لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳ تهران ۰۶:۰۷

خاموشی کارتر؛ از گودالوپ و گروگانگیری در تهران تا مقبولیت در بیرون از کاخ سفید


کارتر اکتبر ۲۰۲۴ صد سالگی را پشت سر گذاشت. هیچ رئیس‌جمهور دیگر آمریکا تا به این سن عمر نکرده است
کارتر اکتبر ۲۰۲۴ صد سالگی را پشت سر گذاشت. هیچ رئیس‌جمهور دیگر آمریکا تا به این سن عمر نکرده است

سرگیجهٔ ناشی از انقلاب ایران و موافقت جیمی کارتر در گوادلوپ با دست به دست‌شدن قدرت در تهران تازه اول سختی‌های او بود، البته اگر مشکلات داخلی‌اش یعنی کاهش ارزش دلار و عدم توفیق در مهار تورم در آمریکا را نادیده بگیریم.

جیمی کارتر در سال ۱۹۷۶ در رقابتی سخت در درون حزب خودش و در انتخابات ریاست‌جمهوری پا به کاخ سفید گذاشت. شکست ویتنام و افتضاح واترگیت رای‌دهندگان آمریکایی را مشتاق کسی کرده بود که تا حدودی از فضای سیاسی واشینگتن دور بوده باشد و به بازگرداندن اخلاق به سیاست نیز بی‌اعتنا نباشد.

او اما با آمدن به کاخ سفید و پیرو تنش در بازار نفت مردم را به صرفه‌جویی و پرهیز از اسراف فراخواند، شعاری که برای جامعهٔ به شدت مصرف‌زدهٔ آن زمان آمریکا ناخوشایند بود و اولین سرخوردگی‌ها را دامن زد. افزایش تورم و شمار بیکاران نیز بر محبوبیت او تاثیر منفی گذاشت.

اندکی بعد از ورود به کاخ سفید پذیرای شاه ایران شد و شاید تنها رئیس‌جمهور آمریکا بود که به هنگام استقبال از یک رهبر خارجی (شاه ایران) شاهد اعتراض‌هایی در بیرون کاخ سفید شد و خود نیز از اثرات گاز اشک‌آوری که پلیس در مقابله با مخالفان شاه به کار برد بی‌نصیب نماند.

سال ۱۳۵۶ که اولین جرقه‌های انقلاب ایران زده شد، در واشینگتن کمتر کسی تصور می‌کرد که یک سال بعد آمریکا یکی از متحدان پرقدرت خود را از دست خواهد داد. تصور معیوب دولت کارتر در واشینگتن از پیامدهای منفی سیاست‌های اقتصادی بریز و بپاش بی‌محابای ناشی از افزایش قیمت نفت در ایران و نیز تعلل شاه در بازکردن به موقع فضای سیاسی به علاوه ضعف فرهنگ توافق و سازش در اپوزیسیون، همه و همه طومار حکومت شاه را سریع‌تر از آنچه که تصور می‌شد در هم پیچید. اسناد تازه انتشار یافته تاییدی هستند بر سردرگمی دولت کارتر و اختلاف درونی آن در باره نوع رویکرد به تحولات ایران و کارهایی که شاه می‌تواند برای مهار بحران بکند، و همین هم کم در سرعت سرنگونی شاه بی‌اثر نبود.

دولت کارتر و معضل انقلاب ایران

شاه خود تا آنجا که می‌توانست در سال ۱۹۷۶ کمک‌های زیادی به کمپین انتخاباتی ریچارد فورد، رقیب جمهوریخواه جیمی کارتر، انجام داد. او یک بار دیگر نیز در سال‌های ۱۳۴۰ (دوران کندی) فشار دمکرات‌‌ها برای اصلاحات را دیده بود و حالا هم در چهره کارتر کسی را می‌دید که با شعار حقوق بشر و توجه دادن متحدان به رعایت آن قرار بود وارد کاخ سفید شود. این بیم در تهران وجود داشت که واشینگتن خطر برهم خوردن تعادل سیاسی در ایران و در منطقه را دستکم بگیرد و در شرایط خطر، پشتیبانی لازم را برای اقدامات ولو سخت تهران به عمل نیاورد.

