امروز ۲۱ فوریه (دوم اسفند) روز جهانی زبان مادری است. روز جهانی زبان مادری در سال ۱۹۹۹ میلادی در یونسکو و سپس مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد و مناسبت آن به ۲۱ فوریه سال ۱۹۵۲ میلادی مربوط میشود که چهار دانشجو در بنگلادش، در آغاز جنبش تلاش برای شناسایی رسمی زبان بنگالی، جان خود را از دست دادند.
موضوع این نوشتار ضرورت آموزش زبان مادری به کودکان نوپا بهخصوص پس از مهاجرت و شیوۀ علاقهمندکردن کودکان مهاجر به فراگیری زبان مادری است.*
چرا فراگیری زبان مادری برای کودکان مهاجر ضروری است؟
در روزگاری که «مهاجرت» به پدیدهای فراگیر تبدیل شده، بدیهی است که فراگیری زبان جامعۀ میزبان برای مهاجران گریزناپذیر است، اما آیا فراگیری زبان مادری هم برای کودکان مهاجر امری ضروری است؟
پس از مهاجرت، «زبان جامعۀ میزبان» برای کودکان مهاجر تبدیل میشود به زبان اصلی؛ زبانِ تحصیل در مدرسه و تعامل در جامعه. برخی کودکان مهاجر برای برقراری ارتباط در خانه با خانواده از زبان مادری کمک میگیرند و بسیاری هم ترجیح میدهند در خانه هم به زبان جامعۀ میزبان گفتگو کنند.
در این میان، کم نیستند والدینی که دوست دارند فرزندشان زبان مادری را هم بیاموزد، اما شکوه میکنند که فرزندشان چندان تمایلی به استفاده از زبان مادری نشان نمیدهد و گرچه کموبیش مفهوم آنچه را به زبان مادری میشنود، میفهمد، اما به زبان جامعۀ میزبان پاسخ میدهد.
تا کمتر از یک قرن پیش، اگر فردی یک زبان خارجی بلد بود، یک سروگردن از میانگین جامعه بالاتر میایستاد و بهسبب این توانایی خاص درهای زیادی در جامعه به رویش گشوده میشد. اما امروزه دانستن یک زبان خارجی نهتنها یک توانایی خاص به حساب نمیآید بلکه امری کاملاً عادی به نظر میرسد و حتی اگر کسی چنین تواناییای نداشته باشد، از میانگین جامعه چند پله عقبتر خواهد رفت.
بر این اساس، ضروری است که کودکانِ امروز (چه مهاجر و چه غیرمهاجر) زبان دومی بیاموزند تا بتوانند در دنیای رقابتی امروز حداقل به میانگین جامعه برسند.
حال در نظر بگیرید که متخصصان علوم اعصاب در دانشگاههای گوناگون دنیا با کمک فناوریهای پیشرفته دریافتهاند که مغز انسان در بازۀ تولد تا حوالی پنجسالگی ویژگیها و تواناییهای خاصی دارد و درست بهدلیل وجود این ویژگیها کودکان میتوانند در این بازۀ سنی بسیار سریعتر و با تلاش بسیار کمتر از یک فرد بزرگسال چند زبان را فرا بگیرند؛ کاری که در بزرگسالی بسیار وقتگیر و پُرزحمت است.
پژوهشگرانِ حیطههای مختلف با مطالعات گسترده نشان دادهاند که دانستن بیش از یک زبان مزایای بسیاری دارد که بر تمامی جوانب زندگی انسان از ذهنی و جسمی گرفته تا اجتماعی و فرهنگی اثر مثبت میگذرد. اما فقط با در نظر گرفتن دو نکتهای که پیشتر به آن اشاره شد، میتوان گفت که فراهم کردن شرایطی که یک کودک در همان اوان کودکی بیش از یک زبان را بهدرستی فرا بگیرد، از ارزشمندترین هدایایی است که یک والد میتواند در دنیای امروز به فرزندش بدهد.
یک کودک، پس از تولد و پیش از مهدکودک، تمامِ وقت خود را در خانه و با خانوادهاش میگذراند. درست در همین دوره پایههای زبان در ذهن کودک شکل میگیرد.
اگر والدین در این بازۀ زمانی هوشمندانه عمل کنند، میتوانند در این فرصتِ طلاییِ تکرارناپذیر نهتنها پایههای فراگیری زبان مادری را در ذهن فرزندشان بهخوبی مستحکم کنند، بلکه میتوانند بستری فراهم کنند تا فرزندشان به زبان مادری علاقهمند شود و با شور و اشتیاق به سمت فراگیری آن پیش برود.
