داستان تشیع در کشورهای دارای جمعیت عمده شیعه، داستان تقابل دو دیدگاه «تشیع ملی» و «تشیع فراملی» است؛ این تقابل به روشنی خود را در روابط تهران و باکو در دهههای گذشته نشان داده است.
تقابل شیعه و سنی که اکنون در خاورمیانه دیده میشود، چالش جدیدی نیست. این رقابت، دشمنی و رویارویی، در سدههای گذشته و به ویژه در جنگهای حکومت صفوی و سپاه عثمانی خود را عیان کرده بود.
اما تقابلها، رقابتها و حتی دشمنیها در درون جهان شیعی، یک پدیده تازه در روابط بینالمللی است که قدمتش به بعد از فروپاشی شوروی سابق و تشکیل یک کشور دیگر به نام جمهوری آذربایجان میرسد.
جمهوری آذربایجان با این که دولت سکولار و غیرمذهبی دارد، اما اکثریت شیعه در جمعیت این کشور، موجب شده که دولت باکو روابطی پرتنش با حکومت شیعی تهران تجربه کند.
این پدیده نزاع درونی میان شیعیانِ تازه به قدرت رسیده، با سرنگونی صدام حسین در عراق و قدرت گرفتن یک دولت شیعه دیگر در بغداد ابعاد بیشتری یافته است.
در عراق، نمونه بارز شیعیان مخالف سلطه تهران بر جهان شیعی، جریان صدر است که در سال گذشته، اختلافاتش با جناحهای شیعی عراقی تحت حمایت جمهوری اسلامی، حکمرانی در بغداد را به بنبست رسانیده بود.
همچنین در سالهای اخیر و همزمان با اعتراضات گسترده در لبنان، تقابل دو رویکرد تشیع ملی و تشیع فراملی در این کشور هم نمایان شده است.
اکنون در برخی از شهرها و مناطق شیعهنشین لبنان صداهای مخالف گروه شبهنظامی شیعی حزبالله تحت حمایت جمهوری اسلامی بلندتر شده است.
در حالی که در گذشته، جنبشهای اعتراضی شیعی رؤیای یک جهان شیعی یکپارچه را در سر میپروراندند، این جنبشها اکنون جهت عکس خود را طی میکنند و شعارهای ملیگرایانه میدهند.
تشکیل جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترین قدرت شیعی در منطقه در اواخر قرن بیستم و اتخاذ سیاست «صدور انقلاب» از سوی مقامهای ایران، گرچه در ابتدا به موتوری محرک برای جنبشهای شیعی منطقه تبدیل شد، اما به مرور به ضد اتحاد در جهان شیعه عمل کرده است.
نگرانی شیعیان از صدور یک «انقلاب شیعی»
پس از جنگ اخیر قرهباغ که آذربایجان توانست بخشهایی از خاک این منطقه را به سرزمین خود بازگرداند، تنشها در روابط جمهوری اسلامی و جمهوری آذربایجان بار دیگر بالا گرفته و به تازگی دستگاه اطلاعاتی باکو از بازداشت کسانی به ظن دست داشتن در ترور نافرجام یک نماینده پارلمان جمهوری آذربایجان خبر داده است.
فاضل مصطفی نمایندهای که هدف این ترور قرار گرفته بود از منتقدان سرسخت جمهوری اسلامی است.
بر اساس اطلاعاتی که درباره هویت این مظنونان منتشر شده، آنان بارها به ایران سفر کردهاند، با نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در تماس بودهاند و حتی آذر ساریجانوف که به عنوان سازماندهنده اصلی این ترور معرفی شده، سالها در قم در کلاسهای دینی شرکت کرده است.
این اولین بار نیست که جمهوری آذربایجان از بازداشت عوامل وابسته به جمهوری اسلامی خبر میدهد. به عنوان نمونه، کمتر از دو سال پیش نیز، نیروهای امنیتی جمهوری آذربایجان چند روحانی تحصیلکرده در قم از جمله اهلایمان رستماف، روحانی مسجد «حاجی جواد» باکو را بازداشت کردند.