دو سه دههٔ بعد داریوش همایون، از مقام‌های ارشد دوران شاه، در یادداشتی غبن و افسوس از شکست فورد و دستیاران او و نقشی که این شکست، به نوبه خود، در فروریختن نظام سلطنتی در ایران داشت را چنین بیان کرد:
«دستگاه حکومت فورد اساسا همان دستگاه نيکسونی و با همان روحيه بود ــ مردانی چون کيسينجر وزير خارجه و شلزينگر وزير دفاع، با بينش ژرف استراتژيک و آشنایی از نزديک با کارکرد قدرت، و ارادهٔ استوار برای جلوگيری از برهم خوردن تعادل بويژه در حساس‌ترين مناطق جهان، از جمله حوزه خليج فارس. نمی‌بايد فراموش کرد که نيکسون، همه عيب‌هايش به کنار، يکی از بزرگ‌ترين روسای جمهوری آمريکا در سياست خارجی بود و تنها دوگانهٔ استثنایی ترومن و اچسون از ترکيب سهمگين او و کيسينجر در می‌گذشت. با شکست فورد آن گروه کارديده جای خود را به نورسيدگانی از رئيس‌جمهوری تا پائين داد، مردمانی بی‌اعتماد به خود و با تصورات مبهم و ناپخته، که کمترين صلاحيت را برای اداره شرايط بحرانی داشتند؛ و در اينجاست که ارتباط ميان آن انتخابات و آن انقلاب آشکار می‌شود...»

دست به دست شدن ناگزیر قدرت در ایران گرچه تحولی مبهم بود، ولی در قیاس با گزینه‌های بدتر، چندان هم برای منافع آمریکا در منطقه ناامید‌کننده نبود، به خصوص که گرایش‌های ضدکمونیستی رهبران جدید نکته قابل اتکایی تصور می‌شد که قدرت‌گیری چپ‌ها در ایران و سوق احتمالی این کشور به سوی شوروی را غیرمحتمل می‌کرد.

اما روزی که «دانشجویان پیرو خط امام» در تهران کارمندان سفارت آمریکا را به گروگان گرفتند و در همان ساختمان سفارت حبس کردند، گویی که دوران حبس کارتر هم در کاخ سفید آغاز شد، دورانی از آچمزی و مواجهه با بحرانی بی‌سابقه در تاریخ آمریکا. ناکامی اقدام نظامی (طبس) برای آزادسازی گروگان‌ها هم مزید بر علت شد. ۴۴۴ روز صرفاً برای گروگان‌ها عذاب‌آور نبود، کارتر نیز از مصائب زیاد «چه کنم‌ها» کم ضربه نخورد، چه به لحاظ روانی و چه به لحاظ پرستیژ و اقتدار بیرونی.

تجاوز قوای شوروی به افغانستان گرچه به قول برژینسکی «تحولی خیر» بود که پای رقیب را در گل فرو می‌کند، ولی باز هم در مجموع در کنار بحران‌های دیگر به سود وجهه و اعتبار او تمام نشد.

به خصوص روزی که نظام تازه به قدرت‌رسیده در ایران بحران‌ گروگان‌گیری را به سود ریگان به پایان برد و کارتر را از ماندن برای دور دیگری در کاخ ریاست‌جمهوری باز داشت نیز شاید یکی از سخت‌ترین روزهای زندگی او رقم خورد.

مقبولیتی فزون‌تر در بیرون از کاخ سفید

امضای قرارداد سالت-۲ با شوروی برای خلع سلاح گسترده دو طرف شاید موفق‌ترین برگ کارنامه دوران ریاست جمهوری کارتر به حساب آید. توفیق قابل اعتنا در سوق دادن اسرائیل و مصر به امضای قرارداد کمپ‌دیوید را نیز در همین راستا می‌توان ارزیابی کرد، گیرم که در آن سال‌ها کم از این بابت به خصوص از زمامداران جدید در تهران، تهمت و ناسزا نخورد: «مرگ بر سه مفسدین، کارتر و سادات و بگین!» ولی نگاه دقیق‌تری به قرارداد کمپ‌دیوید نشان می‌دهد که مشکل بیش از آن که به خود این قرارداد برگردد به عدم اجرای به خصوص بخش دوم آن دربارهٔ حقوق فلسطینی‌ها از سوی اسرائیل مربوط می‌شود.

