در کنار قابی از مرداب
مرد ماهیگیر، با قلاب
مرغ ماهیخوار، با منقار
کاش روح آب
میپرید از قاب
یا که در اعماق ناپیدای این دلگیر
باز میشد، آبراهی
رو به سوی وسعتی جاری
تا که ماهیها، شبانه کوچ میکردند
در میان خواب و بیداری.
بهمن رافعی، شاعر، نویسنده و مدرس فیلمنامهنویسی که روز دوشنبه ۲۲ آذر در ۸۵ سالگی در اصفهان درگذشت، از چهرههای تأثیرگذار در انجمنهای ادبی استان اصفهان بود.
یکی از ویژگیهای اصلی این شاعر، علاوه بر زبان تغزلیاش، بهکارگیری زبانی سمبولیک و به ویژه استفاده از نمادها و نشانههایی از طبیعت است.
با این حال، به عقیده منتقدان ادبی، شعر بهمن رافعی شدیداً تحت تأثیر تحولات اجتماعی و سیاسی ایران بوده و نوعی بیان اعتراضی را در آن میتوان مشاهده کرد.
همکاری با نشریات ادبی و ناکامی در انتشار کتاب
بهمن رافعی بروجنی سال ۱۳۱۵ در بروجن در استان چهارمحال و بختیاری متولد شد. او که پدرش کشاورز بود، پس از اخذ دیپلم ادبی به دانشگاه اصفهان رفت و مدرک لیسانس ادبیات گرفت.
پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در اصفهان، به زادگاهش بازگشت و در سالهای ۱۳۳۴و ۱۳۳۵به تدریس در دبیرستانهای بروجن پرداخت. سپس به اصفهان منتقل شد و کار معلمی را در مدارس این شهر ادامه داد.
همچنین در آن دوره، برای شرکت در محافل ادبی تهران که بزرگان شعر در آن جمع بودند، به پایتخت میرفت: «ولی یک عیب کلی وجود داشت؛ در بسیاری از موارد، ما شهرستانیها را چنان که باید، به جمع خودشان راه نمیدادند. حتی خیلی سخت اجازه میدادند که چیزی از ما چاپ شود.»
اولین مجموعه شعر او با نام «گلزار جاوید» در سال ۱۳۳۵، وقتی ۲۰ ساله بود به چاپ رسید و از آن پس، گاهی شعرها یا داستانهایی را در صفحات ادبی مطبوعات، منتشر میکرد؛ مثلاً یک شعر بلند روایی از او به نام «جاده غمناک» در مجله اطلاعات هفتگی با تصویر یک اسب و سوارانش چاپ شد.
رافعی از نوجوانی به سرودن شعر پرداخت و در ابتدا تخلص «جاوید» را برای خود برگزید، اما بعداً از کاربرد این تخلص خودداری کرد.
در سال ۱۳۴۳ مجموعه داستانی را با عنوان «انتظار» منتشر کرد که سانسور بخش مهمی از این کتاب موجب شد او دیگر رغبتی برای نشر کتاب در خود نبیند.
همچنین یک اتفاق موجب شد که او همکاری با نشریات ادبی را نیز پایان دهد: «یکبار یکی از کارکنان اطلاعات هفتگی، یکی از داستانهایم را برده بود اسمش را عوض کرده بود و داده بود به «خواندنیها»! نام نویسنده را هم «ر.شیوا» درج کرده بودند. از او دلیل این کارش را جویا شدم و گفت: «خب دیگر…». همین شد که گفتم دیگر شعر هم به شما نمیدهم. از اول معلمشدنم (۱۳۳۵) به مجلات، شعر داده بودم اما بعد از حدود ۱۰ سال، دیگر شعر فرستادن و چاپ کردن را ترک کردم.»
از آن پس او به یک دوره انزوا فرو رفت و اگر در محفلی حاضر میشد، محفلهای ادبی اصفهان بود: «از میان اهل هنر و ادبیات که با آنها رابطه نزدیک داشتم، هوشنگ گلشیری برایم برجستهتر بود.»
دهه ۱۳۷۰؛ حضور در محافل ادبی و انتشار دوباره کتابها
بیش از سی سال بعد از انتشار آخرین کتاب رافعی، در ۱۳۷۸، مجموعه شعری با عنوان «اگر این ماهیان رنگی نبودند» از این شاعر منتشر شد.
