام در سطح جهانی لغو شود.