همچنین این اولین بار نیست که حملهای مسلحانه در جمهوری اسلامی به طرفداران جمهوری اسلامی نسبت داده میشود و حتی در مورد قتل رافق تقی، روزنامهنگار اهل جمهوری آذربایجان، روحانیون شیعه ساکن ایران علنا حکم قتل او را صادر کردند.
واقعیت آن است که از همان زمان اعلام استقلال جمهوری آذربایجان در سیام اوت ۱۹۹۱ از سلطه شوروی، گرچه روابط باکو و تهران همیشه خصمانه نبوده، اما این دو هرگز دوستان قابل اطمینانی برای یکدیگر نیز نبودهاند.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میتوانست به نزدیک شدن دو کشوری که زمانی یک سرزمین بودند بیانجامد، اما نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی به جمهوری آذربایجان، زمینههای نگرانیها را در باکو گسترش داد.
در همان ماههای آغازین پس از اعلام استقلال جمهوری آذربایجان، زمانی که جمهوری اسلامی دولت ایاز مطلباف، اولین رئیسجمهور آذربایجان پس از استقلال را به رسمیت شناخت، امید داشت که این جمهوری تازهاستقلال یافته نیز پذیرای سریع اصول انقلاب شیعی ایران شود.
علیاکبر ولایتی وزیر خارجه وقت جمهوری اسلامی، چند ماه پس از استقلال آذربایجان، در دسامبر ۱۹۹۱ به باکو رفت و چند قرارداد همکاری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را امضا کرد و متعهد شد از ورود آذربایجان به سازمان همکاری اسلامی حمایت کند.
علی خامنهای از همان روزهای نخست رسیدن به رهبری جمهوری اسلامی، بر رابطه «معنوی» ایران با کشورهایی مثل آذربایجان تأکید داشت، اما از همان زمان، نگاه و توجهش بیشتر به شیعیان آذربایجان بوده، نه دولت باکو.
رهبر تازه قدرتگرفته جمهوری اسلامی در پنجم تیر ۱۳۶۸، یعنی چند روز پس از مرگ روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، به سفر اکبر هاشمی رفسنجانی در زمان ریاستش بر مجلس شورای اسلامی به باکو اشاره کرد و رابطه ایران با آذربایجان را رابطهای خواند که «خدا به وجود آورده» است.
سایت رهبر جمهوری اسلامی در توضیح این اشاره خامنهای نوشته است: «اکبر هاشمى رفسنجانى، رئیس مجلس شوراى اسلامى، در سفر به جمهورى آذربایجان شوروى و شرکت در نمازجمعه باکو، مورد استقبال گسترده مردم و بخصوص جوانان این شهر قرار گرفت.»
سایت اینترنتی خامنهای اضافه کرده که «اکثر مردم باکو» که بهخاطر درگذشت خمینى «لباس سیاه به تن کرده بودند و از شدت احساسات میگریستند، با دادن شعارهایى به زبانهاى فارسى و آذرى به هیئت ایرانى تسلیت میگفتند.»
چند ماه بعد، خامنهای در دیدار با رهبر جنبش توحید اسلامی لبنان در بهمن ۱۳۶۸، به روابط شیعیان آذربایجان با ایران اشاره کرد و تجربه شخصی خودش در این زمینه را مثال زد: «ما علمایی اهل همین ایروان و نخجوان و باکو و لنکران و اینها داشتیم که - دوستان ما بودند، دوستان پدرم.»
همچنین خامنهای دو سال بعد، زمانی که حیدر علیاف، پدر الهام علیاف، رئیس شورای عالی جمهوری خودمختار نخجوان بود، در دیدار با او در تهران از «پیوند» جمهوری آذربایجان با اسلام سخن گفت و تأکید کرد: «ما از الحاق جمهوری آذربایجان به پیکر امت اسلامی بسیار خرسندیم.»