او به قالبهای کلاسیک شعر فارسی نسبت به شعر نو بیشتر علاقهمند بود و عمده شهرتش نیز برای غزلهایی است که سرود: «غزل یا هر قالب دیگر، نمیتواند ملاک گرایش من به هنر شاعری باشد بلکه ارائه شعر در هر قالبی، ملاک توجه یا گرایش من به آن قالب است که نه بهعمد بلکه به ایجاب حالات درونی، خود را نشان داده است.»
«در امتداد فاصلهها»، «بی عشق، ما سنگ ما هیچ»، «روشنی در قفس ماندنی نیست» و «یک دست بیصدا نیست» از عناوین دیگر مجموعه شعرهای اوست.
همچنین رافعی به گویش محلی بروجنی نیز شعرهایی سروده که در کتاب «سالهای ابری» (۱۳۸۰) گردآوری شده و یک مجموعه شعر برای کودکان با عنوان «گلجون و لیشمانیا» هم از این شاعر منتشر شده است.
اما بهمن رافعی فقط یک شاعر یا نویسنده نبود. رافعی پس از بازنشستگی، به تدریس فیلمنامهنویسی در انجمن سینمای جوان و همچنین تدریس داستاننویسی در حوزههای هنری و نیز شرکت در جلسات شعر انجمن ادبی جوان اصفهان در پرداخت.
در واقع، نقشی که او به ویژه در دهه ۱۳۷۰ در پرورش استعدادهای جوان شعری در استان اصفهان و در محفلهای ادبی مثل انجمن فردوسی و انجمن ادبی جوان داشت، مورد ستایش نزدیکانش قرار گرفته است.
شهرام صانعی، مدیر انجمن ادبی جوان اصفهان، در مستندی که درباره این شاعر ساخته شده، میگوید «فصل درخشان» فعالیت انجمن ادبی جوان، سالهایی بود که این انجمن به محوریت بهمن رافعی فعال بود.
همچنین اکبر اخلاقی، استاد ادبیات دانشگاه اصفهان، گفته است دورهای که رافعی در این انجمن فعال بود، در سالهای بعد از آن تکرار نشد.
رافعی در انتشار آثار شاعران جوان در فصلنامه ادبی «جوانه» در انتشارات انجمن ادبی جوان اصفهان نقش مهمی داشت. با این حال به گفته اکبر اخلاقی، نقش استادی رافعی موجب نشده بود که او سلایق شعری خود را به شاعران جوان تحمیل کند.
در سال ۱۳۹۰، در کتابخانه وین درباره هنر سخنرانی کرد و در همان سال، مراسم بزرگداشتی نیز برای این شاعر از سوی مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان در اصفهان برگزار شد.
یکی از سخنرانان این مراسم بر «گمنامی» بهمن رافعی تأکید کرد و گفت: «افرادی هستند که شعرهای بهمن رافعی را میخوانند و میشنوند، اما نمیدانند که این شعرها از اوست.»
یکی از مشهورترین سرودههای رافعی غزلی است با مطلع «از دست عزیزان چه بگویم گلهای نیست» که در پیشدرآمد ترانهای معروف از داریوش اقبالی هم از آن استفاده شده است؛ ترانه «گلایه» با شعری از اردلان سرافراز.
همچنین از بهمن رافعی غزلهای درخشان دیگری باقی مانده که نام او را در تاریخ شعر معاصر ایران ماندگار میکند:
کدامین چشمه سمی شد، که آب از آب میترسد؟
و حتی، ذهن ماهیگیر، از قلاب میترسد
کدامین وحشت وحشی، گرفته روح دریا را
که توفان از خروش و موج از گرداب میترسد
گرفته وسعت شب را، غباری آنچنان مبهم
که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب میترسد
شب است و خیمهشببازان و رقص وحشی اشباح
مژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب میترسد
فغان زین شهر کجباور که حتی نکتهآموزَش
ز افسون و طلسم و رمل و اسطرلاب میترسد
فضا را آنچنان آلوده، دود نفرت و نفرین
که موشک هم، ز سطح سکوی پرتاب میترسد
طنین کارسازی هم ز سازی بر نمیخیزد
که چنگ از پردهها و سیم، از مضراب میترسد
سخن، دیگر کن ای بهمن، کجا باور توان کردن
که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب میترسد