هر چه که بود او با خروج از کاخ سفید پا در عرصه‌ای نهاد که اعتبار و وجهه‌اش اینک زبانزد جهانیان است. بنیادی که او برای حمایت از حقوق بشر و دموکراسی به راه انداخت و فعالیت‌های منصفانه‌ و کمتر عاری از غرض و مرضی که در این زمینه‌ها داشت یا کمکی که به رفع اپیدمی‌ها در آفریقا کرد و نیز نظارت بنیادش بر انتخابات‌ها در جهان برای رصد و حفظ سلامت و شفافیت آن‌ها، اعتناانگیز بودند و کم و بیش هم مقبول و معتبر.

در این ۴۴ سالی که از کاخ سفید بیرون آمده بود کم تابو نشکست و کم بر وجههٔ اخلاقی و ارج و احترام خویش نیفزود. به عبارتی موفقیت او در دوران پس از ریاست جمهوری‌اش آغاز شد.

کارتر با تاکید بر راه‌حل مذاکره و دیپلماسی، هم در به راه‌آوردن رهبری سرسخت کره شمالی موفقیت‌هایی داشت، هم با فیدل کاسترو مذاکره کرد و خواهان رفع تحریم‌ها علیه کوبا شد و هم در اریتره و سودان و بوسنی و هائیتی و ... میانجی‌گری‌های کم و بیش منصفانه‌ و موفقی را به جریان انداخت و تا آخر هم از حل عادلانهٔ مشکل فلسطینی‌ها دفاع کرد.

ماجرای افشاگری‌های ادوارد اسنودن نیز در سال‌های اخیر محملی بود که کارتر به یک تابوشکنی دیگر دست بزند. حرفش این بود که در پرتو افشاگرای‌های اسنودن حالا اگر بخواهد با یک مقام ارشد سیاسی از دیگر کشورها تماس بگیرد نامه می‌نویسد و شخصا به پست می‌برد، چون می‌داند که از جهات دیگر تحت کنترل است. و نیز گفته است که جای اسنودن در سکوی محاکمه نیست و اگر همچنان در کاخ سفید بود او را تبرئه می‌کرد.

کارتر اگر در سال ۲۰۰۲ نوبل صلح را به پاس خدماتش برای صلح و حل مناقشات بین‌المللی نمی‌گرفت، باز هم کم و بیش به عنوان نمادی از اخلاق و صلح‌دوستی در جهان شهره بود، به ویژه که در این خزان زندگی هم همچنان در این عرصه‌ها فعال بود.

صدسالگی و نادیده‌ها دیدن

کارتر اکتبر ۲۰۲۴ صد سالگی را هم پشت سر گذاشت. هیچ رئیس‌جمهور دیگر آمریکا تا به این سن عمر نکرده است. او آخرین بازماندهٔ اجلاس معروف گودالوپ، مرکب از سران چهار کشور عمده غرب برای تمشیت بحران انقلاب ایران در ژانویهٔ سال ۱۹۷۹ بود، اجلاسی که در برابر تحولات پرشتاب در ایران خود را در برابر وضعیتی می‌دید که ابتکار عمل چندانی را برنمی‌تابید و تنها تصمیم به حمایت از دولت شاهپور بختیار و ممانعت از قدرت انحصاری خمینی گرفت، تصمیمی که سیر تحولات آن را هم به خاک سپرد و چنان شد که افتد و دانی.

کارتر با سن بالایی که یافت توانست ببیند تحولات کم‌وبیش ناخواسته و غیرمطلوبی که در زمان او از ناحیهٔ تعلل‌ها، سردرگمی‌ها، فقدان فرهنگ و ساختارهای دموکراتیک و تبعیت از شعارها و وعده‌های غیرواقعی در ایران رقم خورد چه ابعاد و پیامدهای غیرقابل تصوری را رقم زده‌اند و چه عواقبی را برای منطقه و مردم خود ایران داشته‌اند. او همچنین دید که مناقشهٔ اسرائیل و فلسطینی‌ها که قرار بود قرارداد کمپ دیوید مرحمی بر آن باشد به کجاها کشیده و چگونه روح و امید نهفته در آن قرارداد حالا خاک شده است.

در نوامبر ۲۰۱۹، کارتر در یک مراسم مذهبی در زادگاه خود در پلینز ایالت جورجیا به صراحت گفت که با آرامش به مرگ می‌نگرد. او گفت: «من از خدا درخواست نکرده‌ام که مرا زنده نگه دارد، بلکه از او خواسته‌ام که نگرش مناسبی نسبت به مرگ به من بدهد. و حالا می‌توانم بگویم که کاملاً با مرگ در صلح هستم».

XS
SM
MD
LG