این تصور از مردم آذربایجان در میان مقامهای جمهوری اسلامی، به رویکرد ایدئولوژیک از رابطه تازه ایجاد شده با یک کشور همسایه دامن زد.
جمهوری اسلامی همچنین در کتابهای درسی مدارس، متنی را اضافه کرد که در آن، اسلامی بودن جمهوری آذربایجان و وجود مساجد و بلندشدن صدای اذان از آنها برجسته شده بود. در واقع حکومت تهران تلاش داشت، این تصویر را در میان مردم ایران جابیاندازد که باکو نیز نظیر شهرهای ایران، دارای فرهنگ و دین مشابهی است.
اما از تابستان ۱۹۹۲، زمانی که ابوالفضل ایلچیبیگ در انتخابات ریاست جمهوری آذربایجان به پیروزی رسید، روابط تهران و باکو به سرعت رو به وخامت گذاشت.
ایلچیبیگ اولین رئیسجمهور غیرکمونیست آذربایجان و ملیگرا بود که سکولاریسم ترکیه را تحسین میکرد و به آنکارا نزدیک بود.
پس از ایلچیبیگ، در دوران حیدر علیاف نیز دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان، همواره بر سر مسائلی از جمله وضعیت حقوقی دریای خزر با یکدیگر اختلاف داشتهاند، اما در دوران حیدر علیاف تلاش شد کمتر صداهای مبنی بر «آذربایجان واحد» از جمهوری آذربایجان بلند شود تا مقامهای تهران نیز در اقدامی متقابل، بر احساسات شیعی در جمهوری آذربایجان سوار نشوند.
با این حال، در دوران حیدر علیاف نیز تلاش شد که در آذربایجان نمادهای ملی تقویت شود و حتی شخصیتهای «مقدس» و «زیارتگاه»های مخصوص به خود احیا شود؛ نمونه بارز این تلاش، بازسازی مقبره «میر موسوم آقا» یک قدیس آذربایجانی است که در نیمه اول قرن بیستم زندگی میکرد.
این تلاش در شرایطی بود که با وجود رفتار ملایم حیدر علیاف، جمهوری اسلامی از سیاست خود برای تقویت ارتباطاتش با شیعیان معتقد و باورمند در جمهوری آذربایجان مطلقا دست برنداشت.
از سیاست ملایم «رنسانس شیعی» تا سیاست تهاجمی «مقاومت اسلامی»
بایرام بالچی، یکی از محققان برجسته در تحقیقات درباره آذربایجان که کتابها و مقالات مختلفی از جمله درباره وضعیت شیعیان در جمهوری آذربایجان دارد، نوشته است که ایدههای انقلاب اسلامی ایران از طریق آثار خمینی یا تبلیغات رسانهای از همان بهمن ۱۳۵۷ به باکو و دیگر مناطق آذربایجان راه یافت و یک دهه بعد، در دوران آغازین رهبری خامنهای، ایده «احیای تشیع» در آذربایجان مطرح شد.
اما در دو دهه گذشته که الهام علیاف، فرزند حیدر علیاف، قدرت را در جمهوری آذربایجان در دست گرفته، سیاست جمهوری اسلامی در این کشور به مرور به گنجاندن جمهوری آذربایجان در «محور مقاومت» تبدیل شد؛ سیاستی که فراتر از آرمانهای مذهبی رفته و در مواجهه با دولتهای منطقه به مراتب خصمانهتر است.
رویکرد جمهوری اسلامی در زمینه شکلگیری یک «جنبش شیعی» در آذربایجان شبیه نمونه «حزبالله» در لبنان، برای الهام علیاف، چالشهای امنیتی جدی را ایجاد کرده است.