اما چطور میتوان چنین بستری را برای «کودکِ مهاجر» فراهم کرد؟
عصبشناسان و زبانشناسان میگویند رشد مغز نوزاد و مهارتهای زبانی آنها بهمیزان قابلتوجهی به کیفیت و میزان تعامل[۱] آنها با والدین و محیط اطرافشان بستگی دارد.[۲] بر این اساس، اگر پدر و مادر از ابتدا یک «محیطِ غنیِ زبانی» برای کودک فراهم کنند، میتوانند مطمئن باشند که در مسیرِ درست قرار گرفتهاند.
اما محیطِ غنیِ زبانی چیست و چطور میتوان چنین محیطی را فراهم کرد؟ محیطِ غنیِ زبانی فضایی است که برای برقراری «ارتباط کلامی» به کودک انگیزه بدهد و شوق گفتگو را در کودک برانگیزد. چنین محیطی کودک را مشتاق میکند تا در برقراری ارتباطِ کلامی نقشِ فاعلی داشته باشد و صرفاً شنونده نباشد.
آیا اصلاً فراهم کردن چنین محیطی برای نوزاد و کودکِ نوپا که هنوز صحبت نمیکند، امکانپذیر است؟ جواب ساده و روشن است: بله.
البته برای ایجاد چنین محیطی احتیاج به «ابزاری» داریم که برای کودک (نوزاد و نوپا) هیجانانگیز باشد، او را سر شوق بیاورد و کودک از کار با آن لذت ببرد. با کمک چنین ابزاری والدین میتوانند بستری فراهم کنند برای گفتگو با کودک؛ بستری بر پایۀ تعامل و تجربۀ[۳] لذتبخش.
چنین ابزاری لزوماً یک وسیلۀ دیجیتال پیچیده و گرانقیمت نیست. متخصصان میگویند چنین ابزاری چیزی نیست جز «کتابْداستانِ تصویری». در چنین کتابهایی، بخش کمی از ماجرای کتاب را متن و بخش اعظم ماجرا را تصاویر تعریف میکنند.
این کتابها انواع گوناگونی دارند، از ساده گرفته تا تعاملی و تعاملیِ زبان-محور، و تمام آنها این امکان را برای والدین فراهم میکنند که یک محیطِ غنی زبانی توأم با لذت برای فرزندشان فراهم کنند.
چطور میتوانیم با این کتابها با نوزاد یا کودک نوپایی که هنوز صحبت نمیکند، تعامل داشته باشیم؟ جواب ساده است: اگر والد کتابی را دستش بگیرد و شروع کند به خواندن و یا آنچه را در تصاویر میبیند، برای نوزاد تعریف کند (تصویرخوانی کند)، کودک در این میان هیچ نقشی نخواهد داشت و صرفاً شنونده است.
اما اگر کودک را هم در روند خواندن دخیل کنیم، به این میماند که یک رابطۀ مثلثی تشکیل دادهایم.؛ مثلثی متشکل از کودک، کتاب و والد. آن وقت است که خواندن تبدیل میشود به خواندنِ تعاملی.
چطور کودک را روند خواندن دخیل کنیم؟
فرض کنید میخواهیم برای یک نوزاد ۹ماهه داستان بخوانیم. صفحهای از کتاب داستان را باز کردهایم که دربارۀ خرسی گرسنه است. کافی است نوزاد را بغل کنیم، کتاب را در فاصلۀ مناسب جلوی چشم کودک بگیریم، متن آن صفحه را برایش بخوانیم و سپس با لحنی صمیمانه به کودک بگوییم: «میبینی این خرسی گرسنه شده؟ حالا باید چی کار کنه؟ تو چی فکر میکنی؟»
برای تعامل بهتر با کودک لازم است موقع سؤال کردن کلمات را صحیح و واضح ادا کنیم، به چشمهای کودک نگاه کنیم و حسهایمان (شادی، تعجب و…) را از طریق صدا نمایان کنیم و به کودک فرصت بدهیم تا به سؤالات ما جواب بدهد.
طبیعی است که نوزاد یا کودک نوپا نمیتواند با کلمات ما جوابمان را بدهد، اما با صداهایی که درمیآورد، با لبخندش و با نگاهش به ما پاسخ میدهد. تکرار این روند کمک میکند تا کودک کمکم مهارتهایی را کسب کند که «مهارتهای پیشزبانی»[۴] نام دارند و سنگِ زیربنای مهارتهای زبانی هستند.
با گذشت زمان، کمکم کودک با معانی کلمات آشنا میشود، گرچه هنوز نمیتواند منظورش را با کلمات بیان کند. آن وقت است که میتوان برای تعامل با کودک نه فقط از کتابهای تصویری ساده بلکه از کتابهای تعاملی هم استفاده کرد.
کتابهای تعاملی گونهای از کتابهای تصویری هستند که از کودک میخواهند کاری انجام دهد. این کتابها که معمولاً برای کودکان یکساله به بالا طراحی میشوند، برای کودک حکم یک اسباببازیِ هیجانانگیز را دارند و او را بهخوبی جذب میکنند.
نوع سادۀ کتابهای تعاملی آنهایی هستند که در صفحاتشان یک دریچه یا یک زبانه وجود دارد که وقتی کودک آن دریچه را باز میکند یا زبانه را میکشد، چیزی از پشت آن آشکار میشود.
حال همان داستانِ خرسِ گرسنه را در یک کتابِ تعاملی تصور کنید. خرسی گرسنه است و نمیداند غذایش کجاست (غذا پشت یک دریچه است و از دید کودک پنهان). اینجا والد میتواند به فرزندش بگوید: «تو میدونی غذای این خرسی چیه؟ بیا این پنجره رو باز کن ببینیم امروز خرسی ناهار چی میخوره؟» و کودک دریچه را باز میکند و والد میگوید: «آفرین! ببین این خرسی امروز ناهار عسل میخوره. تو هم عسل دوست داری؟» و میتواند به گفتگو با کودک ادامه دهد و پرسشهای بیشتری هم مطرح کند (برای مثال: «میدونی عسل چه مزهای داره؟ آره، عسل شیرینه و…»).
به این ترتیب، میتوان با کمک یک کتاب بهسادگی زمان زیادی را به تعاملِ لذتبخش با کودک اختصاص داد.
کتابهای تعاملی زبان-محور
بهتازگی نوع دیگری از کتابهای تعاملی به بازار آمده است که با نام «کتابهای تعاملی زبان-محور» شناخته میشوند. این کتابها در ظاهر مانند کتابْداستانِ تصویری هستند، یعنی نه دریچهای دارند و نه زبانهای، اما اینها هم از کودک میخواهند کاری انجام دهد (کتاب را بچرخاند، محکم فوت کند، دست بزند و…) و چون زبان-محور هستند، لازم است که کودک ابتدا منظور نویسنده را بهدرستی درک کند تا بتواند کاری را که از او خواسته، انجام دهد.
در مسیرِ زبانآموزی و کار با کودک از معجزۀ «تکرار» نباید غافل شد. هر کتاب را میتوان بارها و بارها برای کودک خواند. چندباره خواندن یک کتاب برای کودک مزایای گوناگونی دارد. برای مثال، نهتنها پیوند عاطفی میان والد و کودک را مستحکم میکند بلکه برای کودک بسیار آرامشبخش و دلپذیر است و به رشدِ مهارتهایِ زبانی او بهخصوص زبان مادریاش کمک شایانی میکند.
بدین ترتیب، بدون داشتنِ تخصصی خاص و تنها با فراهم کردن یک محیطِ غنیِ زبانی و روزی یکی دو ساعت وقتگذاشتن برای کودک میتوان از این فرصت طلایی بهره برد و در همان دو سه سال نخستِ زندگی کودکِ مهاجر نهتنها پایههای فراگیری زبان مادری را در ذهن کودک بنا کرد بلکه بستری فراهم کرد برای رشد بهینۀ مغز و تواناییهای ذهنی او اعم از توجه و تمرکز و حافظه و...
* نیلوفر کشتیاری پژوهشگر و فعال ادبیات کودک و دوزبانگی است و دکترای «روانشناسی زبان» دارد.
[۱] تعامل یک عمل دوسویه است که هر دو طرف در آن نقش فاعلی دارند.
[۲] هرچه فضای این تعامل شادتر باشد، اثر آن بر مغز کودک عمیقتر خواهد بود.
[۳] از دید برخی متخصصان همچون لِوْ ویگوتسکی (روانشناس روس) و ماریا مُونتهسوری (پزشک، متخصص تعلیم و تربیت و جامعهشناس ایتالیایی) «تجربه» یکی از عوامل بنیادین یادگیری در سنین کودکی است.
[۴] مهارتهای پیشزبانی: آنچه کودک پیش از فراگیری زبان برای برقراری ارتباط و بیان خواستههایش انجام میدهد (ارتباط چشمی، توجه به محیط پیرامون، تقلید، اشاره و ژست، گوش کردن، تولید صدا، رعایت نوبت، گریههای متفاوت، حرکت اِرادی سر و دستوپا)