جمهوری اسلامی در دهههای گذشته، تلاش کرده در مناطقی که اسلامگرایان تندرو و شیعی آذربایجان بیشترین نفوذ را دارند و در آنجا بیشترین اعتراضها به حکومت باکو میشود، مثل شهر نارداران در نزدیکی باکو، سرمایهگذاری کند و از این اعتراضات بیشترین بهره را ببرد.
به عنوان نمونه، در ایران مراسم بزرگداشتی برای «شهدای نارداران» برگزار میشود که از شیعیان مخالف حکومت علیاف بودهاند.
جمهوری آذربایجان با وجود داشتن جمعیت اکثریت شیعه، همچون ایران کشوری چند مذهبی و چند فرهنگی است، اما جمهوری اسلامی با دست گذاشتن روی شیعیان تندرو جمهوری آذربایجان، قصد دارد در این کشور دقیقا همان سناریویی را به اجرا بگذارد که پیشتر در ایران، لبنان، عراق و یمن پیاده شده است.
در این میان، حوزه علمیه قم و به ویژه مرکز «جامعه المصطفی العالمیه» که ویژه پرورش روحانیون خارجی حامی جمهوری اسلامی است، نقش برجسته دارد.
جمهوری اسلامی به صورت عیان رهبر مذهبی مسلمانان قفقاز را به رسمیت نمیشناسد و در مقابل تلاش کرده، شبیه کاری که در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس انجام میدهد، به «چهرهسازی» از مخالفان شیعه بپردازد و آنان را در مقابل دولت محلی علم کند.
مثلا رسانههای حکومتی ضمن حمله به اللهشکور پاشازاده رئیس اداره مسلمانان قفقاز، افراد گمنامی مثل «شیخ توحید ابراهیمی بئیلی» از رهبران گروه شیعی «حسینیون» و از دستپروردگان خود حکومت ایران را به عنوان رهبران «مقاومت اسلامی» آذربایجان معرفی میکنند.
علاوه بر حوزههای علمیه و رسانههای حکومتی ایران، نیروی قدس سپاه پاسداران به ویژه در دوران فرماندهی قاسم سلیمانی بر این نیرو، بلندپروازیهایی برای نفوذ در جمهوری آذربایجان داشته است.
اورخان محمد اف، یکی از شیعیان آذربایجانی تحت حمایت جمهوری اسلامی از ارتباط حلقههایی از این شیعیان با نیروی قدس سپاه پاسداران گفته و تاکید کرده است: «ما بارها از سردار سلیمانی شنیدیم که میگفت تعداد شما کم است منتها تاثیرگذار هستید».
همین تلاش جمهوری اسلامی برای نفوذ در شیعیان جمهوری آذربایجان موجب شد که در جنگ اخیر قرهباغ، با وجود این که تهران منافع گستردهای از ارتباطات با ارمنستان دارد و همواره سیاستی میانه را در مسئله قرهباغ در پیش گرفته بوده، این بار رسما از جمهوری آذربایجان حمایت کند.
با این حال، باکو میداند پسِ پشت این حمایت چیست. به همین دلیل است که باکو سیاست خارجی را اتخاذ کرده که آشکارا در تضاد با سیاست خارجی تهران است.
در واقع، نزدیکی باکو به غرب و اسرائیل نوعی دیپلماسی دفاعی باکو در برابر سلطهگرایی شیعی جمهوری اسلامی است.
در زمینه سیاست داخلی جمهوری آذربایجان هم، مداخلات بیامان جمهوری اسلامی موجب میشود هرگونه گشایش سیاسی در حکومت اقتدارگرای علیاف، با خطر مهلک گسترش اسلامگرایی و پیامدهای وخیم آن همراه باشد.
جمهوری آذربایجان مطلقاً یک کشور دموکراتیک نیست، اما بدون شک، تشکیل یک حکومت اسلامی در باکو نظیر آنچه اکنون در ایران یا افغانستان دیده میشود، همین آزادیهای مدنی موجود در جمهوری آذربایجان را نیز از بین خواهد برد.